به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -فاطمه مهاجری: کتاب «افیونزدگان؛ مردمنگاری در جنوب تهران» اثر اصغر ایزدیجیران پژوهشی مردمشناسانه درباره دو محله لب خط و دروازه غار تهران است. نویسنده استاد مردمشناسی است و برای نشان دادن وضعیت زندگی معتادان ساکن در این محلهها مدتی را در آنجا زندگی کرده و گزارشی دست اول و بحثبرانگیز ارائه کرده است. نشست نقد و بررسی این کتاب عصر روز دوشنبه ۲۸ مردادماه به همت نشر نی برگزار شد. در این نشست، دکتر مهرداد عربستانی، عضو هیئت علمی گروه مردمشناسی دانشگاه تهران، دکتر شیوا علینقیان، پژوهشگر و دارنده دکترای انسانشناسی فرهنگی، دکتر رضا تسلیمی تهرانی، استادیار جامعهشناسی در پژوهشگاه فرهنگ و هنر، و دکتر اصغر ایزدیجیران، مولف کتاب و عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز، به ایراد سخن پرداختند. دکتر فرزاد نعمتی مدیریت این جلسه را به عهده داشت. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر میگذرد.
عکسهای دروازه غار از امیر جدیدی
ثبت واقعیت اجتماعی یکی از تلخترین لایههای زیست شهری در تهران
مهرداد عربستانی سخنران نخست این نشست بود. او در آغاز سخنان خود با اشاره به مضمون کلی کتاب گفت: در این اثر، به مسئله جنگ، خشونت، فقر و وضعیت اجتماعی گروههای حاشیهنشین جنوب تهران پرداخته شده است. یکی از محورهای اصلی کتاب، مسئله خشونت پلیس در برخورد با معتادان و بهحاشیهراندهشدگان است، اما به نظر میرسد مفهوم "خشونت دولتی" در اینجا بیش از حد محدود شده و صرفاً به رفتار پلیس تقلیل یافته است. در حالیکه پلیس خود بخشی از یک ساختار کلانتر است و باید به این پرسش پرداخت که چرا چنین خشونتی در بستر اجتماعی و سیاسی خاصی شکل میگیرد.
به گفته عربستانی، تمرکز صرف بر وجه انتظامی ماجرا، میتواند مانع از درک لایههای عمیقتر خشونت شود. او توضیح داد: پلیس در هر جامعهای وظیفه انتظام و کنترل اجتماعی را بر عهده دارد و در این مسیر ممکن است اعمال خشونت نیز صورت گیرد؛ خشونتی که البته قابل نقد است. اما نقد علمی تنها با مشاهده این سطح از واقعیت به دست نمیآید، بلکه باید سازوکارهایی را که این خشونت را ممکن میسازند نیز تحلیل کرد. وقتی خشونت دولت صرفاً در رفتار پلیس خلاصه شود، بخش بزرگی از سازوکارهای ساختاری و نهادی نادیده میماند.
وی با تاکید بر لزوم گسترش دامنه تحلیل در چنین پژوهشهایی گفت: ما نیاز داریم که استدلالهای تحقیق و زاویه نگاهمان به سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسوخ کند تا پدیدهها فقط در سطح تجربی و عاطفی باقی نمانند. اگر صرفاً با نگاهی همدلانه و احساسی، معتادان یا حاشیهنشینان را به عنوان انسانهایی رنجدیده ببینیم، بخش مهمی از تحلیل را از دست دادهایم. وظیفه پژوهشگر علوم اجتماعی، فراتر رفتن از روایت رنج و تلاش برای تبیین سازوکارهایی است که این رنج را تولید و بازتولید میکنند.
عربستانی افزود: پژوهش میدانی در انسانشناسی باید بتواند میان تجربه زیسته و تحلیل نظری تعادل برقرار کند. در غیر این صورت، متن مردمنگارانه بیش از آنکه تحلیلی باشد، صرفاً به ثبت رنجها و احساسات میپردازد و کارکرد نظری خود را از دست میدهد.
او گفت: در کتاب تنها بهصورت گذرا به مفهوم اقتصاد سیاسی اشاره شده، در حالیکه این حوزه میتوانست نقش محوری در تحلیل ایفا کند. ارجاعات نظری که در کتاب آمده، به پژوهشگرانی اشاره دارد که خودشان مقالات مستقلی در باب اقتصاد اعتیاد نوشتهاند، اما در متن، به محتوای این آثار پرداخته نشده است.
او با استناد به آثار بوردیو یادآور شد: بوردیو در آثارش بهروشنی نشان میدهد که چگونه سیستم درمانی و ساختار سلامت در جوامع مدرن، خود بخشی از چرخه اقتصاد است. در مورد اعتیاد نیز، کلینیکهای ترک اعتیاد به مثابه نهادهایی اقتصادی عمل میکنند؛ نهادهایی که همواره مشتری دارند، زیرا بیماران پس از ترک، اغلب دوباره بازمیگردند. این بازگشتِ مداوم، چرخهای از درآمد پایدار برای سیستم درمانی ایجاد میکند.
او ادامه داد: البته طبابت و درمان اساساً چنین چرخهای دارند، اما در مورد اعتیاد، این سازوکار معنای اقتصادی و سیاسی خاصی پیدا میکند. بوردیو نشان میدهد که چگونه نظام درمانی با ارائه درمانهای موقت، افراد را دوباره به چرخه تولید بازمیگرداند تا بهعنوان نیروی کار به اقتصاد کشور خدمت کنند. این نگاه، افق جدیدی برای فهم ارتباط میان سیاست، بدن و کار میگشاید. به همین دلیل، انتظار میرفت در کتاب ایزدیجیران نیز این رویکرد به شکل برجستهتری دنبال شود.
عربستانی در بخش دیگری از سخنان خود، به ساختار روایی و سبک نوشتار کتاب پرداخت و گفت: یکی از نکاتی که برای من در این کتاب نامأنوس بود، حضور پررنگ نویسنده در متن است. در بسیاری از بخشها احساس میشود که خود نویسنده روی صحنه حضور دارد و روایت را از منظر شخصی خویش پیش میبرد؛ گویی این خود اوست که داستان زندگیاش را بازگو میکند.
او در ادامه افزود: البته خودآگاهی پژوهشگر نسبت به جایگاهش در میدان تحقیق، یکی از مفاهیم مهم در انسانشناسی معاصر است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. اما زمانیکه این آگاهی بیش از اندازه در متن نفوذ کند، خطر آن وجود دارد که پژوهش از تمرکز بر موضوع فاصله بگیرد و به نوعی روایت درونگرایانه و شخصی تبدیل شود.
عربستانی در ادامه گفت: به نظر من بخشهایی از کتاب بیش از آنکه یک اتنوگرافی تحلیلی باشند، شبیه به یادداشتهای روزانه پژوهشگر هستند؛ یادداشتهایی که پژوهشگران معمولاً در طول میدان تحقیق از وقایع روزمره ثبت میکنند. این بخشها، با وجود جذابیت روایی، از حیث تحلیل کمتر غنیاند و گاه از نظر محتوایی به دایرهای از مشاهدات تکرارشونده شباهت پیدا میکنند.
او برای توضیح این نکته به یک نمونه کلاسیک اشاره کرد و گفت: «در اثر معروف مالموی درباره اچآیوی و استرس در استرالیا، تفاوت میان یادداشتهای میدانی و متن اتنوگرافیک بهروشنی رعایت شده است. مالموی در آن کتاب جزئیات فراوانی را ثبت میکند، اما در عین حال، با تحلیل دقیق، آنها را به یک روایت منسجم و نظری پیوند میدهد. در حالیکه در کتاب افیونزدگان گاهی احساس میشود که بخشهایی از یادداشتهای میدانی مستقیماً وارد متن نهایی شدهاند، بدون آنکه به سطح تحلیل ارتقا پیدا کنند.»
او افزود: این مسئله لزوماً ضعف نیست و میتواند به سبک شخصی نویسنده مربوط باشد. اما از منظر اتنوگرافی کلاسیک، انتظار میرود میان روایت میدانی و تحلیل نظری تمایز حفظ شود. گاه در متن، اطلاعاتی وجود دارد که صرفاً به توصیف جزئیات وقایع محدود میشود و ارزش تحلیلی ندارد.
دکتر عربستانی در ادامه سخنانش تصریح کرد: «بخشی از ویژگیهای روایی کتاب ممکن است به روحیه و سبک شخصی آقای دکتر ایزدیجیران بازگردد. ایشان در آثار خود همواره کوشیدهاند از روایتهای شخصی، صمیمی و جزئینگر استفاده کنند تا به زندگی روزمره سوژههایشان نزدیک شوند. با این حال، اگر این حضور و روایت شخصی بیش از اندازه پررنگ شود، خطر آن وجود دارد که متن از تحلیل فاصله بگیرد و به خاطرهنویسی نزدیک شود.»
او ادامه داد: در بخشهایی از کتاب احساس میشود که نویسنده بیش از آنکه تحلیلگر میدان باشد، بهصورت ناخودآگاه در روایت غوطهور شده است. این امر باعث میشود خواننده گاهی با احساسی دوگانه مواجه شود: از یک سو با روایتهای انسانی و تاثیرگذار روبهرو است، و از سوی دیگر، به دنبال چارچوب تحلیلی منسجمی میگردد که این روایتها را به نظریه پیوند دهد.
عربستانی سپس به تفاوت میان روایت اتنوگرافیک و ناداستان اشاره کرد و گفت: «در ادبیات مردمنگاری، مرز میان اتنوگرافی و ناداستان اجتماعی بسیار باریک است. ناداستانها میتوانند روایی و جذاب باشند، اما اگر تحلیل در آنها کمرنگ شود، از ارزش علمی کاسته میشود. از سوی دیگر، اتنوگرافی اگر بیش از حد تحلیلی شود و از روایت انسانی فاصله بگیرد، خوانایی و تأثیرگذاری خود را از دست میدهد. هنر پژوهشگر در برقراری تعادل میان این دو است.»
او با اشاره به نمونههایی از آثار فارسی و خارجی گفت: به عنوان مثال، کتاب "اهل هوا" اثر غلامحسین ساعدی، هرچند نویسندهاش انسانشناس نیست، اما نمونهای از ناداستانی دقیق و خواندنی است که بهخوبی توانسته فرهنگ و زیست مردم جنوب را بازنمایی کند. در آثار خارجی نیز نمونههایی مانند نوشتههای ابوعوده وجود دارد که از روایت ناداستانی برای تبیین مسائل اجتماعی بهره گرفتهاند. در چنین آثاری، روایت و تحلیل در کنار هم پیش میروند و نتیجه، متنی است که هم خواندنی است و هم آموزنده.
او در پایان گفت: کتاب افیونزدگان ظرفیت بالایی برای گسترش در مسیر تحلیلی خود داشت. اگر نویسنده بیش از این به جنبههای اقتصاد سیاسی و سازوکارهای نهادی اعتیاد توجه میکرد، میتوانست به اثری تبدیل شود که هم روایت انسانی و هم تحلیل ساختاری را در کنار هم دارد. با این حال، ارزش کار در این است که تلاشی صادقانه برای مشاهده و ثبت واقعیت اجتماعی یکی از تلخترین لایههای زیست شهری در تهران صورت گرفته است.
نگاه آسیبمحور به محله
شیوا علینقیان سخنران بعدی این نشست بود. به گفته علینقیان، نخستین امتیاز کتاب در روایتگری روان و شجاعانه آن است؛ در بدنه علوم اجتماعی کمتر اثری را میبینیم که تا این اندازه خواندنی و خوشریتم باشد. اغلب متون این حوزه خشک و سنگیناند، اما نویسنده در این کار جسارت و هیجان نوشتن را دارد، چیزی مینویسد که مخاطب احساس میکند در حال رخ دادن است. این انرژی در متن، نقطه قوت بزرگی است.
او در ادامه به توصیف رویکرد مردمنگارانه اثر پرداخت و گفت: از منظر بازتاب صداهای مشارکتکنندگان، اثر موفق است. تجربه، احساس، زبان بدن، سکوت و شیوههای ابراز رنج در کتاب به شکلی قابل قبول بازنمایی شده است. نویسنده توانسته تا حد زیادی به فضای میدانی و زیست واقعی آدمها نزدیک شود.
با این حال، وی تاکید کرد که در کنار همه این نکات مثبت، دو محور انتقادی را باید جدی گرفت. نخست، فقدان نگاه تاریخی در مواجهه پژوهشگر با میدان تحقیق است. او در اینباره توضیح داد: «وقتی از محلهای مثل لب خط سخن میگوییم، انتظار میرود با نوعی نگاه تاریخمند به مسئله نزدیک شویم. حتی وجه تسمیهی خود لب خط، ریشه در تاریخ طرد اجتماعی دارد. اما در کتاب، این لایه تاریخی چندان گشوده نمیشود. محله لب خط و شوش از گذشته تا امروز حامل گفتمانهای رسانهای و سیاستی متعددی درباره فقر، اعتیاد و مطرودان اجتماعی بودهاند. به نظر من اگر نویسنده این بستر تاریخی را جدیتر میدید، عمق تحلیلی کار بیشتر میشد.»
او افزود: در ادبیات عربستان میگویند پژوهشگر خودش روی استیج ایستاده است؛ در این کتاب هم گاهی چنین وضعی رخ میدهد، چون پژوهشگر به اندازه کافی تاریخ را وارد کار نمیکند و به همین دلیل فاصله میان او و میدان بهدرستی آشکار نمیشود.
دومین نقد او به نحوه تقلیل تجربه زیسته مردم لب خط به مسئله اعتیاد مربوط بود. او گفت: «نویسنده در جایی اشاره میکند که کارش بدل شده به مردمنگاری دارو، چون دارو و مواد مخدر در زندگی مردم لب خط حضور پررنگی دارد. اما من معتقدم نباید تجربه مردم این محله را صرفاً از دریچهی اعتیاد فهمید. این رویکرد خطر آن را دارد که پژوهشگر، ناخواسته در دام همان گفتمانی بیفتد که میخواهد علیه آن سخن بگوید؛ یعنی نگاه آسیبمحور به محله.»
او ادامه داد: در لب خط بیشمار نهاد مدنی فعالاند؛ از خیریهها تا سازمانهای مردمنهاد. نخستین مواجهه بسیاری از ما با این مناطق از همین مسیرها بوده است. در حالی که در کتاب، این حضور و نقش متنوع نهادهای مدنی چندان باز نمیشود. جالب اینکه اطلاعرسان اصلی نویسنده در کتاب، از اعضای جمعیت امام علی است؛ کسی که در همان شبکه فعالیت میکرده. بنابراین انتظار میرفت نویسنده به پیوند میان این نهادها و زیست مردم بیشتر بپردازد.
به گفته علینقیان، نادیدهگرفتن نقش نهادهای مدنی باعث میشود تصویر کتاب از میدان اجتماعی یکبعدی شود: «من با خانوادههای زیادی در لب خط کار کردم که با وجود درگیری با فقر و آسیب، اعتیاد دغدغه اصلیشان نبود. بزرگکردن بیش از حد مسئله اعتیاد، خطر آن را دارد که ساکنان لب خط دوباره قربانی نوعی خشونت معرفتشناختی شوند؛ یعنی فقط از زاویه اعتیاد دیده شوند و نه بهعنوان انسانهایی با پیچیدگیهای اجتماعی گوناگون.»
او برای روشنتر شدن این نکته، از تجربه میدانی خود مثال زد: «در همان محلات، نهادهای مدنی در حال ساختن نوعی زندگی شبهطبقهمتوسطیاند. زنانی که میدانند زندگیشان در چرخه فقر و خشونت گیر کرده، در ارتباط با این نهادها با الگوهای دیگری از زندگی مواجه میشوند و در جدالی بیپایاناند تا از سرنوشت محتوم خود فراتر روند. این تلاشها، خود نوعی رنج اجتماعی است؛ رنجی که کمتر در متن دیده میشود.»
وی تاکید کرد که فهم رنج در این مناطق باید فراتر از اعتیاد و فقر صرف باشد: «زنانی که با فرزندان معلول خود در کانکسها زندگی میکنند یا مادرانی که هر روز برای گفتاردرمانی و فیزیوتراپی در صف نهادهای حمایتی میایستند، نمونههایی از تلاقی چندگانهی فقر، طرد، و تحقیرند. آنها در فرایند کمکخواهی دوباره تحقیر میشوند، وقتی به آنها گفته میشود حتی فارسی بلد نیستند. این هم بخشی از همان بازتولید مداوم رنج است.»
او در بخش دیگری از سخنانش افزود: نویسنده با تمرکز بر اعتیاد، از دیگر اشکال رنج مثل خشونت خانگی و تبعیضهای درونمحلی غافل مانده است. در لب خط و دروازه غار، سلسلهمراتب تازهای میان گروههای قومی و مهاجر شکل گرفته؛ مثلاً برخی از مهاجران بلوچ نسبت به افغانها موقعیت فرادستتری پیدا کردهاند. این خود نشان میدهد که رنج اجتماعی لایههای متقاطع دارد.
علینقیان با اشاره به پژوهشهای مشابه در این حوزه گفت: در همان دوره، سپیده سقف میان در پایاننامهاش درباره زنان محله دروازه غار، نگاه تاریخیتر و چندوجهیتری داشت. او گروهی از زنان را در پارک حقانی دنبال میکرد که حلقه کتابخوانی تشکیل داده بودند. این نوع مواجهه میتواند چشمانداز متفاوتی از عاملیت زنان در همان فضاها ارائه دهد.
او تاکید کرد که هرچند نویسنده در کتاب از سوژه زن هم سخن گفته و گفتگوهایی با زنانی چون «ثریا» آورده است، اما جهان اجتماعی این زنان بهطور کامل ساخته نشده: در بخشهایی از کتاب، زن میگوید من مادر بدی هستم و پاسخ میشنود که نه، فقط باید اعتیادت را کنار بگذاری. اما این پاسخ سادهانگارانه است. عاملیت این زنان پیچیدهتر از این است. در حالیکه خود آنها در لایههای گوناگون انقیاد، خشونت و تلاش برای بقا در حرکتاند.
او در جمعبندی سخنانش گفت: اگر تجربه زیسته لب خط را فقط به اعتیاد فروبکاهیم، درواقع خودمان به نوعی همان خشونت معرفتشناختی را بازتولید کردهایم؛ خشونتی که میخواهد اهالی این محله را تنها از دریچه رنج و وابستگی ببیند. در حالیکه رنج آنها بسیار پیچیدهتر است و در تلاقی فقر، جنسیت، مهاجرت، خشونت خانگی و تلاش برای عاملیت شکل میگیرد.
علینقیان در پایان بر ارزش کار نویسنده تاکید کرد و گفت: من از خواندن کتاب لذت بردم و برای نویسنده احترام زیادی قائلم. او بیوقفه مینویسد، میدان میرود و تجربه میکند. در همین دانشکده، شاید تعداد کسانی که چنین حضوری در میدان دارند به انگشتان دست هم نرسد. بعضیها بازنشسته میشوند بیآنکه حتی یکبار وارد میدان شوند. از این نظر، این اثر تلاشی ارزشمند و قابل تقدیر است.
مکانیسمهای فرودستساز
رضا تسلیمی تهرانی سخنران بعدی این نشست بود. او در آغاز سخنان خود گفت: ابتدا لازم میدانم به دکتر ایزدیجیران تبریک بگویم؛ زیرا کاری انجام دادهاند که در علوم اجتماعی ایران کمنظیر است. ایشان با روش مشاهده مشارکتآمیز در یکی از سختترین میدانهای پژوهش، یعنی محله لب خط، ساکن شدند و با دشواریها و محدودیتهای فراوان، از درون میدان به مشاهده و تحلیل پرداختند. این رویکرد، همان چیزی است که علوم اجتماعی در ایران به آن نیاز دارد.
تسلیمی تهرانی با اشاره به کمتوجهی بسیاری از پژوهشگران ایرانی به میدان و دادههای تجربی گفت: «متاسفانه بسیاری از اساتید و پژوهشگران ما در دانشگاهها بیشتر کارمندان آموزشیاند تا محققان اجتماعی. کمتر پیش میآید کسی خود را درگیر میدان کند و از دادههای نخستین بهره بگیرد. ما در علوم اجتماعی نیازمند پژوهشهایی هستیم که محقق خود را در دل دادهها غرق کند، چه دادههای آرشیوی و چه دادههای میدانی. کاری که دکتر ایزدی انجام دادهاند از این جهت ارزشمند است، زیرا بر مشاهده مستقیم و تجربه زیسته استوار است.»
او با تاکید بر اینکه موضوع کتاب تنها «اعتیاد» نیست، بلکه بهصورت گستردهتر به مسئله «فرودستی و طرد اجتماعی» میپردازد، گفت: در این کتاب، اعتیاد بهعنوان یکی از جلوههای فرودستی مطرح میشود. ما با طبقهای مواجهیم که در حاشیه جامعه قرار دارد، شغل ثابت ندارد، و برای بقا در ساختار اقتصادی نابرابر به روشهای خاصی از زندگی متوسل میشود. در خلال روایتها، خواننده با سبک زندگی این گروهها آشنا میشود؛ از نحوهی معیشت و تغذیه تا شبکههای خرید و فروش اجناس و مواد، و حتی شیوهی مواجهه آنان با مفاهیم بنیادینی مانند مرگ.
تسلیمی در ادامه، بخش مرتبط با درک مرگ در میان فرودستان را از برجستهترین بخشهای کتاب دانست و گفت: در میان اقشار فرودست، مرگ پدیدهای روزمره و آشناست، نه رازآلود و پنهان. برخلاف طبقات متوسط یا بالا که میکوشند مرگ را به حاشیه برانند، در میان حاشیهنشینان، مرگ بخشی از زیست روزانه است. در روایتهای کتاب، شخصیتهایی چون پروین و امین دست به خودکشی میزنند، یا افرادی چون سونا پس از مرگ عزیزانشان به مصرف مواد روی میآورند. این تجربهها نشان میدهد که چگونه رنج، سوگ و اعتیاد در هم تنیدهاند و مرگ بهنوعی به امر رهاییبخش بدل میشود.
او با اشاره به پژوهشهای شخصی خود در محله لب خط در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ گفت: من نیز در همان دوره پژوهشی درباره نگرش فرودستان نسبت به مرگ انجام دادم. در مصاحبههایی که با ساکنان داشتم، مرگ نه ترسناک، بلکه امری عادی تلقی میشد. برخی میگفتند ویدئوی مراسم تدفین عزیزانشان را بارها تماشا میکنند یا مرگ را نوعی شیرینی و آرامش میدانند. در تحقیق دیگری در محله فرحزاد، زنی تعریف میکرد که چند بار قصد کرده شیر گاز را باز بگذارد تا خودش و فرزندانش بمیرند. این تجربهها نشان میدهد که در فرهنگ فرودستان، مرگ گاه شکل رهایی از چرخهی بیپایان رنج و تکرار میگیرد.
وی افزود: در میان این گروهها، نوعی تقدیرگرایی مشاهده میشود؛ آنها اغلب وضعیت خود را بهعنوان بخشی از سرنوشت پذیرفتهاند. در روایتهای کتاب هم میبینیم که افراد مصرف مواد را نه از سر انتخاب، بلکه بهمثابه ضرورتی برای ادامه زندگی یا کار توجیه میکنند. مثلاً میگویند مواد مصرف میکنیم تا توان کار طولانیتری داشته باشیم. این نوع تفسیر، نشانگر سازوکاری فرهنگی است که رنج را طبیعی و اجتنابناپذیر جلوه میدهد.
به باور او، همین نگاه تقدیرگرایانه سبب میشود نقش ساختارهای کلان اجتماعی و سیاسی در شکلگیری این وضعیت نادیده گرفته شود: در روایتهای کتاب، کمتر به پرسش از مقصران اجتماعی این وضعیت پرداخته میشود. دولت، ساختارهای نابرابر اقتصادی یا سیاستهای اجتماعی در حاشیه قرار دارند و مسئولیت وضعیت موجود، به سطح فردی و روانی تقلیل یافته است. در حالی که تحلیل مردمنگاری میتواند نشان دهد چگونه نظامهای اقتصادی و سیاسی، شرایط فرودستی را بازتولید میکنند.
تسلیمی تهرانی در ادامه افزود: در همین زمینه، میشد تحلیلهای کلانتری از مکانیسمهای فرودستساز ارائه داد؛ یعنی توضیح داد که چه فرایندهایی، گروههایی از مردم را در موقعیت فرودستی قرار داده و چگونه اقتصاد سیاسی، این وضعیت را بازتولید میکند. در کتاب، این مسائل در حد اشاره باقی مانده و میتوانست بیشتر بسط یابد.
او با اشاره به ساختار کتاب گفت: کتاب در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست به محله لب خط و بخش دوم به دروازه غار اختصاص دارد. در بخش اول، تحلیل نویسنده به سیاست تبعیض و احساس غربت قومی میان بلوچها و ساکنان مناطق مرزی میرسد، که همین احساس محرومیت بهنوعی به سمت مصرف مواد سوقشان میدهد. در بخش دوم، تمرکز بر مسئله خشونت خانوادگی و طرد اجتماعی است؛ افرادی که از سوی خانواده و اجتماع رانده شدهاند و برای گمنامی و حفظ آبرو به زیست کارتنخوابی پناه بردهاند. این دو سطح تحلیل، هرچند ارزشمندند، اما به گفته تسلیمی تهرانی، هنوز میتوانستند از منظر نظری غنیتر شوند.
وی ضمن تایید دیدگاه دکتر مهرداد عربستانی درباره ضرورت تعمیق تحلیلها گفت: خود نویسنده هم در متن بر اهمیت تلفیق توصیف و تحلیل تأکید دارد، اما گاه تحلیلها در سطح باقی میماند و پیوند آن با نظریههای کلانتر اجتماعی ضعیف است. اگر قرار است از چارچوب مردمشناسی پزشکی انتقادی سخن بگوییم، باید به نابرابری ثروت و قدرت و بهطور کلی به اقتصاد سیاسی نیز ورود کنیم. تحلیلهای انتقادی در این چارچوب تنها زمانی کامل میشوند که ساختارهای سلطه، سیاستهای دولتی و مناسبات طبقاتی نیز مورد واکاوی قرار گیرند.
تسلیمی تهرانی افزود: به نظر من، اثر دکتر ایزدی از نظر توصیف مردمنگارانه بسیار غنی است، اما میتوانست در تحلیل نظری یک گام جلوتر برود. اگر تحلیلها از سطح فردی به سطح ساختاری گسترش یابد، میتواند به فهمی عمیقتر از چرایی بازتولید فقر، طرد و اعتیاد در جامعه منجر شود.
او در بخش پایانی سخنان خود گفت: ما معمولاً دو گروه پژوهشگر داریم؛ گروهی که صرفاً در نظریهها غرقاند و گروهی که تمام وقت خود را در میدان صرف میکنند. خانم دکتر شریعتی هم گفته بودند که اگر این دو رویکرد با هم ترکیب شوند، دستاوردهای علوم اجتماعی در ایران متحول خواهد شد. دکتر ایزدی جیران از معدود کسانی است که در هر دو زمینه توانمند است؛ هم در میدان حضور دارد و هم نگاه نظری دارد. اگر در آینده بتواند تحلیلهایش را بر پایه همین تجربههای میدانی گسترش دهد، بدون شک آثارش به مرجع مهمی در مردمنگاری اجتماعی ایران بدل خواهد شد.
او در پایان با ابراز قدردانی از نویسنده گفت: خواندن این کتاب برای من تجربهای تأثیرگذار بود. هنگام مطالعه، خود را در میدان تصور میکردم، صحنهها را میدیدم و زیست آدمها را حس میکردم. این همان تاثیر واقعی مردمنگاری است؛ وقتی خواننده در میدان غوطهور میشود. بهواقع، دکتر ایزدی از معدود پژوهشگرانی است که با زندگی در میدان و مشاهده مشارکتی، پژوهش را به معنای واقعی انجام دادهاند. امیدوارم این مسیر ادامه یابد و تجربههای زیسته او در آینده به تحلیلهای پختهتر و آثار ژرفتری در علوم اجتماعی ایران بینجامد.
اشتراک در خشونت فرهنگی
اصغر ایزدیجیران سخنران پایانی این نشست بود. نویسنده کتاب «افیونزدگان؛ مردمنگاری در جنوب» با اشاره به محورهای مشترک نقدها افزود: به نظر میرسد یکی از مهمترین پرسشهایی که درباره آثار من و بهویژه این کتاب مطرح میشود، کمرنگ بودن تحلیل در برابر توصیف است. این موضوع تا حدی به سبک و رویکردی برمیگردد که من در اتنوگرافی دنبال میکنم. من بر نوعی از مردمنگاری تأکید دارم که در آن، توصیف غنی از زندگی روزمره و تجربه زیسته در مرکز قرار میگیرد؛ همان چیزی که من از آن به “صحنه اتنوگرافیک” یاد میکنم. برای من این صحنهها از یادداشتهای میدانی آغاز میشوند، اما در فرایند بازنویسی و بازآفرینی، به لایهای فراتر از صرف یادداشتهای روزانه تبدیل میشوند.
ایزدیجیران با اشاره به نقش حضور فعال مردمنگار در میدان گفت: در این صحنهها، خود اتنوگراف نه تنها ناظر بلکه یکی از شخصیتهای حاضر در میدان است. دادهها از کانال وجودی محقق عبور میکنند. ابزار پژوهش در اینجا پرسشنامه یا دستگاه اندازهگیری نیست، بلکه خود محقق است، با تمام ادراکات حسی و بدنیاش. به همین دلیل من اعتقاد دارم مردمنگار باید “بدنمندانه” تجربه کند تا فهم عمیق رخ دهد. بدون این درگیرشدن، آنچه ثبت میشود، سطحی و ناقص خواهد بود.
او در پاسخ به نقد دکتر عربستانی درباره «حضور پررنگ نویسنده روی صحنه» گفت: بله، حضور من روی صحنه پررنگ است، اما این انتخابی متدولوژیک و معرفتشناسانه است، نه صرفاً امری شخصی. دادههای میدانی در بیرون از محقق به شکل فکت آماده وجود ندارند که فقط دیده شوند؛ بلکه بخشی از آنها در تعامل بین محقق و میدان ساخته میشوند. در این میان، آگاهی از جایگاه خود پژوهشگر برای من بسیار مهم است.
ایزدیجیران درباره انگیزه شخصی خود از انتخاب موضوع نیز گفت: کتاب را به داییام تقدیم کردهام که سالهاست درگیر اعتیاد و طرد خانوادگی است و هیچ خبری از او نداریم. شاید این تجربه شخصی یکی از دلایل ناخودآگاه انتخاب این موضوع بوده باشد، اما آنچه برایم اهمیت دارد، خود “من محقق” است که باید مدام به جایگاه و نقش خود در فرایند پژوهش آگاه باشد، بیآنکه این آگاهی به خودمحوری منجر شود.
او در ادامه به اهمیت توصیف در مردمنگاری پرداخت و توضیح داد: من معتقدم توصیف عمیق و دقیق خود نوعی تحلیل است. لزوماً نباید زبان نظری به کار برد تا تحلیل صورت گیرد. گاهی یک توصیف خوب میتواند بهتنهایی کار تحلیل را انجام دهد. برای مثال، در آثاری مانند مرگ بدون سود درباره زاغهنشینان برزیل، صفحات طولانی از توصیف صرف وجود دارد، اما همان توصیفها تحلیلی بسیار قوی را منتقل میکنند.
ایزدیجیران افزود: در کتاب افیونزدگان نیز من در تمام بخشها، ولو به شکل ضمنی، نکات تحلیلی را گنجاندهام. اما تلاش کردهام زبان را به گونهای انتخاب کنم که مخاطب عام هم بتواند با اثر ارتباط برقرار کند. این برای من چالشی بزرگ بوده است، چون مردمنگاری را فقط برای دانشگاه نمیدانم. هدفم این بوده که کتاب هم برای دانشگاهیان قابل استفاده باشد و هم برای جامعهای که دربارهاش نوشتهام، قابل فهم.
او با اشاره به تجربهاش در کتاب «حاشیهنشینان تبریز» گفت: خوانندگان زیادی از میان مردم عادی با من تماس گرفتند و کتاب را خوانده بودند. همین باعث شد تصمیم بگیرم زبان نوشتار را سادهتر و قابلفهمتر کنم تا بتواند بر نگرش عمومی نسبت به این گروهها اثر بگذارد. اگر مردمنگاری فقط در میان نخبگان دانشگاهی بچرخد، تاثیر اجتماعیاش از بین میرود.
ایزدیجیران درباره جایگاه تحلیل در کتاب گفت: تحلیل در کتاب من بیشتر در سطح خرد و مبتنی بر تجربههای میدانی است. در مقدمه اشاره کردهام که سه رویکرد اصلی در مطالعات اعتیاد وجود دارد: رویکرد فرهنگی، رویکرد میکرو و رویکرد انتقادی در انسانشناسی. کار من بیشتر به سطح میکرو نزدیک است. هدفم این بود که از دیدگاه کسانی بنویسم که خود درگیر اعتیادند، نه از بالا و در قالب مفاهیم کلان.
او افزود: یکی از تلاشهای من این بود که اعتیاد را صرفاً به عنوان “آسیب” نبینم. در جامعه ما معمولاً مصرفکننده مواد مخدر را در قالب برچسبهای منفی و در گفتمان “آسیبهای اجتماعی” تعریف میکنند، اما من کوشیدم سویههای انسانی و پیچیدهتر این تجربه را نشان دهم. برای همین در بخشهایی از کتاب از شخصیتهایی مانند محمدآقا یا زینت سخن گفتهام تا وجه دیگری از زندگی آنان آشکار شود.
ایزدیجیران با اشاره به یکی از رویکردهای مردمشناختی گفت: در برخی جوامع، مصرف مواد نهتنها امری منفی نبوده بلکه کارکرد همبستگیساز داشته است. در کتاب هم نشان دادهام که چگونه “پاتوق” برای این افراد به نوعی پناهگاه جمعی تبدیل میشود؛ جایی که در آن از خشونت فرهنگی و طرد اجتماعی بیرون پناه میگیرند.
او در توضیح تمرکز خود بر گروههای خاص افزود: من در این پژوهش بر گروههایی تمرکز کردم که از نقاط مختلف ایران به جنوب تهران آمدهاند: از شمال شرق، از بلوچستان، از مناطق توسعهنیافته. این تمرکز البته محدودیتهایی ایجاد میکند، اما هدفم این بود که زندگی این گروهها را در بستر فرهنگی و اقتصادی خاصشان نشان دهم.
ایزدیجیران در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مفهوم «خشونت فرهنگی» گفت: در کتاب، مفهوم خشونت فرهنگی را به جای صرفاً خشونت دولتی یا خشونت پلیسی مطرح کردهام. در واقع، فرهنگ در اینجا به اندازه اقتصاد و سیاست در شکلدادن به سرنوشت این افراد نقش دارد. ما معمولاً فقط به برخورد پلیس اشاره میکنیم، در حالی که خشونت در لایههای عمیقتر فرهنگی نیز جریان دارد. وقتی جامعه و دولت هر دو در نگاه منفی به معتاد اشتراک دارند، این خود نوعی خشونت فرهنگی است.
او افزود: در ماجرای کرونا نیز نمونه مشابهی دیدیم؛ وقتی شعار “در خانه بمانیم” در جامعه رواج داشت، کمتر کسی به این اندیشید که برخی از افراد اساساً خانهای ندارند که در آن بمانند. این همان اشتراک فرهنگی میان دولت و مردم است که من از آن با عنوان “اشتراک در خشونت فرهنگی” یاد میکنم.
ایزدیجیران با اشاره به تاثیر اقتصاد درمان در مسئله اعتیاد گفت: در بخشی از کتاب، به نقد نظام درمانی پرداختهام که گاه خود بخشی از چرخه اقتصاد اعتیاد است. کلینیکهای ترک اعتیاد با بازگشت دوباره بیماران، در واقع به درآمد دائمی میرسند. این موضوع را بورژو هم در تحلیلهایش درباره نظام درمانی مطرح میکند؛ جایی که هدف درمان نه بهبودی کامل، بلکه بازگرداندن فرد به چرخه کار است تا نظام اقتصادی از او بهرهمند شود.
او در ادامه با تاکید بر ضرورت نگاه انسانی به معتادان گفت: هدف من این بود که این افراد فقط به عنوان کسانی که رنج میبرند دیده نشوند، بلکه سوژههایی فعال با کنشهای اجتماعی و فرهنگی خود باشند. معتقدم رسالت علوم اجتماعی این است که مردمان به حاشیه راندهشده را از زیر برچسبهایی چون “آسیب” یا “آشغال” به تعبیر ردینگ بیرون بکشد و چهره انسانیشان را نشان دهد.
ایزدیجیران در پایان گفت: من میدانم که این سبک روایتمحور شاید با معیارهای رایج دانشگاهی ما سازگار نباشد، اما باور دارم اتنوگرافی باید هم تحلیلگر باشد و هم روایتگر. برای همین به توصیف اهمیت زیادی دادهام و سعی کردهام با حفظ اقتصاد کلمات، صحنههایی زنده و واقعی بسازم. هدفم این بوده که هم جامعه علمی و هم مردم عادی بتوانند در این روایت، تصویر خود و دیگران را ببینند.
∎