خبرگزاری تسنیم ـ قدرتالله غلمانی*؛ در دل اردوگاههای آوارگی خانیونس، جایی که بادهای گرم صحرای غزه بوی نمک دریا و خون را با هم میآمیزد، یحیی ابراهیم حسن سنوار در 29 اکتبر 1962 زاده شد، فرزندی از پدری که در جنگ 1948، ملقب به «نکبت»، از اشکلون رانده شده بود و مادری که در چادرهای پناهندگان، امید را به فرزندانش تزریق میکرد. این تولد، نه آغاز یک زندگی معمولی، بلکه جرقهای از طوفانی بود که نیم قرن بعد، رژیم صهیونیستی را به زانو درآورد، اما ابعاد ناشناخته زندگی شهید سنوار، فراتر از تیترهای خبری، در لایههای پنهان روحیهاش نهفته است: مردی که زندان را به دانشگاه جهاد تبدیل کرد و اسارت را به پلی برای آزادی.
کودکی یحیی در سایه محاصره گذشت؛ جایی که کودکان بهجای بازی با توپ، با سنگهای پرتابی بهسوی تانکهای اشغالگر آشنا میشدند. در نوجوانی، او را دستگیر کردند ـ اولین بار در 20سالگی ـ و این آغاز سفری بود که او را از یک جوان خشمگین به معمار مقاومت بدل ساخت. در سال 1989، بهاتهام تأسیس شبکههای مخفی ضدصهیونیستی، دوباره بازداشت شد. دو سال زندان، دو سال دیگر، و سرانجام 22 سال اسارت در سیاهچالهای رژیم، ابعاد ناشناخته اینجا آشکار میشود: سنوار در زندان، نهتنها جسمش را تسلیم نکرد، بلکه روحش را صیقل داد. او شیخ احمد یاسین را ملاقات کرد، بنیانگذار حماس، و از او درس وحدت گرفت. در سلولهای نمور، سنوار شبکهای از مبارزان ساخت؛ گروهی که بعدها به گردانهای عزالدین القسام، بازوی نظامی حماس، تبدیل شد.
کمتر کسی میداند که در این سالها، او رمانی دستنویس نوشت بهنام «خار و میخک». این کتاب، آینهای از زندگی فلسطینیهاست، خاری از درد اشغال و میخکی از عشق به وطن، مادری که در غزه نماد عشق است، جوانی که میان کارگری در مزارع اشغالی و مبارزه پنهان دست و پنجه نرم میکند، و دغدغههای اخلاقی میان زندگی روزمره و جهاد. این اثر، خودزندگینامهای جمعی است؛ روایتی که سنوار در آن، فلسفه «تا آخرین نفس، مقاومت» را ترسیم میکند. زندان برای او، نه پایان، بلکه تولد دوباره بود؛ جایی که از سختیهای غزه درس گرفت و فهمید که آزادی، نه در کاخها، بلکه در دل مردم است.
در سال 2011، با تبادل یکهزار اسیر فلسطینی در برابر سرباز اشغالگر گیلاد شلیط، سنوار آزاد شد، اما آزادیاش، آغاز فصل جدیدی از مبارزه بود. او بهسرعت به صفوف حماس بازگشت، رهبری شاخه نظامی را بهعهده گرفت و بر تقویت اتحاد با محور مقاومت تمرکز کرد. ابعاد ناشناخته زندگیاش در روابط پنهانش با رهبران مقاومت نهفته است.
سنوار، مردی فروتن بود که میان رزمندگان، نه بهعنوان فرمانده، بلکه بهعنوان برادر میزیست. او سه فرزند داشت، اما خانوادهاش را در اولویت جهاد قرار داد؛ فرزندی که در مصاحبهای نادر گفت: «پدرم همیشه میگفت؛ "غزه خانه ماست، حتی اگر ویرانه شود."»، این بعد انسانی، سنوار را از یک استراتژیست به نمادی جهانی تبدیل کرد. او که از نوجوانی گرایش به حماس داشت، در سال 2017 رهبر غزه شد و در 2024، پس از شهادت اسماعیل هنیه، جانشین او در دفتر سیاسی گردید، اما میراث واقعیاش، عملیات «طوفان الاقصی» بود؛ هجومی که در 7 اکتبر 2023، رژیم را به لرزه درآورد و معادلات ژئوپولیتیک را دگرگون کرد. سنوار، معمار این طوفان، نه از کاخ، بلکه از دل غزه آن را طراحی کرد؛ با تمرکز بر وحدت ملی اسرا و ادغام شاخههای حماس.
شهادت سنوار در 16 اکتبر 2024، در رفح، نمادی از تعهدش بود. رژیم ادعا میکرد او در تونلها پنهان است یا از غیرنظامیان سپر استفاده میکند، اما تصاویر پهپادی صهیونیستها، مردی را نشان داد که با عصا در دست، تا آخرین گلوله جنگید. او زخمی افتاد و شهید شد، نه در فرار، بلکه در قلب نبرد. این صحنه، افسانهای ساخت: سنوار، چهرهای که مرگ را به حماسه بدل کرد، روحش، همانطور که یک شاعر لبنانی نوشت، «در هر جوان فلسطینی زنده است.»
شهید سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، در تسلیتی به حماس، سنوار را «فرماندهای شجاع و متحد محور مقاومت» نامید و گفت: او نماد ایستادگی تا آخرین نفس است، و شهادتش، آتش جهاد را شعلهورتر میکند.
یک سال از شهادت سنوار گذشت، اما طوفان سنوار خاموش نشده است. او که از آوارگی به آزادی رسید، درس داد که مقاومت، نه شعار، بلکه زندگی است. ابعاد ناشناختهاش ـ از نویسندهای در زندان تا پدری در میدان ـ نشان میدهد که سنوار، نه یک فرد، بلکه نمادی از ملتی است که مرگ را بر ذلت ترجیح میدهد، در برابر جنایات صهیونیستی، خونش فریاد میزند: «ما با هرچه داریم، دفاع میکنیم.» فلسطین، با سنوارها، پیروز است.
*دکترای علوم سیاسی
انتهای پیام/+