شناسهٔ خبر: 75483915 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در مراسم «قرار دلتنگی برای ابراهیم گلستان» مطرح شد؛

محمود دولت‌آبادی: زبان ابراهیم گلستان امتداد منطقی نثر بیهقی است

محمود دولت‌آبادی، نویسنده نامدار معاصر، در مراسم «قرار دلتنگی برای ابراهیم گلستان» که در کافه‌کتاب نشر ثالث برگزار شد، گفت: زبان گلستان امتداد منطقی نثر بیهقی است؛ زبانی اصیل و اندیشمند که در عین پیوند با سنت، کاملاً معاصر است.

صاحب‌خبر -

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی: شامگاه دیروز، اول آبان ماه، مراسم «قرار دلتنگی برای ابراهیم گلستان» در کافه‌کتاب نشر ثالث با حضور محمود دولت‌آبادی و لیلی گلستان برگزار شد. در این مراسم محمود دولت‌آبادی گفت: چنین مراسمی، و حتی در ابعادی گسترده‌تر، باید برگزار شود تا آقای ابراهیم گلستان بدانند که مردم ما فراموش نمی‌کنند آنان را که برایشان کار کرده‌اند، زحمت کشیده‌اند و عمر خود را در این راه گذاشته‌اند.

دولت‌آبادی افزود: امروز، اول آبان‌ماه، روز ابوالفضل بیهقی است. اهل خراسان این روز را گرامی می‌دارند و در دیگر شهرها نیز ممکن است برگزار شود. من این را نه از سر تعصب، بلکه از سر قدرشناسی نسبت به میراث فرهنگی‌مان می‌گویم. چرا که یادآوری چنین روزهایی نشانه‌ی آن است که ما نویسندگان و بزرگان ادب گذشته را فراموش نکرده‌ایم. مردم ما قدرشناس‌اند.

خالق «کلیدر» گفت: می‌خواهم درباره نثر ابراهیم گلستان سخن بگویم، اما پیش از آن، یک صفحه از تاریخ بیهقی می‌خوانم تا بعد به بحث گلستان برسم. یکی از ویژگی‌های برجسته گلستان این بود که ادبیات کهن فارسی را به‌خوبی خوانده و فهمیده بود. از قول خودش نقل کرده‌اند که گفته بود: «بیش از پنجاه بار گلستان سعدی را خوانده‌ام.» این گفته باید برای دوستان جوانی که تازه قدم در راه ادبیات گذاشته‌اند، آموزنده باشد. پیشینیان چنین ممارستی داشتند.

دولت‌آبادی ادامه داد: در بخشی از «تاریخ بیهقی» درباره آمدن رسول خلیفه به نیشابور آمده است:

«…اما رسول چون به نشابور آمد با دو خادم و دو خلعت و کرامات و لوا و عهد آوردند هفتصد هزار درم در کارِ ایشان بشد. و این سلیمانی به رسولی و شغلی بزرگ آمده است، خلعتی بسزا باید او را و صد هزار درم صلت. آنگاه چون باز آید و آنچه خواسته‌ایم بیارد آنچه رأی عالی بیند بدهد.

امیر گفت: "سخت صواب آمد " و زیادتِ خلیفه را بر خواجه بردادن گرفت و وی می‌نبشت: صد پاره جامه همه قیمتی از هر دستی‌، از آن ده به زر. و پنجاه نافه مشک و صد شمامه کافور و دویست میل شاره به‌غایت نیکوتر از قصب و پنجاه تیغ قیمتی هندی و جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید و ده پاره یاقوت و بیست پاره لعل بدخشی به‌غایت نیکو و ده اسب خراسانی ختلی به جل و برقع دیبا، و پنج غلام ترک قیمتی. چون نبشته آمد امیر گفت: "این همه راست باید کرد. "

خواجه گفت: «نیک آمد» و بازگشت و به طارم دیوان رسالت بنشست و خازنان را بخواندند و مثالها بدادند و بازگشتند. و این همه خازنان راست کردند و امیر بدید و بپسندید. و استادم خواجه بونصر نسخت نامه بکرد نیکو به‌غایت چنانکه او دانستی کرد که امام روزگار بود در دبیری‌، و آن را تحریر من کردم که بوالفضلم، که نامه‌های حضرت خلافت و از آن خانان ترکستان و ملوک اطراف همه به خط من رفتی. و همه نسختها من داشتم و به قصد ناچیز کردند. و دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی برجای نیست که این تاریخ بدان چیزی نادر شدی، و نومید نیستم از فضل ایزد عزّ ذکره که آن به من باز رسد تا همه نبشته آید و مردمان را حال این صدر بزرگ معلوم‌تر شود.»

محمود دولت‌آبادی: زبان گلستان امتداد منطقی نثر بیهقی است

محمود دولت‌آبادی ادامه داد: همان‌گونه که در این نمونه می‌بینید، نثر هزار سال پیش ما چقدر استوار و دقیق بوده است. در آن زمان دو گرایش زبانی در دیوان‌ها وجود داشت: یکی گرایش به عربی و دیگری گرایش به فارسی. در دربار غزنویان، احمد حسن میمندی طرفدار زبان عربی در دیوان بود و در مقابل، حسنک وزیر از فارسی حمایت می‌کرد. این دو با یکدیگر در تقابل بودند تا از دل این کشاکش، ابوالفضل بیهقی پدید آمد. اهمیت زبان در آن دوران در همین نکته نهفته است: زبانی که بعدها در آثار نویسندگان بزرگ، مانند گلستان، استمرار یافت. در همه ادوار تاریخی ما، زبان نقش نجات‌بخش داشته است.

نویسنده «جای خالی سلوچ» خاطر نشان کرد: در دوره ابراهیم گلستان نیز، همانند گذشته، نوعی دوئیت وجود داشت: از یک سو گرایش به زبان مردمی و از سوی دیگر حفظ اصالت و ساختار ادبی. گلستان به‌خوبی میان این دو تعادل برقرار کرد.

در کتاب «آذر، ماه آخر پاییز»، که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه ابراهیم گلستان است، او به مسئله‌ی کار و سرمایه در دوران ملی شدن نفت می‌پردازد. مسئله‌ی نفت شمال و جنوب، کمپانی‌های انگلیسی، و درگیری نیروهای ملی با سیستم بوروکراتیک وقت، زمینه‌ی اصلی داستان را تشکیل می‌دهد. در واقع، گلستان در این اثر، تقابل دو گرایش و حضور «عامل سوم» در تاریخ معاصر را مستند کرده است.

این نگاه تحلیلی و اجتماعی در آثار او تداوم یافته است. همان‌گونه که در «تاریخ بیهقی» دو گرایش زبانی وجود داشت، در روزگار گلستان نیز دو گرایش فکری، یکی مترقی و دیگری محافظه‌کار، در برابر هم بودند.

دولت‌آبادی در ادامه بخشی از متن ابراهیم گلستان را خواند و سپس عنوان کرد: زبان گلستان زبانی است متفکر، شفاف و سنجیده. او فهمیده بود که زبان سطحیِ کوچه و بازار، یا واژه‌های بی‌مایه و بی‌معنا، جایی در ادبیات ندارد. زبان باید حامل اندیشه باشد.

گلستان در همه عرصه‌ها پیشرو بود. یادم هست وقتی بیست‌ساله بودم، او نخستین کسی بود که چنین فعالیت فرهنگی‌ای را (مثل نشست امروز) سامان داد. از ما دعوت کرد تا در انتشارات روزن، شعرهای سهراب سپهری را برای جمعی از اهل ادب بخوانیم. ما سه نفر بودیم. در همان‌جا شعرهای سهراب را خواندیم و بحث کردیم.

در عرصه سینما نیز، گرچه فیلم‌های داستانی او را کمتر دیده‌ام، اما در زمینه فیلم مستند، بی‌تردید پیشگام بود. او نخستین کسی بود که فهمید می‌توان داشته‌های واقعی و بومی ایران را کشف، تصویر و معرفی کرد. همین اندیشه در فیلم‌های مستندش آشکار است. از میان آثارش، فیلم‌های «اسرار گنج دره جنی» و «خشت و آینه» از نمونه‌های شاخص سینمای نوگرای ایران‌اند.

دولت‌آبادی در پایان تاکید کرد: زبان گلستان امتداد منطقی نثر بیهقی است؛ زبانی اصیل و اندیشمند که در عین پیوند با سنت، کاملاً معاصر است.

در ادامه، لیلی گلستان، مترجم ادبی و دختر ابراهیم گلستان، گفت: می‌خواهم بگویم چقدر تأسف‌برانگیز است که بسیاری از هنرمندان ما از ایران رفتند. باور دارم که بیشترشان اشتباه کردند. هرکدام به دلایلی رفتند، اما در نهایت، هیچ‌یک از آنان نتوانستند آن‌گونه که باید، کار خود را ادامه دهند یا اثری خلق کنند که در شأن هنرشان باشد. بسیاری از آن‌ها، اگرچه تلاش کردند، اما نتیجه‌ی کارشان به‌اندازه‌ی استعدادشان نبود.

مترجم «زندگی در پیش رو» افزود: آقای ابراهیم گلستان پنجاه سال در ایران نبود. این غیبت طولانی اشتباه بزرگی بود. پنجاه سال تمام، یک خط ننوشت. هرچه از او چاپ شده، متعلق به پیش از انقلاب است. همان آثاری که پیش‌تر نوشته بود و منتشر کرده بود تا بمانند و از یاد نروند. اما دیگر هیچ اثر تازه‌ای نیافرید. او می‌توانست در این سال‌ها بر آثارش بیفزاید، می‌توانست حضور داشته باشد و کار کند. نماندن، اشتباه بود. چرا که بودنش در ایران برای ما نوعی پشتوانه، نوعی ستون فرهنگی محسوب می‌شد.

فرزند ابراهیم گلستان گفت: در میان کسانی که رفتند، هرکدام به‌نوعی در کار خود تلاش کردند. مثلاً اسماعیل خویی شعرهای خوبی گفت، منیرو روانی‌پور نوشت و فعالیت کرد، اما هیچ‌کدام از آنان در خارج از ایران نتوانستند آن تأثیر و ارتباط زنده‌ای را که در وطن داشتند، حفظ کنند.

آقای بهرام بیضایی بیش از هرکس دیگری کوشیده است که کار خود را ادامه دهد. اما تئاتر در خارج از ایران همان موقعیت و گستره‌ای را ندارد که اینجا می‌توانست داشته باشد. تئاتری که در ایران می‌توانست هر شب هشت‌هزار تماشاگر داشته باشد، اکنون در آنجا برای پنجاه یا صد نفر اجرا می‌شود. حیف است.

و من، به عنوان فرزند آقای گلستان، از پدر خودم نیز گله‌مندم. او پنجاه سال تمام منفعل بود. پنجاه سال تمام می‌توانست درگیر باشد، کار کند، رنج بکشد، اما در وطن بماند و خلق کند. نکرد. اشتباه کرد.

در پایان لیلی گلستان گفت: من از طرف او، از همه شما که امروز اینجا هستید، عذرخواهی می‌کنم. بودن او در ایران برای ما بسیار ارزشمند بود؛ حضورش به ما تکیه و اطمینان می‌داد. اما رفت. و من می‌گویم کاش نمی‌رفت. به هر حال، برای او احترام قائلم. او برای همه‌ی ما یادآور نسلی است که اندیشه و نوآوری را با سخت‌کوشی همراه کرد. اما در عین احترام، نمی‌توانم تأسفم را پنهان کنم از اینکه پنجاه سال از عمرش را در دوری از وطن گذراند و در آن دوران، سکوت کرد.