شناسهٔ خبر: 75545825 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گفت‌وگو با شیرزاد گلشاهی‌کریم در سالمرگ جان لاک؛

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

لیبرالیسم لاک بر آزادی، عقل و اخلاق استوار بود، نه بر سود اقتصادی یا رقابت صرف. او آزادی را هم‌زادِ مسئولیت می‌دانست و مالکیت را نه امتیاز، بلکه حق طبیعی‌ای که از کار و تلاش برمی‌خیزد. نئولیبرالیسمِ امروز اغلب این بُعد اخلاقی و معرفتی را از یاد برده است. احیای لیبرالیسم لاک یعنی بازگشت به درکی انسانی از آزادی.

صاحب‌خبر -

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: بیست‌وهشتم اکتبر مصادف با ششم آبان، سال‌مرگ جان لاک فیلسوف پرآوازه است. این اندیشمند انگلیسی که پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته می‌شود، از مهم‌ترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربه‌گرایی است. از لاک که از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده می‌شود، آثار بسیاری همچون «جستاری در خصوص فاهمه بشری»، «رساله دوم در باب دولت»، «پرسش‌هایی درباره قانون طبیعت» و نظایر آن به‌فارسی ترجمه شده است. از میان این آثار «نامه‌ای در باب تساهل» که به‌همت نشر نی روانه بازار کتاب شده حائز اهمیت است. جان لاک در این کتاب، برای برخورداری از تساهل دو شرط اساسی را لازم می‌دانست. شرط اول این‌که وابستگی‌های مذهبی با تعلقات سیاسی که منجر به ساقط‌نمودن دولت یا حکومت می‌گردد توأم نشود. بنابراین، آن فرقه‌های مذهبی که تعلقات دینی آنان منافع ملی یک حکومت را به‌گونه‌ای به مخاطره می‌اندازد که امکان غلبه بیگانگان را فراهم می‌سازد، مشمول عمل متساهلانه قرار نمی‌گیرند. شرط دوم این‌که برخورداری از تساهل فقط از آنِ موحدان است و استفاده از امکان تساهل به ملحدان تسری نمی‌یابد. آنچه در پی می‌آید ماحصل گفت‌وگوی ایبنا با شیرزاد گلشاهی‌کریم مترجم «نامه‌ای در باب تساهل» است که از وی، آثار دیگری چون «جهان‌های صدق» و «مقدمه‌ای بر فلسفه ذهن» نیز به چاپ رسیده است.

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

شیرزاد گلشاهی‌کریم

لطفاً مقدمه‌ای در باب اندیشه جان لاک توضیح بفرمایید.

جان لاک از مهم‌ترین فیلسوفان تجربه‌گرای سده هفدهم و از پایه‌گذاران لیبرالیسم کلاسیک است. اندیشه او بر این باور استوار است که انسان موجودی خردمند و آزاد است و از حقوق طبیعیِ غیرقابل‌سلبی چون حیات، آزادی و مالکیت برخوردار است. لاک در معرفت‌شناسی، با رد ایده‌های فطریِ دکارتی، ذهن انسان را در آغاز «لوحی سفید» می‌داند که تجربه بر آن نقش می‌زند. از این منظر، منبع شناخت نه عقل محض بلکه تجربه حسی و بازتاب درونی آن است. بر همین اساس، در سیاست نیز هیچ قدرتی نمی‌تواند مدعیِ درک مطلق حقیقت یا مالکِ وجدان انسان‌ها باشد. در فلسفه امروز، این نگرش همچنان اهمیت دارد، زیرا بنیانی معرفتی برای نقد هرگونه اقتدارگرایی و دفاع از گفت‌وگوی آزاد میان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند.

چه زمینه‌های سیاسی و اجتماعی، جان لاک را به نوشتن «نامه‌ای در باب تساهل» واداشت؟

لاک در فضایی آکنده از کشمکش‌های مذهبی و سیاسی می‌زیست. انگلستانِ سده هفدهم شاهد نزاع شدید میان کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها و فرقه‌های گوناگون بود. سرکوب مذهبی، محاکمه‌های دینی و جدال میان پادشاه و پارلمان، جامعه را به بحران کشانده بود. لاک که مدتی نیز به‌سبب گرایش‌های فکری و سیاسی‌اش به تبعید رفت، در «نامه‌ای در باب تساهل» واکنشی فلسفی و اخلاقی به این آشوب نوشت. هدف او آن بود که نشان دهد ایمانِ حقیقی را نمی‌توان به زور تحمیل کرد و دولت نباید در وجدان انسان‌ها دخالت کند. این کتاب پاسخی است به مسئله دیرینِ نسبتِ دین و قدرت، و در افق معرفتی امروز، دعوتی به بازاندیشی در مرز میان حقیقت و اقتدار است.

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

در اندیشه لاک، «تساهل» بر کدام مبنای معرفت‌شناختی استوار است؟

لاک تساهل را بر محدودیت شناخت انسانی و تجربه‌گرایی استوار می‌کند. او بر این باور است که انسان‌ها نمی‌توانند حقیقت الهی را به‌صورت یقینی دریابند؛ پس هیچ فردی حق ندارد دیگری را به عقیده خاصی وادارد. در نظر لاک، تساهل نه نشانه بی‌تفاوتی، بلکه اعترافی عقلانی به ناتوانی معرفت بشری است. این موضع از نظر فلسفی بسیار ژرف است، زیرا مبنای اخلاقیِ مدارا را در معرفت‌شناسی جست‌وجو می‌کند. در فلسفه معاصر نیز همین اصل، در قالب «عقلانیت گفت‌وگویی» یا «پلورالیسم معرفتی» تداوم یافته است، فهم مشترک از دل گفت‌وگو میان دیدگاه‌های گوناگون پدید می‌آید، نه از تحمیل حقیقتی واحد.

آرای جان لاک چه تفاوتی با هابز داشت؟

هابز دولت را نیرویی مطلق برای حفظ امنیت می‌دانست و وضعیت طبیعی را جنگِ همه علیه همه توصیف می‌کرد. در مقابل، لاک وضعیت طبیعی را قلمرو حقوق طبیعی انسان‌ها می‌دانست، جایی که افراد در آزادی و برابری زندگی می‌کنند و تنها برای پاسداری از این حقوق به تأسیس دولت رضایت می‌دهند. در اندیشه لاک، دولت خدمتگزار مردم است نه حاکم مطلق بر آنان، و اگر حقوق طبیعی شهروندان را پایمال کند، حق مقاومت وجود دارد. تفاوت معرفتی آن دو نیز در تصورشان از انسان نهفته است: هابز انسان را موجودی صرفاً خودخواه و منفعت‌طلب می‌دید، اما لاک در او توانِ عقلانی و اخلاقیِ داوری را باور داشت. همین تفاوت مبنای دو تلقی متفاوت از سیاست و مشروعیت است.

آیا نگارش این اثر بیشتر واکنش به سیاست‌های مذهبی دوران حیات لاک بود یا برآمده از یک باور فلسفی عمیق‌تر به آزادی؟

هرچند نگارش «نامه‌ای در باب تساهل» واکنشی مستقیم به فضای سرکوب مذهبی زمان لاک بود، اما ریشه آن در باور فلسفی ژرف‌تری به آزادی اندیشه نهفته است. لاک معتقد بود بدون آزادی اندیشه، نه معرفت ممکن است و نه ایمان راستین. از این‌رو، تساهل را شرط وجودیِ عقل می‌دانست: عقل تنها در آزادی شکوفا می‌شود. در جهان امروز، که اشکال نوینی از سلطه و تحمیل حقیقت ظهور یافته، این پیام لاک یادآور ضرورت دفاع از خودآیینی عقل و استقلال وجدان است؛ همان‌جایی که فلسفه به آزمون حقیقی خود می‌رسد.

به‌باور شما، بنیاد فلسفی تمایز میان «کلیسا» و «دولت» چیست؟

لاک تمایز میان کلیسا و دولت را بر اساس غایت و ابزار هر یک توضیح می‌دهد. دولت نهادی است برای حفظ نظم و حقوق طبیعی، در حالی‌که کلیسا نهادی داوطلبانه برای هدایت روحانی انسان‌هاست. ایمان، به‌زعم او، امری درونی است و اجبار بیرونی در آن بی‌معناست. دولت با قانون و مجازات سروکار دارد، اما ایمان تنها در قلمرو وجدان شکل می‌گیرد. از منظر معرفتی، این تمایز به معنای تعیین مرز میان «امر قابل اثبات تجربی» و «امر درونی و شخصی» است؛ مرزی که احترام به آن، تضمین‌کننده عقلانیت و آزادی در هر دو حوزه است.

لاک متفکر ضد دین نبود و از تکثر دفاع می‌کرد. این نظرگاه در جامعه امروز که خطر بنیادگرایی آن را تهدید می‌کند چه اهمیتی دارد؟

لاک دین را امری شخصی و عقلانی می‌دانست، نه ابزاری برای سلطه سیاسی. او از تکثر دیدگاه‌ها دفاع می‌کرد، زیرا باور داشت ایمان راستین تنها از راه آزادی وجدان پدید می‌آید. در جهان امروز که بنیادگرایی دینی و ایدئولوژیک بار دیگر سربرآورده، بازخوانی لاک یادآور این نکته است که تساهل، شرط بقا و اصالت ایمان است. از منظر معرفتی نیز، بنیادگرایی در واقع انکار آزمون عقلانی و جزمیت در باب حقیقت است. دفاع لاک از تساهل، دفاع از عقلانیتی باز و خودآگاه است؛ عقلانیتی که در تعامل با دیگری معنا می‌یابد.

اندیشه لیبرالیسم امروز تحت عنوان نئولیبرالیسم نقد می‌شود. لیبرالیسم لاک چه ویژگی‌هایی داشت و احیای آنچه اهمیتی دارد؟

لیبرالیسم لاک بر آزادی، عقل و اخلاق استوار بود، نه بر سود اقتصادی یا رقابت صرف. او آزادی را هم‌زادِ مسئولیت می‌دانست و مالکیت را نه امتیاز، بلکه حق طبیعی‌ای که از کار و تلاش برمی‌خیزد. نئولیبرالیسمِ امروز اغلب این بُعد اخلاقی و معرفتی را از یاد برده است. احیای لیبرالیسم لاک یعنی بازگشت به درکی انسانی از آزادی: آزادی به‌عنوان امکان تفکر، نقد، و آزمون معرفتیِ عقل در جهان مشترک. در این معنا، لیبرالیسم لاک بیش از آن‌که مکتبی اقتصادی باشد، راهی برای رشد اخلاقی و شناختیِ انسان است.

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

فرید زکریا از اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی سخن می‌گوید. مراد او از لیبرالیسم چیست و آیا لیبرالیسم زکریا با اندیشه لاک مشابهت دارد؟

زکریا بر این باور است که دموکراسی بدون نهادهای لیبرال، ممکن است به استبداد اکثریت یا پوپولیسم بینجامد. منظور او از لیبرالیسم، نظامی از ارزش‌ها و ساختارهایی است که از آزادی فردی، قانون‌مداری و حقوق اقلیت‌ها حفاظت می‌کند. در این معنا، زکریا ادامه‌دهنده سنت لاک است؛ زیرا لاک نیز آزادی و محدودیت قدرت سیاسی را مقدم بر اراده اکثریت می‌دانست. بااین‌حال، لاک مبنای لیبرالیسم را در معرفت و اخلاق فردی جست‌وجو می‌کند، در حالی‌که زکریا بر وجه نهادی و سیاسی آن تأکید دارد. بنابراین، میان آن دو نوعی تداوم تاریخی با تفاوت سطحِ تحلیل وجود دارد.

چرا به آثار جان لاک علاقمند شدید و از میان آثار او به‌سراغ این کتاب و اندیشه سیاسی او رفتید؟

«نامه‌ای در باب تساهل» از معدود آثاری است که در آن فلسفه نظری به‌گونه‌ای مستقیم با مسئله زیست انسانی پیوند می‌خورد. لاک در این اثر نشان می‌دهد که تساهل نه فضیلتی اخلاقی صرف، بلکه شرطی برای عقلانیت و تمشیت امور است. توجه به لاک از همین‌جا برمی‌خیزد، از تلاقی میان عقل، آزادی و ایمان. این اثر، دعوتی است به بازاندیشی در اینکه چگونه می‌توان در جهانی چندصدا، حقیقت را نه در حذف دیگری، بلکه در گفت‌وگو با او جست. در زمانه‌ای که فلسفه نیز باید بار دیگر خود را در برابر آزمون حقیقت و مدارا بیازماید، اندیشه لاک همچنان الهام‌بخش و راه‌گشا است.