شناسهٔ خبر: 75436985 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

یادداشت

بازخوانی فلسفه‌ امید در برابر منطق سلطه

بیانات روز گذشته رهبر انقلاب در جمع جوانان برگزیده‌ علمی و ورزشی، نه صرفا بیانیه‌ای سیاسی، که بازخوانی فلسفه‌ امید در برابر منطق سلطه بود؛ تلاشی برای نشان‌دادن چهره‌ انسانی قدرت در زمانه‌ای که قدرت از انسان تهی شده است.

صاحب‌خبر -

بازخوانی فلسفه‌ امید در برابر منطق سلطه

در جهانی که دروغ به زبان رسمی قدرت بدل شده و حقیقت تنها در حاشیه‌ها نفس می‌کشد، سخن گفتن از امید، نوعی مقاومت است. بیانات روز گذشته رهبر انقلاب در جمع جوانان برگزیده‌ علمی و ورزشی، نه صرفا بیانیه‌ای سیاسی، که بازخوانی فلسفه‌ امید در برابر منطق سلطه بود؛ تلاشی برای نشان‌دادن چهره‌ انسانی قدرت در زمانه‌ای که قدرت از انسان تهی شده است.

آنچه در کلام حکیم انقلاب برجسته بود، دعوت به بازشناسی قدرت از درون بود؛ قدرتی که نه از ثروت و جنگ، بلکه از ایمان و خودآگاهی برمی‌خیزد. در نگاه او، جوان ایرانی نماد همین خود آگاهی است؛ انسانی که در میانه‌ فشارها، ناامیدی‌ها و تهاجم تبلیغاتی، می‌سازد، می‌آفریند و لبخند می‌زند. این جوان، پاسخ زنده‌ ملت به جنگ نرم افسردگی است.

دشمن سال‌هاست می‌کوشد تصویر یک ملت خسته را بسازد؛ ملتی که از آینده خود ناامید و به شکست باور آورد. اما هر مدال، هر کشف علمی و هر گام رو به جلو، دیوار این روایت دروغین را فرو می‌ریزد. در واقع، این پیروزی‌ها صرفا موفقیت فردی نیستند، بلکه بیانی از بیداری جمعی‌اند؛ اثبات اینکه جامعه‌ای زنده است که هنوز به توانایی خود ایمان دارد.

در سخنان روز گذشته، تمایز میان دو نوع قدرت آشکار شد؛ قدرتی که از تحمیل و سلطه زاده می‌شود، و قدرتی که از خلاقیت و ایمان برمی‌خیزد. قدرت نخست، همان چهره‌ آمریکایی جهان است؛ قدرتی که می‌کُشد تا زنده بماند. اما قدرت دوم، قدرتی است که می‌سازد تا زنده نگه دارد؛ نیرویی که در میدان ورزش، در آزمایشگاه و در خاک وطن جریان دارد. این تفاوت، در ظاهر سیاسی است اما در عمق، فلسفی است؛ زیرا یک‌سو بر ترس بنا شده و دیگری بر امید.

اشاره به یاوه‌گویی‌های رئیس‌جمهور آمریکا، بیش از آن‌که نقدی سیاسی باشد، نشانه‌ای از فروپاشی درونی تمدن غرب است. تمدنی که دیگر توان گفت‌وگو با حقیقت را ندارد و تنها با دروغ به حیات خود ادامه می‌دهد. وقتی قدرتی نمی‌تواند مردم خود را آرام کند اما می‌خواهد جهان را اداره کند، در واقع با بحران مشروعیت هستی‌ شناختی روبه‌روست؛ همان لحظه‌ای که ظاهر قدرت می‌درخشد اما روح آن تهی است.

در برابر این فروپاشی، رهبر انقلاب از «امید» به‌ عنوان جوهر قدرت سخن گفتند. امیدی که در فرهنگ ایرانی، نه احساس، بلکه کنش است؛ تلاشی مداوم برای ساختن در دل ویرانی. این امید، فلسفه‌ حیات ایرانی است؛ باور به اینکه آینده، نه هدیه‌ قدرت‌های بیرونی، که حاصل اراده‌ درونی انسان است. از همین‌ جاست که ساخت موشک یا فتح المپیاد، هر دو چهره‌ یک معنا می‌یابند: ظهور توانایی انسان ایرانی در لحظه‌ای که دیگران تنها از محدودیت سخن می‌گویند.

در میان جملات دیروز، تأکید بر احترام به پرچم و سجده پس از پیروزی، یادآور پیوند میان قدرت و اخلاق بود؛ یادآوری اینکه پیروزی بدون فروتنی، پوچ است و توانایی بدون معنا، خطرناک. این همان نقطه‌ای است که تفاوت میان انسان مؤمن و انسان مدرن شکل می‌گیرد: یکی در اوج قدرت، به خضوع می‌رسد و دیگری در اوج رفاه، به پوچی.

جهان امروز بیش از هر زمان دیگری از معنا تهی شده است. تمدن مسلط، به‌ ظاهر پیشرفته اما در درون فرسوده است؛ زیرا ارزش‌ها را با منافع جایگزین کرده است. در چنین جهانی، ملت‌هایی که هنوز به حقیقت، ایمان و عدالت باور دارند، نه در حاشیه، بلکه در مرکز تاریخ آینده ایستاده‌اند. ایران از این منظر، تنها یک کشور نیست، یک روایت فلسفی از انسان امیدوار است؛ انسانی که در برابر دروغ نمی‌میرد، بلکه معنا می‌آفریند.

آنچه امروز از زبان رهبر انقلاب شنیده شد، نوعی بازتعریف از نسبت انسان، قدرت و امید بود. او با زبانی ساده اما ژرف، نشان داد که قدرت حقیقی در تسلط بر دیگران نیست، در تسلط بر نفس است؛ و ملتی که بتواند بر ترس و ناامیدی غلبه کند، هیچ قدرتی قادر به تسخیرش نخواهد بود.

در عصر ناامیدی، امید ایرانی تنها یک واکنش عاطفی نیست؛ استراتژی بقا و فلسفه‌ بودن است. شاید معنای نهایی سخنان امروز همین باشد: در جهانی که حقیقت را به حاشیه رانده‌اند، هر جوانی که در ایران می‌اندیشد، می‌سازد و به فردا ایمان دارد، خود حقیقتی زنده است.

محمد کرمی‌نیا، دانش‌آموخته فلسفه

انتهای پیام