شناسهٔ خبر: 75450314 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

ورود بلاگری به مشاغل حساس چه خطرهایی دارد؟

ورود بلاگری به مشاغل حساس، در ظاهر اتفاقی طبیعی به نظر می‌رسد؛ جهانی که هر فردی می‌تواند رسانه‌ای برای خود بسازد، طبیعتاً امکان حضور آزادانه در هر حوزه‌ای را نیز فراهم می‌کند.

صاحب‌خبر -

روزنامه فرهیختگان نوشت:  تا چند سال پیش، بلاگری در ذهن جامعه مترادف با سبک زندگی، مُد، غذا و سفر بود؛ نوعی نمایش شخصی که در بهترین حالت، مرز میان زندگی واقعی و دنیای مجازی را مخدوش می‌کرد. اما اکنون، این پدیده از حاشیه به متن آمده است. در عصر جنجال ابزار ارتباطات جمعی، جایی که روایت جذاب از واقعیت مهم‌تر است، تخصص دیگر تنها از مسیر دانشگاه و تجربه شکل نمی‌گیرد، بلکه از مسیر دیده‌شدن در شبکه‌های اجتماعی معنا می‌یابد. مخاطب دیگر به مدرک، سال‌های خدمت یا سوابق حرفه‌ای اتکا نمی‌کند؛ او به کسی اعتماد دارد که «در صفحه‌اش بهتر توضیح می‌دهد»، «بیشتر فالوور دارد» و «به زبان خودش حرف می‌زند.»

در چنین شرایطی، مرز میان «رسانه» و «تخصص» فرو می‌ریزد. پزشکی که از درمان بیماران به ساخت ویدئوهای آموزشی درباره زیبایی و لایف‌استایل روی آورده، وکیلی که به‌جای دفاع در دادگاه، در صفحه‌اش درباره نکات حقوقی ازدواج یا طلاق توضیح می‌دهد، یا حتی معلمی که تجربه کلاس درس را به محتوایی سرگرم‌کننده تبدیل کرده است، همگی در یک میدان مشترک ایستاده‌اند، میدانی که در آن «اثرگذاری» از «دانش» جلو می‌زند و «تعامل» از «اعتبار» مهم‌تر می‌شود. 

ورود بلاگری به مشاغل حساس، در ظاهر اتفاقی طبیعی به نظر می‌رسد؛ جهانی که هر فردی می‌تواند رسانه‌ای برای خود بسازد، طبیعتاً امکان حضور آزادانه در هر حوزه‌ای را نیز فراهم می‌کند. اما در باطن، این روند نشانه تغییری عمیق‌تر است، کالایی شدن تخصص. امروز حتی دانش، قضاوت، درمان یا تعلیم نیز به بخشی از بازار توجه بدل شده‌اند. هرچه بیشتر دیده شوی، معتبرتری؛ هرچه تعامل بیشتری بگیری، اثرگذارتر به حساب می‌آیی.  در این منطق تازه، معیار موفقیت دیگر بر پایه تخصص علمی نیست، بلکه بر توانایی تولید «محتوای باورپذیر» استوار است. پزشکِ بی‌نامی که بیمار درمان می‌کند، در سکوت باقی می‌ماند؛ اما پزشکی که با ویدئویی درباره سبک زندگی، مخاطبان را درگیر می‌کند، به مرجع اجتماعی تبدیل می‌شود.  شاید بتوان گفت این روند بخشی از گذار از نظم معرفتی سنتی به نظم احساسی مدرن است. بلاگر پزشک یا وکیل تنها فردی در حال تبلیغ خدمات خود نیست؛ او در حال بازتعریف نسبت جامعه با مرجعیت تخصصی است. در جهانی که «اعتماد» بیش از هر زمان دیگری شکننده شده، مخاطب دیگر به نهادها اعتماد ندارد، بلکه به چهره‌هایی اعتماد می‌کند که «مثل خودش» حرف می‌زنند. به همین دلیل است که مشاغل حساس و رسمی، یکی پس از دیگری به فضای بلاگری کشیده می‌شوند؛ نه الزاماً از سر میل به شهرت، بلکه از احساس دیده‌نشدن، خستگی از ساختارهای غیرمنعطف، و نیاز به بازپس‌گیری اعتبار از نهادهای رسمی. 

در شرایطی که ساختارهای رسمی کمتر فرصت دیده‌شدن به افراد می‌دهند، رسانه به میدان جدیدی برای کنش اجتماعی تبدیل شده است. ورود افراد حرفه‌ای به بلاگری، گاه به آن‌ها امکان می‌دهد تا از حصارهای رسمی عبور کنند، تجربه‌های واقعی خود را بیان نمایند و در عین حال، شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی را کاهش دهند. اما آیا این مسیر در بلندمدت به تقویت حرفه‌ها منجر می‌شود یا به تضعیف مرزهای آن‌ها؟ آیا می‌توان میان بلاگری و مسئولیت حرفه‌ای تعادلی برقرار کرد؟ 

از همین رو داوود طالقانی، پژوهشگر و کارشناس سواد رسانه در گفت‌وگو با «فرهیختگان» به بررسی ریشه‌های این پدیده و تهدیدها و فرصت‌های آن پرداخته است. 

حس نادیده‌گرفته‌شدن، افراد را به سوی شهرت می‌کشاند

طالقانی در خصوص ورود فضای بلاگری یا اینفلوئسری به مشاغل تخصصی اظهار داشت: «به‌طور خلاصه، مسئله بر سر این است که شهرت و شایستگی با یکدیگر هم‌نشین شده‌اند؛ یعنی کسی که شهرت ندارد، در آن عرصه‌ تخصصی نیز شایسته تلقی نمی‌شود. این مسئله برای مشاغلی که از نظر جایگاه و منزلت اجتماعی بسیار مهم هستند، اما کمتر دیده می‌شوند یا از نظر نوع پرداخت حقوق و مزایا چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرند، اهمیت بیشتری دارد. مشاغلی مانند قضاوت یا معلمی که حتی ممکن است ملاحظات آیین‌نامه‌ای، اخلاقی یا حرفه‌ای خاصی برای ورودشان به فضای بلاگری وجود داشته باشد.» «بااین‌حال، شاهد هستیم که حتی این‌گونه مشاغل نیز وارد حوزه‌ بلاگری می‌شوند. معمولاً وقتی با این افراد گفت‌وگو می‌کنیم و می‌پرسیم چرا به‌عنوان معلم، قاضی یا وکیلی که حرفه‌ای با شأن و ارزش خاص است وارد رسانه‌های اجتماعی شده‌اند و به تولید محتوا می‌پردازند، پاسخشان این است که در حیطه‌ کاری خودشان شناخته نمی‌شوند، درآمد کافی ندارند و در سازمان رسمی‌ای که فعالیت می‌کنند چندان مورد تقدیر و ارج قرار نمی‌گیرند. این زمینه‌ نادیده‌گرفته‌شدن، کمبود حقوق و مزایا و نیز غلبه‌ این تفکر که «شهرت با شایستگی همراه است»، معمولاً باعث می‌شود مشاغل حساس وارد حوزه بلاگری شوند. این نخستین زمینه است.»

از محتوای تخصصی تا میم‌ویدئو؛ شاغل-بلاگر کلیشه می‌سازد 

طالقانی با بیان اینکه تهدید اصلی این مسئله به فضای عمومی جامعه و نوع مخاطبی برمی‌گردد که قرار است سواد تخصصی‌اش در یک حوزه افزایش پیدا کند، تصریح کرد: «ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که «سوادهای کاربردی» یا «سوادهای عملیاتی» مانند سواد مالی، حقوقی و اقتصادی بسیار رواج یافته‌اند. بسیاری از بلاگرها با ادعای این‌که قصد دارند سواد تخصصی مخاطب را افزایش دهند، فعالیت خود را توجیه می‌کنند. البته بخشی از این فعالیت‌ها واقعاً اثرگذار بوده است؛ برای مثال، بسیاری از افراد به واسطه‌ دنبال‌کردن محتوای بلاگرهای املاک یاد گرفته‌اند که در سند خانه چه جزئیاتی وجود دارد و هر واژه چه معنایی دارد. همچنین افرادی که حتی حداقل سواد حقوقی را نداشتند، اکنون با دیدن چند ویدئوی وکلای بلاگر می‌توانند شکایت‌نامه یا عریضه‌ای ساده برای کارهای روزمره‌ خود بنویسند. بنابراین، بخشی از این جریان به ارتقای سواد عمومی جامعه کمک کرده است.

اما درعین‌حال، این روند به پوششی برای کسب درآمد و سود بیشتر تبدیل شده است. بسیاری از بلاگرهای تخصصی در کنار محتوای آموزشی خود، تبلیغ رستوران، لوازم آرایشی یا بازارهای سرمایه‌گذاری مانند رمزارزها را نیز انجام می‌دهند. این یعنی آن‌ها وارد حوزه‌ای می‌شوند که دیگر تخصصشان نیست و گاه مشاغل کاذب یا صفحات تبلیغاتی فروشگاه‌ها را ترویج می‌کنند. درنتیجه، آموزش سواد درواقع به پوششی موجه برای پیشبرد فعالیت‌های تبلیغاتی آنان بدل شده است. وقتی مشاغل حساس و رسمی مانند معلمان، وکلا یا قضات وارد عرصه‌ بلاگری می‌شوند، این توجیه در جامعه به‌وجود می‌آید که «پس همه می‌توانند تولیدکننده‌ محتوا باشند.» به‌ویژه هنگامی که روحانیون، مداحان یا چهره‌های مذهبی و معنوی هم به تولید محتوا روی می‌آورند، میل به بلاگر یا اینفلوئنسر شدن در میان نوجوانان افزایش می‌یابد. امروزه با نسلی روبه‌رو هستیم که بسیاری از آنان مهارت یا دانش تخصصی ندارند، از دانشگاه بهره‌ چندانی نبرده‌اند یا حتی تحصیلات دانشگاهی ندارند؛ اما معتقدند می‌توانند بلاگر شوند. درنتیجه، حضور مشاغل رسمی در عرصه‌ بلاگری، به این پدیده نوعی وجاهت اجتماعی می‌بخشد و بلاگر بودن یا اینفلوئنسر شدن را امری مشروع و مطلوب جلوه می‌دهد. به نظر من، این مسئله یکی از مهم‌ترین تهدیدهای فضای اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی در جامعه‌ امروز است.»

کلیشه رسانه‌ای، چهرۀ واقعی مشاغل را محو می‌کند

طالقانی در خصوص تهدیدهای این حوزه گفت: «ابتدا باید یک ملاحظه را عرض کنم. معمولاً وقتی در فضای رسانه‌ای کشور یا حتی در ادبیات علمی درباره‌ بلاگرها و اینفلوئنسرها صحبت می‌شود، نگاه آسیب‌شناسانه یا انتقادی بسیار غلبه دارد و اغلب هم این نگاه سلبی است؛ یعنی در جهت تخطئه‌ افراد یا حتی نفی این حرفه‌ها حرکت می‌کند. به‌عبارت دیگر، بیشتر گزارش‌هایی که رسانه‌ها درباره‌ بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی منتشر می‌کنند، ماهیت منفی و قضاوت‌گرانه دارد؛ گویی این افراد کاری نادرست انجام داده‌اند، از نظر اخلاقی یا حرفه‌ای مرتکب خطا شده‌اند، یا اساساً پذیرشی برای بلاگر یا اینفلوئنسر شدن وجود ندارد.»

وی اضافه کرد: «من چنین نگاهی را قبول ندارم؛ چراکه به‌هرحال، اقتضای زندگی رسانه‌ای امروز و ضرورت هماهنگی با پلتفرم‌های تصویری باعث شده است که افراد به صورت خواه یا ناخواه، به سمت بلاگر شدن، اینفلوئنسر شدن یا مخاطب بلاگرها و اینفلوئنسرها بودن سوق پیدا کنند. اگر کسی ادعا کند که در معرض این فضا نیست یا هیچ نسبتی با آن ندارد، احتمالاً از نظر اخلاقی صادق نیست. اما با این پیش‌فرض، وقتی درباره‌ تهدیدهای بلاگرهای تخصصی صحبت می‌کنیم، نخستین تهدید به خودِ حرفه و افرادی که در آن فعالیت می‌کنند بازمی‌گردد.» «فرض کنید درباره‌ حرفه‌هایی مانند وکالت یا قضاوت صحبت می‌کنیم؛ چون میدان فعالیت این دو حرفه به هم نزدیک است، افرادی که در این حوزه‌ها کار می‌کنند ولی هنوز بلاگر یا اینفلوئنسر نشده‌اند، شغل خود را در معرض تهدید و قضاوت عمومی می‌بینند. دلیلش این است که بلاگرها و اینفلوئنسرهای فعال در این حوزه‌ها معمولاً از این مشاغل تصویرسازی رسانه‌ای می‌کنند و در نتیجه، یک کلیشه‌ تقلیل‌یافته از این حرفه‌ها در ذهن مخاطبان شکل می‌گیرد. ما در تجربه‌های شخصی خود، در ارتباط با وکلا یا قضات می‌دانیم که همه شبیه هم نیستند؛ هر فرد، منش و سبک حرفه‌ای خاص خودش را دارد. اما بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی که درباره‌ وکالت یا قضاوت محتوا تولید می‌کنند، معمولاً تصویری کلیشه‌ای و ساده‌سازی‌شده از این افراد ارائه می‌دهند. به همین دلیل، من از ذکر مصادیق و ویژگی‌های این کلیشه‌ها خودداری می‌کنم تا به بازتولیدشان دامن‌زده نشود.»

وی در ادامه افزود: «همین مسئله در مورد معلمان نیز صدق می‌کند. بنابراین، تهدید نخست ناشی از فعالیت بلاگرهای تخصصی، آسیب به خود مشاغل حرفه‌ای و شکل‌گیری تصاویری کلیشه‌ای و غیرواقعی از آن‌ها در افکار عمومی است؛ تصاویری که شأن و پیچیدگی واقعی این مشاغل را نادیده می‌گیرد و آن‌ها را به نمودی سطحی و رسانه‌پسند تقلیل می‌دهد. نمود رسانه‌ای کلیشه در ساخته‌شدن میم‌ویدئوها و ویدئوهای طنز درباره‌ برخی مشاغل را در اینستاگرام و یوتیوب می‌بینیم. به این صورت که معمولاً با استفاده از واژه‌ «کور» و اضافه‌کردن آن به نام شغل، این مشاغل را دست‌مایه شوخی و تمسخر قرار می‌دهند. علت این است که در فضای رسانه‌ای، کلیشه‌هایی درباره‌ این مشاغل شکل‌گرفته و حالا بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که کارشان تولید محتوای طنز است، همان کلیشه‌ها را بازتولید می‌کنند. دامنه‌ این پدیده روزبه‌روز گسترده‌تر می‌شود؛ به‌طوری‌که امروز درباره‌ مشاغلی مانند مشاوران املاک، نمایشگاه‌داران خودرو، پرستاران و بسیاری از حرفه‌های دیگر نیز ویدئوهای طنز ساخته می‌شود. درواقع، پیش از این‌که این ویدئوهای طنز ساخته شوند، بلاگرهای تخصصی با محتوای خود تصویر کلیشه‌ای از آن شغل را ایجاد کرده‌اند و حالا این تصویر در سطحی نازل‌تر و توسط تولیدکنندگان محتوای عمومی‌تر مورد تمسخر قرار می‌گیرد.»

روزنامه فرهیختگان نوشت:  تا چند سال پیش، بلاگری در ذهن جامعه مترادف با سبک زندگی، مُد، غذا و سفر بود؛ نوعی نمایش شخصی که در بهترین حالت، مرز میان زندگی واقعی و دنیای مجازی را مخدوش می‌کرد. اما اکنون، این پدیده از حاشیه به متن آمده است. در عصر جنجال ابزار ارتباطات جمعی، جایی که روایت جذاب از واقعیت مهم‌تر است، تخصص دیگر تنها از مسیر دانشگاه و تجربه شکل نمی‌گیرد، بلکه از مسیر دیده‌شدن در شبکه‌های اجتماعی معنا می‌یابد. مخاطب دیگر به مدرک، سال‌های خدمت یا سوابق حرفه‌ای اتکا نمی‌کند؛ او به کسی اعتماد دارد که «در صفحه‌اش بهتر توضیح می‌دهد»، «بیشتر فالوور دارد» و «به زبان خودش حرف می‌زند.»

در چنین شرایطی، مرز میان «رسانه» و «تخصص» فرو می‌ریزد. پزشکی که از درمان بیماران به ساخت ویدئوهای آموزشی درباره زیبایی و لایف‌استایل روی آورده، وکیلی که به‌جای دفاع در دادگاه، در صفحه‌اش درباره نکات حقوقی ازدواج یا طلاق توضیح می‌دهد، یا حتی معلمی که تجربه کلاس درس را به محتوایی سرگرم‌کننده تبدیل کرده است، همگی در یک میدان مشترک ایستاده‌اند، میدانی که در آن «اثرگذاری» از «دانش» جلو می‌زند و «تعامل» از «اعتبار» مهم‌تر می‌شود. 

ورود بلاگری به مشاغل حساس، در ظاهر اتفاقی طبیعی به نظر می‌رسد؛ جهانی که هر فردی می‌تواند رسانه‌ای برای خود بسازد، طبیعتاً امکان حضور آزادانه در هر حوزه‌ای را نیز فراهم می‌کند. اما در باطن، این روند نشانه تغییری عمیق‌تر است، کالایی شدن تخصص. امروز حتی دانش، قضاوت، درمان یا تعلیم نیز به بخشی از بازار توجه بدل شده‌اند. هرچه بیشتر دیده شوی، معتبرتری؛ هرچه تعامل بیشتری بگیری، اثرگذارتر به حساب می‌آیی.  در این منطق تازه، معیار موفقیت دیگر بر پایه تخصص علمی نیست، بلکه بر توانایی تولید «محتوای باورپذیر» استوار است. پزشکِ بی‌نامی که بیمار درمان می‌کند، در سکوت باقی می‌ماند؛ اما پزشکی که با ویدئویی درباره سبک زندگی، مخاطبان را درگیر می‌کند، به مرجع اجتماعی تبدیل می‌شود.  شاید بتوان گفت این روند بخشی از گذار از نظم معرفتی سنتی به نظم احساسی مدرن است. بلاگر پزشک یا وکیل تنها فردی در حال تبلیغ خدمات خود نیست؛ او در حال بازتعریف نسبت جامعه با مرجعیت تخصصی است. در جهانی که «اعتماد» بیش از هر زمان دیگری شکننده شده، مخاطب دیگر به نهادها اعتماد ندارد، بلکه به چهره‌هایی اعتماد می‌کند که «مثل خودش» حرف می‌زنند. به همین دلیل است که مشاغل حساس و رسمی، یکی پس از دیگری به فضای بلاگری کشیده می‌شوند؛ نه الزاماً از سر میل به شهرت، بلکه از احساس دیده‌نشدن، خستگی از ساختارهای غیرمنعطف، و نیاز به بازپس‌گیری اعتبار از نهادهای رسمی. 

در شرایطی که ساختارهای رسمی کمتر فرصت دیده‌شدن به افراد می‌دهند، رسانه به میدان جدیدی برای کنش اجتماعی تبدیل شده است. ورود افراد حرفه‌ای به بلاگری، گاه به آن‌ها امکان می‌دهد تا از حصارهای رسمی عبور کنند، تجربه‌های واقعی خود را بیان نمایند و در عین حال، شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی را کاهش دهند. اما آیا این مسیر در بلندمدت به تقویت حرفه‌ها منجر می‌شود یا به تضعیف مرزهای آن‌ها؟ آیا می‌توان میان بلاگری و مسئولیت حرفه‌ای تعادلی برقرار کرد؟ 

از همین رو داوود طالقانی، پژوهشگر و کارشناس سواد رسانه در گفت‌وگو با «فرهیختگان» به بررسی ریشه‌های این پدیده و تهدیدها و فرصت‌های آن پرداخته است. 

حس نادیده‌گرفته‌شدن، افراد را به سوی شهرت می‌کشاند

طالقانی در خصوص ورود فضای بلاگری یا اینفلوئسری به مشاغل تخصصی اظهار داشت: «به‌طور خلاصه، مسئله بر سر این است که شهرت و شایستگی با یکدیگر هم‌نشین شده‌اند؛ یعنی کسی که شهرت ندارد، در آن عرصه‌ تخصصی نیز شایسته تلقی نمی‌شود. این مسئله برای مشاغلی که از نظر جایگاه و منزلت اجتماعی بسیار مهم هستند، اما کمتر دیده می‌شوند یا از نظر نوع پرداخت حقوق و مزایا چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرند، اهمیت بیشتری دارد. مشاغلی مانند قضاوت یا معلمی که حتی ممکن است ملاحظات آیین‌نامه‌ای، اخلاقی یا حرفه‌ای خاصی برای ورودشان به فضای بلاگری وجود داشته باشد.» «بااین‌حال، شاهد هستیم که حتی این‌گونه مشاغل نیز وارد حوزه‌ بلاگری می‌شوند. معمولاً وقتی با این افراد گفت‌وگو می‌کنیم و می‌پرسیم چرا به‌عنوان معلم، قاضی یا وکیلی که حرفه‌ای با شأن و ارزش خاص است وارد رسانه‌های اجتماعی شده‌اند و به تولید محتوا می‌پردازند، پاسخشان این است که در حیطه‌ کاری خودشان شناخته نمی‌شوند، درآمد کافی ندارند و در سازمان رسمی‌ای که فعالیت می‌کنند چندان مورد تقدیر و ارج قرار نمی‌گیرند. این زمینه‌ نادیده‌گرفته‌شدن، کمبود حقوق و مزایا و نیز غلبه‌ این تفکر که «شهرت با شایستگی همراه است»، معمولاً باعث می‌شود مشاغل حساس وارد حوزه بلاگری شوند. این نخستین زمینه است.»

از محتوای تخصصی تا میم‌ویدئو؛ شاغل-بلاگر کلیشه می‌سازد 

طالقانی با بیان اینکه تهدید اصلی این مسئله به فضای عمومی جامعه و نوع مخاطبی برمی‌گردد که قرار است سواد تخصصی‌اش در یک حوزه افزایش پیدا کند، تصریح کرد: «ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که «سوادهای کاربردی» یا «سوادهای عملیاتی» مانند سواد مالی، حقوقی و اقتصادی بسیار رواج یافته‌اند. بسیاری از بلاگرها با ادعای این‌که قصد دارند سواد تخصصی مخاطب را افزایش دهند، فعالیت خود را توجیه می‌کنند. البته بخشی از این فعالیت‌ها واقعاً اثرگذار بوده است؛ برای مثال، بسیاری از افراد به واسطه‌ دنبال‌کردن محتوای بلاگرهای املاک یاد گرفته‌اند که در سند خانه چه جزئیاتی وجود دارد و هر واژه چه معنایی دارد. همچنین افرادی که حتی حداقل سواد حقوقی را نداشتند، اکنون با دیدن چند ویدئوی وکلای بلاگر می‌توانند شکایت‌نامه یا عریضه‌ای ساده برای کارهای روزمره‌ خود بنویسند. بنابراین، بخشی از این جریان به ارتقای سواد عمومی جامعه کمک کرده است.

اما درعین‌حال، این روند به پوششی برای کسب درآمد و سود بیشتر تبدیل شده است. بسیاری از بلاگرهای تخصصی در کنار محتوای آموزشی خود، تبلیغ رستوران، لوازم آرایشی یا بازارهای سرمایه‌گذاری مانند رمزارزها را نیز انجام می‌دهند. این یعنی آن‌ها وارد حوزه‌ای می‌شوند که دیگر تخصصشان نیست و گاه مشاغل کاذب یا صفحات تبلیغاتی فروشگاه‌ها را ترویج می‌کنند. درنتیجه، آموزش سواد درواقع به پوششی موجه برای پیشبرد فعالیت‌های تبلیغاتی آنان بدل شده است. وقتی مشاغل حساس و رسمی مانند معلمان، وکلا یا قضات وارد عرصه‌ بلاگری می‌شوند، این توجیه در جامعه به‌وجود می‌آید که «پس همه می‌توانند تولیدکننده‌ محتوا باشند.» به‌ویژه هنگامی که روحانیون، مداحان یا چهره‌های مذهبی و معنوی هم به تولید محتوا روی می‌آورند، میل به بلاگر یا اینفلوئنسر شدن در میان نوجوانان افزایش می‌یابد. امروزه با نسلی روبه‌رو هستیم که بسیاری از آنان مهارت یا دانش تخصصی ندارند، از دانشگاه بهره‌ چندانی نبرده‌اند یا حتی تحصیلات دانشگاهی ندارند؛ اما معتقدند می‌توانند بلاگر شوند. درنتیجه، حضور مشاغل رسمی در عرصه‌ بلاگری، به این پدیده نوعی وجاهت اجتماعی می‌بخشد و بلاگر بودن یا اینفلوئنسر شدن را امری مشروع و مطلوب جلوه می‌دهد. به نظر من، این مسئله یکی از مهم‌ترین تهدیدهای فضای اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی در جامعه‌ امروز است.»

کلیشه رسانه‌ای، چهرۀ واقعی مشاغل را محو می‌کند

طالقانی در خصوص تهدیدهای این حوزه گفت: «ابتدا باید یک ملاحظه را عرض کنم. معمولاً وقتی در فضای رسانه‌ای کشور یا حتی در ادبیات علمی درباره‌ بلاگرها و اینفلوئنسرها صحبت می‌شود، نگاه آسیب‌شناسانه یا انتقادی بسیار غلبه دارد و اغلب هم این نگاه سلبی است؛ یعنی در جهت تخطئه‌ افراد یا حتی نفی این حرفه‌ها حرکت می‌کند. به‌عبارت دیگر، بیشتر گزارش‌هایی که رسانه‌ها درباره‌ بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی منتشر می‌کنند، ماهیت منفی و قضاوت‌گرانه دارد؛ گویی این افراد کاری نادرست انجام داده‌اند، از نظر اخلاقی یا حرفه‌ای مرتکب خطا شده‌اند، یا اساساً پذیرشی برای بلاگر یا اینفلوئنسر شدن وجود ندارد.»

وی اضافه کرد: «من چنین نگاهی را قبول ندارم؛ چراکه به‌هرحال، اقتضای زندگی رسانه‌ای امروز و ضرورت هماهنگی با پلتفرم‌های تصویری باعث شده است که افراد به صورت خواه یا ناخواه، به سمت بلاگر شدن، اینفلوئنسر شدن یا مخاطب بلاگرها و اینفلوئنسرها بودن سوق پیدا کنند. اگر کسی ادعا کند که در معرض این فضا نیست یا هیچ نسبتی با آن ندارد، احتمالاً از نظر اخلاقی صادق نیست. اما با این پیش‌فرض، وقتی درباره‌ تهدیدهای بلاگرهای تخصصی صحبت می‌کنیم، نخستین تهدید به خودِ حرفه و افرادی که در آن فعالیت می‌کنند بازمی‌گردد.» «فرض کنید درباره‌ حرفه‌هایی مانند وکالت یا قضاوت صحبت می‌کنیم؛ چون میدان فعالیت این دو حرفه به هم نزدیک است، افرادی که در این حوزه‌ها کار می‌کنند ولی هنوز بلاگر یا اینفلوئنسر نشده‌اند، شغل خود را در معرض تهدید و قضاوت عمومی می‌بینند. دلیلش این است که بلاگرها و اینفلوئنسرهای فعال در این حوزه‌ها معمولاً از این مشاغل تصویرسازی رسانه‌ای می‌کنند و در نتیجه، یک کلیشه‌ تقلیل‌یافته از این حرفه‌ها در ذهن مخاطبان شکل می‌گیرد. ما در تجربه‌های شخصی خود، در ارتباط با وکلا یا قضات می‌دانیم که همه شبیه هم نیستند؛ هر فرد، منش و سبک حرفه‌ای خاص خودش را دارد. اما بلاگرها و اینفلوئنسرهای تخصصی که درباره‌ وکالت یا قضاوت محتوا تولید می‌کنند، معمولاً تصویری کلیشه‌ای و ساده‌سازی‌شده از این افراد ارائه می‌دهند. به همین دلیل، من از ذکر مصادیق و ویژگی‌های این کلیشه‌ها خودداری می‌کنم تا به بازتولیدشان دامن‌زده نشود.»

وی در ادامه افزود: «همین مسئله در مورد معلمان نیز صدق می‌کند. بنابراین، تهدید نخست ناشی از فعالیت بلاگرهای تخصصی، آسیب به خود مشاغل حرفه‌ای و شکل‌گیری تصاویری کلیشه‌ای و غیرواقعی از آن‌ها در افکار عمومی است؛ تصاویری که شأن و پیچیدگی واقعی این مشاغل را نادیده می‌گیرد و آن‌ها را به نمودی سطحی و رسانه‌پسند تقلیل می‌دهد. نمود رسانه‌ای کلیشه در ساخته‌شدن میم‌ویدئوها و ویدئوهای طنز درباره‌ برخی مشاغل را در اینستاگرام و یوتیوب می‌بینیم. به این صورت که معمولاً با استفاده از واژه‌ «کور» و اضافه‌کردن آن به نام شغل، این مشاغل را دست‌مایه شوخی و تمسخر قرار می‌دهند. علت این است که در فضای رسانه‌ای، کلیشه‌هایی درباره‌ این مشاغل شکل‌گرفته و حالا بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که کارشان تولید محتوای طنز است، همان کلیشه‌ها را بازتولید می‌کنند. دامنه‌ این پدیده روزبه‌روز گسترده‌تر می‌شود؛ به‌طوری‌که امروز درباره‌ مشاغلی مانند مشاوران املاک، نمایشگاه‌داران خودرو، پرستاران و بسیاری از حرفه‌های دیگر نیز ویدئوهای طنز ساخته می‌شود. درواقع، پیش از این‌که این ویدئوهای طنز ساخته شوند، بلاگرهای تخصصی با محتوای خود تصویر کلیشه‌ای از آن شغل را ایجاد کرده‌اند و حالا این تصویر در سطحی نازل‌تر و توسط تولیدکنندگان محتوای عمومی‌تر مورد تمسخر قرار می‌گیرد.»