ورود ایشان به عرصه سیاست، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، از باب تکلیف بود؛ اگر وارد مبارزات شدند، آن زندانها، آن تبعیدها، آن شکنجهها و تحمل سختیها همه ناشی از احساس تکلیف بود؛ وگرنه، اگر تکلیف نبود ایشان جایگاه خود را در حوزه علم و تعلیم و تربیت میدانستند؛ یا در حوزه مانند مروی یا در محافل تربیتی و تبلیغی و دینی مانند مسجد جلیلی یا حتی در برخی مؤسسات تربیتی برای جوانان، همچون مجمع صادقیه که در آنجا نیز به کلاسهای عقیدتی، دینی، معارف، شعائر و سبک زندگی اسلامی و شیعی و اهلبیتی مشغول میشدند؛ بنابراین ایشان ذاتا و در درجه اول رجل تعلیم، تربیت و تبلیغ دین بودند، اما بهخاطر ضرورت، نیاز و اضطرار وارد مسائل سیاسی شدند؛ چه مبارزات پیش از انقلاب و چه پذیرش مسئولیت پس از انقلاب. تمامی تکالیف سیاسی که ایشان پذیرفتند، بلااستثنا بهامر امام (رضواناللهعلیه) بود؛ از آن اولین عضویت در شورای انقلاب پیش از پیروزی تا نخستین مسئولیتی که پس از پیروزی یعنی روز ۲۳ بهمن برعهده گرفتند، جنبه تربیتی شخصیت ایشان بارز و مشخص بود.
نباید فراموش کرد که اولین حکم انتصابی امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب، از روز بیستوسوم بهمن ۱۳۵۷، حکمی بود که طی آن آیتالله مهدویکنی بهعنوان مسئول اولین نهاد انقلاب بهنام «کمیته انقلاب اسلامی» منصوب شدند.
اهمیت این حکم از آنجا آشکار میشود که در شرایط خلأ قدرت ناشی از فروپاشی رژیم ستمشاهی و انحلال نهادها، تنها قدرت و نیروی انقلابی و رسمی، کمیتههای انقلاب بود. وسعت کار نیز بسیار زیاد بود؛ بهگونهای که حدود ۱۵۰۰ کمیته خودجوش در مساجد و محلات تشکیل شده بود. شرایط پیچیده انقلاب اقتضا میکرد که امام به ایشان تکالیف دیگری نیز محول کنند، از جمله عضویت در شورای انقلاب، وزارت کشور و نخستوزیری در شرایطی که اعضای حزب جمهوری اسلامی و شخصیتهای بلندپایه نظام یعنی شهید بهشتی، شهید رجایی و شهید باهنر مورد ترور قرار گرفته بودند. این وضعیت در حالی بود که دشمنان و منافقان بسیاری حتی برخی ائمه جمعه را در محراب عبادت به شهادت رسانده بودند و کشور در حالت بحرانی قرار داشت. هرگاه تکلیف و وظیفه حکم میکرد، ایشان مسئولیتی میپذیرفت و هرگاه فردی دیگری توانایی برعهدهگرفتن آن مسئولیت را داشت، ایشان دوباره به دانشگاه و سنگر تعلیم و تربیت بازمیگشتند.
نمونهای بسیار بارز و الگویی نیکو برای رجال سیاست و خدمت، گذشت ایشان از مقام نخستوزیری و ریاستجمهوری در رخدادهای سال ۱۳۶۰ است. درباره تسلط ایشان بر فقه و شخصیت علمی او همین بس که امام خمینی در پاسخ به نامه هیاتهای موتلفه هم شفاها و هم کتبا، در زمان تبعید برای کسب تکلیف به چه کسی مراجعه کنند، نوشته بودند که «به جناب آقای مجتهدی مراجعه کنید که ایشان با ما قریبالفَتَوَ هستند.» همچنین برای گواهی بر تسلط مرحوم کنی بر فلسفه اسلامی، مرقومه فیلسوف بزرگ شیعه، مرحوم سیدجلالالدین آشتیانی، کافی است؛ ایشان نوشته بودند که در تهران دو شخصیت در فلسفه اسلامی ممتازند: یکی آیتالله مهدویکنی و دیگری برادرشان آیتالله باقریکنی.
همچنان که جایگاه ایشان نزد آیتالله عظمی بروجردی، آیتالله عظمی گلپایگانی، علامه طباطبایی و دیگر بزرگان حوزه در قم و نجف، جایگاهی رفیع بود؛ و هنوز پس از ۱۱ سال از رحلت ایشان، وزانت جایگاه ایشان نزد مقام معظم رهبری و همه مراجع قم و نجف روشن، بارز و آشکار است.
از ویژگیهای فردی ایشان نیز باید گفت، شاید برای جوانان و نوجوانان این بخش جذابتر و لطیفتر باشد: ما بیش از سی و چند سال شبانهروز در خدمت ایشان بودیم؛ بهعنوان شاگردان، در خانه و سفر، در حوزه و دانشگاه، در محافل تربیتی، در عرصه اجتماع و مسجد و عبادت و سیاست از نزدیک همراه و در خدمت ایشان بودیم. ایشان شخصیتی بسیار متواضع، مَتَخلق، دوستداشتنی و اخلاقی با چهرهای لبخندآمیز و مَلیح و برخوردی باحیا بود؛ انسانی باطراوت و لطیف که هرگاه به او نظر میکردی، گویی به چهره انبیا و اولیای الهی نظر افکندهای و یاد خدا و یاد ابرار و نیکان و بزرگان در ذهن آدم زنده میشد. لطافت طبع و بذلهگویی ایشان مثالزدنی بود؛ حتی تا اواخر عمر، با وجود کهولت و مشکل قلبی—که درصدی از کارکرد قلب او را کاهش داده بود و در روزهای آخر تنها حدود ۱۵ درصد کار میکرد—هنوز بذلهگو و خوشاخلاق بود. نام آیتالله مهدویکنی که برده میشد، انسان یاد حدیث حسنخلق میافتاد.
ما در طول سی یا چهل سال از اوایل دهه شصت خدمت ایشان، یکبار هم ایشان را عصبانی ندیدیم که تندی کند یا کسی را از خود برنجاند. بسیار حائز اهمیت است که با این همه مسئولیتهای دشوار تا این حد صبر و حِلم داشته باشد، آنهم در حالی که جفاها و خیانتهایی که به افراد وارد میشود در عرصه سیاست و حکومت و اجتماع کم نیست. طبیعی است در شرایط بحرانی کشور دشمن داخلی و خارجی وجود دارد؛ همان گروههایی که برخیشان از زیر عبای او رشد کرده و بزرگ شده بودند و اکنون خیانت و جفا و نامردی میکردند. ایشان در مراقبت بر سلامت جسمی خود، از سوی پزشک زیاد راه رفتن را تجویز شده بود و بین مطالعات خود بسیار راه میرفتند. مکررا از جمله امیرالمؤمنین را میخواندند که دنیا محفوفه بلاست و پر از بلا، سختی، بدی، جفا و نامردی است؛ از اینرو از اینکه بعضی دوستان و شاگردان گاهی خیانت میکردند و جفا مینمودند، ایشان تا حد زیادی چشمپوشی و تحمل میکردند و صبر مینمودند تا بتوانند جبران کنند. اما از شوخی و بذلهگویی دست برنمیداشتند؛ حتی در شبهای احیا که شب توجه و مناجات است، ابتدا جمعیت را میخنداندند و سپس با قرآن و روضه و توسل و توجه، جمع را به گریه و ناله و تضرع میآوردند. خنده و لبخند بخش جداییناپذیر زندگی ایشان بود.
هرگاه کسی میخواست از محضر ایشان خارج شود—رؤسای جمهور، وزرا، مسئولان، علما و شخصیتهای علمی داخلی و بینالمللی به ایشان رجوع میکردند—ایشان هنگام بدرقه، شوخیهایی میکردند؛ مثلاً «فی امانِالله» را بهصورت «فی امانُالله» ادا میکردند و میگفتند که ما دیگر پیر شدهایم نمیتوانیم جَر بدهیم یا به کسانی که تا نزدیک ظهر در دفترشان حضور داشتند میگفتند: «ناهار را خدمتتان باشیم؛ لقمهای غذای حلال از گلویتان پایین برود!» یا به کسانی که سر زده میآمدند، میگفتند که «خبر میدادید، خودمان را قربانی کنیم» و از این نوع شوخیها بسیار داشتند. همچنین با کسی که به تازگی به ایشان جفا کرده بود، اگر به دیدار میآمد، او را بهروشنی مورد مؤاخذه قرار نمیدادند و کوشش میکردند هدایتش کنند.
ایشان با بزرگواری از جفای دیگران میگذشت و اهل سعهصدر و حلم، گذشت و مدارا بود. در خود جامعه روحانیت که محصول زحمات آن بزرگوار بود، دهها سال پیش برخی اختلافاتی و ظلمی رخ داد که ایشان از آنها گذشت؛ سپس همان افراد برگشتند و التماس کردند که بدون ایشان جامعه روحانیت معنایی نخواهد داشت و از ایشان درخواست بازگشت نمودند.
امیدواریم خدای متعال اخلاق، رفتار و سیره حسنی ایشان را الگو و اسوه مردان سیاست، اقتصاد و حکومت ما قرار دهد؛ و در پایان، این نوشته از مسولان استدعا دارم که اجازه ندهند زحمات سختی که در طول چهل و چند سال گذشته برای تأسیس نهاد مقدس دانشگاه امام صادق (ع) و جامعه و مؤسسات وابسته به آن کشیده شده است، از بین برود. بسیار جفا و ظلم است که این زحمات صادقانه، اخلاصآمیز و فداکارانه خداینکرده مورد ضیاع و تلف قرار گیرد.
مروری کوتاه بر شخصیت جامعالاطراف آیتالله مهدوی کنی
مرحوم آیتالله مهدوی کنی قبل از آنکه رجل سیاست باشند، رجل دین بودند؛ زیرا برخی از شخصیتها در جریان حوادث روزگار و حضور در مبارزات و صحنههای سیاسی و پذیرفتن مسئولیت در نظام، بهصورت چهرههای سیاسی جلوه میکنند، اما حضرت آیتالله مهدویکنی پیش از ورود به این مسائل اصولا رجل دین، عالمی ربانی، فقیه، فیلسوف و مفسر قرآن مجید بودند.
صاحبخبر -