به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز؛ صدای موجهای دریا و پرواز پرندگان به گوش میرسد، هوای شرجی پوستت را مرطوب کرده و نمیدانی با موهای پف کرده و رطوبت گرفتهات چهکنی، هرکس کنار ساحل مشغول به کاری است، شنبازی یک کودک، قدم زدن دو زوج جوان، جوانکهایی که گیتاری دست گرفتهاند و فقط خودشان میفهمند کدام نوت را درست زدهاند و پر از شادی هستند، صیادان سخت درگیر ماهیگیری هستند و زنی که مات ومبهوت به آنها نگاه میکند و کوچکترین حرکاتشان را زیر نظر دارد.
اینجا محل تولد علی، شخصیت اصلی رمان «فرار ماردوش» است، کتابی که بوی دریا و رطوبتش را میتوانی از بین برگ برگ آن حس کنی؛ آن منظرهی ساحلی، جرقهی اولیه این رمان بود. کسی چه میدانست که بعدها رتبه سوم بخش داستان کودک و رمان نوجوان چهارمین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو را نیز کسب می کند.
کتاب ماجرای پسری به اسم علی را روایت میکند که حین جابهجایی اعلامیه به همراه خواهرش در دست خان گیر میافتند. خان که مردی کهنسال است از این فرصت استفاده میکند و از خواهر علی که دختری نوجوان است خواستگاری میکند. اصلان خان خانواده علی را مجبور میکند تا به این خواستگاری جواب مثبت دهند و با وجود فرار ناکام نرگس و علی در شب عروسی درنهایت نرگس زن سوم اصلان خان میشود. در ادامه، فضای داستان بیشتر وارد فضای انقلابی و مبارزاتی میشود و گویی نرگس نمادی از بازپس گیری وطن از چنگ شاه بد تینت میشود.
پس از این ماجرا شخصیتی به نام دایی جعفر وارد داستان میشود که خانه او مکانی برای شاهنامهخوانی و کتابهای متفاوت انقلابی است؛ سرگذشت دایی جعفر نیز خود قسمتی از تاریخی ایران را بیان میکند.
گویی در کتاب دورههای مختلف پر فراز و نشیب ایران به شخصیتی تبدیل شده اند که با بیان اطلاعات خودشان، ناخودآگاه درباره ایران صحبت میکنند. در تمامی این دورهها، تاریخ با زبانی بسیار نرم و قابل فهم بیان شده و هرکسی با هر سطح سوادی میتواند از اطلاعات کتاب بهره ببرد.
از طرفی توصیفات و بیان حس و حال داستان، فضای داستان را بسیار جذاب کرده است و داستان را از حالت خطی خود خارج کرده است اما در همین توصیفات نیز احتیاطی وجود دارد تا از زیادهگویی پرهیز شود و حتی در پس این انتقال احساسات گاهی موضوعی به صورت غیرمستقیم بیان میشود.
«فرار ماردوش» از دسته کتابهای نوجوانیست که دست نوجوان را میگیرد، با خود همراه میکند و در این همراهی مطالب بسیار مهم تاریخی را بیان میکند و میتواند حتی برای قشر جوان نیز جذاب باشد. از طرفی اگر طرفدار رمانهای اقلیمی نیز هستید این رمان میتواند برای شما گزینه خوبی باشد.
خبرنگار فرهنگ و هنر ایسکانیوز پس از مطالعه کتاب «فرار ماردوش» به سراغ سمیه سلیمانی شیجانی نویسنده این کتاب رفت و با او به گفتوگو نشست که حاصل این گفتوگو به شرح زیر است.
ایسکانیوز: ایده نوشتن این کتاب چه زمانی جرقه خورد و برچه اساسی بود؟
سمیه سلیمانی شیجانی: نوشتن برای من یک جور فرار از روزمرگی ها است، من همیشه گفتهام یکی از بزرگترین موهبتهایی که خدا به بعضی از بندگانش عنایت میکند، این است که خداوند اجازه میدهد به کلمات پناه برد، نوشتن را نه صرفا به خاطر داستان بلکه همیشه دوست داشتم و با توجه به رشته دانشگاهیام که جامعه شناسی بود، خواندن و نوشتن برای من یک قوت غالب به حساب میآید.
داستان فرار ماردوش به صورت اختصاصی از اینجا میآید که من متولد، بزرگشده و ساکن بندرانزلی هستم فرار ماردوش هم داستانی است که در همین شهر اتفاق افتاده است، علی نوجوانی است که در این شهر بزرگ شده و اتفاقات و حوادث سال ۵۷ این شهر را درک کرده است.
یکی از اسمهایی که در شهر، ذهنم را خیلی به خودش مشغول میکرد اسم شهید بایندر بود. شهیدی که یک قهرمان ملی به حساب میآید اما آن طوری که باید و شاید شناخته شده نیست؛ در انزلی محلهای است به اسم محلهی بایندر و مردم از اسم بایندر فقط همین محله به ذهنشان میآمد، و این موضوع برای من خیلی ناراحت کننده بود، جرقه نوشتن فرار ماردوش تلاش من برای مطرح کردن اسم شهید بایندر بود. شخصیت شهید بایندر به سال ۱۳۲۰ برمیگردد ما از سال ۵۷ شروع کردیم؛ فلش بکی به سال ۱۳۲۰ زدیم و سعی کردیم شخصیت نوجوانمان را در این رفت و آمد پرورش دهیم.
ایسکانیوز: یعنی علی برگرفته از شخصیت شهید بایندر است؟
سمیه سلیمانی شیجانی: نه، علی برگرفته از شخصیت شهید بایندر نیست، در بندرانزلی هنوز هم یکی از مشاغلی که خیلی به چشم میآید و اسمش به گوش میخورد شغل صیادی است؛ نمیخواهم بگویم صیادی را زندگی کردم اما پدربزرگ من صیاد بودند و من این شغل را لمس کردهام و ساعتها کنار ساحل نشستم و تلاش صیادان را در فصل سید دیدهام. اینکه با چه سختی و مشغتی کار میکنند و تور را جمع و پهن میکنند و با سختیهای کار دست و پنجه نرم میکنند را دیدهام.
علی شخصیتی است که از جریان همین دیدن های ساحل برای من به وجود آمد اما جرغه نوشتن این رمان با شخصیت بایندر شروع شد و ماجرای داستان کتاب به طور دیگری رقم خورد. ما در جریان داستان شهید بایندر را فقط معرفی میکنیم، اینکه شخصیت علی بر اساس شهید بایندر شکل گرفته باشد، درست نیست. علی یک شخصیت مستقل است که یک تصویری از رنجهای مردم در سال ۵۷ را در جریان زندگیاش نشان داده میشود.
ایسکانیوز: بعضی از قسمتهای داستان که به صورت گیلکی بیان شده با سایر قسمتهای داستان مطابقت ندارد، بهتر نبود که بیشتر از این لهجه در کتاب استفاده میکردید تا کتاب یکنواختتر شود؟
سمیه سلیمانی شیجانی: در جریان داستان نویسی بین نویسندهها یک چیزی که قالب است این است که در داستانهای اقلیمی اشارههای جسته گریختهای از لهجه داشته باشند، اینکه ما بخواهیم لهجه را در گویش شخصیتهای داستان بیان بکنیم، ارتباط مخاطب با داستان قطع میشود، اینکه مخاطب داستان را بخواند و مجدد پایین صفحه معنای آن جمله را پیدا بکند، در جریان ارتباط گیری با ماجرای داستان اختلال ایجاد میشود و معمولا در داستانهای اقلیمی تلاش میشود یک اشارههای جستهگریختهای وجود داشته باشد و ما سعی کنیم اقلیم را با عطر و بوی غذاها و یا اشاره به آب و هوا دربیاوریم؛ روی گویش زیاد نمیشود تکیه کرد به این دلیل که احتمال این وجود دارد که ارتباط مخاطب با اصل داستان دچار اختلال شود.
ایسکانیوز: با توجه به هدف و جرقه اصلی شما برای نوشتن داستان آیا این داستان بین همشهریهای شما یا رفتوآمد روزانه متوجه اثرگذاری این داستان شدید و این اثرگذاری برای شما محسوس بود؟
سمیه سلیمانی شیجانی: شهید بایندر یک تصویر دیگری نسبت به آنچه ما از قالب شهید در ذهنمان داریم دارند، قالبا چیزی که ما از واژه شهید به یاد میآوریم عمدتا شهدای دفاع مقدس است، عمدتا شهید را افراد مذهبی در نظر داریم، یک قالبی از شخصیت شهید در ذهن مردم جاگرفته است.
شهید بایندر یک تصویر متفاوتی از شهید هستند و ایشان یک نخبه ارتشی و تحصیل کرده فرنگ بودند، متفاوت با چیزی بودند که از تصویر شهید در ذهن ما است اما در جایی که خیلیها فکر میکردند ایشان هم مثل خیلی از ژنرالها و فرماندهان دیگر فرار میکند، محکم و استوار پای میهنشان ماندند و اجازه ندادند اسم خائن روی ایشان بماند، من یک احساس دینی نسبت به ایشان میکردم و میدانم شاید این کتاب حق را در قبال ایشان ادا نکرده باشد اما همین که اسمی از این شهید در فرار ماردوش آمده است؛ نمیخواهم بگویم برای من کافی است، شاید برای من نقطه شروعی باشد که بتوانم کار قویتری برای ایشان انجام بدهم.
این کتاب بیانی از زندگی ایشان نیست و فقط همان برشی از زندگی ایشان که مربوط به انزلی و حمله روسها در سال ۱۳۲۰ اتفاق افتاه است را در بخشی از داستان نقل میکند، کتاب یک سبک و سیاقی دیگری گرفته است اما همین که صحبتی از شهید بایندر میآید و نوجوان امروز بندر انزلی میداند که بایندر فقط اسم یک محله نیست شاید من توانسته باشم به اندازه یک سر سوزن این ادای دین را نسبت به این شخصیت بزرگ انجام داده باشم.
ایسکانیوز: آیا نکتهای هست که بخواهید با مخاطبان کتاب درباره کتاب درمیان بگذارید؟
سمیه سلیمانی شیجانی: من احساس می کنم چون خودم دختر نوجوان دارم و مادر یک فرزند نوجوان هستم زنده نگهداشتن تاریخ برای نوجوان امروزی یکی از ضروریات به شمار میآید هر جامعه و ملت و کشوری با تاریخش قدرت و قوت می گیرد.
من در فرار ماردوش تلاش کردم به تاریخ اساطیریمان یک گریزی داشته باشم و هم به تاریخ پر فراز و نشیب صد سال اخیر گریزی داشته باشم و هم یک گریز نه چندان دور به دوره پهلوی داشته باشم که از تلفیق این تصاویر بتوانم یک تصویری برای نوجوان امروزی داشته باشم که بداند سرزمینی که با آرامش دارد در آن زندگی میکند چه فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است، امیدوارم فرار ماردوش در این هدف موفق باشد و مخاطب هم آن برداشتی را که من دنبال میکردم دریافت کند.
انتهای پیام/