شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی(ره)، یکی از نقاط برجسته و تأثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تا آنجا که امام خمینی او را به عنوان «یکی از الطاف خفیه الهی» تعبیر کرده است. این حادثه دردناک که در اول آبان سال 1356 به وقوع پیوست، نه تنها غم و اندوهی عمیق بر قلب خانواده امام و بستگان ایشان وارد کرد، بلکه به عنوان یک رویداد مهم، موجی از بیداری و خروش مردمی را در سراسر ایران علیه رژیم پهلوی به وجود آورد. شهادت حاج آقا مصطفی، در شرایطی که مبارزات ملت ایران روند کُند و آرامی داشت، به یک عامل شتابدهنده برای تندتر کردن جریان مبارزات مردمی و تقویت نهضت امام خمینی تبدیل شد.
این مقاله که در پنج بخش توسط معاونت پژوهش، آموزش و برنامهریزی راهبردی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) تدوین شده، تلاش دارد تا ابعاد مختلف شخصیت علمی، فکری و مبارزاتی حاج آقا مصطفی خمینی را مورد بررسی قرار دهد. همچنین، به تأثیر شهادت ایشان در تقویت نهضت اسلامی و واکنشهای داخلی و بینالمللی نسبت به این حادثه پرداخته میشود. لذا هدف از این مجموعه، بازخوانی یکی از حساسترین و تأثیرگذارترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که به شکلگیری تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شد و زمینهساز اتحاد گستردهتر مردم در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی گردید. امید است این مجموعه بتواند شناختی عمیقتر از شخصیت حاج آقا مصطفی و جایگاه والای ایشان در تاریخ انقلاب اسلامی ارائه دهد.
سفر کارتر به ایران و اهانت رژیم به امام
دهم دی ماه سال 1356 کارتر – رئیس جمهور وقت آمریکا – با همسرش رُوزالین به تهران آمد و با نادیده گرفتن وقایع سیاسی داخل ایران به ویژه تبعات شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، ایران را جزیره ثبات نامید. شاه که خود شاهد این سخنان اغراقآمیز کارتر بود، چنان به وجد آمد که در پوست خود نمیگنجید. او تصور نمیکرد چند روز بعد، این جزیره ثبات، آنچنان دچار بحران و بی ثباتی شود که منجر به سقوطش گردد. آن روز شاه و رُوزالین، و کارتر و فرح آنچنان جامهای شراب را در ضیافت جشن عید سال نو مسیحی سر کشیدند[1] که گویی ایران بهشت برین است و آرامش آن ابدی و پا بر جا است. اما اندکی بعد آتش انقلاب در 19 دی ماه قم شعله ور شد و با مراسم و مجالس بعدی، سایر شهرها را در بر گرفت و طوفاتی به راه افتاد که جزیره ثبات شاهنشاهی را به کاملا بی ثبات کرد.[2]
ماجرا از آنجا آغاز شد که رژیم شاه وقتی ابراز وفاداری گسترده مردم را نسبت به حضرت امام در توطئه شهادت حاج آقا مصطفی مشاهده کرد، دانست که طی 15 سال گذشته و با وجود کشتار و شکنجه و تبعید و بازداشت امام و یارانش، نه تنها از محبوبیت عمومی وی کاسته نشده، بلکه بر آن افزوده است. در نتیجه دست به توطئه دیگری زد و آن انتشار مقاله اهانتآمیز نسبت به پیشوای انقلاب اسلامی مردم ایران بود. رژیم شاه هر دو اقدام(شهادت فرزند امام و چاپ مقاله مطبوعاتی) را با چراغ قرمز آمریکا انجام داد. گرچه عوامل امنیتی رژیم هیچ ردپایی از خود در اسناد و پروندههای ساواک باقی نگذشتند، اما شواهد و اعترافات درباریان فراری به اروپا و آمریکا گواه روشن این ادعاست که واکاوی آن مقاله دیگری را میطلبد.
در این راستا بود که یک هفته پس از سخنان کارتر در حمایت از شاه، با کینهای که او و عواملش از عمق نفوذ امام در جامعه ایران داشتند، اقدام به درج مقالهاى توهینآمیز علیه امام در پر تیراژترین روزنامه یومیه کشور نمودند. روز هفدهم دی ماه سال 1356- که مصادف با سالروز کشف حجاب رضاخانی(در سال 1314) بود - به دستور ساواک مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخص مزدوری با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر و طبق معمول در سراسر کشور توزیع گردید. نویسنده مقاله با وقاحت تمام سعی کرده بود، به زعم خود شخصیت رهبر نهضت را بشکند، و امام را به طرفداری از مالکین و شهرتطلبی و عامل استعمار بودن متهم نماید!
انتشار این مطلب اهانتآمیز در سرتاسر ایران تنفر عمومی را بر انگیخت، مردم انقلابی نیز از اینکه مشاهده میکردند به مقام شامخ رهبر و مرجع مظلومشان بی حرمتی شده، سخت بر آشفته و زبان به انتقاد گشودند. امّا بیش از هر جایی، این طلاب قم بودند که دست به یک قیام گسترده، بر علیه این اقدام زدند. در آن روز بلافاصله درسها و نمـاز جماعتهـای حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض تعطیل شد و فضلا و طلاب به طور دسته جمعی به سوی منازل مراجع و آیات عظام قم به راه افتادند. این اعتراض ادامه یافت تا منجر به اجتماع بزرگ روز 18 دی در مسجد اعظم قم شد که با شعارهایی چون «مرگ بر حکومت پهلوی» و «درود بر خمینی» توأم گشت که با حمله پلیس مبدّل به صحنه زد و خورد شد و در اندک مدتی زد و خورد به خیابانهای اطراف کشیده شد و تا پاسی از شب ادامه یافت.
سپس فردای آن روز – 19 دی – قم شاهد یک تعطیل عمومی بود، بازار و مدارس مختل شدند و انبوه مردم به روحانیون پیوستند و تظاهرات عظیمی به راه افتاد که تا 9 شب ادامه یافت. این تظاهرات که با حمله دژخیمان مسلح رژیم به خاک و خون کشیده شد، کشتار فجیع 15 خرداد سال 42 را تداعی کرد.[3] شهید دکتر قربانعلی قندهاری از جمله کسانی بود که در وقایع 17 تا 19 دی قم فعالانه شرکت داشت. او خاطرات زیبایی از آن روز دارد و قیام 19 دی قم را موج سوّم انقلاب مینامد. او مشاهدات خود را در این باره چنین تعریف کرد:
«آن روز [17 دی سال 56] به همین فوریت طلبهها جمع شدند و گفتند: به امام توهین شده و ما باید به خانه علما برویم و بگوییم چرا ساکت نشستهاید که در اینجا به امام توهین شده و این یعنی توهین به روحانیت، توهین به اسلام، توهین به حوزه علمیه و دین. خلاصه همان بعدازظهر 17 دی راهپیمایی از فیضیه قم شروع شد و در 19 دی به خون نشست، بعدازظهر آن روز ما به عنوان اعتراض به این مقاله رفتیم. دیگر همه به خیابان آمده بودند، ابتدا همه طلبه بودند، ولی بعضی از دانشجویان تهران هم – که من میزبان آنها بودم - حضور داشتند. اما بعدازظهر آن روز، آغازگر جریان 19 دی فقط طلبهها بودند که همینطور ادامه پیدا کرد و مرتب اضافه شدند و مردم از جاهای دیگر هم آمدند. تا اینکه روز 19 دی دیگر جمعیت در حاشیه خیابانها نماندند، بلکه ریختند توی خیابان و از کنترل خارج شد.
آن روز جمعیت به منزلِ افراد زیادی از علما رفتند. مثل ایام عید که بازدید میروند – آن روز هم همین طور بود و تا آن جا که من توی ماجرا بودم، خیلی گزینشی نبود، بلکه رفتن به بیوت علما و بزرگان یک اعتراض مردمی [نسبت به توهین روزنامه اطلاعات به حضرت امام] بود. ما دیدیم جمعیت از خانه آقای [آیتالله] حسین نوری برگشت. آقای نوری هم در آنجا تند صحبت کرده بود و گفته بود:«ماه نور فشاند و سگ عوعو کند»... روز کشتار و قیام 19 دی یکی از قتلگاههای ما در خیابان صفائیه، همان کوچه آق بانو بود. بعد از یک درگیری که بین مردم و مأمورین شد و آنها هم به سمت مردم تیراندازی کردند؛ جماعت رفتند و برگشتند و درگیری اتفاق افتاد. ما هم مجدداً به خیابان برگشتیم و آمدیم به همان جایی که درگیری بود. دیگر آمبولانسها راه افتادند، ماشینهای آتشنشانی هم آمدند و یک صحنه عجیب و غریبی بود. جنازهها و زخمیها را هم خیلی سریع بردند. بلافاصله ماشینهای آتشنشانی آمدند و همه خونهای روی خیابانها را شستند و اثرات آن کشتار را از بین بردند تا هیچ اثری از جریان کشتار آن روز باقی نماند و این را خودم شاهد بودم.»[4]
به دنبال واقعه خونبار 19 دی قم مراجع تقلید و نیز اقشار و گروههای مختلف انقلابی دست به انتشار نامهها و اطلاعیههای گوناگون در محکومیت آن جنایت رژیم و افشای ابعاد گسترده آن زدند که آتش انقلاب را شعلهورتر کرد. اما مهمترین و کوبندهترین اعلامیهای که در این باره صادر شد از سوی حضرت امام خمینی(ره) بود که تأثیر عمیقی در تشجیع و امیدواری مردم برای تداوم مبارزه بر علیه رژیم داشت. در قسمتی از اطلاعیه امام چنین آمده است:
«نهضت اخیر که پرتوى از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگى خاصى دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دار و دسته چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات 29 محرّم امسال نقطه عطفى است به جنایات شاهانه 12 محرّم آن سال. شاه خواست ضرب شستى به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور آمریکا با بهانه مختصرى که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانى از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبى قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تا کنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفتهاند و عدد مجروحین را خدا مىداند. و أسفآورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آنکه کسانى که رفتهاند خون به مجروحین در بیمارستانها بدهند، توقیف کرده و مانع شدهاند از اعطاى خون؛ و گفته مىشود کسانى به این جهت جان دادهاند.
شاه مىخواهد ثابت کند که نوکرى او تحکیم شده؛ و ملت نباید گمان کند [او] از پشتیبانى اجانب برخوردار نیست؛ ولى ملت با تظاهرات عمومى و تعطیل سرتاسرى دامنهدار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت کرد که او را نمىخواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعى سرتاسرى در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است. کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملتهاى مظلوم باید بدانند محمدرضا خان، خائن و یاغى است و ناچار از سلطنت مخلوع است؛ بر فرض قانونى بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابى از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده مىدهم که رژیم جائرانه شاه نفسهاى آخرش را مىکشد، و این قتل عامهاى بىرحمانه نشانه وحشتزدگى و حرکات مذبوحانه است. مضحک و بسیار رسوا، این مانورهاى وقیحانه و بچگانه است که پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداختهاند و مشتى سازمانى و اراذل و اوباش از خودشان و جمعى ضعفا و بیچارگان را با زور سرنیزه از اطراف جمعآورى و در شهرها به فریاد و جنجال «جاوید شاه» وادار مىکنند، و گمان مىکنند جبران تعطیل عمومى بازارهاست و با این سیلیها مىتوانند صورت سیاه خود را سرخ کنند. من به ملت ایران با این بیدارى و هوشیارى و با این روحیه قوى و شجاعت بىمانند نوید پیروزى مىدهم؛ پیروزى توأم با سربلندى و افتخار؛ پیروزى توأم با استقلال و آزادى؛ پیروزى توأم با قطع ایادى اجانب و چپاولگران؛ پیروزى با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاهروى پهلوى.»[5]
تبعات سیاسی قیام قم
آثار و تبعات سیاسی قیام 19 دی به صور گوناگون در جامعه متجلّی شد از جمله: بیداری مضاعف مردم نسبت به انقلاب و جنایات رژیم پهلوی، توزیع گستردهتر اعلامیههای سیاسی، شعار نویسی روی دیوارها و اماکن عمومی، برگزاری مراسم شهدا، معرفی مبارزات مردم ایران در سطح جهان، اضمحلال حکومت پهلوی، انجام سخنرانی و تظاهرات در مناطق مختلف کشور از جمله این اثرات فرهنگی سیاسی بود. اما مهمترین اثرات سیاسی اجتماعی قیام 19 دی قم بیداری و آگاهی عمومی نسبت به مبارزات حقطلبانه امام خمینی(ره) و کاهش محبوبیت رژیم شاه بود. چنان که آقای محمد لیوانی – از اهالی روستای لیوان غربی بندرگز – میگوید:
«پس از شهادت مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی خمینی و به ویژه واقعه 19 دی ماه 56 قم، حرکت جدید و اصلی به صورت پخش اعلامیهها، نوارها، کتابها، و نیز صحبت و تبلیغ در مجالس و محافل شروع شد. در این مرحله کلیت کار ما حمل اعلامیهها از بهشهر به روستای لیوان بندرگز و گاهاً منطقه بندرگز بوده است. آن موقع من ماشین ژیانی داشتم که برای این منظور از آن استفاده میکردم.»[6]
پس از قیام 19 دی قم، طرفداری از نهضت امام خمینی(ره)، و نفرت عمومی از نظام شاهنشاهی حتی در دل کودکان و دانشآموزان دوره راهنمایی نیز رسوخ کرد. به طوری که برخی از آنها با انتقاد علنی از عملکرد رژیم در کلاسهای درس مدرسه، درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی خود را به منصه ظهور رساندند. در یکی از اسناد مورخ 16/11/56 ساواک چنین میخوانیم:
«اخیراً بعضی از دانشآموزان مدرسه راهنمایی حافظ در زمینه سیاست ایران از قبیل چرا وقتی که خود محتاجیم، به انگلستان وام داده میشود و یا اینکه پول نفت ما چگونه خرج میشود؟ سؤالاتی از معلمین خود مینمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز بوده و اظهار میدارند که خارج از برنامه کلاس سؤال نگردد و به طریقی موضوع را کنسل میکنند.»
حتی برخی از دانشآموزان مدارس پس از واقعه 19 دی قم، در فرصتهای گوناگون به بحثهای سیاسی و مبارزاتی میپرداختند و بعد از تعطیلی نیز با حضور در محافل انقلابی و مشارکت در اینگونه برنامهها، روند مبارزه و شکست رژیم را سرعت میبخشیدند.
در تلگرام فوری باصرینیا - رئیس وقت ساواک گرگان - چنین آمده است: «در تاریخ 36/11/1 پنج نسخه شعار خطی روی کاغذ آغشته به جوهر قرمز با متن زیر در خیابان قصر علی آباد مشاهده [شد] که با همکاری ژاندارمری محل جمع آوری گردیده است».
متن شعارهای فوق چنین بود: «بیاد 200 تن شهدایی که هفته گذشته در [19 دی] قم زیر رگبار مسلسل شاه جان سپردند. درود به شهدای قم، پیروز باد انقلاب خونین خمینی، مرگ بر شاه».
یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام 19 دی قم این بود که از آن پس، سخنرانان و خطیبان با شجاعت و جسارت بیشتری به نقد مسائل اجتماعی جامعه و عملکرد دولت و حتی شخص شاه میپرداختند. آنها ضمن دفاع از حقانیت نهضت امام، اقدامات ضد دینی و مردمی حکومت پهلوی را به چالش میکشاندند. از سوی دیگر پس از حادثه قم و انتشار خبر ناگوار آن، مردم، به ویژه جوانان هم رغبت بیشتری برای شرکت در اینگونه برنامهها و شنیدن سخنرانیهای سیاسی و متضاد با خط مشی رژیم، از خود نشان میدادند. چنان که در یکی از گزارشات بهمن ماه سال 56 ساواک چنین آمده است:
«ساعت 10 روز 2536/11/14 مجلس بحث و سؤال و پاسخ در مسجد جامع این شهرستان [گنبد کاووس] واقع در خیابان شاهپور با شرکت قریب 120 نفر از جوانان و محصلین این شهرستان تشکیل گردید. در این مجلس آقای شیخ علی بهاءالدینی فرزند احمد اظهار داشت: من ویلاهایی در چالوس و رامسر دیدم که سالیانه [فقط] چند روز از آنها استفاده میشود. ولی چشم خود را بستهاند و نمیبینند که کپرنشینان بیچاره و بدبخت حتی زیلو هم ندارند و از سرما به خود میپیچند. یکی از سردی میمیرد و دیگری از گرسنگی. بیایید به زندهها که مرده متحرکی بیش نیستند توجه کنید. متأسفانه ظلم و ستم را میبینیم ولی هیچ گونه کاری انجام نمیدهیم و ارادهای نداریم. به ما که در این مسجد نشستهایم و همه مردم گنبد مرده متحرک میگویند آنها که مقاتله نمودند و مجاهدت کردند و خونهای خود را ریختند و شربت شهادت نوشیدند به جایی رسیدند، ولی ما انتظار میکشیم که بیشتر از این ما را استثمار کنند و بردگی و اسارتمان بیشتر شود. در صورتی که پیشوا و رهبر و یا مرجع تقلید و ابرمردانی که مردم را هدایت میکنند باید مرد باشند نه نامرد... اگر شده برای گرفتن حق خود کشته شوید، چون اگر از حق خود صرف نظر کنید آن وقت است که با ستمگران هم عقیده شدهاید و تو را بیشتر استثمار میکنند. چون ضعف نشان دهی تو را مستحق ظلم میدانند که فعلاً که زنجیر بردگی و اسارت را یک خرس [شاه] به گردن ما انداخته است. اکنون صبح تا شب تیرهای زیادی به قلبهایمان نشان میگیرند که ما شانه خالی میکنیم و به قلب امام زمان اصابت میکند، سهم هر ایرانی روزانه از نفت ایران 370 ریال است اگر شما گرفتید منهم گرفتهام. اکنون وضع دامپروری و کشاورزی ایران ورشکسته، است آن کس که سوار هواپیمای اختصاصیش میشود و در آسمان سیر میکند به فکر من و تو نیست... بروید کتاب غرب زدگی جلال آل احمد را بخوانید تا ببینید هدف غربیها چیست؟»
یکی دیگر از آثار و تبعات اوجگیری قیام امام پس از وقایع اسفبار شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و کشتار 19 دی قم، کاهش محبوبیت شاه در میان مردم و حتی در بین روحانیون حقوق بگیر و وابسته به رژیم بود، به طوری که اینگونه روحانیون اوقافی و محضردار، حتی اگر دلشان هم میخواست، جرأت شرکت کردن در مراسم دعا و نیایش را برای سلامتی شاه را نداشتند. به همین خاطر صدای اعتراض ساواک در آمد. چنانکه در تاریخ 20 بهمن سال 56 سازمان اطلاعات و امنیت ساری در گزارشی خطاب به ساواک مرکز چنین نوشت:
«اطلاع واصله حاکیست در مراسم نیایش پانزدهم بهمن، سالروز رفع خطر از وجود مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر «روز نیایش» که در اغلب شهرهای استان مازندران برگزار میگردد، عدم شرکت روحانیون کاملاً محسوس است. چون در سال جاری نیز روحانیون شرکت ننموده بودند.» [7]
چند روز بعد عید نوروز سال 1357 فرا رسید، در واقع طلوع سال جدید، نوید حرکات جدیدی از سوی مبارزان نقاط مختلف کشور بود. شاه و فرح در حالی تعطیلات نوروز سال 57 را در جزیره کیش به عیش و نوش میگذراندند که مردم ایران به پیروی از امامشان- خمینی کبیر- به خاطر همدردی با مردم داغدار در قم و تبریز عزادار بودند و عید سیاه داشتند. از سوی دیگر گرانیهای مفرط و فزاینده زندگی را بر مردم به شدت تنگ کرده بود. لباس سیاه مردم در واقع نه تنها نشانه همدردی با خانوادههای داغدار و شهید و مجروح داده بود، بلکه بیرق اعتراض آنان نسبت به اَعمال خلاف انسانیت و قانون رژیم شاه نیز محسوب میشد.
سال 57 در حقیقت آبستن حوادث سیاسی دیگری بر علیه سلطنت پهلوی بود که از همان نخستین روزهای آن، خود را آشکار کرد. سالی که با حوادث پیاپی و مبارزات فزاینده مردم مواجه گشت.
فروزندگی انقلاب اسلامی چنان گسترش یافت که شاه حتی با کشتارهاى جمعى نتوانست شعلههاى افروختهشده را خاموش کند. مانورها و ترفندهاى سیاسى و نظامى شاه بیش از آنکه اندک تأثیرى در فروکش کردن خشم مردم بگذارد با صدور بیانیههاى افشاگرانه امام خمینى(ره) و دستورالعملهاى مبارزاتى ایشان خنثى مىشد. حتی جایگزینى یک تکنوکرات غربزده به نام جمشید آموزگار به جاى هویدا - نخستوزیر سیزده ساله شاه - کمکى به حل بحران رژیم نکرد. پس از او جعفر شریف امامى که یکى از پیشکسوتان جریان استعمارى فراماسونرى در ایران بود، با شعار «دولت آشتى ملى» روى کار آمد. فریبکاریهاى وى و مذاکرات او با آقاى شریعتمدارى در قم که در تحولات اخیر ایران به عنوان یکى از رهبران دینى مطرح و از سوى رژیم حمایت مىشد، نیز نتوانست مبارزات مردم را متوقف سازد.
در زمان دولت شریف امامى بود که کشتار بىرحمانه مردم به وسیله نیروهاى نظامى در میدان ژاله تهران - روز 17 شهریور- اتفاق افتاد. حکومت نظامى در تهران و یازده شهر بزرگ ایران رسماً براى مدتى نامحدود برقرار شد؛ اما با رسیدن پیامهاى امام خمینى(ره) مردم به حکومت نظامى اعتنا نکردند و تظاهرات شبانهروزى خود را گسترش دادند. فریادهاى «اللَّه اکبر»، «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینى» در تمام ساعات به گوش مىرسید و همراه با آن صداى رگبار مسلسلها از هر کوى و برزن شنیده مىشد.[8] این تقابل دو جانبه حق و باطل تا آنجا پیش رفت که بنیاد حکومت باطل شاهنشاهی در ایران ساقط شد و مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان به پیروزی رسید.
کلام آخر، تفاوت دو واقعه
شهادت آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى در نجف اشرف در اوّل آبان سال 1356 و مراسم با شکوهى که در ایران برگزار شد، نقطه آغازى بود بر خیزش دوباره حوزههاى علمیه و قیام مذهبى مردم ایران و اقشار مختلف جامعه اعم از روشنفکر، بازاری، فرهنگی، کشاورز، دانشجو و دانش آموز. امام خمینى(ره) در همان ایام به گونهاى شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهى نامیده بود.[9] این رویداد با آنکه موجب فقدان شخصیت بزرگی از حامیان امام و مردم شد ولی ثمرات مهمی نصیب انقلاب اسلامی نمود که برخی از آنها در اینجا ارائه میشود:
1ـ بار دیگر نام امام خمینی و قیام او بر علیه رژیم شاه در کانون توجه مردم ایران و جهانیان قرار گرفت و در سطح وسیع حتی در روستاها بر سر زبانها افتاد. به طوری که تحلیلگر ساواک 10 روز پس از واقعه طی گزارشی نوشت: «مرگ مصطفی خمینی در بالا بردن شأن و وِجهه پدرش بین قاطبه مردم بسیار موثر بوده است.»[10]
مراسم و مجالس و بیانیههایی که منتشر شد، در واقع پیام حقانیت مبارزات امام و افشاگر جنایات پیدا و پنهان سازمان امنیت رژیم بود. رژیم که از طرح دوباره نام امام به وحشت افتاد مقاله توهینآمیزی در روزنامه اطلاعات چاپ کرد که موجب تظاهرات در قم شد و اربعینهای بعدی را به وجود آورد[11] و این اعتراضات تا سقوط رژیم دیگر متوقف نشد.
2ـ از آنجا که طی پنج سال گذشته یعنی از سال 1350 تا آبان سال 1356 موضوعات مختلفی مانند «کتاب شهید جاوید» موجب انفکاک و اختلافات زیادی در میان مبارزان مسلمان و مخصوصا روحانیت انقلابی شد و باعث هدر رفتن مقدار زیادی از انرژی و تواناییهای مبارزاتی گشت، واقعه شهادت فرزند گرامی امام که پیش آمد خون تازهای در رگهای جامعه به ویژه انفلابیون مذهبی جاری شد و در نتیجه موجب اتحاد عمیقتر آنان گردید. به طوری که مسأله شریعتی و شهید جاوید از آن پس به حاشیه رفت.[12]
3ـ ثمره دیگر شهادت آقا مصطفی این بود که تفاوت رفتار مردم ایران را نسبت به فقدان یک عالم اسلامی - انقلابی در مقایسه با فقدان یک روشنفکر اسلامی - انقلابی به خوبی نشان داد.
توضیح بیشتر این موضوع چنین است. در 29 خرداد سال 56 دکتر علی شریعتی در شهر لندن مرکز کشور انگلستان درگذشت.[13] شریعتی یک روشنفکر مذهبی با ادبیات نوین گفتاری و نوشتاری بود. بیان و قلمش نافذ و جذاب بود. او روحیات انقلابی داشت ولی هیچگاه نه در سخنرانیهای داخل و خارج کشور، و نه در نامهها و نوشتهها و آثار خود حرفی از امام خمینی(ره) و مبارزات چندین ساله انقلاب اسلامی مردم ستمدیده ایران به میان نیاورد. حتی یک بیانیه یا مصاحبه علیه حکومت پهلوی ارائه نکرد. اما در عوض - سال 47 - نامه چهل صفحهای در تعریف و تمجید از شاه و حکومت پهلوی و انقلاب سفید نوشت. او در این نامه به مردم توصیه کرد از انقلاب و مبارزات تند علیه رژیم شاه دست بردارند![14]
پس اگر قرار است کسی به عنوان معلم انقلاب معرفی شود آقا مصطفی اَرجح است و این عنوان برازنده نقشِ ارزنده او و امثال اوست.
یکی از پژوهشگران کشور اردن به نام «احمد حسین یعقوب» درباره نقش برجسته و موثر حاج آقا مصطفی خمینی میگوید:
«او یکی از پیشگامانِ شکستنِ جَوِ خفقانِ شاهنشاهی بود. او به زندان رفت، تبعید شد، تا شهادت پیش رفت، اما از راهش برنگشت، او اندیشههای پدرش را در میان ملتها می پراکند، و از آنجا که طاغوت گفتوگو و منطق نمیشناسد، چارهای جز شهادتش نبود. اما خون او مایهای شد که چراغ فروزان انقلاب را روشنی بخشید. پس سید مصطفی جزء جدایی ناپذیر از تاریخ این اُمت است.»[15]
به همین دلیل است که شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، رژیم شاه و دستگاه امنیتی مخوفش – ساواک- را رسوا ساخت، و موجب معرفی دوباره شخصیت و مبارزات و آرمانهای امام و مردم انقلابی شد. به طوری که بعد از 15 خرداد سال 42 این دومین بار بود که قیام عمومی در سراسر کشور شدت گرفت و بعثت نوینی در حرکت انقلاب اسلامی ایران پدید آورد که به طور فزاینده و بی وقفه تا برچیدن سلطنت پهلوی ادامه یافت.[16]
با وجود این همه نقش و تأثیرات روشنی که حیات و ممات آیتالله سید مصطفی خمینی در پیشرفت مبارزات انقلاب اسلامی مردم ایران از سال 41 تا 57 داشت، اما برخی مورخان داخلی یا غربزدگان خارج کشور، اصلا نام و نقش او را در نگاشتههای خود حذف کردهاند و یا بسیار کمرنگ جلوه دادهاند. از جمله آنها ترجمه «کتاب ایران بین دو انقلاب، نوشته یراند آبراهامیان» است که با حجم 560 صفحه بارها در ایران تجدید چاپ شده، ولی او در این کتاب حتی یک کلمه نامی از آقا مصطفی خمینی نیاورده است! کتاب 450 صفحهای «ریشه های انقلاب ایران، نوشته خانم نیکی آر کدی» نیز چنین وضعی دارد. گویی اصلا شخصیتی به نام آیت الله سید مصطفی خمینی در تاریخ معاصر وجود نداشته است!
علاوه بر این، کتاب دو جلدی «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» به قلم سرهنگ غلامرضا نجاتی که در 1200 صفحه منتشر شده یک کلمه درباره واقعه مهم شهادت و فقدان آیتالله سید مصطفی خمینی ننوشته است! هر سه کتاب نیز از منابع مورد استناد مورخان و اساتید دانشگاههای کشور است.
این گونه مورخان داخلی و خارجی که به دروغ ادعای بی طرفی علمی در روش تاریخنگاری خود دارند، در حالی یکی از مهمترین رویدادهای شتابنده انقلاب اسلامی را تعمداً از آثار خود حذف میکنند که دهها رویداد کم اهمیت یا بی اهمیت دیگر را با تفصیل شرح دادهاند و برجسته کردهاند.
...................................................................
[1] - «مایکل مترینکو» یکی از جاسوسان سفارت آمریکا در ایران (طی سال های 55 تا 58) در باره صحنه مشروب خواری شاه و کارتر می گوید: «به نظر من یکی از مضحک ترین صحنه هایی بود که در عمرم دیده ام. بخصوص موقعی که شاه جام شاپاینش را [به افتخار کارتر] بالا برد. باورم نمی شد حالیش نباشد که او در یک کشور مسلمان دارد یک عید امریکایی [کریسمس] را با مشروب جشن می گیرد. عجیب احمقانه بود. یعنی او هیچ چیز راجع به مردمش و کشورش نمی دانست؟! » ر.ک: برنامه سقوط یک شاه- شبکه بی بی سی فارسی- پخش شده در دی ماه سال 91
[2] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - صص 193 و 194
[3] - گزیده انقلاب اسلامی و ریشه های آن – عباسعلی عمید زنجانی- تهران – نشر طوبی- سال 77 - ص 274
[4]- قسمتی از مصاحبه اختصاصی شهید قندهاری با معاونت تدوین تاریخ شفاهی و اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی کشور در تاریخ 9/11/78 توسط آقایان میردار و معظم پور که پس از اندکی ویرایش و تلخیص در اینجا آورده شد.
[5]- صحیفه امام- ج3- صص 315و316- زمان: 2 بهمن 1356/ 12 صفر 1398
[6] - آرشیو منتشر نشده
[7] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) – صص 198 و199
[8] - حدیث بیداری- حمید انصاری- تهران- موسسه تنظیم و نشر آثار امام- چاپ سی و دوم- سال 86- صص 98 و 99
[9] - همان - ص 87
[10] - گزارش مورخ 15 آبان سال 56 ساواک تهران خطاب به بخش 312 ساواک کشور
[11] - فصلنامه حضور- شماره 22- زمستان سال76– (سخنان حجت الاسلام سید حسین خمینی فرزند حاج آقا مصطفی)- ص286
[12] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - ص 194
[13] - روزشمار تاریخ ایران- دکتر باقر عاقلی- جلد دوم- تهران- نشرگفتار- سال 79- چاپ ششم- ص 320
[14] - ر.ک: متن نامه دکتر علی شریعتی به ساواک مندرج در کتاب نهضت امام خمینی – سید حمید روحانی- ج 3- تهران موسسه تنظیم و نشر آثار امام- صص 226 و 227
[15] - فصلنامه حضور- شماره 22- زمستان سال 76– ص291
[16] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - ص195
...................................................................................
* محقق و پژوهشگر تاریخ