«باید ترقیپرست شد و باید این ترقی را از الفبا شروع کرد» این جمله، آخرین سطر از کتاب «نمونه خطوط آدمیت» اثر میرزا ملکمخان ملقب به ناظمالدوله است. مردی که در تاریخ، به پدر تجدد ایران یا سیاستمدار ترقیخواه مشهور شد! میرزا ملکمخان سال ۱۲۴۹ شمسی در محله جلفای اصفهان به دنیا آمد. پدرش ارمنیِ نومسلمان بود که به حرفه سنگتراشی اشتغال داشت. او از ۱۰سالگی به فرنگ فرستاده و با فرهنگ غربی آشنا شد؛ هجدهساله بود که به ایران بازگشت و به کار مترجمی پرداخت و کمکم وارد عالم سیاست شد. میرزا ملکمخان در کسوت مترجمی بارها به کشورهای اروپایی سفر کرد. او در ادامه حیات سیاسیاش، مقام سفیر ایران در کشورهای انگلیس، ایتالیا، اتریش و نیز سرکنسولی ایران در مصر را به کارنامهاش افزود. میرزا ملکمخان علاقه مفرطی به فرهنگ غربی پیدا کرد؛ سفرهای متعدد به فرنگ برای تقویت این دلبستگی و شیفتگی کافی بود و همین رویکرد سبب شد به گسترش این فرهنگ در جامعه ایرانی علاقهمند شود و بیمحابا در این مسیر گام بردارد. میرزا ملکمخان در ابتدای جوانی رسالهای درباره اصلاح الگوی حکومت ایران نوشت و به شاه قاجار هدیه داد. میگویند میرزا ملکم نخستین کسی بود که تلگراف را به ایران آورد؛ این را در زمره خدمات وی آوردهاند.
مؤسس فراموشخانه
گفتیم که میرزا ملکمخان در سیاست و فرهنگ سر پرشوری داشت؛ احتمالاً به همین دلیل و با توجه به علاقهمندیهایش «فراموشخانه» را به سیاق لژهای ماسونی در ایران تأسیس کرد و سیاستپیشگان و اهالی فرهنگ را در این مجموعه به دور خود گرد آورد و تحرکات سرّی را آغاز کرد. ملکمخان در جلسات فراموشخانه، پس از فعالیتهای سیاسی به سراغ دین رفت و مسئله پیرایشگری در اسلام و محوریت عقل بشر و جوهر ذات آدمی را پیش کشید. ناظمالدوله در همه امور نیمنگاهی به غرب داشت و همواره راه فلاح و نجات ایران را در تجدد و تغییر ساختار سیاسی به شکل و الگوی نظام حکمرانی غربی میدانست و برای تحقق منویات مورد نظرش، راههای متعددی را میآزمود. او به قول خودش طرحی ریخت که در آن، عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت شرق در هم آمیخت! ملکمخان معتقد بود جامعه ایرانی هرگز مانند جوامع اروپایی نخواهد شد، مگر آنکه فکر ترقی مادی در پوشش دین به مردم عرضه شود تا معنای واقعی آن را درک کنند. او این دغدغه را تا پایان زندگی با خود همراه کرد و آثاری در راستای تبیین آن به رشته تحریر درآورد. ملکمخان حدود ۲۸ رساله در موضوعات مختلف همچون آزادی اجتماعی، حکومت قانون، حقوق اساسی افراد، انتظام لشکر، اخذ تمدن اروپایی و... نوشت. برخی معتقدند او در آثارش، بیشترین تأثیر را از مونتسکیو (درگذشته ۱۷۵۵ میلادی) فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی گرفته است؛ چنانکه در رسالهای با تمجید از کتاب علم حقوق مونتسکیو، تعبیر غربی «پیغمبر علوم دولتی» را در توصیف وی مورد استفاده قرار میدهد.
تکاپوهای حکومتی
او در سالهای حضورش در عالم سیاست بارها مورد غضب شاه و دربار واقع شد، ولی هر بار با وساطت دوستان بانفوذش از مهلکه جان به در برد. ناظمالدوله زندگانی پرافت و خیزی داشت، گاهی بر مرکب قدرت سوار بود و گاهی در حضیض ذلت و انزوا! بستگی داشت که جایگاهش نزد شاه چه باشد. در سالهای پایان زندگی، نامهای پیشنهادی در باب اصلاح امور ایران به وزارت خارجه نوشت با این ادعا که «این طرح تازه، کلید نجات ایران خواهد بود»؛ اقدامی که البته به هیچ گرفته شد و در شیوه حکمرانی قاجارها تغییری به وجود نیاورد.
اندیشه اصلاح خط فارسی
یکی از دغدغههای میرزا ملکمخان که اعتنای چندانی به آن نشدهاست، اندیشه اصلاح خط فارسی است. وی نقدهایی به خط و الفبای فارسی داشت و تغییر آن را ضروری میدانست. میرزاملکمخان رسمالخطی ابداع کرد و الفبای فارسی را به شیوه خود تغییر داد. گلستان سعدی را به شیوه نگارش خود بازنویسی کرد و کتاب «اقوال علی»، «نمونه خطوط آدمیت» و «ضرورت امثال منتخبه» را به همان شیوه به رشته تحریر درآورد و در انگلستان به چاپ رسانید. وی رسالهای در باب کاستیهای رایج در الفبای کشورهای اسلامی و ضرورت اصلاح آن با عنوان «شیخ و وزیر» نوشت و به سیاستمداران هدیه داد. رساله «خط آدمیت» یا همان کتاب «معایب خط ملکمی» را به شیوه پرسش و پاسخ نوشت و در آن به اصلاح خط فارسی پرداخت. میرزا ملکمخان در سال ۱۸۸۵ میلادی رسالهای را با عنوانی عجیب «ن م و ن ه خ ط و ط آ د م ی ت» (نمونه خطوط آدمیت) در لندن به چاپ رسانید که بیشتر حول اندیشه اصلی خود او، یعنی تغییر الفبای فارسی دور میزد. کوششهای میرزا ملکمخان در تغییر خط فارسی، بسان دیگر تلاشهایش ناکام ماند و در محافل علمی و تخصصی جدی گرفته نشد. اقدامات او همچون دیگرانی که بدون ملاحظات فرهنگی، مذهبی و جغرافیایی مردم ایران، سعی در تغییر آداب و سنن و فرهنگ اصیل این سرزمین داشتند، نتیجه قابل اعتنایی نداشت و احتمالاً برای دیگرانی که در آینده این راه را دوباره خواهند پیمود نیز بینتیجه خواهد ماند. البته میرزاملکمخان در این مسیر تنها نبود؛ افراد مختلفی بودند که همزمان یا پس از وی به این عرصه ورود کردند و به بهانه تجدد و در کسوت «منورالفکری» به دنبال استحاله فرهنگی ایران رفتند و آن را مقدمهای برای یک تغییر بنیادین دانستند. این رویکرد، بهویژه در میانه دهه ۱۲۹۰ خورشیدی از سوی برخی محافل روشنفکری که وابستگیهای مشکوکی داشتند، جدی گرفتهشد و تلاش برای تغییرات بنیادین حکومتی، درنهایت به قدرت گرفتن و سپس به سلطنت رسیدن رضاخان انجامید. استحاله مورد نظر ملکمخان و همفکرانش در قامت تجدد آمرانه پهلوی، بروز و ظهوری تمام یافت و به این ترتیب، ضربات هولناکی بر پیکر ساختار فرهنگی و اجتماعی ایران وارد آمد. موضوعی که بررسی آن مجالی مفصلتر و دیگر میطلبد.
خبرنگار: سیدعلی میراحمدی