شناسهٔ خبر: 75544143 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

ترامپیسم و معمای قتل «مارتین لوترکینگ»

«من رؤیایی دارم» مشهورترین سخنرانی مارتین لوترکینگ است و به خاطر همین سه واژه بود که او برای نخستین بار در دل اکثر مردم جای گرفت.

صاحب‌خبر -

حدود ۵۷ سال از قتل مارتین لوتر کینگ می‌گذرد. اگرچه این فعال سیاه‌پوست حقوق بشر توانست بسیار بیشتر از پیشینیان خود بر ایالات متحده آمریکا تأثیر بگذارد، اما با گذشت نزدیک به ۶دهه از مرگ او، از رؤیایی که مدنظر داشت و همین‌طور آرمان‌هایش، چه باقی مانده است؟ اندرو یانگ، یکی از دوستان مارتین لوترکینگ می‌گوید: «مارتین آدم سر به هوایی بود، اما هرگز ندیده بودم مانند آن شب چنین حماقتی به خرج دهد». لبخندی بر چهره شکسته اما مهربان یانگ می‌نشیند و ادامه می‌دهد: «مانند یک پسربچه ده‌ساله رفتار کرد!» روز ۴ آوریل ۱۹۶۸ بود و آن‌ها یعنی دکتر مارتین لوتر کینگ، همقطار و دوستش یانگ و شماری دیگر از فعالان حقوق بشر، در متل لورن شهر ممفیس اقامت داشتند. آن‌ها برای حمایت از یک راهپیمایی اعتراضی که از سوی رفتگران برگزار می‌شد، به آنجا رفته بودند.

چرا ترور شد؟

برخی تا امروز بر این باورند که قاتل مارتین یعنی «جیمز ارل ری» به صورت انفرادی دست به این اقدام نزده و اف‌بی‌آی و دیگر افراد و نهادهای قدرتمند، به او کمک کرده‌اند. به باور آن‌ها، کینگ یعنی همان مردی که در ۳۵سالگی جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد، برای نظم حاکم بر آمریکا یک خطر محسوب می‌شد. حتی مخالفان و دشمنان کینگ در واشنگتن نیز این را می‌دانستند که وی هرگز کسی را به خشونت ترغیب نمی‌کند و در عوض، از واقعیتی بسیار مهم می‌گوید: سرکوب مردم از سوی دولت به دلیل رنگ پوستشان به هیچ عنوان توجیه‌پذیر نیست. یانگ می‌گوید: «به باور من، مسئله این نیست که چه کسی مارتین را کشت؛ بلکه مسئله این است او چرا کشته شد؟ اگرچه در آن زمان، هنوز کسی دونالد ترامپ را ندیده بود؛ اما همان بیماری که اینک رئیس‌جمهور به آن دچار است، همان ترس‌ها و همان ناامنی‌ها در آن زمان به مرگ مارتین انجامید». اندرو یانگ در سراسر زندگی خود تلاش داشته و دارد ترس و هراس سفیدپوستان را از بین ببرد؛ اما آن‌گونه که امروز عقیده دارد، نژادپرستی میراثی ریشه‌دار و عمیق در آمریکاست و مانند یک ژن معیوب عمل می‌کند: «آمریکا بر این فرضیه و باور استوار است که سفیدها برتر از سیاه‌ها هستند. سیاهان به بردگی کشیده شدند زیرا سفیدپوستان روشنفکر بوده و از نظر اخلاقی بر آن‌ها مزیت دارند؛ اما این درست نیست و هرگز حقیقت نداشته است».

آغاز یک حرکت

همه چیز از خیابان آوبورن شهر آتلانتا شروع شد. مایکل کینگ جونیور (لوترکینگ) در همین خیابان و در ۱۵ ژانویه ۱۹۲۹ به دنیا آمد. او دومین فرزند از سه فرزند معلمی به نام آلبرتا ویلیامز کینگ و شوهرش مایکل کینگ بود. کینگِ پدر، در سال ۱۹۴۹ در کنگره جهانی باپتیست‌ها در برلین حضور یافت و پس از بازگشت از این سفر بود که نام کوچک خود و پسرش را تغییر داد. اگرچه کینگ با یک متر و ۷۰ سانتیمتر قد و چهره‌ای عادی، ظاهر خاصی نداشت، اما هنگام سخنرانی از جملاتی شعرگونه و عمیق استفاده می‌کرد: «اگر خواهان صلح روی زمین هستیم، نباید وفاداری‌مان را به نژاد، ریشه و طبقه اجتماعی و ملیتمان محدود کنیم. این یعنی ما باید چشم‌اندازی جهانی را گسترش و تکامل دهیم». به گفته فرزند او، برنیک، آنچه دنیای امروز از چهره مارتین لوتر کینگ می‌سازد، یک تصویر تک‌بعدی است. کینگ در درجه نخست، انسانی بود که می‌خواست به فقرا کمک کند و البته قصد داشت این کار را با ایده‌ای انقلابی انجام دهد.
او در سال ۱۹۵۲ در نامه‌ای خطاب به همسر آینده‌اش، یعنی کورتا نوشت: «سرمایه‌داری امری کهنه و در حال زوال است. من تردید ندارم روزی فرا می‌رسد که ملی کردن صنایع پیروز شود. باید از این نیز بیشتر امید داشته باشیم و برای دیدن دنیایی عاری از جنگ تلاش و دعا کنیم، دنیایی برخوردار از توزیع بهتر رفاه، دنیایی که برادری بر نژاد و رنگ پیروز شود». از نظر مارتین لوتر کینگ، نژادپرستی آفتی است که نمی‌توان آن را از فقر و جنگ جدا کرد؛ به این صورت که سفیدهای فقیر، علیه سیاهان فقیر برمی‌خیزند و همه ملت‌ها به جان هم می‌افتند تا یک سیستم بیمار را سر پا نگه دارند و در این جنگ، عده‌ای معدود به هزینه دیگران ثروتمند می‌شوند.

تداوم برده‌داری

آمریکا براساس سیستمی بنا شد که برده‌داری در آن امکان‌پذیر است. فرستاده و نماینده کارولینای جنوبی در مجلس سنا در سال ۱۸۴۸ میلادی، این سیستم را این‌گونه به تصویر می‌کشد: «شکاف بزرگ در این جامعه میان اغنیا و فقرا نیست، بلکه میان سیاهان و سفیدهاست. بالاترین اولویت این است که فقرا و اغنیا در جایگاه بالا قرار گرفته و هر دو گروه به یک اندازه مورد احترام و کرامت قرار گیرند». هنگامی که نظام برده‌داری بالاخره پس از ۲۵۰ سال ملغی شد، بیم آن می‌رفت که کشور دچار فروپاشی شود. اما آن سیستم برقرار ماند و به باور کینگ، جدایی نژادی و اذیت و آزار سیاهان همچنان ادامه یافت. اینکه امروزه این بخش از ایدئولوژی کینگ کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، امر شگفت‌آوری نیست.
البته گاه این بخش از افکار او در رابطه با این واقعیت بیان می‌شود که اگرچه آفروآمریکن‌ها(آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار) تنها ۱۳درصد از جمعیت ایالات متحده را تشکیل می‌دهند، اما ۴۱درصد از زندانیان مرد و ۲۲درصد از کسانی که هدف شلیک مأموران پلیس قرار می‌گیرند سیاه‌پوست هستند.
همچنین باید گفت درآمد خانواده‌های سیاه‌پوست، ۴۰درصد کمتر از خانواده‌های سفیدپوست است. از سوی دیگر، امروز نیز مانند ۶دهه پیش، هنوز هم رنگ پوست برای یافتن مدرسه و آپارتمان و امکانات دیگر، نقشی مهم ایفا می‌کند.
دونالد ترامپ نیز در یک روز بسیار سرد ماه ژانویه در دوره نخست ریاست جمهوری‌اش و مصادف با هشتاد و نهمین سالروز تولد کینگ، تصمیم گرفت در مورد او صحبت کند: «دکتر کینگ رؤیای ما و رؤیای آمریکایی است. این رؤیای جهانی است که انسان‌ها در آن برای چگونه بودن و نه اهل کجا بودن و یا براساس ظاهر و چهره مورد قضاوت قرار گیرند». جالب آنکه ترامپ این سخنان را درست چهار روز پس از روزی گفت که در آن، از کشورهای آفریقایی و همین‌طور از هائیتی و السالوادور به عنوان «چاه توالت» یاد کرده و گفته بود شهروندان این کشورها باید از ایالات متحده دور نگه داشته شوند. ترامپ در همان سخنرانی گفته بود از مهاجران نروژی حسن استقبال به عمل می‌آید.

رؤیایی که به آتش کشیده شد

«من رؤیایی دارم» مشهورترین سخنرانی مارتین لوترکینگ است و به خاطر همین سه واژه بود که او برای نخستین بار در دل اکثر مردم جای گرفت. در آن اجتماع ملتهب در واشنگتن، پیش از آنکه کینگ سخنرانی شورانگیز خود را آغاز کند، یکی از میان جمعیت فریاد زد:«مارتین! برای ما از آن رؤیا بگو» و به این ترتیب، کینگ متن سخنرانی نوشته شده را کنار گذاشت و اجازه داد واژگان به پرواز درآیند: «ما امروز اینجا گرد آمده‌ایم تا این اوضاع شرم‌آور را برملا کنیم؛ به یک معنا، ما در پایتخت کشور گرد آمده‌ایم تا «چک» مواعید خود را وصول کنیم. با نگارش متن مهم قانون اساسی و اعلامیه‌ استقلال، سازندگان جمهوری ما، تعهدنامه‌ای را امضا کردند که هر آمریکایی وارث آن است. این سند تعهد کرده است حق جدایی‌ناپذیر همه‌ انسان‌ها، آری، سیاه‌پوستان و سفیدپوستان، هر دو، برای زندگی، آزادی و شادمانی تضمین شود. امروز این دیگر عیان است که آمریکا در پیوند با شهروندان رنگین‌پوستش در انجام این تعهدنامه کوتاهی کرده است و به جای احترام به این پیمان مقدس، به سیاه‌پوستان «چک» بی‌پشتوانه‌ای داده؛ چکی که با عبارت «موجودی کافی نیست» برگشت خورده است... رؤیای من این است روزی این کشور به‌پا می‌خیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان می‌بخشد: ما این حقیقت را که همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند آشکار و بدیهی می‌دانیم. رؤیای من این‌ است روزی فرزندان برده‌های پیشین و فرزندان برده‌داران پیشین، بر فراز تپه‌های سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست. رؤیای من این است سرانجام روزی ایالتی مانند می‌سی‌سی‌پی، ایالتی که در آتش بیدادگری می‌سوزد، در آتش تعدی می‌سوزد، به واحه‌ آزادی و عدالت بدل شود. رؤیای من این است چهار فرزند کوچکم، روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آن‌ها را نه به سبب رنگ پوست، که با درونمایه‌ شخصیتشان داوری خواهند کرد». اما رؤیای آمریکایی مارتین لوتر کینگ از همان ابتدا عبث بود.