جوان آنلاین: در سالهای اخیر، پلتفرم نتفلیکس، بزرگترین تولیدکننده محتواهای جذاب در سراسر دنیا، از تولیدات پرزرق و برق و امتحانپسداده فاصله گرفته و به سمت تولید آثار شخصیت محور با ریتم کند و نگاه روانشناختی عمیقتر حرکت کرده است. سریال «هیولا، داستان ادگین» یکی از آثار شاخصی است که به عنوان پدیدهای ساختاری در نظام تولید با همین فرمول جدید ساخته و عرضه شده است.
نتفلیکس در این ساخته جنجالی، برخلاف جریان مرسوم که جنایت را با هیجان میفروشد، جنایت را خیلی درونیتر و با سکوت روایت میکند. ساختار آرام و کند، تمرکز بر زاویه دید قربانی و حتی جنایتکار و حذف لحظات کلاسیک تلعیق، نشان از بلوغ روایی جدید نتفلیکس دارد. سریال «هیولا» را میتوان پدیده جذابی دانست که نشان میدهد این پلتفرم جریانساز وارد دوران تازهای از تولید محتوا شده است؛ دورانی که در آن تماشاگر «میفهمد» به جای آنکه فقط «هیجانزده» شود.
از دیدگاه هنری، هیولا یکی از تجربههای نادری است که با ابزارهای تصویری، به تحلیل روانِ انسان میپردازد. قابهای بسته، نورهای مرده و رنگهای سرد، عملاً بیانگر وضعیت ذهنی کاراکتر اصلی سریال است، این یعنی فرم و محتوا در کنار هم قرار میگیرند و این همافزایی، همان چیزی است که در فلسفه سینما از آن به عنوان «سینمای نوین درونی» یاد میشود.
فراموش نکنیم، هیولا فقط یک سریال جنایی صرف نیست، بلکه یک مطالعه اساسی بصری از انحطاط وجدان بشری محسوب میشود. نتفلیکس با تولید این اثرِ تماشایی نشان داد میتواند از محتواهای سرگرمکننده جذاب عبور کند و وارد حیطه هنر تفکر و اندیشه شود؛ همان مورد مهمی که پیشتر در سینمای اروپا دیده میشود.
از لحاظ فنی، سریال هیولا به نوعی استانداردهای رایج سینمایی را وارد تلویزیون کرده است. موارد مهمی چون: نورپردازی و رنگ در سطح فیلمهای نئونوآر تاریخ سینما؛ طراحی صحنه دقیق و سمبلیک، موسیقی مینیمال و تکرار شونده که حس تکرار گناه را بازتولید میکند. داستان خوشریتم و جذاب و از همه مهمتر جایگاه هنر بازیگری، «هیولا» را در نظام تولید نتفلیکس تبدیل به نقطه طلایی تلویزیون و سینما کرده است؛ اثری که با منطق پلتفرمی ساخته شده، اما با روح سینمای هنری کار میکند و زوایای پنهان مهمی را در معرض دید تماشاگر حرفهای قرار میدهد. از نکات مهم و قابل تأمل سریال «هیولا، داستان ادگین» بحث بازیگری آن است. تکامل هنر بازیگری در عصر پلتفرمها دوران حساس و مهمی را تجربه میکند. بازی چارلی هونام در نقش ادگین، یکی از مخوفترین چهرههای تاریخ جنایی امریکا را میتوان یکی از نقاط اوج بازیگری متد دانست. چارلی هونام بازی کنترلشده و بینقصی ارائه داده است و در حافظه ذهنی مخاطب به یادگار میماند.
ادگین الهامبخش شخصیتهای شرور تاریخ سینما همچون: نورمن بیتسِ فیلم روانی، لیفرفیس با آن نقاب وحشتناکش در فیلم کالت کشتار با اره برقی در تگزاس و کاراکتر فراموشنشدنی بوفالو بیل در شاهکار جاناتان دمی در سکوت برهها شد. در سریالهای پلتفرمی، معمولاً بازیگر ابزار جذب مخاطب است، اما در سریال هیولا، بازیگر خود، بخشی از سازه فکری اثر است. چارلی هونام کاربلد نه فقط نقش ادگین را بازی، بلکه درون او زندگی میکند و این نکته مهم را متذکر میشود که بازیگری در دوران استریملنگ، دیگر تابع شهرت نیست بلکه تابع شناخت روان انسان مدرن است. چارلی هونام درباره صدا و لحن منحصر بهفردش برای خلق کاراکتر عجیب ادگین در مصاحبهای میگوید: هیچکس نمیدانست صدای ادگین واقعی چگونه بوده، نوارهای ضبط شده صدای او در دوران بازجویی هم بسیار قدیمی و بیکیفیت بود. من این صدا را نسبت به باور خودم از رابطه ادگین و احترام به مادرش انتخاب کردم. صدایی آرام، غمگین، در مواردی نیز ترسناک و وهمآلود، گویی این صدا از دل تاریکی شکل گرفته است.
بدون تردید، موفقیت چشمگیر جهانی مجموعه سریالهای هیولا، نه فقط از کیفیت ساختار که از بازتاب روان جمعی بشر مدرن میآید. ما هماکنون در جهانی زندگی میکنیم که بشر، دیگر بیرونی نیست، بلکه در درون ماست. تماشای چنین سریالهایی در عصر حاضر، نوعی تطهیر جمعی محسوب میشود. تماشاگر در مواجهه با دنیای تاریکی و جنایت، احساس زنده بودن میکند.
غول بزرگ و قدرتمند نتفلیکس این نیاز مهم جامعه را به درستی تشخیص داده و با تولید آثاری، چون «هیولا» نوعی «کاتارسیس دیجیتالی» میسازد. با این تعریف، سریال هیولا به عنوان پدیدهای فرهنگی نیز قابل تفکر و صحبت است. نماد دورهای که در آن، انسان برای فهم خودش، به تصویر پناه میبرد. نتفلیکس در اینجا تنها پخشکننده یک سریال نیست، سازنده فرهنگ تماشای رنج بشری است. در جهان تلخ و سیاهی که همه چیز در معرض دیدن است، تماشای زوایای پنهان کاراکتری، چون ادگین دیگر درد ندارد. ما در عصر «تماشای بیپایان و بدون محدودیت» زندگی میکنیم؛ جایی که تماشاگر از رنج و درد و سیاهی تغذیه میکند تا احساس کند در این دنیای بیدر و پیکر و خیلی بیرحم هنوز نفس میکشد. تماشای چنین سریالهایی زنگ خطر بزرگی را به صدا درمیآورد؛ تطهیر زندگی از طریق تماشای تاریکی و انحطاط دیگری، اما خطر اصلی آنجا شکل میگیرد که این تماشا، به بیحسی بدل میشود و هنگامی که این تبدیل رخ دهد، به سرگرمی و فروش بیشتر منجر شده و وجدان انسان در پس نور صفحه خاموش میشود. هیولا دیگر بیرون نیست، بلکه در چشمانی زندگی میکند که بیتفاوت نگاه میکند. تماشای سریالهایی، چون «هیولا» بیشتر از همیشه ما را به سمت زیباییشناسی درد و رنج میبرد؛ جایی که دیدن زشتی، آغازی برای فهم انسانیت است. در پایان، مهمترین پرسشی که ذهن ما را به خود مشغول میکند این است که آیا ما هنوز انسانیم یا تنها تماشاگر هیولاهای خود؟
* بازیگر و منتقد سینما
نگاهی به سریال «هیولا، داستان ادگین»
سریال جدید نتفلیکس مرز میان سرگرمی و تفکر را جابهجا میکند
در سالهای اخیر، پلتفرم نتفلیکس، بزرگترین تولیدکننده محتواهای جذاب در سراسر دنیا، از تولیدات پرزرق و برق و امتحانپسداده فاصله گرفته و به سمت تولید آثار شخصیت محور با ریتم کند و نگاه روانشناختی عمیقتر حرکت کرده است
صاحبخبر -
∎