«دخترم گفت: بابا، من دیگه نمیخوام برم مهد. اجازه نمیدن بریم توی حیاط بازی کنیم»؛ اینها را یک پدر از تجربه حضور دخترش در یکی از مهدهایکودک میگوید؛ تجربهای که به گفته او، بازتابی از وضعیت بسیاری از پیشدبستانیهاست که بهجای بازی و تجربه، درگیر آموزشهای زودهنگام و فشرده شدهاند.
   او به خبرنگار ما میگوید: دخترم را در یکی از مهدهایکودک ثبتنام و مبلغ ۳۵ میلیون تومان پرداخت کردم. برنامه کاریشان از ساعت ۸ تا ۱۲:۳۰ بود. اما بعد از یک هفته، دخترم دلزده شد. وقتی علت را جویا شدم، فهمیدم روزی چهار جلسه ۴۵ دقیقهای درس دارند، بدون هیچ بازی یا حتی اجازه رفتن به حیاط!
   مدیر مهد میگفت سرفصلهای درسی زیاد است و باید تا آخر سال تمام شوند. وقتی کتابها را دیدم، از حجم مطالب شوکه شدم، مفاهیمی مثل آشنایی با سیپییو، هارد و رم برای کودکان پیشدبستانی!
   او در ادامه توضیح میدهد: وقتی با والدین دیگر صحبت کردم، گفتند خودشان چنین آموزشهایی را خواستهاند. به یک مهدکودک دیگر مراجعه کردم، اما آنجا هم گفتند موظفاند تا پایان سال کتاب گاج را تدریس کنند. از پدر و مادرهای دیگر شنیدم بچههایشان را بعد از مهد به پارک میبرند تا انرژیشان را تخلیه کنند، چون از صبح تا ظهر فقط نشستهاند و درس خواندهاند.
   به گفته این پدر، آموزشها در بیشتر مهدها بهقدری ساختار یافته و خشک شدهاند که حتی نقاشی و بازی نیز به شکل تکلیف درآمده است. بچهها دیگر فرصت ندارند با هم دوست شوند یا با هم بازی کنند.
   او اشاره میکند: روانشناسان نیز در تأیید این موضوع میگویند اینگونه نظم خشک و افراطی در سنین پایین، تربیتی ماشینی و ضدخلاقیت ایجاد میکند. آنها هشدار میدهند این نوع نظمپذیری ظاهری میتواند در آینده منجر به دلزدگی، اضطراب پنهان و از بین رفتن حس شادمانی در یادگیری شود.
   این پدر در پایان با لحنی تلخ میگوید: وقتی دخترم با شور و هیجان از دوستش خداحافظی میکرد، واکنش آن کودک سرد و بیاحساس بود. انگار یاد گرفته بود حتی احساساتش را کنترل کند تا با فضای رسمی مهد هماهنگ شود. در چنین محیطهایی شاید بچهها درس یاد بگیرند، اما روح کودکیشان را از دست میدهند.
مگر ممنوع نبود؟
این شکل از آموزش در حالی در برخی از مهدهای کودک در حال اجراست که مسئولان و کارشناسان تربیتی از ممنوع بودن برخی از روشهای آموزشی در این مراکز میگویند.
   چنانکه رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش گفته بود: باید از آموزش الفبا در دوره پیشدبستانی جدا خودداری و به جای آن، مسئولیتپذیری و کمک به همنوع به کودکان آموزش داده شود.
   محمد حسن رادمنش، معاون پیشین آموزش ابتدایی نیز با بیان اینکه دوره پیشدبستانی یک دوره تربیتی فعالیتمحور بوده و آموزش حروف و اعداد در این دوره ممنوع است، عنوان کرده بود: خواندن، نوشتن، آموزش زبان انگلیسی، اعداد و... برخلاف اهداف یازدهگانه دوره پیشدبستانی است.
آموزشها یا زودهنگاماند یا دیرهنگام
مسعود تهرانی فرجاد، کارشناس و فعال تعلیم و تربیت کودکان به خبرنگار ما میگوید: در حوزه تعلیم و تربیت کودک زیر هفت سال، آنچه اهمیت دارد نه ساختن نیازهای تصنعی برای او، بلکه شناخت و پاسخ به نیازهای واقعی کودکی است. این نیازها بر پایه پژوهشها و تجربههای تربیتی، در مهارتهای پایهای و زیربنایی نهفتهاند: تفکر، تجربهکردن، دستورزی، تحرک و آزادی عمل.
   او میافزاید: هدف آموزش در این سنین، باید پرورش این تواناییها باشد، نه انتقال زودهنگام مفاهیم آموزشی یا شکل دادن به سلیقهای که با طبیعت کودک بیگانه است.
   در این سنین حساس که بنیانهای تعلیم و تربیت شکل میگیرد، باید به جای تمرکز بر آموزشهای زودهنگام و مفاهیم نظری، امکانات و تجربههایی در اختیار کودک قرار گیرد که او را برای زیستن، فهمیدن و تعامل کردن آماده کند. آموزشهای پیشدبستانی اگر هم ارائه میشوند، باید بهنگام، متناسب با سن و هماهنگ با مراحل بعدی تربیتی باشند، نه آنکه با مطالب و روشهای سنین بالاتر درآمیزند و موجب سردرگمی ذهنی کودک شوند.
   متأسفانه در بسیاری از موقعیتها مشاهده میشود شاخصهای اساسی رشد کودک نادیده گرفته میشوند. نیاز واقعی کودک، اقتضائات سنی او و پیوستگی میان دورههای مختلف رشد و آموزش، گاه در طراحی برنامهها لحاظ نمیشود؛ به همین دلیل، آموزشها یا زودهنگاماند یا دیرهنگام. در عین حال، مراکزی نیز هستند که میکوشند با رعایت استانداردهای تربیتی، کودک را در تعامل واقعی با دنیای پیرامون قرار دهند و به جای انتقال زودرس دانش، بر پرورش مهارتهای پایهای و زیربنایی تمرکز میکنند.
کیفیت آموزش مهمتر از کمیت آن است
این کارشناس کودک معتقد است: ذات کودک سرشار از بازی، تحرک، کنجکاوی و میل به تجربه کردن است؛ او میخواهد لمس کند، کشف کند و با دنیای اطرافش در ارتباط باشد. اما هنگامی که از او خواسته میشود بیحرکت بنشیند، گوش دهد و یاد بگیرد، روح کودکانهاش سرکوب میشود. این نوع برخورد مستقیم و آموزشی با کودک زیر هفت سال، با ماهیت رشدی او در تضاد است. بنابراین، نخستین گام، اصلاح رویکرد ما درزمینه آموزش و تربیت کودکان است. باید نیاز واقعی کودک را ببینیم، نه آنچه جامعه یا رقابتهای آموزشی به ما تحمیل میکند. اینکه دیگران آموزش زبان یا الفبا را زودتر آغاز میکنند، دلیل موجهی نیست تا ما نیز کودک خود را در چنین مسیری قرار دهیم. ضروری است برنامهریزان آموزشی آگاه شوند و والدین نیز درک کنند که رشد زودرس آموزشی، به معنای رشد واقعی نیست. کودک ممکن است ظاهراً با شرایط کنار بیاید، اما در ناخودآگاه خود، احساس بیمیلی یا حتی تنفر به یادگیری پیدا کند.
   تهرانی فرجاد تأکید میکند: من همیشه بر این باورم که ما در پیشدبستانی هزار کارِ نکرده داریم؛ کارهایی اساسی که به جای تمرکز بر آموزشهای زودهنگام، باید صرف پرورش مهارتها، ایجاد علاقه، تقویت عزتنفس و رشد اجتماعی کودکان شود. پیش از آنکه به آموزش زبان یا مفاهیم درسی بپردازیم، لازم است کودک را یاری کنیم تا خود را بشناسد، تعامل با دیگران را بیاموزد، از تجربه لذت ببرد و در وجودش شوق یادگیری شکل گیرد. اما متأسفانه، نگاه نتیجهمحور و بازاری به آموزش سبب شده بسیاری از مراکز تربیتی از مسیر اصلی خود دور شوند. کودکان برای رشد و شکوفایی، بیش و پیش از هر چیز به بازی، تجربه، محبت، کار گروهی، تفکر، کنجکاوی، دستورزی و تحرک نیاز دارند. همه این عناصر باید بر محور بازی و تجربه آزاد شکل بگیرند. در چنین فضاهایی، جریان یادگیری خودبهخود شکل میگیرد؛ صمیمیت، دلبستگی، حس امنیت و علاقه به یادگیری در کودک رشد میکند و پرسشگری در او جان میگیرد. وقتی مربی این بستر را فراهم کند، درواقع زمینه رشد طبیعی و همهجانبه کودک را پدید میآورد. اما زمانی که کودک ناچار است ساعتها بنشیند، بدون تحرک، کتاب پشت کتاب و سرفصل پشت سرفصل را پشت سر بگذارد و با مهارتهایی مواجه شود که نه ضروریاند و نه متناسب با سن او، مسیر تربیت از رشد طبیعی منحرف میشود.
   او اعلام میکند: اگر به اقتضائات سنی و نیازهای واقعی کودک توجه شود و تمرکز بر کیفیت آموزش باشد، نه صرفاً بر کمیت آن، میتوان با اطمینان گفت حضور کودک در برنامههای آموزشی زودهنگام مفید و سازنده خواهد بود. من از جمله مدافعان این رویکردم که آموزش و خدمات تربیتی باید با نگاه حداکثری و عدالتمحور گسترش یابد؛ بهویژه در مناطق محروم، حاشیه شهرها و مناطق کمبرخوردار، جایی که کودکان بیش از هر چیز نیازمند فرصت برابر برای رشد، یادگیری و تجربهاند.
   این کارشناس تعلیم و تربیت، یکی از آسیبهای جدی در دوره پیشدبستانی را کتابزدگی و محتوامحوری افراطی میداند و میگوید: در این دوره، هر آنچه در دسترس کودک قرار میگیرد، از کیف گرفته تا ابزار و منابع آموزشی، باید با دقت و ظرافت بسیار انتخاب شود. حجم این محتوا باید اندک اما هدفمند باشد تا کودک دچار دلزدگی از کتاب و آموزش نشود. در مقابل، آنچه میتواند و باید غنی و پرمحتوا باشد، کتاب راهنمای مربی است؛ منبعی برای ارتقای آگاهی، مهارت و بینش تربیتی او. هرچه این منابع آموزشی برای مربیان عمیقتر و کاملتر باشد، کیفیت کار آنان نیز بالاتر میرود. اما متأسفانه در عمل، مسیر معکوس طی میشود. به جای توانمندسازی مربی، شاهدیم برای کودکان پیشدبستانی، مجموعههایی چندجلدی با حجم سنگین تولید و عرضه میشود. چهار، پنج یا حتی هفت جلد کتاب برای کودکی که هنوز در آغاز مسیر تجربه و بازی است. این رویکرد، بیش از آنکه بر پایه تربیت و نیازشناسی باشد، متأثر از نگاه تجاری و بازار فروش کتاب است.
   تهرانی فرجاد بازی را مادرِ تمام فعالیتهای کودکی تلقی میکند و میافزاید: کودک هنگام بازی، در حقیقت زندگی میکند، یاد میگیرد، تجربه میاندوزد و میفهمد. در دل بازی است که شناخت، مهارت و نگرش او بهطور طبیعی شکل میگیرد. اما زمانی که نگاه ما صرفاً شناختی و آموزشی میشود، محتوا را در مرکز قرار میدهیم، استانداردها و ارزیابیها را وارد و در نهایت کودک را در چرخه مقایسه و سنجش گرفتار میکنیم.
   در تربیت کودکان زیر هفت سال و حتی فراتر از آن، اصل بنیادین این است تمام برنامهها و فعالیتها باید بهگونهای طراحی شوند که هر کودک احساس موفقیت کند. اما در رویکردهای محتوامحور، موفقیت تنها برای آن کودکی تعریف میشود که از دل کتاب یا فعالیت، نتیجهای ملموس بیرون آورده است. از همینجا مقایسهها، رتبهبندیها، ستارهها و تشویقهای نمایشی آغاز میشود؛ کودکانی که در ظاهر برای هم دست میزنند، اما در درون احساس شکست و ناتوانی دارند. در حالی که تربیت واقعی، در ستایش تلاش است نه در سنجش نتیجه. ارزشمندترین کار، همان کاردستی ساده و کجومعوجی است که کودک با دستان خودش ساخته؛ درواقع ارزش در تلاش کودکانه نهفته است، نه در کمال بزرگسالانه.
   او پیشنهاد میکند: به جای افزایش تعداد کتابها و محتواها برای کودکان، فرصت و موقعیت بازی، تجربه و لذت بردن از یادگیری را برای آنان فراهم کنیم. آنچه باید غنی و پربار باشد، نه کتاب کودک، بلکه کتاب مربی است؛ کتابی که به مربی آموزش دهد چگونه محیطی بسازد که کودک در آن بیاموزد، بیازماید، لذت ببرد و احساس موفقیت کند.
   متأسفانه در بسیاری از برنامهها؛ فعالیتها و محتواها از پیش آماده و زمانبندیشدهاند؛ شعر، قصه یا مفهومی که باید دقیقاً در هفته سوم آبان یا هفته چهارم تدریس شود. این نوع آموزشها شبیه غذاهای نیمپخت فروشگاهی است؛ سریع آماده میشوند، ظاهراً مفیدند، اما ارزش تربیتی و «غذای روحی» چندانی ندارند. در مقابل، برنامهریزی تربیتی اثربخش، باید بر پایه خلاقیت و تشخیص مربی شکل گیرد. کتاب راهنمای مربی باید سرشار از مهارتها، ایدهها و راهبردهایی باشد که به او یاد دهد چگونه فرصت بسازد، نه صرفاً دستورالعمل اجرا کند. در چنین الگویی، کودک دیگر پیرو برنامهای از پیش تعیینشده نیست، بلکه در مسیر یادگیریِ زنده و واقعی گام برمیدارد.
آموزش زودرس، انگیزه یادگیری را میگیرد
سیما قدرتی، دکترای مشاوره نیز با بیان اینکه بسیاری از والدین، معیار کیفیت یک مهدکودک یا پیشدبستانی را در میزان آموزشهایی میبینند که به کودکان ارائه میشود، به خبرنگار ما میگوید: بیتردید، آموزش میتواند به رشد شناختی کودک کمک کند، اما نکته اساسی که نباید از آن غافل شد، تناسب این آموزشها و امکانات با سن و مرحله رشد شناختی هر کودک است. آنچه اهمیت دارد، فراهمسازی محیطی است که همسو با نیازهای رشدی آنان باشد، نه صرفاً پر کردن ذهنشان از آموزشهای متعدد. هفت سال نخست زندگی، دورهای سرنوشتساز در رشد کودک است؛ دورانی که در آن پایههای رشد جسمی، حرکتی و حسی او شکل میگیرد. در این سالها، کودک نیاز دارد فرصت کافی برای تحرک، بازی و تجربه را داشته باشد تا مهارتهای بدنی و هماهنگیهای حسیـحرکتیاش بهدرستی پرورش یابد.
   او میافزاید: یکی از عناصر کلیدی در این مرحله، بازیهای اکتشافی است؛ بازیهایی که از دل تجربه و حرکت زاده میشوند و نقش مؤثری در تسهیل رشد جسمی و ذهنی کودک دارند. پژوهشها نشان میدهد کودکانی که در سالهای ابتدایی زندگی فعالیتهای حرکتی کافی ندارند، در آینده ممکن است با اختلالات یادگیری روبهرو شوند. از اینرو، زمانی که والدین از حضور فرزندشان در کلاسهای متعدد سخن میگویند، نخستین پرسش این است آیا کودک شما به اندازه کافی میدود، بازی میکند، تاب و سرسره سوار میشود؟ چراکه درست همین فعالیتهای ساده، ذهن او را برای یادگیریهای پیچیدهتر در مراحل بعدی زندگی آماده میکند.
   قدرتی خاطرنشان میکند: یک نکته مهم در روند آموزش کودکان آن است هر آموزش باید متناسب با مرحله رشد شناختی آنان ارائه شود. واداشتن کودک به فراگیری مفاهیمی فراتر از سن و آمادگی ذهنیاش، نهتنها سودمند نیست، بلکه میتواند آسیبزا باشد. زمانی که کودک را مجبور میکنیم زودتر از ظرفیت رشدی خود آموزش ببیند، این فشار روانی بهتدریج در او احساس ناکارآمدی و اضطراب ایجاد میکند. او ممکن است در محیطهای آموزشی احساس کند توانایی لازم را ندارد و عملکردش پایینتر از دیگران است. این تجربه مکرر میتواند موجب دلزدگی از یادگیری، ترس از مدرسه و کاهش اعتمادبهنفس شود. نکته قابلتوجه دیگر آن است آموزش زودهنگام، میتواند انگیزه کودک را برای یادگیری در سالهای بعد کاهش دهد. هنگامی که کودکی پیش از زمان مناسب، با مفاهیم درسی آشنا میشود، در ابتدای ورود به مدرسه با مطالبی مواجه میشود که برایش تکراریاند. در نتیجه، احساس هیجان و کنجکاوی او نسبت به یادگیری از بین میرود و تمرکز و توجهش در کلاس کاهش مییابد.
تفریح و لذت، اولویت دوران پیشدبستانی
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد معتقد است: در هر مرحله از رشد، کودکان وظایف و نیازهای ویژه خود را دارند. هرچه سن کمتر باشد، تفریح و لذت برای آنان بیشتر در اولویت قرار میگیرد. کودک باید درگیر فعالیتهایی شود که احساس شادی و رضایت را در او برانگیزد. در مسیر رشد، هر سن مقتضیات خود را دارد؛ برای مثال، کودک سهساله باید آداب دستشویی رفتن را بداند و در چهار یا پنجسالگی بتواند مداد را درست در دست بگیرد. این مهارتها بخشی از روند طبیعی رشد هستند و باید در زمان مناسب، بدون فشار و با شیوهای لذتبخش آموخته شوند. گرچه «کار» نیز جزئی از رشد کودک است، اما در سالهای پیش از دبستان، محور اصلی رشد باید بازی، تفریح و تجربه لذت باشد. آموزش در این دوران، اگر هم صورت گیرد، باید در قالب بازی و همراه با حس خوشایند یادگیری باشد.
   قدرتی درخصوص اجباری شدن پیشدبستانی که مدتی پیش مطرح شد، بیان میکند: حضور کودک در مهدکودک یا پیشدبستانی، بهخودیخود آسیبزا نیست؛ بلکه از حدود سهسالگی، کودکان آمادگی ورود به فضاهای اجتماعی را دارند. در چنین محیطهایی، میآموزند چگونه ارتباط برقرار کنند، تعامل اجتماعی داشته باشند و از نظر عاطفی و هیجانی رشد کنند. اگر پیشدبستانی با این رویکرد فعالیت کند، نهتنها مضر نیست، بلکه به رشد همهجانبه کودک کمک میکند. اما زمانی که فضای پیشدبستانی بیش از اندازه آموزشمحور باشد و تمرکز آن صرفاً بر انتقال مفاهیم درسی قرار گیرد، خطر تکبعدی شدن رشد کودک افزایش مییابد. در این حالت، کودک مدام خود را با دیگران مقایسه میکند و جنبههای عاطفی، اجتماعی و خلاقانه وجودش نادیده گرفته میشود. پیشدبستانی مطلوب، محیطی است که در آن کودک از طریق بازی، تجربه و کشف بیاموزد؛ بدون اجبار، بدون تکلیف و در فضایی سرشار از تعامل و شادی. چنین محیطی، فرصت تمرین جدایی از والدین را نیز فراهم و از بروز اضطراب جدایی در آینده جلوگیری میکند.
   در همین راستا، برای کودکان خردسال نیز کتابهایی وجود دارد که با تصاویر رنگی و جذاب، عشق به کتاب و داستان را در آنان برمیانگیزد. هدف در این سن، پرورش علاقه و تخیل است، نه آموزش حروف و نوشتن، زیرا هرگونه فشار آموزشی زودهنگام میتواند انگیزه و اشتیاق کودک را برای یادگیری در سالهای بعد، بهویژه در کلاس اول، کاهش دهد.