شناسهٔ خبر: 75499449 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسکانیوز | لینک خبر

بازخوانی یک اصل فراموش‌نشده در سیاست خارجی ایران

محمدصادق دانشجو*

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه دانشگاه ایسکانیوز، شعار تاریخی «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بر پیشانی سیاست خارجی ایران حک شده است. این راهبرد که در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ از سوی امام خمینی و انقلابیون پایه‌گذاری شد، بر استقلال کامل ایران از دو بلوک قدرت شرق کمونیستی (شوروی و چین) و غرب لیبرالی (به‌ویژه آمریکا) تأکید داشت. چنین رویکردی حاصل تجربه‌های تلخ تاریخی ایرانیان از دخالت و سلطه‌جویی قدرت‌های بیگانه در کشور است؛ تجربه‌هایی که نشان می‌دهد شرق و غرب در برخورد با ایران عمدتاً به دنبال منافع خود بوده‌اند نه تأمین حقوق ایرانیان.

در این گزارش تحلیلی، ضمن مروری کوتاه بر سابقه رفتار قدرت‌های شرق و غرب با ایران، به ویژه در دوران جمهوری اسلامی، نشان خواهیم داد چرا هیچ‌یک از این دو جناح نمی‌تواند متحد مطمئنی برای ایران باشد و چگونه «منافع ملی» باید قطب‌نمای اصلی سیاست خارجی ما باشد. این بررسی با تکیه بر شواهد تاریخی و نظریه‌های روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که در دنیای دیپلماسی چیزی به نام دوستی یا دشمنی دائمی وجود ندارد، بلکه تنها منافع دولت‌ها است که رفتار آنها را شکل می‌دهد. در نهایت نتیجه می‌گیریم راهبرد واقع‌بینانه «نه شرقی، نه غربی» هنوز بهترین تضمین برای حفظ استقلال و منافع ایران است.

تجربه تاریخی ایران با قدرت‌های شرق و غرب

سابقه تقابل و تعامل ایران با قدرت‌های شرق و غرب قدمتی چند صد ساله دارد. در دوران قاجار، امپراتوری روسیه به عنوان قدرتی شرقی جنگ‌های خانمان‌سوزی را به ایران تحمیل کرد که به شکست ایران و جدایی بخش‌های وسیعی از خاک کشور منجر شد. بر اساس عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای، تمامی قفقاز و بخش‌هایی از شمال ایران (از جمله اران و ترکمنستان) تحت سلطه روس‌ها درآمد. این شکست‌ها خاطره‌ای تلخ از زیاده‌خواهی و توسعه‌طلبی روسیه در ذهن تاریخی ایرانیان برجای گذاشت.

از سوی دیگر، قدرت‌های غربی نیز کم در امور ایران مداخله نکردند. بریتانیا طی قرن نوزدهم با رقابت استعماری موسوم به «بازی بزرگ» بخش‌هایی از نفوذ ایران را در منطقه محدود کرد و در اوایل قرن بیستم ایران را به همراه روسیه به مناطق نفوذ میان خود تقسیم نمود (قرارداد ۱۹۰۷). در اوج جنگ سرد نیز ایالات متحده آمریکا و انگلیس برای حفظ منافع نفتی خود دولت ملی دکتر مصدق را در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرنگون کردند. اسناد تاریخی نشان می‌دهد کودتای ۲۸ مرداد با طراحی و تحریک مشترک سیا (آمریکا) و MI6 (انگلیس) انجام شد که نتیجه‌ای جز بازگشت سلطه خارجی بر مقدرات ملت ایران نداشت.

این سوابق تاریخی زمینه‌ساز بی‌اعتمادی عمیق ایرانیان به هر دو بلوک شرق و غرب شد و به شکل‌گیری شعار «نه شرقی، نه غربی» در انقلاب اسلامی سال ۵۷ انجامید. انقلابیون ایران دریافته بودند که برای دستیابی به استقلال واقعی، باید از دایره وابستگی به قدرت‌های بزرگ خارج شوند. به همین دلیل در ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی، سیاست خارجی کشور رسماً بر عدم تعهد به شرق و غرب و نفی سلطه آنان بنا گردید. با این حال، بررسی عملکرد قدرت‌های شرقی و غربی در دوران پس از انقلاب نشان می‌دهد هرگاه پای منافعشان در میان بوده، آن‌ها رویکردی عمل‌گرایانه و بعضاً فرصت‌طلبانه در قبال ایران اتخاذ کرده‌اند.

از تقابل مستمر تا تعامل مشروط

در صدر کشورهای غربی، ایالات متحده آمریکا مهم‌ترین بازیگر تقابلی با جمهوری اسلامی بوده است. سیاست واشنگتن پس از انقلاب ۱۳۵۷ عمدتاً بر پایه مهار و فشار بر ایران تعریف شد. از تحریم‌های اقتصادی و انزوای دیپلماتیک گرفته تا حمایت مستقیم از دشمنان منطقه‌ای ایران. در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۹۸۰-۱۹۸۸)، آمریکا به‌طور علنی در کنار صدام حسین قرار گرفت و برای جلوگیری از پیروزی ایران کمک‌های گسترده نظامی، اطلاعاتی و مالی به عراق اعطا کرد. حتی اسناد منتشرشده حاکی است واشنگتن با وجود اطلاع از استفاده عراق از سلاح شیمیایی علیه نیروهای ایرانی، به حمایت‌های خود ادامه داد. بسیاری از ایرانیان معتقدند آمریکا مشوق اصلی صدام در حمله به ایران بود. در سال‌های پایانی جنگ، نیروی دریایی آمریکا مستقیماً در خلیج فارس با ایران درگیر شد و بخش زیادی از توان دریایی کشور را نابود کرد. این رویارویی نظامی – نظیر حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران در سال ۱۳۶۷ – نشان داد که آمریکا برای حفظ منافع و امنیت انرژی خود در منطقه از دخالت نظامی علیه ایران نیز ابایی ندارد.

پس از جنگ نیز تقابل ایران و آمریکا در اشکال دیگر ادامه یافت. دولت‌های مختلف آمریکا از تحریم‌های جامع اقتصادی گرفته تا قرار دادن ایران در فهرست «محور شرارت» (سخنرانی ۲۰۰۲ جرج بوش) همواره در پی اعمال فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی بوده‌اند. البته در مقاطعی رویکرد واشنگتن به گفت‌وگو نیز تغییر کرد؛ مهم‌ترین نمونه توافق هسته‌ای برجام (۲۰۱۵) بود که با مشارکت آمریکا و قدرت‌های جهانی حاصل شد. اما خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام در ۲۰۱۸ – صرفاً به دلیل تغییر دولت در واشنگتن – نشان داد که حتی تعهدات امضاشده بین‌المللی نیز نزد سیاستمداران آمریکایی به‌راحتی فدای منافع جناحی و داخلی می‌شود. متحدان اروپایی آمریکا نیز علی‌رغم میل‌شان، نهایتاً در اعمال تحریم‌ها علیه ایران هم‌داستان شدند. سیاست‌های تحریمی غرب طی دهه ۸۰ و ۹۰ فشار اقتصادی کم‌سابقه‌ای بر مردم ایران وارد کرد. در مجموع می‌توان گفت بلوک غرب – به‌ویژه آمریکا – رویکردی بدبینانه نسبت به ایران داشته است: اگرچه در گفتار از مذاکره و حقوق بشر دم می‌زنند، اما در عمل منافع ژئواستراتژیک خود (کنترل منابع انرژی، امنیت اسرائیل، مهار نفوذ ایران) را بر هر اصل دیگری اولویت داده و برای آن حتی تا مرز تقابل نظامی با ایران پیش رفته‌اند.

مشارکت‌های مقطعی و رقابت‌های پنهان

در سوی دیگر، کشورهای بلوک شرق (در گذشته شوروی و امروز روسیه و چین) نیز رفتار دوگانه‌ای در قبال ایران داشته‌اند. هرچند بخش «نه شرقی» شعار نوشته شده روی سر در وزارت خارجه به مرور در دهه‌های اخیر کم‌رنگ‌تر شد و ایران به‌سمت همکاری بیشتری با روسیه و چین گرایش یافت، اما کارنامه این دو کشور نیز نشان می‌دهد که اتحادشان با ایران همواره مشروط به منافع خودشان بوده است.

اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های نخست انقلاب موضعی محتاطانه ولی در مجموع غیردوستانه نسبت به تهران داشت. با آنکه ایران سیاست عدم تعهد را اعلام کرده بود، اما کرملین به گسترش نفوذ انقلاب اسلامی بدبین بود. در خلال جنگ ایران و عراق، شوروی برخلاف انتظار ایران، به یکی از تأمین‌کنندگان اصلی سلاح و حمایت برای رژیم صدام بدل شد. اتحاد شوروی از سال ۱۳۶۱ به بعد (پس از شکست اولیه عراق) فروش گسترده تسلیحات پیشرفته به عراق را آغاز کرد و عملاً در کنار غربی‌ها قرار گرفت تا جلوی پیروزی ایران را بگیرد. با فروپاشی شوروی و پیدایش روسیه جدید، فصل تازه‌ای در روابط تهران-مسکو آغاز شد که بیشتر بر منافع عمل‌گرایانه استوار بود: روس‌ها که از نفوذ یکجانبه آمریکا در خاورمیانه نگران بودند، ایران را شریکی مفید برای موازنه‌سازی دیدند. در دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، مسکو در زمینه فروش محدود سلاح به ایران (مانند زیردریایی و سامانه‌های دفاعی) و کمک به برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز (تکمیل نیروگاه بوشهر) همکاری کرد. اما همین روسیه هنگام معامله با غرب، به راحتی ایران را وجه‌المصالحه قرار می‌داد. یک نمونه معروف، رأی مثبت روسیه به قطعنامه‌های شورای امنیت علیه برنامه هسته‌ای ایران در سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ است. مسکو (همراه با پکن) به تمامی ۵ قطعنامه تحریمی اصلی شورای امنیت علیه ایران در آن دوره رأی موافق داد و بدین‌ترتیب نشان داد در بزنگاه‌ها، ترجیح می‌دهد در باشگاه قدرت‌های جهانی تعریف شود حتی اگر به قیمت نارضایتی تهران باشد. این همراهی ظاهری با غرب در عین حفظ روابط با ایران، تناقضی را شکل داد که هنوز محل بحث تحلیلگران است؛ اما از منظر ایران پیام روشنی داشت: «نمی‌توان کاملاً بر پکن و مسکو حساب کرد». تهران به تجربه دریافت که نزد این شرکا نیز منافع ملی خودشان حرف اول را می‌زند و حمایت‌شان از ایران تا جایی است که برایشان هزینه‌ای نداشته باشد یا امتیازی کسب کنند.

چین نیز وضعیتی مشابه دارد. پکن پس از انقلاب، به تدریج به یک شریک اقتصادی مهم برای ایران بدل شد و در دوران تحریم‌های غرب، خریدار اصلی نفت ایران و تأمین‌کننده بسیاری از نیازهای صنعتی ما بود. همکاری‌های راهبردی نظیر سند جامع ۲۵ ساله میان ایران و چین نشان‌دهنده عمق گرفتن روابط است. با این حال، رفتار چین نیز خالی از چرخش نبود. مثلاً در اوج فشارهای ترامپ، چین واردات نفت از ایران را برای مدتی کاهش داد تا شرکت‌هایش گرفتار تحریم ثانویه آمریکا نشوند. یا در حوزه سیاسی، چین حتی برخی مواضع ارضی ایران را نادیده گرفته است. نمونه اخیر، بیانیه مشترک پکن با کشورهای عربی (دسامبر ۲۰۲۲) بود که در آن چین از ادعای امارات بر جزایر سه‌گانه ایرانی حمایت ضمنی کرد و خواستار حل مسالمت‌آمیز اختلاف بر سر جزایر تنب و ابوموسی از طریق مذاکره شد.

این موضع چین، که تمامیت ارضی ایران را نادیده می‌گیرد و جزایر را «مورد اختلاف» قلمداد می‌کند، عملاً همسویی با امارات و به زیان ایران بود. اعتراض رسمی تهران و احضار سفیر چین نیز تغییری در این رویکرد ایجاد نکرد و سخنگوی وزارت خارجه چین تأکید کرد که این موضع «ثابت» پکن است. روشن است که چین برای رضایت شریکان عرب خود و کسب اعتبار در میان آنها، حاضر شد یکی از خطوط قرمز حاکمیت ایران را نادیده بگیرد. چنین مواردی نشان می‌دهد دلبستگی بیش از حد به شرق نیز می‌تواند مخاطره‌آمیز باشد.

البته همکاری‌های شرق و ایران منافع متقابلی هم داشته است. هم‌سویی ایران و روسیه در سوریه به نجات دولت متحد هر دو (بشار اسد) انجامید و موازنه منطقه‌ای را به نفع محور مقاومت تغییر داد. یا فروش تسلیحات چینی به ایران در دوران جنگ تحمیلی (موشک‌های کرم ابریشم و ...) بخشی از نیاز دفاعی کشور را تأمین کرد، چنان‌که همزمان شوروی و آمریکا به عراق سلاح می‌دادند. اما نباید فراموش کرد که همین روسیه و چین روابط گرم خود را با رقبای منطقه‌ای ایران (مثل اسرائیل و عربستان) حفظ کرده‌اند.

به طور خلاصه، تجربه چهار دهه جمهوری اسلامی روشن می‌کند نه کشورهای غربی و نه قدرت‌های شرقی هیچ‌کدام شیفته ایران یا پایبند اصول اخلاقی در قبال ما نبوده‌اند. هرگاه حمایت یا همکاری‌ای صورت گرفته، محصول موازنه قوا یا کسب منافع متقابل بوده است. در مواقع بحرانی نیز چه شرق و چه غرب، هر دو ایران را تنها گذاشته یا در برابرش قرار گرفته‌اند؛ چنان‌که در جنگ ۸ ساله یک ائتلاف نانوشته شرق-غرب علیه ایران شکل گرفت و در بحران هسته‌ای هم روسیه و چین در کنار غرب رأی دادند. بنابراین اعتماد یک‌جانبه به هیچ‌یک منطقی نیست.

نه دوستی دائمی است و نه دشمنی همیشگی

بررسی رفتار قدرت‌ها در نظام بین‌الملل مؤید نظریات واقع‌گرایانه (رئالیستی) در روابط بین‌الملل است. طبق این دیدگاه کلاسیک، کشورها بازیگران عقلانی‌ای هستند که نخست به دنبال بقای خود و سپس حداکثر کردن منافع ملی‌شان می‌باشند. در چنین جهانی، مفاهیمی چون اتحاد ایدئولوژیک یا دشمنی ابدی جای خود را به ارزیابی سرد منافع داده است. نقل قول منسوب به هنری جان تمپل (لرد پالمرستون) نخست‌وزیر انگلستان در قرن نوزدهم شهره خاص و عام است که: «انگلستان نه دوست دائمی دارد، نه دشمن دائمی؛ تنها چیزی که دائمی است منافع انگلستان است». این گزاره بعد از ۱۷۰ سال همچنان واقعیت راهنمای رفتار دولت‌هاست و کشورها بر اساس تغییر شرایط و موازنه‌ها، پیوندها و خصومت‌های خود را بازتعریف می‌کنند. برای نمونه، آمریکا و چین را بنگرید که با وجود رقابت ژئوپلیتیک، به سبب درهم‌تنیدگی اقتصادی عظیمشان ناگزیر از همکاری و مدارا با یکدیگرند. در مقابل، روسیه و آمریکا که فاقد روابط اقتصادی و اجتماعی عمیق‌اند، مدام در تقابل و ستیز به‌سر می‌برند. در دنیای روابط بین الملل «زنده‌باد» و «مرده‌باد» همیشگی وجود ندارد – کشورها دیوار دشمنی را هر زمان منافع‌شان ایجاب کند فرومی‌ریزند و پل‌های دوستی را هرگاه نیاز شود خراب می‌کنند.

این واقعیت به‌ویژه برای کشورهای در حال توسعه‌ای چون ایران درس مهمی دارد. ما نباید امور روابط خارجی را با خوش‌بینی ساده‌لوحانه یا بدبینی مطلق تنظیم کنیم، بلکه با نگاه منطقی و محاسبه‌گرانه باید ببینیم کدام تعامل یا تقابل، منافع ملی‌مان را تأمین می‌کند. همان‌طور که رهبر انقلاب نیز تأکید کرده‌اند، ملاک قضاوت درباره کشورها باید رفتار عملی آنها در تأمین حقوق ملت ایران باشد، نه شعارهای فریبنده یا ادعاهای ایدئولوژیک‌شان. اگر کشوری در گفتار از احترام به ایران بگوید ولی در عمل علیه ما قطعنامه و تحریم صادر کند، نباید به لبخندهایش دل خوش کرد؛ عکس آن هم صادق است، هر کشور شرقی که ادعای دوستی دارد ولی منافعش اقتضاء کند حتی تمامیت ارضی ما را نادیده می‌گیرد، طبیعتاً شایسته اعتماد تام نیست.

اولویت‌ دادن به منافع ملی و راهبرد «قفل کردن»

در چنین محیط بین‌المللی بی‌ثبات، بهترین راهبرد برای یک کشور حفظ استقلال عمل و در عین حال گره زدن منافع دیگران به خود است. مفهوم «قفل کردن منافع» که توسط دکتر محمود سریع‌القلم، استاد تمام دانشگاه شهید بهشتی، مطرح شده به همین نکته اشاره دارد. یعنی ما باید تلاش کنیم در تعاملات اقتصادی و صنعتی چنان وابستگی متقابلی با قدرت‌ها ایجاد کنیم که ثبات و امنیت ایران جزئی از منافع حیاتی آنها شود. تجربه اتحادیه اروپا نشان می‌دهد زمانی که کشورها اقتصاد خود را به یکدیگر قفل کردند، توانستند اعتماد سیاسی را تا حد زیادی جایگزین دشمنی‌های تاریخی کنند. اگر ایران بتواند در شبکه اقتصاد جهانی و زنجیره تأمین قدرت‌های بزرگ (چه در شرق آسیا و چه در اروپای غربی) نقش کلیدی ایفا کند، آنگاه هر گونه بی‌ثباتی در ایران برای آن کشورها نیز پرهزینه و خطرآفرین خواهد بود. در نتیجه برای حفظ منافع خودشان هم که شده در راستای ثبات ایران کوشش خواهند کرد.

به بیان دیگر، امنیت یک کشور زمانی افزایش می‌یابد که ناامنی آن تهدیدی برای منافع دیگران باشد. این همان هنری است که باید سرلوحه سیاست خارجی قرار گیرد. در شرایط کنونی، گسترش همکاری‌های اقتصادی بلندمدت با اقتصادهای بزرگ و جذب سرمایه‌گذاری خارجی می‌تواند ضامن چنین قفل‌شدگی منافع باشد. البته دستیابی به این هدف مستلزم داشتن سیاست خارجی تنش‌زدایی و ایجاد روابط متوازن است. ایران به عنوان یک کشور مستقل می‌تواند همزمان با شرق و غرب مراوده داشته باشد – بی آنکه تابع آنها شود – و از هر کدام در جهت رشد و توسعه خود بهره گیرد.

در این زمینه باید یادآور شد که نه شعارزدگی به سود ماست و نه غرب‌گرایی یا شرق‌گرایی افراطی. چنان‌که استادان علم سیاست نیز تصریح می‌کنند، در راهبرد کلان بین‌المللی تکیه‌ یک‌جانبه بر یک قدرت خارجی خطاست. بهترین رویکرد، تعامل گسترده با همه جهان اما اتکا به خود است. سیاست «موازنه منفی» مصدق نیز بر همین پایه بود که ایران امتیازی به هیچ قدرتی ندهد. امروز هم احیای همان منطق، در قامت سیاست «نه شرقی، نه غربی» معنا می‌یابد؛ شعاری که پس از چهار دهه هنوز به‌عنوان تابلو بر سردر وزارت امور خارجه نقش بسته و راهنمای عمل سیاست‌مداران است.

استقلال در چارچوب واقع‌بینی

مرور تاریخی روابط ایران با دو بلوک شرق و غرب به روشنی نشان می‌دهد که هیچ‌یک از قدرت‌های جهانی، چه مدعیان آزادی و حقوق بشر در غرب و چه مدعیان دوستی و مشارکت در شرق، هرگز از چارچوب منافع تنگ ملی خود فراتر نرفته‌اند. غربی‌ها هر زمان توانسته‌اند، برای مهار ایران از فشار حداکثری، تحریم، کودتا و حتی تجاوز نظامی دریغ نکرده‌اند؛ شرقی‌ها هم هرجا لازم دیده‌اند، پشت تعارفات ایدئولوژیک پنهان شده اما در عمل رأی علیه ایران داده یا با رقبای ما همراهی کرده‌اند. بنابراین تکیه بر هر یک به مثابه ناجی یا متحد استراتژیک، نگاهی خام‌اندیشانه خواهد بود. نه غرب منتظر احقاق حقوق ایران با مذاکرات شرافتمندانه است و نه شرق شیفته ایران است که حاضر باشد منافع خود را فدای ما کند.

بر همین مبنا، جمهوری اسلامی ایران باید ضمن حفظ استقلال و هویت خود، واقع‌بینی استراتژیک را در تعاملات خارجی در اولویت قرار دهد. نه با بدبینی مطلق همه را دشمن بپندارد و در انزوا فرو رود، و نه با خوش‌خیالی، یکی را فرشته نجات تصور کند. سیاست خارجی هوشمند آن است که از هر سو به میزان لازم دوستی بخرد، بی‌آنکه خود را مدیون و وابسته سازد. «نه شرقی، نه غربی» به معنای قهر یا قطع رابطه با دنیا نیست، بلکه تأکیدی است بر اینکه ایران زیر بار سلطه هیچ قدرتی نمی‌رود و در عین حال تعامل سازنده با همه را – صرفاً بر پایه احترام متقابل و تامین منافع ملت – پی می‌گیرد. در شرایط پرآشوب منطقه‌ای کنونی، پای‌بندی به این اصل و پرهیز از افتادن در دام یکی از بلوک‌ها، ضامن استقلال و عزت ایران است. تنها در این صورت است که می‌توانیم بر موج تحولات سوار شویم، نه آن‌که خود بازیچه امواج سهمگین بازی قدرت‌ها گردیم.

کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی*

انتهای یادداشت/