شناسهٔ خبر: 75520450 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

روان‌شناسی جذابیت جوکر، دارث ویدر و دیگر ضدقهرمانان محبوب

چرا عاشق شخصیت‌های منفی می‌شویم؟

از «جوکر» و «دارث ویدر» تا «تای‌وین لنیستر» و «تانوس»، شخصیت‌های منفی هستند که سال‌هاست از سایه قهرمانان بیرون آمده‌اند و خودشان به نوعی قهرمان قصه‌ها شده‌اند. اما پرسش اینجاست: چرا مخاطبان قرن بیست‌و‌یکم، بیشتر از همیشه جذب ضدقهرمانان و شخصیت‌های تاریک می‌شوند؟ روان‌شناسان، منتقدان سینما و حتی الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی پاسخ‌های جالبی برای این پدیده دارند.

صاحب‌خبر -

کارل گوستاو یونگ، روان‌کاو سوئیسی، مفهومی دارد به نام «سایه»؛ بخشی از ناخودآگاه انسان که شامل احساسات و تمایلاتی است که نمی‌خواهیم بپذیریم. از دید یونگ، شخصیت‌های منفی داستانی در واقع آینه‌ی همین سایه‌اند.
وقتی بیننده به «دارث ویدر» یا «جوکر» علاقه‌مند می‌شود، ناخودآگاه خود را در آنها می‌بیند، بی‌آنکه احساس خطر کند. مطالعه‌ای در Psychology Today نشان می‌دهد انسان‌ها تمایل دارند با شخصیت‌های منفی‌ای هم‌ذات‌پنداری کنند که بخشی از درون خودشان را بازتاب می‌دهند؛ البته تا زمانی که آن شخصیت‌ها در دنیای واقعی حضور نداشته باشند.

 قدرت، رهایی و شکستن قانون

شخصیت‌های منفی معمولاً نماد «قدرت بدون محدودیت» هستند. آنها کار‌هایی می‌کنند که ما در زندگی واقعی از انجامش می‌ترسیم: قانون را زیر پا می‌گذارند، با نظام می‌جنگند، از چارچوب می‌گریزند.
تحقیقی در دانشگاه ایالتی اوهایو نشان می‌دهد یکی از دلایل محبوبیت ضدقهرمان‌ها، حس «کارآمدی» و «اراده‌ی قوی» در رفتار آنهاست. بیننده از دیدن کسی که بدون ترس از پیامد‌ها عمل می‌کند، حس رهایی می‌گیرد حتی اگر آن شخص در مسیر تاریکی گام بردارد.

 خاکستری‌ها جای سفید و سیاه را گرفته‌اند

در دوران مدرن، دیگر هیچ قهرمانی کاملاً سفید و هیچ دشمنی کاملاً سیاه نیست. تماشاگر امروز از شخصیت‌های چندوجهی لذت می‌برد؛ کسانی که میان عشق و نفرت، درست و غلط، در نوسان‌اند.
«دارث ویدر» عاشقی شکست‌خورده است که به هیولایی پوشیده در زره بدل می‌شود. «جوکر» قربانی جامعه‌ای بیمار است که برای دیده‌شدن، خود را به هرج‌ومرج می‌سپارد. این تضاد درونی باعث می‌شود حتی در تاریکی، رگه‌ای از انسانیت ببینیم و احساس کنیم شاید ما هم اگر در موقعیت مشابهی بودیم، همان مسیر را می‌رفتیم.

 تجربه‌ی بی‌خطر از تاریکی

یکی از جذاب‌ترین دلایل علاقه به شروران خیالی، «امنیت تجربه» است. ما می‌توانیم در دنیای فیلم یا بازی، خشم، قدرت یا نفرت را تجربه کنیم، بدون پیامد واقعی.
پژوهشی در PsyPost نشان می‌دهد مخاطبان وقتی با شخصیت منفی‌ای مواجه می‌شوند که از نظر روانی به خودشان شباهت دارد، احساس نزدیکی می‌کنند، اما فقط تا زمانی که شخصیت در واقعیت وجود نداشته باشد. تخیل، حائل امنی است میان میل و عمل.

 نقش رسانه‌ها و بازتعریف قهرمان

رسانه‌های اجتماعی باعث شده‌اند شخصیت‌های منفی بیش از هر زمان دیگری در مرکز گفت‌و‌گو قرار بگیرند. از میم‌ها و تحلیل‌های روانی درباره جوکر گرفته تا نقد‌های اخلاقی درباره تانوس، ضدقهرمان‌ها اکنون همان‌قدر درخشان‌اند که قهرمانان.
الگوریتم‌ها نیز این روند را تشدید می‌کنند؛ چون محتوای بحث‌برانگیز بیشتر دیده می‌شود، و چه چیزی بحث‌برانگیزتر از «دلیل حق داشتنِ یک شرور»؟

 از قصه تا زندگی واقعی

شخصیت‌های منفی به ما یادآوری می‌کنند که انسان فقط «خوب» یا «بد» نیست؛ ترکیبی از هر دو است. مواجهه با آنها فرصتی است برای شناخت بخش‌های ناپذیرفته‌ی خودمان.
به‌علاوه، در دنیای هنر و محتوا، جذابیت ضدقهرمان‌ها درس بزرگی دارد: داستان‌هایی که درد، تضاد و شکست را نشان می‌دهند، واقعی‌تر و تأثیرگذارترند. مردم دیگر با قهرمانِ کامل هم‌ذات‌پنداری نمی‌کنند؛ بلکه با انسانی که می‌لغزد و دوباره می‌ایستد، ارتباط می‌گیرند.

 مرز ظریف میان درک و توجیه

با این حال، روان‌شناسان هشدار می‌دهند که مرز باریکی میان «درک شخصیت منفی» و «ستایش خشونت» وجود دارد. ستایش ضدقهرمان‌ها زمانی مفید است که منجر به درون‌نگری و شناخت خویشتن شود، نه الگوبرداری از تخریب یا نفرت.

علاقه ما به جوکر، دارث ویدر، تانوس و دیگر شخصیت‌های منفی، تنها یک سلیقه سینمایی نیست؛ بلکه آیینه‌ای از روان انسان مدرن است. انسان امروز خسته از قطعیت، به‌دنبال درک پیچیدگی است و چه کسی پیچیده‌تر از شروری که زمانی قهرمان بوده است؟

انتهای پیام/