شناسهٔ خبر: 75509834 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

نخستین فارغ التحصیل نظریه‌پردازی ایران در گفت‌وگو با آنا مطرح کرد

فرآیند داوری دانشگاه آزاد دروازه‌ای برای تولید نظریه‌های بومی و اسلامی

در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان، مجتبی منوچهری به‌عنوان نخستین فارغ‌التحصیل «نظریه‌پرداز» در علوم انسانی اسلامی، با دفاع از رساله‌ای نوآورانه درباره «سرمایه انسانی سبز اسلامی»، گامی تاریخی در جهت تولید علم بومی برداشت. این پژوهش، با هدف شناسایی پیشران‌های استخدام آینده در سازمان اوقاف و در چارچوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مدلی عملیاتی و سیاست‌محور بر پایه روش «حکمی-اجتهادی» ارائه می‌دهد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری آنا، مجتبی منوچهری، نخستین فارغ التحصیل نظریه‌پرداز در علوم انسانی اسلامی ایران، با عنوان «شناسایی پیشران‌های مؤثر بر آینده استخدام سرمایه انسانی سبز در سازمان اوقاف و امور خیریه کشور در راستای تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و ارائه مدل بومی» در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان از رساله خود دفاع کرد، به همین مناسبت گفت وگویی با تدوین کننده رساله فوق انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

<div id="video-display-embed-code_1011027"><script type="text/JavaScript" src="https://ana.ir/fa/news/play/embed/1006826/1011027?width=400&height=300"></script></div>

چرا به سمت انتخاب عنوان «نظریه پردازی» برای رساله خود رفتید؟، چقدر تاکیدات دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمینه کمبود نظریه پردازی در ایران برای افزایش اشتیاق شما به انجام این پژوهش تاثیرگذار بود؟

مهم‌ترین مسئله در کار پژوهشی «دغدغه مندی» است؛ از نخستین روز‌های دوره کارشناسی دغدغه ورود به عرصه نظریه پردازی را داشته‌ام و با تاکیدات مقام معظم رهبری نسبت به تولید علوم انسانی بومی، این مسئله دو چندان شد؛ اما انتخاب عنوان «نظریه سرمایه انسانی سبز اسلامی» صرفاً یک نام‌گذاری موضوعی نبود، بلکه جهت‌گیری آگاهانه برای گذر از سطح توصیه‌های فرهنگی ـ اجرایی به سطح تولید یک نظریه جامع بود. استاد عبدالحسین خسروپناه (استاد راهنمای بنده) در آثارشان، به‌خصوص در بحث «علم دینیِ تمدن‌ساز»، تأکید دارد که علوم انسانی اسلامی باید از سطح ترجمه و انطباق صوری فراتر رود و با مبانی فلسفه اسلامی و معارف وحیانی، نظریه‌پردازی کند. همین نگاه به همراه علاقه و ذهنیت پیشین بنده، زمینه‌ساز انتخاب رویکرد نظریه‌پردازی شد.

اگرچه پیش از این در رشته‌های دیگر تحصیلات اسلامی وجود داشته، تعریف دقیق و متمایز شما از «نظریه‌پردازی» در این رشته جدید چیست؟ چگونه این نظریه، از چارچوب‌های فکری موجود در فلسفه یا کلام اسلامی متمایز شده و مرز آن با یک نظریه جدید صرفاً دینی کجاست؟

ما وارد رشته جدیدی نشده‌ایم، بلکه از مبانی فلسفی و نصوص دینی در علوم انسانی بهره‌مند شده‌ایم که این نیاز‌مند استفاده از پارادایم و روش جدیدی است؛ یعنی روش حکمی- اجتهادی استاد خسروپناه. خب در این کار پژوهشی نظریه‌پردازی به معنای تبدیل اصول توحیدی و آموزه‌های قرآنی و اهل‌بیتی به مدلی نظام‌مند و قابل‌کاربست برای سیاست‌گذاری سرمایه انسانی است که طبیعتا این تعریف با کلام یا فلسفه اسلامی تفاوت دارد، زیرا به جای صرفاً تبیین و دفاع عقلی از گزاره‌ها، به مدل‌سازی عملیاتی بر مبنای آنها می‌پردازد.

ارائه ساختار محسوس سیاست‌گذاری با روش اجتهادی در علوم انسانی

اما مرز آن با یک نظریه دینی صرف نیز در رویکرد روش‌شناسی است. روشی که ابتدا انسان مطلوب را از منظر کلام وحی می‌شناسد سپس انسان محقق را توصیف و ارزیابی می‌کند و در گام سوم چگونگی گذر از انسان محقق به مطلوب را توصیف می‌کند که این مسئله موجب تمایز کار ما با دیگر کار‌های موجود در فلسفه و کلام است که عمده آن‌ها مبتنی بر مبانی عقلی-نقلی هستند. یعنی ما در پایان این کار خروجی محسوس و معرفی ساختار داریم.

مبانی معرفت‌شناختی (Epistemological Foundations) رساله شما کدام است؟ با توجه به ماهیت چندگانه منابع اسلامی (قرآن، سنت، عقل)، چگونه این منابع را وزن‌دهی کرده‌اید تا یک چارچوب نظری منسجم و قابل دفاع در برابر نقد‌های علوم انسانی مدرن ایجاد کنید؟

به نکته‌ای مهم اشاره کردید؛ مبانی فکری در نظریه‌های علوم انسانی اهمیت بالایی دارند تا جایی که عوامل و مولفه‌های حاصل از نظریه برگرفته از همین مبانی‌اند. ما شش مبنا را در پژوهش در نظر داشتیم؛ هستی شناسی توحیدی، معرف شناختی وحیانی، انسان شناختی فطری، دین شناختی اسلامی، ارزش شناختی عدالتگرایی و روش شناختی اجتهادی که این‌ها مقابل مبانی فکری غربی، چون هستی شناسی ماتریالیستی، ارزش شناختی نسبی و امثال آنهاست.

خوانش نظام‌مند قرآن و نهج‌البلاغه برای سیاست‌گذاری

بله غنای منابع اسلامی واقعا بالاست؛ برهمین اساس ما از دو متن مهم قرآن به عنوان مرجع غایی دستورالعمل‌های زیست‌محیطی و مسئولیت انسانی و نهج البلاغه به عنوان نمونه‌ای عملی از حاکمیت و مدیریت اسلامی؛ بهره‌مند شدیم. اما در مورد انسجام؛ از رئالیسم پنجره‌ای استاد خسروپناه کمک گرفتیم بدین معنا که ما به اندازه توان و دید خودمان از این منابع استفاده کردیم و این مسئله ما را از نقد مصون داشته است.

در علوم انسانی غربی، نظریه غالباً از طریق ابزار‌هایی مانند مدل‌سازی، پیش‌بینی یا کاربست عملی سنجیده می‌شود. معیار شما برای ارزیابی موفقیت نظریه خود در بستر علوم انسانی اسلامی چیست؟ آیا این نظریه قابلیت «تولید علم» جدیدی را دارد یا صرفاً «تفسیر» مجدد مفاهیم پیشین است؟

باید در نظر داشت که نظریه سرمایه انسانی سبز اسلامی، حاصل مبانی وحیانی و مدیریت علوی است، یعنی قوت آن مشخص است. اما ذکر دو نکته حائز اهمیت است؛ نخست اینکه نظریه سرمایه انسانی سبز اسلامی بر اساس معیار «تأثیر ساختاری و تمدنی» ارزیابی می‌شود. یعنی، تحقق عدالت و امانت‌داری در بهره‌برداری از منابع انسانی و طبیعی، ایجاد سازوکار نهادی پایدار (مثل مرکز ملی توسعه سرمایه انسانی سبز)، انتقال از سطح شعار به سطح آیین‌نامه‌ها، سازوکار‌های گزینش و آموزش که این‌ها همه جزو خروجی‌های این رساله است و مهم‌تر اینکه این معیار‌ها در علوم انسانی اسلامی مکمل ابزار‌های غربی (مانند مدل‌سازی یا پیش‌بینی) است، اما غایت آن تعالی معنوی و پایداری زیست‌بوم انسانی ـ طبیعی است نه صرف کارآمدی ابزاری.

نکته دوم؛ جدای از قوت نظریه و مطالبی که عرض شد؛ این نظریه پس از تایید استاد خسروپناه که خود شخصیتی نظریه پرداز و از فیلسوف‌های مهم جهان اسلام و دنیای علم هستند. در قالب کرسی نیز از نقد داوران بهره‌مند شده و سپس نیز در فرایند داوری دو مرحله‌ای دانشگاه آزاد اسلامی (یعنی پیش دفاع و دفاع نهایی) قرار گرفته که هر بار با جلب نظر داوران مواجه شده است.

تولید علم دینی نوین در علوم انسانی تحت عنوان سرمایه انسانی سبز اسلامی

اما در مورد تولید علم؛ این نظریه، فقط تفسیر جدیدی از مفاهیم پیشین نیست، بلکه قابلیت واقعی تولید علم جدید را دارد؛ زیرا سه رکن اصلی تولید علم را در آن می‌بینیم: مورد اول؛ تحول در مبانی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی است که خب انسان در این نظریه «خلیفه‌الله» و امانتدار طبیعت است، نه بهره‌بردار صرف؛ بنابراین موضوع علم و غایت آن تغییر می‌کند و علم تازه‌ای شکل می‌گیرد. دوم تحول در معرفت‌شناسی و روش‌شناسی؛ معرفت بر پایه ترکیب وحی، عقل فطری و تجربه است و از روش صرفاً تجربی عبور می‌کند؛ همان مبنایی که استاد خسروپناه آن را «علم مضاف اسلامی» می‌نامد و مورد سوم؛ تحول در غایت علم؛ هدف علم در این نظریه، اجرای مبانی قرانی یعنی عدالت، امانت‌داری و آبادانی زمین است نه صرف کارآمدی ابزاری. به این ترتیب، نظریه سرمایه انسانی سبز اسلامی تولید علم دینیِ نوین در ساحت علوم انسانی است. اما باید این واقعیت را هم در نظر بگیریم که جامعه علمی ما فعلا آشنایی و علاقمندی زیادی به علوم غربی دارد و فراگیری این نظریه اسلامی زمان بر است.

نظریه ارائه‌شده در رساله شما، دقیقاً کدامیک از اصول بنیادین نظریه‌های غالب در علوم انسانی معاصر (مثلاً عقلانیت ابزاری، سوژه/ ابژه، یا روایت‌های پسامدرن) را به چالش می‌کشد و بدیل ارائه شده توسط شما برای آن مفهوم خاص، چه تفاوتی بنیادین با آن دارد؟

در این رساله طی چهار سال به طور دقیقی مبانی غربی را مطالعه کردیم و مبنای مکتبی، ایدئولوژی، پارادایمی، فکری و حتی عوامل، مولفه‌ها و شاخص‌های نظریه غربی را به خوبی شناختیم. مثلا نظریه غربی بر سه پایه سکولاریسم، سوبجکتویسم و اومانیسم بنا شده است، اما نظریه‌ی ما بر پایه مکتب اسلام و ایدئولوژی اسلامی است، پس این نظریه به‌طور بنیادین با «عقلانیت ابزاری» و «انسانِ مصرف‌محور» در نظریه‌های توسعه‌ی غربی مخالف است. بدیل ارائه‌شده نیز مفهوم عقلانیت سبز توحیدی است، این مفهوم، بُعد ماوراءمادی و مسئولیت الهی را وارد معادلات سرمایه انسانی می‌کند. به گونه‌ای که تعریف نویی برای سرمایه انسانی سبز ارائه می‌کنیم و ابعاد و مولفه‌های جدیدی برای نظریه به دست آمده که همگی حاصل از مبانی اسلامی است، درواقع مبنای نظریه ما و نظریه غرب کاملا متفاوت است.

مراحل دقیق روش‌شناختی شما برای تبدیل مفاهیم بنیادین اسلامی (مانند توحید، عدل، یا خلافت) به ساختار‌های تحلیلی نظریه‌پردازی (مانند یک نظریه کنش اجتماعی یا یک مدل حکمرانی) چه بود؟

پارادایم و روش حکمی-اجتهادی که براساس نظریه استاد خسروپناه و توسط ایشان مطرح شده است، چراغ راه این پژوهش و خط اصلی بود. این روش با ابتنا به چهار اصل علمی، اصل معرفتی، اصل ارزشی، اصل انسانی و سه قسم اجتهاد علاوه بر آزادی در استفاده از متون دینی دست بنده را برای استفاده از روش‌های کیفی و کمی مانند فراترکیب، تحلیل مضمون، گرندد تئوری و آزمون‌های آماری تی تک نمونه‌ای و کلموگروف اسمیرنوف و... باز گذاشت؛ که این مسیر را طی شش گام اساسی گذراندیم. این شش گام شامل شناخت نظریه غربی، دستیابی به نظریه اسلامی، استخراج پیشران‌ها از نصوص دینی، طراحی ساختار نهادی با ماموریت مشخص، تعیین چگونگی کاربست نتایج برآمده از نظریه در عمل و ارائه پیشنهادات صورت پذیرفت.

 با توجه به جایگاه حاکمیتی این رشته، به نظر شما بزرگترین تعهد سیاستی و اجرایی استاندارد‌های این نظریه برای نهاد‌های رسمی کشور چیست و رساله شما چقدر در ترسیم این مسیر اثرگذار بوده است؟

برجسته‌ترین تعهد این نظریه برای نهاد‌های رسمی، نهادینه سازی معیار‌های قؤانی و علوی در قوانین و ساختار‌های اداری است. توصیه نامه، شیوه نامه و پیشنهاد ایجاد مرکز ملی توسعه سرمایه انسانی سبز اسلامی که در فصل پنج به شورای عالی انقلاب فرهنگی تقدیم شده، گام مشخصی در این راستاست.

چالش شما در برقراری ارتباط میان زبان تخصصی و پیچیده متون اصیل اسلامی و ارائه آن در قالب زبان علمی و مشترک رشته‌های علوم انسانی (به گونه‌ای که برای متخصصان غیر اسلامی نیز قابل فهم و نقد باشد) چگونه مدیریت شد؟

از جمله نقاط حساس این پژوهش همین مسئله بود؛ که زمان زیادی صرف آن شد و تیم راهبری رساله واقعا با سعه صدر در حل این چالش زحمت کشیدند. چون نقطه عطف پژوهش استفاده از روش حکمی- اجتهادی است؛ این روش به خوبی و قابل فهم توسط استاد خسروپناه ارائه شده است. پس برای حل این چالش ک اعتقاد به مبانی اسلامی و ایجاد متنی بینابین می‌تواند، راهی موثر باشد.

اگر از این دفاعیه به عنوان نقطه صفر نام ببریم، این نظریه باید در ده سال آینده به کدام سطح از تکامل و گسترش دست یابد تا بتوان گفت که به هدف اصلی «نظریه‌پردازی» نائل شده است؟

اگر غیر متعصبانه قضاوت کنیم قطعا این پژوهش به هدف خود یعنی ارائه نظریه و اقناع داوران برای دریافت درجه دکتری تخصصی رسیده است. اما حالت ایده آل و آرمانی؛ این است که نظریه سرمایه انسانی سبز اسلامی از وضعیت قاب قابل طرح به یک نظام علمی کامل، آزموده، و مرجع‌ساز ارتقا یابد. این تکامل باید در سه بُعد سطح معرفتی–فلسفی (مبانی هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و ارزشی آن به شکل شفاف، منسجم و در قالب کتاب‌های مرجع و مقالات شاخص علمی تثبیت شود، سطح روش‌شناسی– کاربردی (مدل‌های اجرایی، شاخص‌ها و ابزار‌های سنجش سرمایه انسانی سبز اسلامی تدوین و در پروژه‌های ملی و بین‌المللی موفقیت عملی پیدا کنند، به‌طوری که نهاد‌ها آن را به‌عنوان چارچوب اصلی سیاست‌گذاری بپذیرند) و سطح نهادی–تمدنی (ایجاد کرسی‌ها و گروه‌های علمی تخصصی، ورود به برنامه‌های دانشگاهی، و پیاده‌سازی آن در مدیریت واقعی سازمان‌ها و حکمرانی – تا جایی که نظریه با نتایج ملموس در بهبود عدالت، حفظ محیط زیست، و تربیت نیروی انسانی ذوابعاد دیده شود و در واقع به افق مطلوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برسیم) رخ بدهد. 

تفاوت اساسی و کیفی میان خروجی این رساله و رساله‌های سطح دکتری در رشته‌هایی مانند «فلسفه دین» یا «کلام جدید» چیست که مستلزم ایجاد یک رشته مجزا با عنوان «نظریه‌پرداز» بوده است؟

در این رساله راه و روشی نو در پیش گرفته شده است. اما اگر منظورتان تفاوت این کار با دیگر کار‌ها در رشته‌های مختلف به چه صورت است. عرض میکنم؛ این رساله مستقیماً به طراحی یک مدل سیاست‌گذاری و مدیریت کلان می‌پردازد، در حالی که فلسفه دین یا کلام جدید معمولاً به بررسی صدق و معقولیت آموزه‌ها بسنده می‌کنند. یعنی در اینجا دین، ابزار تبیین نیست، بلکه بنیان مدل مدیریتی و تمدنی است.

 به عنوان اولین فارغ‌التحصیل در این جایگاه، چه پیش‌بینی‌ای از میزان مقاومت‌ها یا موانع اجرایی و دانشگاهی برای پذیرش و نهادینه‌سازی این نوع از نظریه‌پردازی در اکوسیستم دانشگاهی ایران دارید؟

کاملا طبیعی است که هر تغییری همواره با مقاومت روبه است؛ به نظرم نهادینه‌سازی این نوع نظریه‌پردازی در اکوسیستم دانشگاهی ایران با سه سطح مقاومت روبه‌رو خواهد شد: نخست، مقاومت معرفتی و گفتمانی؛ ناشی از غلبه‌ی چارچوب‌های غرب‌محور و نگاه ابزاری به علم که رویکرد وحیانی و حکمی را ابتدا غیرتجربی و غیراستاندارد می‌پندارد؛ دوم، مقاومت ساختاری و نهادی؛ در نظام ارزشیابی و ارتقای علمی که نظریه‌پردازی فلسفی–اسلامی را امتیازآور و سیاست‌پذیر نمی‌داند؛ و سوم، مقاومت اجتماعی و علمی از سوی بدنه دانشگاهی که نسبت به امکان «علم دینی» تردید دارد و آن را ایدئولوژیک می‌پندارد.

نظریه اسلامی در آستانه تبدیل شدن به رشته دانشگاهی

 در عین حال، چنان‌چه این موانع از طریق ایجاد ادبیات مشترک میان زبان فلسفی و دانشگاهی، طراحی کرسی‌های نظریه‌پردازی سیاست‌محور و نمایش کارآمدی نظریه در حل مسائل واقعی مانند حکمرانی یا محیط‌زیست مدیریت شود، بی شک پس از مدتی مقاومت‌ها به گفت‌وگوی علمی بدل و بعدا در قالب رشته، شاخص و الگوی اجرایی تثبیت می‌شود.

در نهایت اثربخشی رساله شما در کشور چقدر است؟ یا در سطح بین‌المللی چقدر کاربرد دارد؟

بنظرم در سطح ملی: اصلاح نظام گزینش، آموزش و ارزیابی کارکنان دولت بر مبنای شاخص‌های سبز اسلامی می‌تواند از ثمرات نظریه باشد تا حالت مطلوب‌تر مرجعیت علمی سرمایه انسانی سبز در مسیر تمدن نوین اسلامی ایرانی. در سطح بین المللی نیز؛ ارائه الگوی «توسعه انسانی پایدار با محوریت معنویت» به مجامع علمی و سیاستی، به‌ویژه در جوامع مسلمان و کشور‌های در حال توسعه می‌تواند اتفاق مثبتی باشد، در پایان از استادان خسروپناه، سلاجقه و منظری توکلی تشکر می‌کنم.

انتهای پیام/