سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ برگ زرین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران در بخش فیلمهای اقتباسی به صمد قربانزاده برای فیلم «آغ باش» رسید. قربانزاده در «آغ باش» از ادبیات کهن فارسی الهام گرفته و فیلمش برگرفته از داستان «زال و سیمرغ» شاهنامه فردوسی است که با فضایی فانتزی و سورئال، داستان را با نگاهی نو و شخصی بازآفرینی میکند. روایت فیلم، تمرکز بر یک شخصیت اصلی دارد که در دهی زندگی میکند که اهالی آن گرفتار بیماری هستند و دنبال پر پرندهای هستند که شفابخش است؛ در نهایت، این پر از درون خود کاراکتر میآید. با کارگردان «آغ باش» به مناسبت برگزیده شدن فیلمش در جشنواره فیلم کوتاه و فضای اقتباسی اثری گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
کمی درباره فیلم کوتاه «آغ باش» توضیح دهید؛ این فیلم از چه داستانی اقتباس شده است؟
فیلم کوتاه «آغ باش» برگرفته از داستان «زال و سمیرغ» شاهنامه فرودوسی اقتباس شده است. در داستان اصلی شخصیت زال توسط پرندهای به نام سیمرغ پیدا میشود و این پرنده زال را بزرگ میکند و در نهایت سه پر از پرهایش را به زال می دهد و میگوید که هر جا مشکلی داشتی یکی از پرها را بسوزان. در فیلم کوتاه «آغ باش» کاراکتر اصلی در دهی زندگی می کند که اهالی آن درگیر یک بیماری هستند و دنبال آن پر پرنده هستند که شفا پیدا کنند و در نهایت این پر از بدن آن کاراکتر می آید. فیلم کمی فضای فانتزی و سورئال دارد.
چرا فیلمسازان ما کمتر سراغ ادبیات کهن فارسی میروند؟
به نظر من اقتباس کار آسانی نیست. کار دشواری است که انسان بتواند بهگونهای برداشت اقتباسی انجام دهد که از یکسو به ایدهی اصلی لطمهای وارد نشود و از سوی دیگر بتواند ایدههای شخصی خود را نیز در اثر وارد کند. هرچه متون قدیمیتر، کلاسیکتر یا اسطورهایتر باشند، این فرایند بهمراتب سختتر میشود؛ به همین دلیل، بسیاری از افراد ترجیح میدهند وارد چنین حوزهای نشوند.
من خودم این تجربه را نه تنها در این فیلم، بلکه در دو فیلم قبلیام و حتی پیش از ورود به سینما، در حوزه عکاسی نیز داشتهام. در واقع، پیشتر هم درگیر چنین فضاهایی بودهام و بهنوعی این تجربهها در من شکل گرفته است. البته اینکه نتیجه کار موفق بوده یا نه، بحث دیگری است، اما به هر حال، رسیدن به چنین رویکردی با یکی دو تجربه به دست نمیآید. باید بارها و بارها آزمون و خطا کرد تا در نهایت بتوان این مفاهیم را با فضای معاصر پیوند داد و در ذهن مخاطب امروزی جا انداخت. این کار بهطور کلی سخت است؛ البته این نظر شخصی من است و ممکن است دیگران دیدگاه متفاوتی داشته باشند.
چرا ارتباط میان فیلمسازان فیلم کوتاه و نویسندگان کمرنگ است؟ بهویژه در مورد نویسندگان گمنامی که داستانهای کوتاه ارزشمند و باکیفیتی نوشتهاند و آثارشان نیز در بازار منتشر شده است. با این حال، نوشتههایشان به دست فیلمسازان فیلم کوتاه نمیرسد؟
این مشکل بههرحال وجود دارد و طبیعتاً فقط در حوزه فیلم کوتاه نیست. بهنظر من، در فیلمهای بلند هم خیلی به سراغ اقتباس نمیروند. اولاً، بههرحال عدهای از دوستان چنین کاری را چندان ارزشمند نمیدانند؛ شاید حتی نگاه مثبتی به آن نداشته باشند. نمیخواهم از واژه کسر شأن استفاده کنم، اما بعضیها فکر میکنند که باید حتماً ایده شخصی خودشان را داشته باشند و سراغ اقتباس نروند. اما من چنین نظری ندارم. برعکس، اعتقاد دارم ادبیات داستانیِ خوب، مادر بسیاری از ایدههاست. در جاهایی واقعاً وقتی فیلمساز کم میآورد یا به بنبست میرسد، میتواند به سراغ چنین منابعی برود. نکته مهم این است که بتواند برداشت شخصی خود را از اثر داشته باشد و آن را به شیوه خودش بازآفرینی کند.
من خودم هم اعتقاد ندارم که واقعاً لازم باشد فیلمساز تمام آنچه را در داستان اصلی وجود دارد، عیناً در فیلم پیاده کند. بالاخره اینجا تکلیف کارگردان و هنرمند مشخص میشود. از نگاه من، مهمتر این است که فیلمساز بتواند بخشی از اثر را از آنِ خود کند؛ یعنی کلیت داستان را بگیرد و بر اساس آن، با توجه به تجربه، دانش و شرایط اجتماعی امروز، اثری تازه و شخصی خلق کند. به نظر من اگر چنین اتفاقی بیفتد، بسیار ارزشمند است. البته بخشی از مشکل هم به کمبود آموزش برمیگردد. در این زمینه منابع آموزشی چندانی در دسترس نیست؛ نه کتابهای کافی داریم و نه منابع مشخصی که به موضوع اقتباس در فیلم کوتاه بپردازند.
در سینمای بلند، پیشتر افرادی مانند زندهیاد داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و بسیاری از فیلمسازان دیگر، پایهگذار این جریان بودهاند. اما در حوزه فیلم کوتاه، نه اینکه چنین رویکردی وجود نداشته، بلکه بسیار کمرنگتر بوده است. خوشبختانه در چند سال اخیر این روند در حال شکلگیری است. به خاطر دارم، سه، چهار سال پیش تنها سه یا چهار فیلم اقتباسی در جشنواره فیلم کوتاه داشتیم، اما امسال این تعداد به حدود ۲۰ تا ۳۵ فیلم رسیده است. این نشان میدهد که فیلمسازان فیلم کوتاه هم به این موضوع اهمیت بیشتری میدهند و به آن بها میدهند. مطمئنم هرچه جلوتر برویم، آثار بهتری تولید خواهد شد و اتفاقهای مثبتی در این حوزه رخ خواهد داد.
حوزه ادبیات جهانی چقدر میتواند ظرفیت فیلمسازی داشته باشد؟
به نظر من، هر نوع ادبیات میتواند ظرفیت فیلمسازی داشته باشد. به هر حال، یک مرز وجود دارد و نمیتوان هر داستانی را به سادگی به فیلم تبدیل کرد. من خودم پیش از تجربه کردهام مثلاً در عکسهایم از داستان کوتاهی از مارکز برداشت کردهام. بخش مهمی از این موضوع از شناخت میآید. مثلاً لاسلو کراسناهورکایی، نویسنده مجارستانی امسال برنده جایزه نوبل ادبیات شد که نویسنده فیلمهای بلاتار بود. این بسیار ارزشمند است که جهان به این سمت میرود که پیوند میان ادبیات و سینما چقدر میتواند الهامبخش و مهم باشد. انتخاب متن و داستان و رمان و به ویژه شناخت بسیار مهم است.
این شناخت از کجا میآید؟
بخشی از آن مطالعه و زمان است، بخشی دیگر شناخت رسانه سینما و هر مدیوم است. از سوی دیگر، اگر شناخت درستی از ادبیات وجود نداشته باشد، طبیعی است که نتیجه مطلوبی هم به دست نخواهد آمد. این نظر شخصی من است. بههرحال، این فرایند زمانبر است. بهنظر من، یکی از دلایلی که باعث میشود بسیاری از فیلمسازان و هنرمندان کمتر به سراغ اقتباس بروند، همین ترس از نرسیدن به نتیجه خوب است. آنها ترجیح میدهند سراغ ایدههای شخصی خودشان بروند، چون فکر میکنند در این صورت کنترل بیشتری دارند. البته گاهی این روش نتیجه میدهد و گاهی خیر؛ اما در هر صورت، تجربه اقتباس چیزی نیست که در مدت کوتاهی به دست بیاید. این روند ممکن است سالها زمان ببرد تا فرد بتواند در آن به مهارت و شناخت لازم برسد.
به طور کلی، من خود بسیار به این موضوع علاقهمندم و همیشه سعی کردهام چنین تجربههایی را در کارم داشته باشم. البته معمولاً زمانی که به سراغ نویسندهای میروم، پیش از هر چیز سعی میکنم او را با توجه به جهانبینی خودم انتخاب کنم. در واقع، در این چند سال به نوعی نگاه و درکی از جهان رسیدهام و دوست دارم نویسندهای را انتخاب کنم که آثارش با آن نگاه همخوانی داشته باشد. یعنی همیشه با شناخت وارد این مسیر میشوم. حالا اینکه دیگران چگونه پیش میروند، طبیعتاً هر هنرمندی هدف و مسیر خاص خودش را دارد.
از نظر شما برای اقتباس در فیلم کوتاه حتماً باید از داستان کوتاه اقتباس کرد؟
اگر مدیوم خودِ اثر کوتاه باشد، ارتباط و انطباق آن با فیلم کوتاه راحتتر است، تا اینکه ما بخواهیم یک اثر طولانی را خلاصه کنیم و در قالب فیلم کوتاه بیاوریم. در این حالت، کار سخت میشود تا همه چیز در نهایت درست و هماهنگ از کار درآید. برای مثال، مشکلی که خودم در فیلمم داشتم، مربوط به داستان «زال و سیمرغ» بود. این داستان بسیار طولانی است، هرچند بخشی از شاهنامه است، اما اگر میخواستیم آن را تبدیل به فیلم کنیم، حتی یک فیلم سینمایی هم کافی نبود. من مدام تلاش میکردم آن را کوتاه کنم و به زیر ۲۰ دقیقه برسانم و این موضوع بسیار سخت است چون نمیخواهیم داستان فیلم الکن بماند. قبل از اینکه کسی بخواهد چنین کاری انجام دهد، باید تصمیم بگیرد که چه داستانی را انتخاب کند، باید مشخص شود که آیا فیلم کوتاه از نظر فرم و زمانبندی روی آن داستان مینشید یا خیر.
از نظر شما اقتباس در فیلم کوتاه چه تفاوتی با اقتباس در فیلم بلند دارد؟
در فیلم کوتاه بیشتر مسئله زمان مطرح است. طبیعی است که در فیلم بلند، به لحاظ زمانی و فرصتی که داریم، میتوانیم داستان اصلی خود را روایت کنیم و در کنار آن، داستانهای فرعی را نیز پیش ببریم. اما در فیلم کوتاه، با توجه به محدودیت زمانی که معمولاً بین ۱۵ تا ۲۰ دقیقه در نظر گرفته میشود، عملاً تنها یک داستان اصلی داریم و نمیتوانیم سراغ داستانهای فرعی برویم. کاراکترها نیز محدود هستند؛ معمولاً یکی تا نهایتاً سه نفر.
به همین دلیل، هر چه داستان انتخاب شده دارای تعداد کاراکتر کمتر، زمان وقوع کوتاهتر (مثلاً در یک روز) و تمرکز بر یک اتفاق باشد، اقتباس آن به فیلم کوتاه آسانتر است. در مقابل، اگر داستانی یک ماه طول بکشد، انتقال آن به فیلم کوتاه بسیار دشوار خواهد بود، هرچند در فیلم بلند این کار راحتتر انجام میشود.
همه اینها بستگی به شناخت فیلمساز دارد؛ یعنی فرد باید تفاوتهای فیلم کوتاه و بلند را از لحاظ فیلمنامهای و کارگردانی بداند تا بتواند انتخاب مناسبی داشته باشد. به نظر من، همانطور که رمان برای فیلم بلند مناسب است، داستان کوتاه برای فیلم کوتاه مناسبتر است. اگر این اصول رعایت شود، جمع کردن همه عناصر داستان در فیلم کوتاه ممکن است کمی دشوار باشد.
آیا برای فیلمهای بعدی باز هم سراغ اقتباس میروید؟
بله صددرصد. مثلاً چند ماه پیش یکی از داستانهای خانم سیمین دانشور ذهنم را مشغول کرده بود، اما چون نتوانستهام آن را در نگاه خودم بازآفرینی کنم، فعلاً دست نگه داشتهام تا ببینم گذر زمان چه اتفاقی را رقم میزند. به نظرم اگر ایشان زنده بود و به او دسترسی داشتیم، بسیار بهتر پیش میرفت. حضور نویسنده و گفتوگوی فیلمساز با نویسنده بسیار مهم است، هر کدام میتوانند جهان آن دیگری را بهتر بشناسند و نهایتاً فیلمساز می تواند تصمیم بهتری بگیرد. در نهایت در نتیجه کار تاثیر میگذارد.
البته در حال حاضر نویسندههای دیگری هم داریم که در قید حیاتند و داستان کوتاه هم مینویسند، می توان از حضور آنها بهره برد.
به هر حال، این شناسایی باید صورت بگیرد. بخشی از آن بر عهده فیلمسازان است و بخشی دیگر مهمتر، از سمت آموزشگاهها، موسسات و جاهایی که بانی این کار هستند، باید انجام شود. این مسئله اهمیت زیادی دارد، چون بسیاری از فیلمسازان تازهکار واقعاً آگاهی ندارند که میتوانند از یک داستان الهام بگیرند.
ما سه نوع اقتباس داریم که یک گونه اقتباس کامل و مستقیم است. به عنوان مثال، سریال «سووشون» که کاملاً وفادارانه است و همان چیزهایی که در داستان هست را در فیلم میبینیم. نوع دیگر اقتباس، برداشت کلی از داستان است. مثلاً کاری که من تقریباً سعی کردم انجام دهم: تم اصلی داستان را گرفتم که درباره پر سیمرغ است، اینکه یک پرَ میتواند مایه خوشبختی برای آدمها باشد، اما این پر در داستان من دیگر توسط پرنده به آن کاراکتر داده نمیشود بلکه این نقش از درون خود کاراکتر شکل میگیرد. این نگاه من است. من سعی کردم این مفهوم را از فیلتر ذهنی خودم رد کنم؛ فیلم درباره یک انسانِ تنهاست که با قوه انسانی خود سعی میکند دیگران را نجات دهد، اما آدمها نمیدانند که درمان در درون خودشان است و این تجربه شخصی من است؛ تا خودم این مسیر را زیست نکنم، نمیتوانم آن را در فیلم نشان دهم. در اینجا کار کمی دشوار میشود و طبیعتاً این تجربه به دست نمیآید مگر اینکه فرد مداوم کار کند، به کار و کتاب و مطالعه مشغول باشد تا در نهایت بتواند اثری نسبتاً خوب تولید کند.
رویکرد امسال جشنواره فیلم کوتاه را نسبت به اقتباس چطور ارزیابی میکنید؟
امسال، انتظار داشتم فیلمم در بخش داستانی شرکت کند، اما در آن بخش انتخاب نشد. بعد که لیست فیلمهای اقتباسی را دیدم و فیلمم آنجا بود، بسیار خوشحال شدم. از اول هم حس میکردم که در این بخش بیشتر دیده شود. از طرف دیگر، وقتی تعداد فیلمها را نسبت به سال گذشته بررسی کردم، متوجه شدم که پارسال ۱۸ فیلم اقتباسی در جشنواره بود و امسال این تعداد به ۳۵ فیلم رسیده است. این نشاندهنده رشد و کیفیت بهتر است و به نظر من امسال جشنواره، رویکرد مهمتری نسبت به این نوع آثار دارد که خیلی ارزشمند است.
به خاطر دارم در سال ۱۴۰۱ فیلم من «سریشوک» هم جزو کاندیداهای بخش اقتباس بود. فیلم دومم هم اقتباسی از اسطورههای اسب در ایران باستان بود. میتوانم بگویم که طی این سه، چهار سال، جشنواره ارزش بیشتری به آثار اقتباسی میدهد. امیدوارم در سالهای آینده رویکردشان تغییر نکند و این بخش به یکی از بخشهای مهم جشنواره تبدیل شود، طوری که در کنار بخش داستانی و ملی هم جایگاه ویژهای پیدا کند.
∎