سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: اشتیاق به تماشای نسخههای سینمایی و تلویزیونی از آثار محبوب ادبی، حدی نمیشناسد؛ اما وفاداری سرسختانه به متن، تنها راه حفظ روح مؤلفان نیست. به قول معروف، «حقیقتی همگانپذیرفته» است که هر رمان کلاسیکی، دیر یا زود، تشنه اقتباسی اغراقآمیز و پرزرقوبرق میشود.
از زمانی که کالین فِرث در نقش آقای دارسی در اقتباس بیبیسی از غرور و تعصب (به قلم اندرو دیویس) در سال ۱۹۹۵ با پیراهن خیس از دریاچه بیرون آمد، تماشاگران انتظار دارند همه لایههای پنهان احساس و میل در رمانها، آشکارا بر پرده نمایش داده شود؛ اما وقتی موضوع به واقعیتهای تاریخی ناخوشایندتر چون مرگومیر زنان در زایمان یا منبع ثروت خانوادههای اشرافی میرسد، تصور آن برای بسیاری ناخوشایند است.
در جشن دویستوپنجاهمین سال تولد جین آستن، دیویس در جشنواره ادبی «کلیفدن» اعلام کرد در حال کار بر نسخههای تازهای از اما و منسفیلد پارک است که در آنها «مرگ، انحطاط و بردهداری» حضور دارد. افشاگری جنجالی او: در پایان، اما در زایمان میمیرد.
این فیلمنامهنویس ۸۹ ساله البته درست میگوید که چنین سایههایی در آثار آستن وجود دارد. رمانهای او بههیچوجه فقط «روشن، درخشان و براق» نیستند، عبارتی که خود آستن درباره غرور و تعصب به کار برده بود. این نیز درست نیست که او رخدادهای سیاسی زمانهاش، مانند جنگهای ناپلئونی را نادیده گرفته است. از مقاله مشهور ادوارد سعید در ۱۹۹۳ با عنوان جین آستن و امپراتوری تا نوشتار تازه نویسنده لورِن گراف، منتقدان مدام درباره نقش بردهداری در منسفیلد پارک بحث کردهاند.
در جای دیگر، یکی دیگر از آثار مورد علاقه اقتباسسازان، یعنی بلندیهای بادگیرِ امیلی برونته، با انتشار تریلر فیلمی تازه به کارگردانی اِمرالد فِنل دوباره خبرساز شده است. این فیلم قرار است سال آینده اکران شود، منتقدان آن را ادامه همان شیوهای میدانند که فِنل در فیلم پرسروصدای قبلیاش، سالتبرن، بهکار برده بود؛ اقتباسی بیپروا از بازدید دوباره از برایدزهد به سبک خودش. اما چیزی که بیش از همه خشم برانگیخته، نژاد جیکوب اِلودی در نقش هیثکلیف است؛ شخصیتی که در رمان بهعنوان «کولی تیرهپوست» توصیف شده است. در بسیاری از اقتباسهای پیشین، از لارنس الیویه تا رالف فاینس، بازیگران سفیدپوست این نقش را ایفا کردهاند؛ تنها در نسخه ۲۰۱۱ به کارگردانی آندریا آرنولد، دو بازیگر رنگینپوست، جیمز هاوسون و سولومون گلاو، دیده شدند.
کارگردان انتخاب بازیگران فیلم تازه، کارمل کاکرین، در برابر اتهام «سفیدسازی» از اثر دفاع کرده و گفته است: «این فقط یک کتاب است… هنر است.» برای بسیاری، چنین پاسخی کفرآمیز است. بلندیهای بادگیر، همچون رمانهای آستن و دیگر آثار کلاسیک، هرگز «فقط یک کتاب» نیستند؛ این داستانها بخشی از هویت فرهنگی هستند، و اما و هیثکلیف فقط کاراکتر نیستند — شاهکارند، نه برند یا فرنچایز.
اما این بدان معنا نیست که نباید به آنها دست زد. بدون بازآفرینیهای تخیلی، هرگز دریای سارگاسوی گسترده ساخته نمیشد، پیشدرآمدی که جین ریس در ۱۹۶۶ بر جین ایر نوشت و اکنون خود اثری کلاسیک فمینیستی و پسااستعماری است؛ یا فیلم کلولِس (۱۹۹۵) که داستان اما را به دبیرستانی در بورلیهیلز برد. چه اقتباسی به متن وفادار بماند و چه آزادانه با آن بازی کند، میل ما به دیدن و خواندن بیشتر، پایانناپذیر است: سال آینده دو اقتباس تازه از غرور و تعصب و عقل و احساس نیز منتشر خواهند شد.
اقتباسها نه غارتِ گورستان ادبی، که راهی برای زنده نگهداشتن رمانها هستند. در زمانی که مطالعه به فعالیتی در خطر فراموشی بدل شده، هر مشتق و روایت تازهای که مخاطب را به کتاب بازگرداند، باید مغتنم شمرده شود. تندروهای وفادار نگران نباشند: اعتبار آستن و برونته خدشهناپذیر است. باید خوشحال باشیم که هنوز قادرند توفانی در شبکههای اجتماعی بهپا کنند. آثارشان همچنان بخشی از گفتوگوی فرهنگی ما هستند — نه فقط در کلاسهای درس، بلکه در فضای عمومی. هنوز همان پرسشها را میپرسیم: «هیثکلیف کیست؟» «آیا اما عاقبت خوشی دارد؟»
منبع: theguardian.Fri 17 Oct 2025
∎