مسعود رضوی - روزنامه اطلاعات: به نظر راقم این سطور، اگر نوعی زبان مشترک میان جامعه و نهادهای رسمی، از حکومت و دولت، صداوسیما، دستگاههای رسمی تبلیغات دینی و سازمانهای فرهنگی متولی قانونگذاری و برنامهریزی فرهنگی نتواند به وجود آید و میانجی افکار عمومی و نظام باشد، ممکن است در آیندهای نه چندان دور، آسیب غیرقابل جبرانی به کل کشور و جامعه و نظام و سامانههای حکومت وارد شود. انسجام و یکپارچگی این کشور به وحدت کل و جزء یا تعامل این دو وابسته است و اساس چنین تعاملی بر زبان مشترک و مفاهیم آشنا میان مردم و حکومت استوار است.
از کمترین فواید این منطقه مشترک، اتصال زنجیرهای قدرتمند برای دفاع از فرهنگ و سیاست و حکومت و حاکمان و جامعه و نخبگان و سرمایههای کمیاب و ارزشمند جامعه است. جامعه همچون سپری پولادین در برابر معاندین و دشمنان و رسانههای بیگانه و معاند میایستد و دیواری مستحکم ایجاد میکند که رخنه در آن دشوار و شاید محال است.
به همین دلیل، فضاهای بسته و فقدان آموزشهای بنیادین و عدم دسترسی به امکاناتی همچون شبکههای اجتماعی و هوش مصنوعی عمیق، میتواند قابلیت جامعه و جوانان ما را در برابر رقبا و دشمنان بکاهد و گاهی چنان تضعیف کند که یک فیلم و خبر حساسیت برانگیز از سوی شبکههای معاند، مانند بمب بر اذهان و افکار عمومی فرود آید و اندیشهها را ویران نماید.
چندی پیش دولت در زمینه آزادی شبکههای اجتماعی، وعدههایی داد، اما به صورت محدود عمل شد. جنگ ۱۲ روزه و مقاومت ملی مردم هم سبب نشد که گشایشی حاصل شود. خاصه که دلسوزان میدانستند که در چنان شرایط بحرانی و خطیری، حتماً میباید از تمامی مسیرها و روزنههای خبری و رسانهای و تبلیغاتی و فرهنگی، صدای مظلومیت ایران را در عین صلابت و قدرت به گوش جهانیان رساند.
تفکرات فرقهای، ابتدا با استدلالهای چوبین و بیتمکین، مدعی شدند که شبکههای اجتماعی ابزار جاسوسی دشمن هستند و سپس ادعا کردند که مردم و افکار عمومی را از راه به در خواهند کرد و امنیت ملی آسیب خواهد دید! اما حقیقت در ورای این دو گزاره قرار داشت. جامعه و مردم از محدودیتهای تفکر فرقهای و ادبیات تنگ نظرانه خسته شدهاند. نیاز به فضای بیشتر و هوای تازهتر دارند تا در تعامل با جهان، خود با دشمن رو به رو شوند و از سرزمین و کیان ملی و دولت و انتظام سیاسی دفاع کنند.
فضای جامعه نباید به هیچ بهانهای اسیر چند پارچگی و تشتت شود. نه به نام خودی و غیر خودی، نه به نام اصلاح طلب و اصولگرا، یا اعتدالی و پایداری چی، یا خودی و غیرخودی و غیره! در ایران نباید شهروند درجه یک و درجه دو داشته باشیم. هیچ کس حق ندارد دیگری را به دلیل سوابق سیاسی از حقوق اجتماعی و انسانی و حتی مدیریتی و حکومتی محروم کند. نمیتوان در تشتت و انشقاق زیست و دوام آورد. اینک چند نوع از تکه پاره شدن جامعه را مثال میزنم تا خطرهای بالفعل و بالقوه را به سرعت در نظر گیرید:
اول: تعارض و تنافر میان ساکنان شبکههای اجتماعی!
جوامع ایتایی حزباللهی و طرفدار نظام/ جوامع اینستایی لیبرال و به زعم طرف دیگر، غیرانقلابی و حتی مخالف ارزشهای انقلاب!
دوم: تعارض میان مردم و مسئولان!
فاصله اقتصادی و اجتماعی مسئولان/ سبک زندگی دوگانه ایرانی ـ غیر ایرانی و انقلابی ـ غیره میان مسئولان و برخی مردم.
نداشتن زبان و اهداف مشترک/ فساد و اشرافیت حاکم بر الیگارشهای ذینفوذ
سوم: تعارض میان جناحهای حکومت!
جناحهای درون و بیرون حکومت، به جای قرار گرفتن در پشت سرلشکر ایران و خدمت به اهداف ملی، کوشش خود را معطوف به حذف رقبا و صعود بیمانع به کرسی حکومت میکنند. این تجربه در زمان دولت احمدینژاد به اوج رسید. به این ترتیب جریانهای سیاسی به فرقه و باندهای ذینفع بدل شده، رویاروی ملت هم قرار میگیرند و میکوشند از دیگر مردم منزوی باشند.
چهارم: فعال شدن گسلهای بین مردم
گسلها و شکافهای اجتماعی، بهصورت فقر و غنا، تحصیلکرده و کم سواد، زنان و مردان به بحران بدل میشود./ شکافهای بین نسلی غیرقابل جبران به نظر میرسد./ زبان مرجع در جامعه زدوده شده و مرجعیت نخبگان از بین میرود.
پنجم: اختلاف میان اقوام و رد شدن از خطوط قرمز ملی
این موضوع از اهم مسائلی است که باید بدان توجه کنیم. اقوام مرزی ایران، همواره حافظ مرزها و مدافعان راستین ایران در برابر اقوام مهاجم بودهاند. سلحشوری آنها به مرکزنشینان جرأت داده تا در صلح و آرامش زندگی کنند و شهرهای آباد و باشکوه در مرکز ایران بنا نمایند. اما شوربختانه، در هفتههای اخیر، جماعتی غفلتزده و احتمالاً تحت تأثیر تبلیغات لیدرهایی که آن سوی مرزها دستور میگیرند یا چشم طمع بدان دارند، ناقوس منحوس تجزیهطلبی و اجنبیگرایی را به صدا در آوردهاند.
قلم شرم دارد که بنویسد برخی از پانترکهای بیوطن، با تحریک چند جوان ساده دل و طرح شعارهای زشت و بد قوارۀ وارداتی، چه بر زبان آورده و نثار هموطنان خود کردهاند. در مسابقۀ فوتبال میان تیم نود ارومیه و داماش گیلان در ورزشگاه ارومیه، این جماعت نژادپرستی و بیگانهپرستی را با فحاشی علیه هموطنان کُرد، که بسیاری از آنها با لباس محلی کردستان در ورزشگاه حاضر بودند، درهم آمیخته و لکّۀ سیاهی به نام بلند آذربایجان در ورزش ایران ثبت کردند.
این نفرت پراکنی تنها با سر دادن شعارهای ضد هموطن و غوغا سالاری «پانتورکهای» نژادپرست و بیهویت و بیریشه به پایان نرسید. صدا و شعارهایی در حمایت از رئیس دولت بیگانه و رنگ پرچمهای یک کشور بیگانه، همچون دم خروس از سکوهای این وطنفروشان درآمده بود. اگر دستگاههای انتظامی و امنیتی تعلل نکنند و به راستی در این لحظات حساس کشور هشیار و قاطع عمل کنند، مطمئن باشید ردّ پول بیگانه و سرویسهای جاسوسی آن سوی مرز را هم خواهید یافت.
مسعود رضوی - روزنامه اطلاعات: به نظر راقم این سطور، اگر نوعی زبان مشترک میان جامعه و نهادهای رسمی، از حکومت و دولت، صداوسیما، دستگاههای رسمی تبلیغات دینی و سازمانهای فرهنگی متولی قانونگذاری و برنامهریزی فرهنگی نتواند به وجود آید و میانجی افکار عمومی و نظام باشد، ممکن است در آیندهای نه چندان دور، آسیب غیرقابل جبرانی به کل کشور و جامعه و نظام و سامانههای حکومت وارد شود. انسجام و یکپارچگی این کشور به وحدت کل و جزء یا تعامل این دو وابسته است و اساس چنین تعاملی بر زبان مشترک و مفاهیم آشنا میان مردم و حکومت استوار است.
از کمترین فواید این منطقه مشترک، اتصال زنجیرهای قدرتمند برای دفاع از فرهنگ و سیاست و حکومت و حاکمان و جامعه و نخبگان و سرمایههای کمیاب و ارزشمند جامعه است. جامعه همچون سپری پولادین در برابر معاندین و دشمنان و رسانههای بیگانه و معاند میایستد و دیواری مستحکم ایجاد میکند که رخنه در آن دشوار و شاید محال است.
به همین دلیل، فضاهای بسته و فقدان آموزشهای بنیادین و عدم دسترسی به امکاناتی همچون شبکههای اجتماعی و هوش مصنوعی عمیق، میتواند قابلیت جامعه و جوانان ما را در برابر رقبا و دشمنان بکاهد و گاهی چنان تضعیف کند که یک فیلم و خبر حساسیت برانگیز از سوی شبکههای معاند، مانند بمب بر اذهان و افکار عمومی فرود آید و اندیشهها را ویران نماید.
چندی پیش دولت در زمینه آزادی شبکههای اجتماعی، وعدههایی داد، اما به صورت محدود عمل شد. جنگ ۱۲ روزه و مقاومت ملی مردم هم سبب نشد که گشایشی حاصل شود. خاصه که دلسوزان میدانستند که در چنان شرایط بحرانی و خطیری، حتماً میباید از تمامی مسیرها و روزنههای خبری و رسانهای و تبلیغاتی و فرهنگی، صدای مظلومیت ایران را در عین صلابت و قدرت به گوش جهانیان رساند.
تفکرات فرقهای، ابتدا با استدلالهای چوبین و بیتمکین، مدعی شدند که شبکههای اجتماعی ابزار جاسوسی دشمن هستند و سپس ادعا کردند که مردم و افکار عمومی را از راه به در خواهند کرد و امنیت ملی آسیب خواهد دید! اما حقیقت در ورای این دو گزاره قرار داشت. جامعه و مردم از محدودیتهای تفکر فرقهای و ادبیات تنگ نظرانه خسته شدهاند. نیاز به فضای بیشتر و هوای تازهتر دارند تا در تعامل با جهان، خود با دشمن رو به رو شوند و از سرزمین و کیان ملی و دولت و انتظام سیاسی دفاع کنند.
فضای جامعه نباید به هیچ بهانهای اسیر چند پارچگی و تشتت شود. نه به نام خودی و غیر خودی، نه به نام اصلاح طلب و اصولگرا، یا اعتدالی و پایداری چی، یا خودی و غیرخودی و غیره! در ایران نباید شهروند درجه یک و درجه دو داشته باشیم. هیچ کس حق ندارد دیگری را به دلیل سوابق سیاسی از حقوق اجتماعی و انسانی و حتی مدیریتی و حکومتی محروم کند. نمیتوان در تشتت و انشقاق زیست و دوام آورد. اینک چند نوع از تکه پاره شدن جامعه را مثال میزنم تا خطرهای بالفعل و بالقوه را به سرعت در نظر گیرید:
اول: تعارض و تنافر میان ساکنان شبکههای اجتماعی!
جوامع ایتایی حزباللهی و طرفدار نظام/ جوامع اینستایی لیبرال و به زعم طرف دیگر، غیرانقلابی و حتی مخالف ارزشهای انقلاب!
دوم: تعارض میان مردم و مسئولان!
فاصله اقتصادی و اجتماعی مسئولان/ سبک زندگی دوگانه ایرانی ـ غیر ایرانی و انقلابی ـ غیره میان مسئولان و برخی مردم.
نداشتن زبان و اهداف مشترک/ فساد و اشرافیت حاکم بر الیگارشهای ذینفوذ
سوم: تعارض میان جناحهای حکومت!
جناحهای درون و بیرون حکومت، به جای قرار گرفتن در پشت سرلشکر ایران و خدمت به اهداف ملی، کوشش خود را معطوف به حذف رقبا و صعود بیمانع به کرسی حکومت میکنند. این تجربه در زمان دولت احمدینژاد به اوج رسید. به این ترتیب جریانهای سیاسی به فرقه و باندهای ذینفع بدل شده، رویاروی ملت هم قرار میگیرند و میکوشند از دیگر مردم منزوی باشند.
چهارم: فعال شدن گسلهای بین مردم
گسلها و شکافهای اجتماعی، بهصورت فقر و غنا، تحصیلکرده و کم سواد، زنان و مردان به بحران بدل میشود./ شکافهای بین نسلی غیرقابل جبران به نظر میرسد./ زبان مرجع در جامعه زدوده شده و مرجعیت نخبگان از بین میرود.
پنجم: اختلاف میان اقوام و رد شدن از خطوط قرمز ملی
این موضوع از اهم مسائلی است که باید بدان توجه کنیم. اقوام مرزی ایران، همواره حافظ مرزها و مدافعان راستین ایران در برابر اقوام مهاجم بودهاند. سلحشوری آنها به مرکزنشینان جرأت داده تا در صلح و آرامش زندگی کنند و شهرهای آباد و باشکوه در مرکز ایران بنا نمایند. اما شوربختانه، در هفتههای اخیر، جماعتی غفلتزده و احتمالاً تحت تأثیر تبلیغات لیدرهایی که آن سوی مرزها دستور میگیرند یا چشم طمع بدان دارند، ناقوس منحوس تجزیهطلبی و اجنبیگرایی را به صدا در آوردهاند.
قلم شرم دارد که بنویسد برخی از پانترکهای بیوطن، با تحریک چند جوان ساده دل و طرح شعارهای زشت و بد قوارۀ وارداتی، چه بر زبان آورده و نثار هموطنان خود کردهاند. در مسابقۀ فوتبال میان تیم نود ارومیه و داماش گیلان در ورزشگاه ارومیه، این جماعت نژادپرستی و بیگانهپرستی را با فحاشی علیه هموطنان کُرد، که بسیاری از آنها با لباس محلی کردستان در ورزشگاه حاضر بودند، درهم آمیخته و لکّۀ سیاهی به نام بلند آذربایجان در ورزش ایران ثبت کردند.
این نفرت پراکنی تنها با سر دادن شعارهای ضد هموطن و غوغا سالاری «پانتورکهای» نژادپرست و بیهویت و بیریشه به پایان نرسید. صدا و شعارهایی در حمایت از رئیس دولت بیگانه و رنگ پرچمهای یک کشور بیگانه، همچون دم خروس از سکوهای این وطنفروشان درآمده بود. اگر دستگاههای انتظامی و امنیتی تعلل نکنند و به راستی در این لحظات حساس کشور هشیار و قاطع عمل کنند، مطمئن باشید ردّ پول بیگانه و سرویسهای جاسوسی آن سوی مرز را هم خواهید یافت.