شناسهٔ خبر: 75450296 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

یادداشت؛

معمای سیاست خارجی ایران؛ نقشه راه یک بازیگر مستقل در جهان دوقطبی و چالش‌های فرارو آن

دکتر محمد محمودی کیا استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل و عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی در یادداشتی برای جماران نوشت: در صحنه ژئوپلیتیک جهان که بار دیگر به سمت دوقطبی شدن پیش می‌رود، ایران نه به شرق گراییده و نه به غرب، که خود را «محور سوم» قدرت تعریف می‌کند. این نقشِ یک «بازیگر استراتژیک تنها»، مبتنی بر چهار منطق «عدم تعهد فعال»، «مدیریت ریسک»، «قدرت فرهنگی» و «چندجانبه‌گرایی ضدهژمونیک» است؛ معمایی پیچیده که آینده خاورمیانه و تعاملات قدرت‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار داده است.

صاحب‌خبر -

مقدمه

در صحنه پیچیده ژئوپلیتیک معاصر، کنش سیاست خارجی ایران به عنوان بازیگری کلیدی در کانون تحلیل مراکز مهم مطالعاتی و اندیشکده‌های بین‌المللی قرار دارد. ایران با تکیه بر تاریخ کهن، موقعیت استراتژیک و تأکید قاطع بر استقلال عمل، نقش قابل توجهی را در معادلات منطقه‌ای و در پاره‌ای از موضوعات در مقیاس جهانی ایفا می‌کند. رویکردی که نه تنها روابط خارجی این کشور را شکل می‌دهد، بلکه آینده نظم در خاورمیانه و رقابت بین قدرت‌های بزرگ را در عرصه منطقه‌ای و نیز حتی تعاملات سطح نظام بین‌المللی را تحت تأثیر قرار داده است.

تحلیل‌های مؤسسات معتبر جهانی نشان می‌دهد که ایران به‌دنبال تعریف یک «محور سوم» مستقل در برابر بلوک‌های شرق و غرب است. این مسیر، که ریشه در باورهای ایدئولوژیک و محاسبات راهبردی دارد، تهران را به بازیگری تأثیرگذار تبدیل کرده است. گزارش‌های نهادهای مطالعاتی که با کنکاش در ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در پی درک منطق حاکم بر این بازیگری و پیامدهای آن برای آینده هستند، ساحت‌های مختلف ولی تقریبا همسو از سیاست خارجی ایران ارایه می‌دهند که در یک دسته‌بندی موضوعی از تحلیل‌های ارائه شده، چهارگونه منطق کنش سیاست خارجی در دوره معاصر برای ایران قابل تصور است که در ادامه توضیحاتی پیرامون آن ارائه‌ می‌شود.

 

۱) منطق عدم تعهدگرایی فعال

در این رویکرد ایران یکی از مستقل‌ترین و خودمختارترین کشورهای جهان یاد می‌شود؛ کشوری که برای حفظ استقلال خود در ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی، هزینه‌های سنگینی پرداخته است. ایران نه به شرق گراییده و نه به غرب، بلکه در پی تعریف و تثبیت «محور سوم» به‌عنوان قطب مستقل جهانی است. این جهت‌گیری تنها یک هدف تاکتیکی نیست، بلکه ریشه در باوری بنیادین در سطح عالی‌ترین سطوح تصمیم‌گیرندگان ایران دارد.

تهران آگاهانه برای تاب‌آوری در برابر فشارهای ایالات متحده، روابط خود را با چین در حوزه‌های اقتصادی و فناوری و با روسیه در حوزه‌های امنیتی و نظامی تقویت کرده است. به عبارت دیگر، می‌توان انتظار داشت درون منطق بازی‌ها، هرگونه تلاش برای گشایش پایدار با آمریکا و اروپا موجب کاستن از مزیت سیاسی چین و روسیه در هم‌سویی با ایران شود.

ایران در هیچ پیمان امنیتی یا نظامی الزام‌آوری مانند ناتو یا پیمان امنیت جمعی عضویت ندارد و حتی قرارداد دفاع متقابل با روسیه را نیز امضا نکرده است. از این رو، عضویت در سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس برای تهران بیش از آنکه تعهدی نظامی باشد، ابزاری سیاسی و اقتصادی برای آن است.

این ویژگی‌ها، ایران را به مصداق واقعی «بازیگر استراتژیک تنها» و «قطب مستقل قدرت» تبدیل کرده است. ایران آگاه است که در صورت پیوستن به بلوک شرق یا غرب، ناچار خواهد شد تمام ظرفیت خود و نیز محور مقاومت را به سود یکی از این دو بلوک هزینه کند. این در حالی است که همین ظرفیت قدرتمند، در صورت وقوع جنگ بین شرق و غرب، می‌تواند ایران را به یک بلوک قدرت مستقل و مجزا تبدیل کند. اما اگر این ظرفیت در خدمت یکی از دو بلوک قرار گیرد، نه‌تنها از قدرت ایران کاسته می‌شود، بلکه به قدرت آن بلوک افزوده شده و جغرافیای ایران مستقیماً درگیر منازعات بلوک مقابل خواهد شد.

 

۲) سیاست خارجی بر منطق مدیریت ریسک

در نگاه دوم، منطق سیاست خارجی ایران نوعی ماهیت اقتصادی برای کنترل مدیریت ریسک دارد. چنانچه در این نگاه، ایران محوری ژئوپولیتیک و حیاتی برای شرق به‌شمار می‌رود. از همین رو، نزدیکی تهران به مسکو و پکن، به این دو قدرت، عمق استراتژیک و مسیرهای انرژی و تجاری خارج از کنترل آمریکا می‌بخشد.

ایران، به‌عنوان چهارراه طبیعیِ واصل میان خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز، شرق و غرب، از موقعیتی استثنایی برخوردار است و به خوبی آگاه است که همین موقعیت جغرافیایی، نقش کلیدی در پروژه‌های انرژی، تجارت و امنیت منطقه‌ای برای آن ایفا می‌کند؛ به‌ویژه برای چین که ایران یکی از نقاط اتصال اصلی طرح «کمربند و جاده» محسوب می‌شود.

تنش‌زدایی پایدار بین ایران و آمریکا می‌تواند اهرم‌های ژئوپولیتیک چین و روسیه را محدود کند. به همین دلیل، تهران سیاست خود را بر نوعی بازی متوازن میان دو بلوک شرق و غرب استوار کرده است؛ بازی در میانه، اما بر پایه اصول و ایدئولوژی خود.

تهران برای کاستن از فشار تحریم‌ها و تأمین سرمایه، مذاکره با غرب را ادامه می‌دهد، اما هیچ‌گاه در مدار غرب ادغام نخواهد شد. این سیاست، قدرت چانه‌زنی ایران در تعاملات بین‌المللی را افزایش داده است. البته این ابزار ممکن است با اجرایی شدن طعنامه‌های برجامی به موجب اسنپ بک تا حدود قابل توجهی با محدودیت مواجه شود.

با این همه، با توجه به الگوی رفتاری ایران، به نظر می‌رسد محور همکاری‌های شرق در آینده، بیشتر به سروقت روابط دوجانبه (چین - روسیه، ایران - روسیه، چین - ایران) حرکت کند تا تشکیل یک پیمان چندجانبه کامل؛ پیمانی که تاکنون شکل منسجم و هماهنگی به خود نگرفته است.

 در نقطه مقابل نیز می‌توان چنین فرض کرد که هرچه ایران از انزوای تحمیلی غرب فاصله بگیرد و به آمریکا و غرب نزدیک‌تر شود، اهرم‌های چین و روسیه در خاورمیانه و پیرامون مسیرهای انرژی و تجارت تضعیف شود. شواهد این امر را می‌توان در اتصال‌های حیاتی چین به ایران، خرید نفت در شرایط تحریم با مکانیزم‌های دور زدن تحریم، و نیز پرداخت‌ها و پروژه‌های عمرانی به‌صورت تهاتری و غیرشفاف مشاهده کرد. به عبارت دیگر، هرچه کانال‌های رسمی ایران با غرب گشوده‌تر شوند، وابستگی ترجیحی تهران به پکن و اهرم فشار چین بر ایران کاهش می‌یابد؛ امری که در عمل با دشواری‌های فراوان روبه‌رو است.

 

۳) سیاست خارجی هنجاری فرهنگ‌مدار

بر اساس خوانش هنجاری و فرهنگ مدار از سیاست خارجی این پندار ترویج می‌شود که ایران از پتانسیل کامل برای تبدیل شدن به قدرت بلامنازع در غرب آسیا برخوردار است و برخلاف روسیه، چین، هند و دیگر قدرت‌ها، افزون بر ابعاد نظامی و سیاسی، از قدرت فرهنگی مجذوب‌کننده‌ای نیز بهره می‌برد؛ ظرفیتی بزرگ و بالقوه که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در صورت احیای اقتصاد، این ظرفیت فرهنگی می‌تواند به ابزاری جهان‌شمول و فرامنطقه‌ای تبدیل شود.

این قدرت فرهنگی در حوزه‌هایی مانند ادبیات، هنر، اندیشه، مذهب، ایدئولوژی، فلسفه، زبان و تمدن کهن تاریخی ریشه دارد و تاکنون کمتر به‌عنوان ابزار قدرت ملی به‌طور کامل بهره‌برداری شده است.

ایران در طول چهار دهه گذشته، توانسته است در میانه تحریم‌ها، فشارها و بحران‌ها، دولتی-ملت با ظرفیت حکمرانی پایدار بسازد. ایران از ساختاری پرچالش در دهه ۱۳۶۰، به دولتی-ملت با توان حکمرانی قدرتمند تبدیل شده است. دستیابی به این ساختار، هزینه‌های سنگینی برای ایران در برداشته و تجربه تاریخی انباشته در مدیریت بحران و ظرفیت نهادی برای کنترل و انطباق، به شکل‌گیری هویتی ملی فراتر از شکاف‌های قومی و مذهبی در یکی از پیچیده‌ترین مناطق ژئوپولیتیک جهان انجامیده است.

از سوی دیگر، توانایی بومی‌سازی، به ایران اعتمادبه‌نفس بالایی در عرصه بین‌الملل بخشیده است. ایران به دلیل چهار دهه تحریم و انزوا، عملاً توانسته جهانی کوچک در دل جهان کنونی ایجاد کند؛ زنجیره تأمین مستقلی که در صورت بروز درگیری بین دو بلوک شرق و غرب، می‌تواند بسیاری از کشورها را به کالاهای ایرانی وابسته کند.

ایران برای هر دو قطب شرق و غرب اهمیت دارد و هر دو سعی دارند آن را جذب کرده و برای افزایش توان خود در درگیری‌های آتی جهان به کار گیرند.

 

۴) منطق چندجانبه‌گرای ضد هژمونیک

این خوانش از سیاست خارجی ایران، کنش ایران را در عرصه روابط بین‌المللی این چنین تشریح می‌کند و معتقد است چین از طریق ایران به انرژی و مسیرهای طرح «کمربند و جاده» دسترسی می‌یابد و روسیه نیز نفوذ نظامی و سیاسی خود را در همین مسیر تقویت می‌کند. در صورت چرخش ایران به سوی غرب، بخشی از این مزیت برای شرق از بین خواهد رفت. به همین دلیل، چین و روسیه از هرگونه چرخش راهبردی ایران به سمت غرب نگران هستند.

بر این خوانش از کنش سیاست خارجی، ایران آگاهانه روابط خود با شرق را حفظ می‌کند تا در صورت گشایش با غرب، دست بالایی در مذاکرات داشته باشد و استقلال راهبردی خود را از دست ندهد. در واقع، تهران نمی‌خواهد به هیچ قطب وابسته شود، بلکه با بازی پیچیده در میانه، همزمان مزایا را به دست آورده و مخاطرات را کاهش می‌دهد.

حقیقت آشکار این است که ایران تمایلی راهبردی به این امر ندارد که هیچگاه به شریکی راهبردی، دوستی پایدار یا بازیگری هماهنگ - چه در غرب و چه در شرق - تبدیل شود. این موضوع نزد سیاست‌مداران ایرانی ناشی از آگاهی به هزینه‌های سنگینی است که برای استقلال خود پرداخته‌اند و در انتظار رسیدن به لحظه مطلوب برای امتیازگیری از هر دو طرف هستند.

با این حال تحولات ماه‌های اخیر موجب شده تا تقریب بیشتری بین ایران و چین صورت پذیرد ا جایی که می‌توان چنین پنداشت از دیدگاه چین، ایران دیگر یک شریک منطقه‌ای صرف نیست، بلکه به یکی از ستون‌های اصلی پروژه راه ابریشم تبدیل شده است؛ جایگاهی که ممکن است به زودی اهمیت آن برای پکن، هم‌تراز با تنگه راهبردی مالاکا شود. این تحول، جایگاه ایران را در معادلات شرق به‌طور بنیادین ارتقا داده است.

ایران از دوران پیش از انقلاب تا دوره جمهوری اسلامی، همواره در پی تبدیل شدن به قدرت اول منطقه در خاورمیانه بوده است. پس از انقلاب، ایران با بهره‌گیری از ابزارهای قدرت سخت و نرمِ پس از ۱۹۷۹، نفوذ خود را نه تنها در مرزهای منطقه، بلکه فراتر از آن گسترش داده است.

بخش بزرگی از نخبگان ایرانی نگاهی هژمونیک به منطقه دارند و ایران را نه فقط به عنوان یک قدرت مهم، بلکه به عنوان قدرت برتر منطقه‌ای در تقابل با قدرت‌های فرامنطقه‌ای می‌بینند. در صورت عبور از چالش اسرائیل یا حتی تضعیف آن، این هدف قابل تحقق خواهد بود و به همین دلیل، ایالات متحده نیز نمی‌تواند از ایران و خاورمیانه چشم‌پوشی کند.

 

نتیجه‌گیری

مرور تحلیلی گزارش‌های اندیشکده‌های معتبر فعال در عرصه تحلیل سیاست جهانی و سیاست خارجی بازیگران، تصویری یکسان و همگرا از ایران به عنوان یک «قطب مستقل قدرت» و «بازیگر استراتژیک تنها» ترسیم می‌کند. محور مشترک تمامی این تحلیل‌ها، تأکید بر اراده راسخ ایران برای حفظ استقلال عمل و خودمختاری استراتژیک است. ایران نه یک متحد فرمانبردار، بلکه بازیگری حسابگر است که از ابزارهای مختلفی از جمله راهبرد موازنه‌گری بین شرق و غرب، برای بیشینه‌سازی منافع ملی و کاهش مخاطرات بهره می‌برد.

در نهایت، می‌توان دریافت که غرب، به ویژه ایالات متحده، با یک معمای پیچیده رو به رو است: چگونه باید با کشوری تعامل کند که همزمان از ظرفیت‌های فرهنگی و اقتصادی برخوردار است، از عمق استراتژیک برای رقبای شرقی برخوردار می‌سازد، و هرگونه پیش‌بینی درباره آینده آن را با عدم قطعیت مواجه می‌سازد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم درک این واقعیت است که ایران، به عنوان قدرتی تثبیت‌شده و بازیگری عاقل در صحنه جهانی، به دنبال نقش‌آفرینی بر اساس شرایط خود است، نه در چارچوب طراحی‌شده توسط دیگران. 

در مجموع به نظر می‌رسد آینده ثبات منطقه و موازنه قوای جهانی، به میزان درک صحیح از این منطق ایرانی و یافتن راهی برای تعامل سازنده با این واقعیت ژئوپلیتیک وابسته خواهد بود.

اخبار مرتبط

انتهای پیام