شناسهٔ خبر: 75416904 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

بخش نخست

سفر به آستان خورشید هشتم

گاه در روزگارِ پرهیاهوی زندگی، نسیمِ لطفِ الهی وزیدن می‌گیرد و جانِ خسته‌ سالک را به ضیافتِ نوری می‌خواند که از آسمانِ ولایت می‌تابد.

صاحب‌خبر -

گاه در روزگارِ پرشتابِ دنیا، نسیمی از عالم بالا می‌وزد و دل را به سویی می‌برد که نه خاک است و نه زمان، بلکه افقِ نور و طهارت است. 

این‌چنین بود که در پانزدهم مهرماه جاری (سال ۱۴۰۴ هجری شمسی)، توفیق زیارتی دوباره نصیبم شد تا گام بر خاکِ طوسِ طاهر نَهَم؛ سرزمینِ خورشید هشتم، حضرت امام علی بن موسی‌الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء، آن پناه بی‌پناهان و شفیعِ روز جزا.

سفر به آستان خورشید هشتم

قدم در شهری نهادم که نه تنها پایتخت مذهبی ایران، بلکه مأمنِ دل‌های مؤمنان و خاستگاهِ آرامش و شفاعت است. از همان لحظه‌ی ورود، فضای معنویت و روحانیت بر جانم نشست. صحن و سرا، چون دریایی از نور، موج می‌زدند؛ و هر نسیمی که از سوی گنبد می‌وزید، گویی سلامِ فرشتگان بود بر زائرانِ خسته‌دل!

در بدوِ ورود، آفاقِ دلم در آینه‌ی گنبد طلایی‌اش انعکاس یافت. گویی در برابرِ خورشیدی ایستاده‌ام که نه تنها آسمانِ خراسان، که همه‌ی افق‌های جانِ عاشقان را روشن می‌سازد. صحن‌ها و رواق‌ها چون دریایی از معنویت موج می‌زدند؛ عطری از بهشت در هوا پیچیده بود و هر نسیمی که از سوی گنبد می‌وزید، سلامی از فرشتگان بود بر دل‌های مشتاق.

سفر به آستان خورشید هشتم

پس از زیارت و عتبه‌بوسی آستان ملائک پاسبان امام رؤوف علیه آلاف التحیًة و الثناء ، و بهره از فضای معنوی و روحانی این بقعه بهشتی بر روی زمین ، با وعده‌ای از پیش تعیین‌شده به دیدار تولیت سخت‌کوش و مردمی آستان قدس رضوی، حضرت حجّةالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد مروی، در صحن بعثت مشرف شدم. گفت‌وگویی صمیمی و پرمعنا میان ما آغاز شد ! از عتبات عالیات و اقدام ویژه ای که ایشان در باره مهرهای حرم مطهر که برای نخستین بار خاک تربت را از کربلا دریافت نموده و اقدام به ساخت مهرهایی زیبا برای آستانه رضوی کردند و نیز سخن از پروژه های گسترش رواق ها و فضاهای باز و وبه ویژه سقف دار پیش آمد که نزدیک به دو ساعت به درازا کشید. ایشان با فروتنی و دقت، از دستاوردهای سترگِ عمرانی و هنری این آستان سخن گفتند؛ از جمله جابجایی شگفت‌آور مناره‌ی تاریخی حرم، سازه‌ای عظیم و زرّین که به یُمن همّت و دانش مهندسان مؤمن و هنرمندان متعهد، در مسافتی هفتاد متری، در عملیاتی دوازده‌ساعته و نفس‌گیر، با دقتی اعجازآمیز منتقل گردید؛ حرکتی که در تاریخ معماری اسلامی کم‌نظیر، بلکه بی‌سابقه است.

سفر به آستان خورشید هشتم

جناب تولیت با صفا و فروتنی، به شرح بخشی از فعالیت‌ها و طرح‌های نوین آستان قدس پرداختند. از جمله، اقدام تاریخی و حیرت‌انگیزِ جابجایی مناره‌ی زرّین حرم مطهر ـ مناره‌ای با ارتفاع چهل‌ودو متر ـ که به فاصله‌ی هفتاد متر از مکان پیشین خود انتقال یافت. حرکتی که نه تنها در تاریخ معماری اسلامی، بلکه در جهانِ فن و هنر بی‌مانند است.

این عملیاتِ مهندسی و هنریِ عظیم، پس از ماه‌ها آمادگی، در مدتی تنها دوازده ساعت به انجام رسید؛ ساعاتی که سراسرِ اضطراب و دلهره بود، تا آن‌گاه که با لطف الهی و دقت اعجاب‌انگیزِ مهندسان و کارشناسانِ مؤمن، این سازه‌ی عظیم و طلاکوب به سلامت در جای جدید خود استوار گردید. من نیز توفیق یافتم تا از نزدیک، این مناره‌ی باشکوه را که در پرتو خورشید می‌درخشید، با شگفتی و تحسین بنگرم.

سپس از پروژه‌های نوآورانه‌ی رواق‌های أمیر المومنین و امام حسین علیهماالسلام سخن به میان آمد؛ رواق‌هایی که این‌بار نه به آیینه‌کاری مألوف، که با تزییناتِ چوبیِ منبّت و سنگ‌های گران‌قدر آراسته می‌شوند تا جلوه‌ای تازه از هنر ایرانی را در آغوش حرم رضوی زنده سازند.

سفر به آستان خورشید هشتم

در ادامه‌ی گفت‌وگو، ایشان از طرحی تازه و بدیع سخن گفتند: تصمیم بر آن است که دیوارها و سقفِ رواق أمیرالمؤمنین علیه‌السلام، نه به آیینه‌کاری مألوف، بلکه با تزیینات چوبی و سنگ‌های گران‌بها آراسته گردد. با شوق پرسیدم:

«این اندیشه‌ی زیبا از کجا برخاست؟»

فرمودند: «از ذهنِ خودم خطور کرد؛ الهامی بود تا جلوه‌ای نو در معماری اماکن مقدس پدید آوریم. اکنون در کارگاهی بزرگ در بیرون از مشهد، استادکاران مشغول ساخت این طرح باشکوه‌اند.»

عرض کردم: «در قرون چهارم تا هفتم هجری، پیش از آنکه آیینه‌کاری در ایران رواج یابد، بیشتر بقاع و حرم‌ها با چوب‌های منبت و کنده‌کاری‌شده زینت می‌یافتند… چه نیکو که امروز این سنت کهن با نگاهی تازه و الهامی نو زنده می‌شود!

هنگامی که دلیلِ این انتخاب را پرسیدم، فرمودند: «این اندیشه از ذهنِ خودِ این‌جانب برخاست؛ تا طرحی نو دراندازیم و سنتی کهن را در جامه‌ای تازه زنده کنیم.»

در همین هنگام، صدای مؤذن از فراز گلدسته‌ها برخاست و اذان مغرب در فضای آستانه طنین افکند. قصد آن داشتم که همراه با جناب تولیت نماز را در همان مکان به‌جا آورم، اما ایشان با لطف و کرامتی خاص فرمودند:

«نماز مغرب و عشا را در کنار گنبد مطهر اقامه کنید. چراکه آنجا، نزدیک‌ترین مکان به آسمان است.»

سخنی بود که در جانم نشست، و شبی ملکوتی را رقم زد.

ایشان ادامه دادند:  از آنچه در سطح بام حرم انجام داده‌ایم نیز بازدید نمایید. ما تمام تأسیسات و وسایل سنگین، از جمله هواسازها و مخازن را برداشتیم، و اکنون بام حرم مطهر با سنگ‌های مرمرین زیبا پوشیده شده است تا جلوه‌ای هماهنگ با معنویت و شکوه گنبد پدید آید.»

آنگاه که سکوت درونم را تاب نیاوردم، با قلبی پر از خشوع و دلی لبریز از محبت، خدمت این بزرگ‌مرد حاضر شدم و راز دل خویش گفتم: «ای امامان معصوم علیهم‌السلام! این خادم کوچک شما، به کرامت شما مفتخر شده و آنچه که اگر ذره‌ای از جایگاه دارم، همه از برکت این خدمت است. سال‌هاست که توفیق نگهداری پرچم اعتاب مقدسه را یافته‌ام، جز پرچم بارگاه امام رئوف!» و آنگاه، لبانم به سکوت آمیخت، چرا که عظمت این لحظه، کلام را تاب نمی‌آورد.

با سختی درخواست درونی خود را با جناب تولیت معظم در میان گذاشتم !

ناگاه، جناب تولیت بارگاه با لطفی بی‌انتها و قلبی آکنده از مهربانی، دستور دادند که پرچم گنبد مطهر به این حقیر مرحمت شود. لحظه‌ای که شادی آن در پوست نمی‌گنجید، گویی زمین و آسمان با یکدیگر آمیخته، و نور رضوی سراسر وجودم را فرا گرفته بود؛ لحظه‌ای که اشک شوق بی‌اختیار بر گونه‌هایم جاری شد و دل در سجده‌ی شکر فرورفت.

از آن پس، هر لحظه از زندگی‌ام با شعف و شکر الهی و با یاد امام رئوف علیه‌السلام سپری شد؛ لحظاتی که هر نفسش، نوای دعای عاشقانه و تپش قلبی در هماهنگی با بیت نورانی اهل‌بیت بود، و هر گامم، با آوای ملکوتی آنان هم‌صدا می‌شد.

این سخن را هدیه‌ای گران‌بها شمردم. قرار شد شبانگاه، بر بام حرم رفته و نماز را در کنار گنبد مطهر اقامه کنم؛ جایی که فرشتگان بر گردِ آن به پروازند و آسمان به زمین نزدیک‌تر است.

سفر به آستان خورشید هشتم

پس از وداع با تولیت بزرگوار، از تالارها و راهروهای قدیمی آستانه گذشتم؛ مسیرهایی که هر آجر و هر سنگش عطر تاریخ و روحانیت داشت. آسانسور مرا به مرتفع‌ترین نقطه‌ی بام رسانید. از آنجا، چند پله‌ی آخر را با شوقِ وصف‌ناپذیری بالا رفتم تا ناگاه، در برابرِ گنبد زرّین امام رضا علیه‌السلام قرار گرفتم.

 هوای شب، آکنده از خنکای دل‌انگیز و نسیمی جان‌فزا بود.

بادی لطیف و آرام، چهره را نوازش می‌داد، و از سویی، مهتابِ آسمانی بر بام حرم می‌تابید، و از سوی دیگر، پرتوِ پروژکتورها بر گنبدِ زرّین می‌ریخت.

درهم‌تنیدگی آن دو نور، چنان انعکاسی بر سنگ‌های مرمرین بام می‌افکند که گویی زمین و آسمان در آغوشِ هم، به ستایش خورشید هشتم برخاسته‌اند.

 در آن فضای قدسی، نزدیک به دو ساعت به راز و نیاز، نماز و نجوا پرداختم.

در دل، حس می‌کردم که بال درآورده‌ام؛ نسیم، چون پرِ فرشتگان بر صورتم می‌خورد و حضورِ ملکوتیان را به روشنی درمی‌یافتم.

سفر به آستان خورشید هشتم

آن شب، شبی از جنس آسمان بود؛ نه از شمارِ شب‌های عمرِ زمینی، بلکه لحظه‌ای از ابدیت.

شبی که در آن، دل به بالِ نور سپرد و به خلوتِ خورشید هشتم پناه برد.

شب، رنگِ آرامش گرفته بود. عبور از راه‌روهای کهن و تالارهای روح‌نواز و  بالا رفتن از پلّه‌های بام، ناگاه خود را در آغوشِ آسمان یافتن !  نسیمِ خنک شبانگاهی که از بال فرشتگان پیرامون حرمش می‌وزید و گنبد طلایی، همچون خورشیدی در دلِ تاریکی درخشیدن ! در زیرِ نورِ مهتاب، سنگ‌های مرمرِ پوشیده از غبار بال فرشتگان که نه تنها بر زمین بلکه یراسر طلایین گنبد مطهر خوشید هشتم را پوشانیدن ! …و عطرِ دعا و زمزمه‌ی ملکوت در فضا پیچیده بود.

صدای همهمه‌ی زائران در صحن‌ها و رواق‌های اطراف، تا عمق آسمان می‌پیچید؛

چنان که گویی در میان صف فرشتگانِ حسابرس ایستاده‌ای،

و هر حرکت و هر زمزمه‌ی عاشقانه‌ی زائران، در نگاهت معنا می‌یابد.

دست‌های نیازمند و لب‌های نجواگر، هم‌صدا و هم‌جهت، به سوی یک مقصد بلند شده‌اند؛

و تو، غرق در تماشای آن شور و شوق بی‌انتها، می‌بینی که چگونه دل‌ها بر گرد آن گنبد طلایی می‌چرخند.

خدای من! این منظره را نه قلم تواند نگاشت و نه واژه تابِ توصیفش دارد؛

این صحنه را باید با دل دید، با جان لمس کرد، و در اعماق روح، به حضورِ قدسی‌اش ایمان آورد.

آنجا، بر بامِ حرم، دلم از بندِ زمین رها شد. گویی بال درآورده بودم و در میانِ صفوفِ ملائکِ پاسبانِ آستان، به پرواز درآمده‌ام. آن لحظات، از عمرِ دنیوی نبود؛ زمان از حرکت ایستاده بود و دل، در ملکوت سیر می‌کرد.

در کنار گنبد، رو به آستانِ آن امامِ رئوف ایستادم، نماز خواندم، نجوا کردم، و قطرات اشک، زبانِ خاموشِ دلم شدند.

آن شبِ روشن و روحانی، به حقیقت، «شبی در حریمِ خورشید هشتم» بود؛ شبی که به عمرم افزود، نه بر سال‌ها، که بر جان و ایمانم.

سفر به آستان خورشید هشتم

در واپسین لحظاتِ حضور، دستانم را به سوی آسمان بلند کردم و از عمقِ جان دعا گفتم: برای بیماران، شفای عاجل؛ برای مؤمنان، عاقبت‌به‌خیری؛ و برای ایران اسلامی، عزت و اقتدار.

السلام علیک أیّها الإمام الرّؤوف، یا علیّ بن موسی الرّضا، و رحمة‌الله و برکاته.

* خادم افتخاری اعتاب مقدسه عراق. عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران

سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم سفر به آستان خورشید هشتم