به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، نیمه شب 18اکتبر 2025 (26 مهر 1404) فرارسید و برجام و قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل پس از ده سال پرالتهاب و پیچیدگی دیپلماتیک به نقطه پایان خود رسیدند؛ لحظهای که نه تنها مهر پایانی بر یک فصل حساس از تاریخ معاصر ایران بود که نشان داد جهان نمیتواند بازگشتی به دوران پیش از توافق را تجربه کند؛ چه آنچه در 23 تیر 1394 با عنوان «پایان یک بحران غیرضروری» رقم خورد، فراتر از یک معامله هستهای بود و ثبت جهانی آن، توافقی که ایران و شش کشور صاحب قدرت ایالات متحده، فرانسه، انگلستان، آلمان، روسیه و چین بر مبنای بده و بستانی دقیق و متقن با هدف تنشزدایی فراگیر و مهار چالش هستهای امضا کردند اما خروج یکجانبه آمریکا در بهار 1397 مسیر توافق را به تلاطمی بیسابقه کشاند که آثار آن در ادعای موسوم به «اسنپبک» جلوهگر شد.
اکنون با عبور از ایستگاه پایانی برجام، سه پایتخت اروپایی با هیاهویی دیپلماتیک و اصراری آشکار مدعی بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت علیه ایران شدهاند؛ ادعایی که به ظاهر میخواست سیطره حقوقی و سیاسی تهران را در عرصه بینالملل به چالش بکشد اما با مداخله روسیه و چین، دو عضو دائم شورای امنیت، این پروژه از همان ابتدا با دیوار محکمی از مخالفت روبهرو شد؛ مخالفتی که نه تنها تلاش غرب برای بازتولید فشار بینالمللی و ایجاد آشفتگی در توازن حقوقی جهانی را ناکام گذاشت که مهر تأییدی بر اعتبار بینالمللی توافق و قاعده حقوقی آن زد و آشکار ساخت که هیچ ترفند سیاسی هرچند پرصدا و سازماندهی شده، قادر به عبور از چهارچوبهای پذیرفته شده بینالمللی نخواهد بود.
در این میانه، ایران توانسته از همین چهارچوبهای حقوقی تثبیتشده برای تحکیم مواضع خود و جلوگیری از زیادهخواهیهای خارجی بهره ببرد و بدین ترتیب، صحنه جهانی را بهگونهای بازسازی کند که نشان میدهد استراتژی صبر، دقت و تسلط حقوقی میتواند سد راه فشارهای فرامرزی شود. شماری از صاحبنظران سیاست خارجی در گفتوگو با «ایران» میگویند تلاش غرب برای فعالسازی مکانیسم موسوم به «اسنپبک» چیزی جز ایجاد آشفتگی حقوقی، کاهش اثر پایان عمر قطعنامه 2231 و تحریک فضای مبهم در پرونده هستهای ایران نیست؛ ادعایی که در مقابل، با تفسیر حقوقی ایران، همسویی کامل با واقعیات میدانی و اصول بنیادین حقوق بینالملل را نشان میدهد و تصویر یک دیپلماسی هوشمند، محاسبهگر و متکی بر قواعد را برجسته میکند.
در این چشمانداز پسابرجامی، معیار سنجش مواضع کشورها دیگر بیانیههای رسمی و ژستهای دیپلماتیک نیست که میزان التزام عملی آنها به قطعنامههای تحریمی علیه ایران است؛ همان پارامتری که میتواند روسیه و چین را به الگویی از نافرمانی هوشمندانه در برابر فشار غرب بدل کند و مسیر آرایش نوین قدرت در سطح جهانی را به نحوی تعیین کند که پیامدهای آن فراتر از مرزهای ایران، در توازن ژئوپلیتیک و نسلهای آینده نیز محسوس و سرنوشتساز باشد.
مشروعیت جهانی قرائت ایران از پایان قطعنامه 2231
بهزاد احمدی، استاد دانشگاه و صاحبنظر مسائل اروپا
پایان رسمی مهلت 10 ساله برجام و قطعنامه 2231 را میتوان نقطه عطفی در مسیر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دانست؛ نقطهای که در آن تفسیر حقوقی و سیاسی تهران از شرایط جدید، با واقعیات میدانی و حقوق بینالملل همراستا ارزیابی میشود. بر مبنای این قرائت، با انقضای مهلت مقرر در قطعنامه 2231، تمامی محدودیتهای ناشی از آن خاتمه یافته و تحریمهای پیشین سازمان ملل علیه ایران از حیث حقوقی فاقد اعتبار است. این برداشت که مورد تأیید رسمی دو عضو دائم شورای امنیت یعنی روسیه و چین نیز قرار گرفته، به معنای تثبیت موقعیت حقوقی ایران در نظام بینالملل و بیاثر شدن تلاش غرب برای احیای تحریمها از مسیر غیرقانونی «مکانیزم ماشه» است.
اهمیت این تحول زمانی آشکارتر میشود که مواضع ایران در سطح جهانی مورد حمایت گسترده قرار گرفته است. در اجلاس اخیر وزرای خارجه جنبش عدم تعهد، حدود 120 کشور از موضع ایران حمایت کردند؛ رخدادی که نشان میدهد بخش بزرگی از جامعه بینالمللی، روایت غرب از بازگشت تحریمها را مردود دانسته و آن را فاقد وجاهت حقوقی تلقی میکند. در چنین شرایطی، مسیر حقوقی و دیپلماتیکی که وزارت امور خارجه ایران برگزیده است، اقدامی هوشمندانه و مبتنی بر واقعگرایی است. هرچه تهران بتواند این قرائت را در مجامع بینالمللی نهادینهتر سازد، مشروعیت تصمیمات سیاسی غرب بیش از پیش زیر سؤال خواهد رفت و وزن دیپلماتیک ایران افزایش مییابد.
با این حال، پایان قطعنامه 2231 نباید تنها به معنای بسته شدن پروندهای گذشته تلقی شود، بلکه فرصتی برای بازتعریف سیاست خارجی ایران در مرحلهای جدید است.
تجربه برجام نشان داد که سیاست خارجی موفق، در گرو تصمیمگیری واقعبینانه، تعاملگرا و مبتنی بر منافع ملی است. از این منظر، سیاست امروز ایران باید بر سه پایه «عقلانیت، انعطاف و صلابت» استوار باشد تا بتواند در موقعیتهای مختلف، از ظرفیتهای نرم و سخت خود بهصورت متوازن بهره گیرد. در این چهارچوب، تکیه بر همکاریهای راهبردی با شرق، بهویژه با روسیه و چین، اقدامی منطقی در جهت تقویت جایگاه ایران است اما محدود کردن سیاست خارجی به شرقگرایی، کاستن از ظرفیتهای متنوع کشور در عرصه جهانی خواهد بود. تداوم دیپلماسی فعال، تنوعبخشی به روابط خارجی و مدیریت هوشمندانه تنش با اروپا ضرورتی اجتنابناپذیر است.
کاهش سطح تنش با اروپا از منظر افزایش قدرت چانهزنی ایران معنا مییابد. در نهایت، سیاست خارجی کارآمد باید با اقتصاد ملی پیوندی ارگانیک داشته باشد. دیپلماسی مؤثر آن است که بتواند زمینه توسعه اقتصادی و بهبود معیشت مردم را فراهم آورد.
پایان برجام؛ اعتبار از دست رفته اروپا
محمد کشاورزاده، سفیر اسبق ایران در چین
با پایان یافتن دوره 10 ساله قطعنامه 2231 و در نتیجه، لغو رسمی محدودیتهای تحریمی سازمان ملل علیه ایران، مرحلهای تازه در پرونده هستهای کشور آغاز شده است. این تحول، در حالی رقم خورده که تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) با فعالسازی سازوکار موسوم به «ماشه»، بازگشت تحریمهای بینالمللی را اعلام کردهاند؛ اقدامی که نه از منظر حقوقی مشروعیت دارد و نه با اصول و عرف روابط بینالملل سازگار است. در واقع، این تصمیم بیش از آنکه بر مبنای منطق حقوقی باشد، بازتابی از پیروی سیاسی اروپا از سیاستهای ایالات متحده است.
نگاهی به کارنامه روابط ایران و این سه کشور طی 10 سال گذشته نشان میدهد که اروپا در عمل هیچگاه به تعهدات خود پایبند نبوده است. خروج غیرقانونی دولت ترامپ از برجام در سال 2018 و وعده اروپاییها برای جبران خسارتهای ایران، نقطه عطفی در این بدعهدیها بود. سازوکار مالی اینستکس که قرار بود تجارت میان ایران و اروپا را حفظ کند، هیچگاه عملیاتی نشد و ایران در اجرای یکجانبه تعهداتش تنها ماند. با وجود فشارهای سنگین و تحریمهای بیسابقه، ایران از برجام خارج نشد و نشان داد که به اصول و مسئولیتهای بینالمللی خود وفادار است. در این شرایط، اقدام اخیر اروپاییها نه تنها غیرعقلانی بلکه از منظر دیپلماسی بینالملل اقدامی غیرحرفهای تلقی میشود. واقعیت آن است که ایران با وجود تحریمهای گسترده آمریکا، توانسته است مسیر توسعه و ثبات اقتصادی خود را حفظ کند و حتی با گسترش روابط با شرکایی چون چین و روسیه، در معادلات جهانی جایگاه خود را تقویت نماید. حمایت کشورهایی مانند پاکستان و گویان به عنوان اعضای غیردائم شورای امنیت از موضع ایران نیز بیانگر آن است که قطعنامه 2231 عملاً وجاهت سیاسی و حقوقی خود را از دست داده است.
چین، الگوی نافرمانی از تحریمهای غرب
عبدالرضا فرجی راد، استاد مسائل ژئوپلیتیک
با پایان یافتن مهلت 10 ساله برجام و قطعنامه 2231 در 26 مهرماه، صحنهای تازه از اختلاف حقوقی و سیاسی میان ایران و غرب پدید آمده است. ایران، روسیه و چین معتقدند که بر اساس مفاد قطعنامه، تحریمهای سازمان ملل علیه ایران به پایان رسیده و باید لغو آنها به طور رسمی اعلام شود؛ اما در سوی مقابل، کشورهای غربی بهویژه تروئیکای اروپایی با فعالسازی مکانیزم موسوم به «ماشه»، بازگشت تحریمها را اعلام کردهاند. این در حالی است که چنین اقدامی از دیدگاه حقوق بینالملل فاقد وجاهت است.به اعتقاد دو عضو دائم شورای امنیت یعنی روسیه و چین این اقدام از چند جهت غیرقانونی است: نخست آنکه موضوع اختلاف باید پیش از هر چیز در کمیسیون حل اختلاف برجام مطرح میشد، اما این مسیر طی نشد؛ دوم آنکه خود اروپاییها در اجرای تعهداتشان پیشگام نقض برجام بودند. ایران نیز تنها پس از یک سال صبر و بیعملی اروپا، سطح غنیسازی خود را از 3.67 درصد به 20 و سپس به 60 درصد افزایش داد. از همین رو، استدلال روسیه و چین مبنی بر اینکه تهران مقصر اصلی نیست، مورد پذیرش بسیاری از ناظران بینالمللی است. با وجود این، فشار سیاسی و اقتصادی ایالات متحده بر اعضای دیگر شورای امنیت همچنان بالاست و ممکن است برخی کشورها تحت نفوذ واشنگتن با این روند همراه شوند.
با این حال، اگر روسیه و چین بر مواضع خود پایدار بمانند، فضای جدیدی برای ایران گشوده خواهد شد. در شرایط کنونی، ایران با حدود 20 کشور رابطه تجاری فعال دارد که نزدیک به 15 کشور از آنها در همسایگیاش قرار دارند. در این میان، نقش چین بسیار کلیدی است؛ کشوری که با 147 کشور جهان روابط تجاری دارد و بزرگترین خریدار بالقوه نفت ایران محسوب میشود.
چنانچه پکن بر موضع خود مبنی بر مخالفت با بازگشت تحریمها بایستد و تجارت خود را با ایران ادامه دهد، این اقدام میتواند مشوقی برای سایر کشورها باشد تا بهرغم فشارهای غرب، با تهران همکاری کنند. امروز نیز انتظار میرود روسیه و چین نامهای رسمی به رئیس شورای امنیت ارسال کنند و پایان تحریمهای ایران را اعلام دارند؛ اقدامی که در صورت تحقق، میتواند مسیر روابط اقتصادی ایران را به سمت عادیسازی پیش ببرد.
التزام عملی به اجرا یا عدم اجرای تحریمها ملاک است
کوروش احمدی، دیپلمات سابق در سازمان ملل
تفاوت تفسیر از وضعیت موجود در پرونده هستهای و تحریمهای شورای امنیت علیه کشورمان که دو دیدگاه متفاوت را در سطح جهان نیز رقم زده است، ریشه در بندهای 8 و 9 قطعنامه 2231 دارد. مطابق ماده 8 قطعنامه 2231، ده سال بعد از «روز تصویب» برجام یا Adoption Day، قطعنامه 2231 منقضی میشود. هیچکدام از قطعنامههای قبلی که در بند 7 (a) همین قطعنامه به آنها اشاره و لغو شده، دیگر اجرا نخواهند شد. شورای امنیت بررسی پرونده هستهای ایران را تمام شده تلقی میکند و برنامه هستهای ایران از دستور کار شورای امنیت خارج میشود.
در عین حال، بند 9 قطعنامه 2231 عنوان میکند که اگر قطعنامههای ضدایرانی بر اساس ماده 12 دوباره احیا شده باشند، محتوای ماده 8 قطعنامه اجرا نمیشود. لذا در شرایط کنونی فرض یک طرف ماجرا این است که قطعنامههای ضدایرانی احیا شدهاند و در نتیجه، بر اساس بند 9، محتوای بند 8 اجرا نمیشود. در حال حاضر، طرفین این دعوا یعنی ایران، روسیه و چین از یک طرف بند 12 را اجراشده نمیدانند و «اسنپبک» را به رسمیت نمیشناسند. روسیه و ایران به صراحت و چین با قدری محافظهکاری از این دیدگاه دفاع میکنند و اجرای بند 12 را به رسمیت نمیشناسند.
در طرف مقابل، طرفهای غربی اروپایی-آمریکایی، جوامع همسو با آنها و دبیرخانه شورای امنیت سازمان ملل معتقدند که تحریمها احیا شدهاند. از این رو، تحولات آتی نیز تحت تأثیر این دو دیدگاه متفاوت خواهد بود. انتظار ایران از این پس عدم تمکین به قطعنامههای تحریمی از سوی چین و روسیه و دیگران خواهد بود. مهمترین نشانه عملی این عدم تمکین نیز میتواند در حوزه همکاریهای تسلیحاتی ایران با چین و روسیه نمود عینی پیدا کند؛ به این ترتیب که مسکو و پکن با این استدلال که منع حقوقی برای همکاری با ایران در این زمینه وجود ندارد، تعاملات نظامی (قراردادهای خرید و فروش تسلیحاتی) با ایران را رسماً و علناً در دستور کار قرار دهند. واقعیت امر این است که از این پس، ملاک برای اینکه کشورها چه دیدگاهی نسبت به وضعیت ایران دارند، نه اعلام موضع سیاسی، بلکه میزان التزام یا عدم التزام عملی آنها نسبت به قطعنامههای تحریمی علیه ایران است، خاصه آنکه دبیرخانه سازمان ملل اعمال مجدد قطعنامههای ششگانه را در صفحات خود اعلام کرده و لیست 43 شخص و 78 نهاد تحت تحریم را دوباره اعلام کرده است.
موضوع مهم دیگر، نحوه برخورد چین و روسیه با کمیته تحریم است که طبق قطعنامه 1737 تشکیل شده بود. در صورت احیای تحریمها، این کمیته باید مجدداً فعال شود، اما با توجه به اینکه تصمیمات کمیتههای تحریم با اتفاق آرای اعضا گرفته میشود، روسیه و چین میتوانند از طریق عدم پیوست به اجماع روند فعالیت آن را کند یا مختل کنند؛ مشابه کاری که در کمیته تحریمهای 1718 (کره شمالی) انجام دادند. همچنین تشکیل مجدد پنل یا هیأت کارشناسی پیشبینی شده در قطعنامه 1929 نیز منوط به موافقت اعضای شوراست، که چین و روسیه میتوانند با وتو از آن جلوگیری کنند.
موازنه واقعگرایانه در پرونده هستهای
علیاکبر فرازی، سفیر اسبق ایران در رومانی و مجارستان
در مواجهه با پرونده هستهای ایران، نگاه صرفاً حقوقی نمیتواند تصویر کامل واقعیت را ارائه دهد. حتی اگر تمام استدلالهای حقوقی معتبر و مستدل باشند، آنچه در عمل تعیینکننده نزدیک یا دور شدن اجرای حقوق بینالملل است، قدرت سیاسی و دیپلماتیک کشورهاست. تجربههای گذشته نشان داده که تکیه صرف بر حقوق نمیتواند مانع اقداماتی مانند سازوکار «اسنپبک» شود؛ بلکه موفقیت در عرصه بینالملل، نتیجه تنظیم هوشمندانه روابط با بازیگران کلیدی مانند اروپا، روسیه و چین و ایجاد توازن میان آنهاست. این یعنی دیپلماسی تنها به مذاکره حقوقی محدود نمیشود، بلکه مدیریت روابط پیچیده قدرتها و بهرهگیری از فرصتها و شکافها در عرصه بینالملل اهمیت حیاتی دارد.
در این چهارچوب، تعامل هدفمند با روسیه و چین و همزمان مدیریت دیپلماسی با اروپاییها، بهویژه اتحادیه اروپا، اهمیت ویژهای پیدا میکند. کشورها باید از اهرمهای سیاسی و دیپلماسی خود برای جلوگیری از اجرای تحریمها بهره ببرند و از هر گونه سوءتفاهم یا فاصلهگذاری در گفتوگوها اجتناب کنند. موفقیت در این مسیر تنها به بیانیهها و موضعگیریها محدود نمیشود، بلکه به توازن دقیق دیپلماسی، برنامهریزی راهبردی و بهرهگیری هوشمندانه از قدرت سیاسی وابسته است. همزمان، همکاری عملی با بازیگران شرقی میتواند شکافها و فرصتهای دیپلماتیک را تقویت کند. تعامل با چین و روسیه، بهویژه در مواقعی که مواضع آنها با غرب در تضاد است، باید همراه با توجه به نقش اروپا و آمریکا باشد تا راهبرد کلی دچار ضعف نشود. چنین تعاملاتی میتوانند به عنوان اهرمهایی برای کنترل روند تحریمها، جلوگیری از تشدید فشارهای طرف غربی و حتی ایجاد فرصت برای بازتعریف معادلات بینالمللی عمل کنند.
در تشریح این ظرفیت میتوان گفت که در چهارچوب شورای امنیت، حتی اگر نامه چین و روسیه در رابطه با لزوم تغییر وضعیت پرونده هستهای ایران و خروج آن از دستورکار شورای امنیت ترتیب اثر نیابد، موضع جدی این دو عضو دائم در تضاد با آمریکا و اروپا نشاندهنده شکاف بزرگ در شوراست. این شکاف به محدود شدن اجرای تحریمها یا سازوکار «اسنپبک» منجر میشود و عدم همراهی پکن و مسکو با تصمیمات غربی، علاوه بر کاهش مشروعیت قطعنامهها، زمینه را برای کشورهای همسو با آنها فراهم میکند تا تحریمها را دور بزنند یا اجرا نکنند.
در نتیجه، ایجاد این شکاف میان اعضای دائم شورا، بهطور خودکار کارآمدی قطعنامههای تحریمی را کاهش میدهد و نقش کشورهای غیرغربی در شکلدهی به توازن قدرت در عرصه بینالملل را برجسته میکند.
ژئوپلیتیک؛ مبنای حمایت پکن و مسکو از تهران
سید رسول موسوی، سفیر سابق ایران در فنلاند
در آستانه پایان دوره 10 ساله قطعنامه 2231، مواضع روسیه و چین درباره این رخداد تاریخی معنای ویژهای پیدا کرده است. از دید مسکو و پکن – فعال شدن سازوکار «اسنپبک» فاقد مبنای حقوقی است و نمیتواند مبنای بازگشت خودکار تحریمها باشد. به همین دلیل، روسیه با صراحت و چین تلویحاً اعلام کردهاند که قطعنامههای تحریمی علیه ایران را اجرا نخواهند کرد. واقعیت این است که مواضع روسیه و چین در شورای امنیت در جریان مباحث مربوط به «اسنپبک» حاکی از همراهی سیاسی همهجانبه با ایران است. اما ارزیابی عملی این موضعگیری منوط به گذر زمان و انجام اقدامات در همراهی یا عدم همراهی با تحریمها است.
به عبارت دیگر همکاری اقتصادی و سیاسی با کشوری غیرتحریمی برای آنها بسیار آسانتر و کمهزینهتر است. علاوه بر این شرایط کنونی نیز با دوران پیش از برجام تفاوتهای قابل توجهی دارد. در گذشته، چین و روسیه تا حدودی با سایر اعضای شورای امنیت همراهی داشتند، اما اکنون اختلافات ژئوپلیتیکی با غرب باعث شده موضع مستقلتری اتخاذ کنند. امروز کشورها خود مجریان اصلی تحریمها هستند و میتوانند در ظاهر با تصمیمات شورای امنیت همراهی کنند، اما در عمل مسیر دیگری در پیش بگیرند. از همین رو، تحریمهای احتمالی علیه ایران بعید است همچون قبل از اجماع و انسجام بینالمللی برخوردار باشند. در عین حال، همکاری روسیه و چین با ایران تا زمانی ادامه دارد که تهران در چهارچوب پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) باقی بماند.
ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد
حمید قنبری، معاون دیپلماسی اقتصادی وزارت امور خارجه
1. واقعیتی به نام تحریم
تحریم، برای ما ایرانیها، دیگر یک واژه نیست؛ واقعیتی است که در تار و پود زندگیمان تنیده شده است. بیش از دو دهه است که هر خانوادهای، هر بنگاه اقتصادی و هر مقام سیاسی در این کشور به نوعی با آن درگیر بوده است. تحریم دیگر مفهومی انتزاعی یا صرفاً بینالمللی نیست؛ در چشمان یکدیگر میخوانند.
با این حال، در سالهای اول، ما با تحریمها نه از موضع پذیرش و شناخت، بلکه از موضع انکار روبهرو شدیم. آن روزها، در میان هیاهوی سیاسی، کسانی میگفتند:«تحریمها کاغذپارهاند.» شاید هدفشان آرام کردن جامعه بود یا شاید خودشان هم باور داشتند که تحریم نمیتواند اثری داشته باشد. اما واقعیت، آرام و بیصدا، راه خودش را رفت. کارخانهها یکییکی با کمبود قطعات روبهرو شدند، ارز کمیاب شد، بیماران، داروهای خاص را پیدا نمیکردند و خانوادهها فهمیدند که تحریم فقط سیاست نیست، بلکه سایهای است که تا عمق زندگی مردم پیش میرود.
در چنین فضایی، نگاه حاکمیتی نیز کمکم تغییر کرد. سیاست انکار، جای خود را به سیاست تعامل داد.
دولتمردان دریافتند که نمیتوان تا ابد پشت شعارها پناه گرفت و واقعیت اقتصادی را نادیده انگاشت. جامعه انتظار داشت راهی برای رفع تحریمها پیدا شود، حتی اگر برای آن لازم باشد انعطافهایی نشان داده شود که تا پیش از آن، در فضای سیاسی ایران، غیرقابل تصور بود. در نتیجه همین چرخش تدریجی، برجام شکل گرفت؛ توافقی که در تابستان 2015 امضا شد و امیدی آفرید که شاید بتوان از این دور باطل رهایی یافت. در آن روزها، واژه «لغو تحریم» نه فقط در تیتر خبرها که در دل مردم نیز طنین داشت؛ انگار پنجرهای به سوی نفس کشیدن باز شده بود.
اما تاریخ همیشه مطابق خواستهها پیش نمیرود. برجام هم نپایید؛ مخالفتها در واشنگتن و فشارها در منطقه، این توافق را شکننده کرد و امید مردم بار دیگر در گرد و غبار بیاعتمادی فرو رفت. سالهاست که بازگشت به برجام، احیای توافق یا دستیابی به توافقی تازه بر سر زبانهاست، اما هیچکدام از این تلاشها هنوز به نتیجه نرسیدهاند.
اکنون، پس از جنگ دوازده روزه و حمله به ایران در میانه مذاکرات، پرسشها دوباره به شکلی دردناک بر سر زبانها افتادهاند: آیا راهی باقی مانده است؟ آیا به بنبست رسیدهایم؟ آیا باید با تحریمها کنار بیاییم، بیآنکه امیدی به رفع آنها باشد؟ آیا مسیر ما به سرنوشت عراقِ پس از جنگ خلیجفارس شباهت پیدا میکند، جایی که جامعهای زیر بار تحریمها به آرامی فرسوده شد؟
بعضی همین را میگویند؛ میگویند تحریمها تا اطلاع ثانوی تقدیر ما شدهاند و دیگر نمیتوان در برابرشان ایستاد. اما پیش از آنکه تسلیم چنین قضاوتی شویم، باید لحظهای مکث کنیم و به تاریخ نگاه بیندازیم. تاریخ تحریمها، تاریخی است پر از فراز و فرود، پر از تجربههایی که نشان میدهد تحریمها نه جاودانهاند و نه همیشه با یک فرمول واحد به پایان میرسند. در واقع، هیچ تحریمی در جهان تا ابد پایدار نمانده است؛ گاه با توافق، گاه با تغییر سیاسی، گاه با فرسایش تدریجی و گاه حتی با دگرگونی در معادلات بینالمللی به پایان رسیده است.
اکنون وقت آن است که این پرسش را از نو مطرح کنیم: آیا تنها راه پایان تحریمها توافق سیاسی یا تغییر رژیم است؟ یا در مسیر تاریخ، نمونههایی وجود داشته که تحریمها به شکلهای دیگری فروکش کردهاند؟ برای یافتن پاسخ، باید سفری به گذشته داشته باشیم، به پرونده کشورهایی که پیش از ما با این ابزار فشار روبهرو شدند و روزی، دیر یا زود، از زیر سایه آن بیرون آمدند.
2. پرسش محوری: آیا تحریمها همیشه با توافق تمام میشوند؟
در فضای امروز، وقتی از «پایان تحریمها» سخن میگوییم، ذهن بیشتر ما به سرعت به سمت توافق سیاسی میرود. گویی پایان هر تحریم، ناگزیر باید بر میز مذاکره رقم بخورد؛ جایی که طرفین پس از کشمکشهای فراوان، روی کاغذ امضا میزنند و دوربینها لبخندها را ثبت میکنند. اما واقعیت تاریخی، پیچیدهتر از این تصویر ساده است. بسیاری از تحریمها در جهان نه با توافق رسمی پایان یافتهاند، نه با فروپاشی سیاسی طرف هدف، بلکه در مسیرهایی مبهمتر، تدریجیتر و گاه پیشبینیناپذیر فروکش کردهاند.
مشکل اینجاست که ما تحریم را معمولاً پدیدهای سیاسی میدانیم، در حالیکه ماهیت آن درهم تنیده است: اقتصادی، اجتماعی، روانی و حتی اخلاقی. وقتی تحریم بر جامعهای سایه میاندازد، فقط تراز تجاری یا نرخ ارز را جابهجا نمیکند، بلکه ادراک مردم از «آینده» را نیز تغییر میدهد. در چنین شرایطی، پایان تحریمها نیز کمتر شبیه یک لحظه تاریخی و بیشتر شبیه یک فرآیند تدریجی تغییر است؛ گاهی در سیاست، گاهی در اقتصاد و گاهی حتی در ذهن ملتها.
اگر بخواهیم از تجربه دیگران بیاموزیم، باید این پرسش ساده را به پرسشهای دقیقتر بشکنیم:
آیا تحریمها زمانی پایان مییابند که هدف سیاسی تحریمکننده محقق شود؟
یا زمانی که هزینه ادامه تحریم از فایدهاش بیشتر میشود؟
آیا تحریم میتواند خود تحریمکننده را خسته کند، چنانکه از درون فرو بپاشد؟
و مهمتر از همه، آیا همیشه لازم است که کشور هدف «تسلیم» شود تا تحریمها برداشته شوند؟
پاسخ این پرسشها را نمیتوان در تیتر خبرها یافت. باید به تاریخ سرک کشید و پرونده تحریمهای بزرگ را ورق زد؛ پروندههایی که هر کدام داستانی دارند، سرنوشتی و در پایان، درسی. در این سفر، نه فقط با شکستها و پیروزیها، بلکه با چگونگی پایان تحریمها روبهرو میشویم؛ اینکه کدام از درون فرو پاشید، کدام با مذاکره به نقطه عطف رسید و کدام چنان طولانی شد که عملاً بیاثر شد.
تاریخ، گاهی آموزگار آرامی است، اما حافظهای دقیق دارد. اگر از او درست بپرسیم، پاسخ میدهد. پس بیایید از او بپرسیم: تحریمها چگونه تمام میشوند؟
3. سفر در تاریخ تحریمها: روایتهایی از پایان
برای فهمیدن اینکه تحریمها چگونه تمام میشوند، باید کمی از سیاست روز فاصله بگیریم و به عقب نگاه کنیم. تاریخ، آزمایشگاهی است که در آن بارها و بارها دولتها، ملتها و نظامهای بینالمللی نسخههای مختلف «فشار اقتصادی» را آزمودهاند. برخی از آن تجربهها با شکست کامل روبهرو شدهاند، برخی با مصالحه و برخی با فرسایش متقابل تا جایی که تحریم دیگر معنای خود را از دست داده است.
آغاز تاریخ تحریمها
چهارصد سال پیش از میلاد، آتن علیه همسایه کوچک خود، مگارا، تحریم تجاری وضع کرد. آنها میخواستند با بستن راههای دادوستد، مگارا را وادار به تسلیم کنند. اما تحریم، همانطور که اغلب در تاریخ تکرار شده، به ابزاری برای خشم و درگیری بدل شد. مگارا دست به مقاومت زد، متحدانش را فرا خواند و جهان یونانی به سوی جنگ پلوپونزی رفت؛ یکی از خونبارترین جنگهای باستان. این اولین درس تاریخ بود: وقتی تحریم جای گفتوگو را بگیرد، دیر یا زود، صداهای توپها شنیده میشود. پایان آن تحریم، نه در میز مذاکره، بلکه در میدان جنگ رقم خورد.
وقتی تحریمکننده در دام خود گرفتار شد
بیش از دو هزار سال بعد، ناپلئون بناپارت کوشید با «نظام قارهای» خود، بریتانیا را خفه کند. فرمان داد که همه بنادر اروپا از دادوستد با لندن منع شوند تا اقتصاد بریتانیا از درون فرو بپاشد. اما نتیجه چیز دیگری بود؛ بازارهای قاچاق شکوفا شدند، متحدان اروپایی از کمبود کالا به تنگ آمدند و اقتصاد فرانسه خود دچار بحران شد. سرانجام، این امپراطوری تحریمکننده بود که شکست خورد.
تحریم ناپلئون نه با مذاکره پایان یافت و نه با تغییر رژیم در لندن، بلکه با فرسایش قدرت تحریمکننده. این دومین درس تاریخ بود: گاهی تحریم آنقدر سنگین است که قبل از هدف، دامن فرستنده را میگیرد.
جامعه ملل و موسولینی:وقتی اجماع جهانی فرو میریزد
در سال 1935، وقتی موسولینی به اتیوپی حمله کرد، جامعه ملل تصمیم گرفت تحریمهایی علیه ایتالیا وضع کند؛ اولین تحریم چندجانبه بزرگ در قرن بیستم. اما آمریکا عضو جامعه ملل نبود، آلمان از موسولینی حمایت میکرد و چند کشور کلیدی هم بیمیل به ادامه فشار بودند. نفت و فولاد همچنان به ایتالیا میرسید و موسولینی کار خود را کرد. وقتی آدیسآبابا سقوط کرد، اعضای جامعه ملل تحریمها را بیسروصدا کنار گذاشتند.
پایان این تحریم، در واقع شکست اراده جمعی جهان بود. هیچ توافقی امضا نشد، فقط سکوت آمد. این سومین درس تاریخ بود: تحریم، اگر پشتوانه سیاسی و اجماع نداشته باشد، پیش از آنکه به هدف برسد، از درون تهی میشود.
بحران سوئز: وقتی تحریم به ابزار دیپلماسی بدل میشود
در 1956، بریتانیا، فرانسه و اسرائیل با حملهای ناگهانی به مصر، کانال سوئز را اشغال کردند. آمریکا، برخلاف انتظار متحدانش، با این اقدام مخالفت کرد و با تحریمهای مالی و ارزی لندن را تحت فشار گذاشت. ارزش پوند در بازارهای جهانی سقوط کرد و دولت ایدن دریافت که بدون حمایت واشنگتن، اقتصادش تاب نمیآورد. در کمتر از دو ماه، بریتانیا عقب نشست و نیروهایش را خارج کرد.
پایان این تحریم، نمونه کمیابی از موفقیت سریع و قاطع بود ؛ تحریمی که نه به جنگ انجامید و نه به بنبست، بلکه در چهارچوب دیپلماسی، هدف سیاسی خود را محقق کرد.
رودزیا: فرسایش زمان و سقوط تدریجی یک رژیم
در 1965، دولت سفیدپوست ایان اسمیت در رودزیا (زیمبابوه امروزی) اعلام استقلال کرد. بریتانیا و سپس سازمان ملل او را تحریم کردند. سالها، این تحریمها بینتیجه ماند؛ رژیم رودزیا از طریق آفریقای جنوبی و پرتغال کالا وارد میکرد و بازار سیاه شکوفا بود. اما با گذشت زمان، ترکیب فشار اقتصادی، جنگ داخلی و انزوای جهانی رژیم را فرسود. سرانجام در 1979، اسمیت به میز مذاکره بازگشت و قدرت را به اکثریت سیاهپوست واگذار کرد.
پایان این تحریم، نه لحظهای ناگهانی بلکه فرآیندی فرسایشی بود ؛ گام به گام، سال به سال، تا جایی که ادامه وضعیت ممکن نبود.
تحریم نفتی اعراب علیه غرب: فشار، سپس مصالحه
در 1973، کشورهای عربی عضو اوپک صادرات نفت به آمریکا و غرب را قطع کردند تا آنها را وادار به فشار بر اسرائیل کنند. قیمت نفت چهار برابر شد، اقتصاد جهان لرزید و صفهای طولانی بنزین در شهرهای آمریکا شکل گرفت. اما بهتدریج با میانجیگری واشنگتن و تغییر موازنه جنگ، اعراب تولید نفت را از سر گرفتند. تحریم پایان یافت، نه با شکست و نه با پیروزی کامل، بلکه با تعدیل اهداف و بازگشت به منطق مصالحه.
آفریقای جنوبی: تحریمهایی که به وجدان جهان تکیه داشتند
شاید هیچ تحریمی به اندازه تحریمهای ضدآپارتاید آفریقای جنوبی در حافظه جمعی بشر نمانده باشد. از تحریمهای سازمان ملل و آمریکا گرفته تا بایکوتهای فرهنگی، ورزشی و دانشگاهی، همه جهان به تدریج پشت مردم سیاهپوست ایستاد. اقتصاد آفریقای جنوبی بهمرور از سرمایه خارجی تهی شد و جامعه سفیدپوست نیز از انزوای بینالمللی به تنگ آمد. در نهایت، در اوایل دهه 1990، رژیم آپارتاید فروپاشید و نلسون ماندلا آزاد شد.
پایان این تحریم، نتیجه ترکیب فشار خارجی و تحول درونی بود. جهان تحریم کرد، اما مردم آفریقای جنوبی نیز تغییر را خواستند.
لیبی، ایران و روسیه: تجربههای معاصر
در دهه 1990، لیبی تحت رهبری قذافی سالها زیر تحریم ماند تا سرانجام در 2003 با پذیرش مسئولیت بمبگذاریها و کنار گذاشتن برنامههای تسلیحاتی، به توافقی سیاسی رسید و تحریمها لغو شد. ایران در 2015 با برجام گام مشابهی برداشت، هرچند مسیر آن ناتمام ماند. روسیه در 2014 و سپس 2022 با تحریمهای گسترده روبهرو شد و هنوز نتیجه نهایی روشن نیست. اما همانطور که جنتلسون میگوید، «هیچ تحریمی تا ابد دوام نیاورده است؛ آنچه میماند، شکل پایان آن است ؛مذاکره، مقاومت، یا تغییر در معادلات جهانی.»
از آتن تا قذافی، از موسولینی تا ماندلا، تاریخ به ما میگوید: «تحریمها همیشه با توافق تمام نمیشوند، اما همیشه پایان دارند.»
پایان تحریم ممکن است در دفتر دیپلماتها نوشته شود، یا در فرسایش تدریجی اقتصاد، یا در دگرگونی ذهنها. هیچ جامعهای در تحریم ابدی نمانده است؛ مسأله فقط این است که آنجامعه با تحریم چه میکند: میشکند، یا دگرگون میشود.
4. وظایف نخبگان در دوران تحریم
در روزگار تحریم، شاید هیچ مسئولیتی سنگینتر از مسئولیت نخبگان و روشنفکران نباشد. تحریم، فقط فشار اقتصادی نیست؛ نوعی اختلال در «افق دید» یک ملت است. وقتی اقتصاد زیر بار فشار خم میشود، ذهنها هم به تدریج خسته و افسرده میشوند، و در چنین وضعی، سخنِ هر نویسنده، استاد، مدیر یا روزنامهنگار، میتواند یا به بازسازی امید جمعی کمک کند یا به فروپاشی آن سرعت بخشد.
نخبگان جامعه در این شرایط باید میان دو وسوسه خطرناک تعادل برقرار کنند: از یکسو وسوسه انکار واقعیت، و از سوی دیگر وسوسه سیاهنمایی مطلق. انکار، همان اشتباهی است که در سالهای اول تحریم مرتکب شدیم، زمانی که عدهای میگفتند «تحریمها کاغذپارهاند» و تصور میکردند میتوان با نادیده گرفتن واقعیت، از آثار آن گریخت. نتیجهاش را همه دیدیم: انباشت بحرانها، بیاعتمادی عمومی، و ناامیدی از اصلاح. اما در نقطه مقابل، سیاهنمایی مطلق نیز به همان اندازه ویرانگر است. آنکه هر روز مردم را از فروپاشی و فاجعه میترساند، در واقع ناخودآگاه به تداوم تحریمها خدمت میکند؛ چون هیچ تحریمی به اندازه تحریم امید خطرناک نیست.
در روزگار تحریم، کار روشنفکر فقط تحلیل نیست؛ اخلاقِ تحلیل نیز اهمیت دارد. او باید واقعیت را بیپرده بگوید، اما طوری که گفتنش مردم را به کنش فرا بخواند، نه به تسلیم. باید خطاهای گذشته را نقد کند، اما به قصد بازسازی، نه انتقام. باید بداند که در شرایط فشار خارجی، حقیقت و مسئولیت از هم جدا نیستند.
نخبگان، اگر میخواهند نقشی در پایان تحریمها داشته باشند، باید دو کار را همزمان انجام دهند: اول، به سیاستمداران واقعبینی بیاموزند - اینکه راه خروج از تحریمها نه در شعار و انکار، بلکه در گفتوگو، شفافیت، و بازسازی اعتماد جهانی است؛ و دوم، به مردم امید بیاموزند - اینکه ملتهایی که در سختی، عقل و کرامت خود را حفظ میکنند، دیر یا زود از تونل تحریم عبور خواهند کرد.
وظیفه نخبگان نه «تسلیم واقعیت» است و نه «فرار از آن»، بلکه تبدیل رنج به خرد و امید به برنامه است. اما این وظیفه دو چهره دارد. در عرصه بینالمللی، نخبگان باید برای مشروعیتزدایی از تحریمها تلاش کنند؛ باید در گفتار و نوشتار، در دانشگاه و رسانه، نشان دهند که تحریم اقتصادی علیه یک ملت نه ابزار سیاست مشروع، بلکه شکلی از خشونت ساختاری است که جان انسانها را نشانه میگیرد. هر مقاله، هر سخنرانی و هر دیالوگی که بتواند این واقعیت را در افکار عمومی جهان برجسته کند، گامی است در جهت کاستن از قدرت اخلاقی تحریم.
در عین حال، در فضای داخلی، رسالت نخبگان «امیدآفرینی» است. نه از نوع توخالی و تبلیغاتی، بلکه امیدی برآمده از شناخت واقعیت و باور به ظرفیتهای درونی کشور. نخبگان باید مردم را به کار و اندیشه دعوت کنند، نه به انفعال و ترس. باید باور عمومی را از تسلیم به حرکت بدل کنند؛ چون هیچ سیاستی، هیچ مقاومتی و هیچ اصلاحی بدون امید دوام نمیآورد.
و در این میان، آنان وظیفه دارند با کسانی که در فضای سیاسی یا رسانهای، دشمن را به تحریم و فشار بیشتر ترغیب میکنند، به روشنی و با استدلال روبهرو شوند. هر صدایی که از درون مرزها، زبان دشمن را تکرار کند و رنج مردم را ابزار رقابت سیاسی خود سازد، در واقع بر زخم جامعه نمک میپاشد. نخبگان باید مرز میان نقد مسئولانه و همصدایی با تحریم را مشخص کنند؛ زیرا نقد صادقانه، نیروی اصلاح است، اما دعوت به تحریم، نوعی خیانت مدنی است. تاریخ بارها نشان داده است که تحریمها، هرچند میتوانند اقتصاد را تضعیف کنند، اما اگر جامعهای از درون تهی نشود، اگر نخبگانش همزمان در جهان مشروعیت تحریم را زیر سؤال ببرند و در درون کشور امید را زنده نگه دارند، هیچ قدرتی نمیتواند آینده او را مصادره کند.
5. جمعبندی: رسالت روشنفکران
حالا که از تاریخ عبور کردهایم و به اکنون خود بازمیگردیم، شاید بتوانیم تصویر روشنتری از وضعیت خویش ترسیم کنیم. ما مردمی هستیم که تحریم را با گوشت و پوست لمس کردهایم؛ نه در گزارشهای رسمی، بلکه در قبض برق، در نوسان قیمت نان و در اضطراب یک مادر برای داروی فرزندش. هیچکس در این کشور نیاز به تعریف تحریم ندارد. همه، در حد خود، آن را زیستهاند.
اما در این میان، تفاوت میان جوامعی که زیر بار تحریم فرو میریزند و جوامعی که از دل آن بیرون میآیند، در یک چیز نهفته است: چگونگی مواجهه نخبگان و اندیشمندان با بحران. اگر تحریم صرفاً به دولت مربوط باشد، مردم تماشاگر خواهند ماند؛ اما اگر نخبگان بتوانند تحریم را به مسألهای ملی و فکری تبدیل کنند -به فرصتی برای بازاندیشی در سیاست، اقتصاد و اخلاق عمومی- آنگاه جامعه از «تحریمشدگی» عبور میکند، حتی اگر تحریم رسمی هنوز ادامه داشته باشد.
در چنین شرایطی، روشنفکر باید حافظ امید باشد، نه تاجر ناامیدی. باید حقیقت را بگوید، اما چنان که گفتنش راهی بگشاید، نه اینکه درها را ببندد. باید به مردم یادآوری کند که تحریم، اگرچه ظالمانه است، اما ماندگار نیست و ملتهایی که در طوفان، عقلانیت و کرامت خود را نگاه میدارند، دیر یا زود ساحل را خواهند دید.
تحریمها همیشه با توافق تمام نمیشوند؛ گاهی با فرسایش، گاهی با تغییر موازنه جهانی، گاهی با مقاومت خلاقانه و گاهی با دگرگونی درون خود جامعه. اما آنچه در همه این مسیرها ثابت مانده، نقش انسانِ آگاه و امیدوار است؛ کسی که میداند حتی اگر هیچ راهی در بیرون نمانده باشد، هنوز میتوان در درون راهی گشود.
امروز، در میانه فشارها و تهدیدها، در زمانهای که دوباره از «مرگ تدریجی» سخن میگویند، رسالت روشنفکر این است که مردم را از مرگ نترساند، بلکه از فراموشی برهاند؛ از بیحسی، از عادت کردن به فقر، از قانع شدن به ناامیدی. باید یادآوری کند که هیچ تحریمی نمیتواند ملتی را که میخواهد بماند، از پای درآورد.
اگر تاریخ درسی به ما داده باشد، این است: تحریمها ماندگار نیستند، اما ملتها اگر امیدشان را ببازند، خود را تحریم کردهاند.
روشنفکر، نویسنده، استاد دانشگاه، مدیر، روزنامهنگار و کارآفرین، هر کدام به سهم خود باید مراقب باشند این تحریم دوم، یعنی تحریمِ امید، بر ما غلبه نکند؛ زیرا هر توافقی، هر لغو تحریمی و هر گشایش اقتصادیای اگر درون ملت حس زندگی و ایمان به آینده به وجود نیاورد، ثمری نخواهد داشت. اما اگر این حس زنده بماند، حتی در سختترین روزها نیز تحریمها دیر یا زود به پایان خواهند رسید؛ همانگونه که در تاریخ، همیشه چنین بوده است.
چراغی در میان سایهها
تحریمها خواهند رفت، همانگونه که پیش از این رفتهاند، اما آنچه میماند، چگونگی ماندن ماست.
اگر در این سالهای سخت، انسانیتمان را حفظ کنیم، اگر به جای تسلیم، صبور و هوشیار بمانیم، اگر حقیقت را با امید درآمیزیم، آنگاه تحریمها فقط حادثهای در تاریخ خواهند بود، نه سرنوشتی برای همیشه.
در پایان، شاید بتوان گفت:تحریم، امتحان است، نه از قدرت، بلکه از ایمان.و ملتی که در میان سختی، به خرد و امید پشت نکند، حتی اگر دیرتر از دیگران به سپیده برسد، طلوعش پایدارتر خواهد بود.
روز تاریخی پایان قطعنامه 2231
حمید بعیدینژاد، عضو تیم مذاکره کننده برجام
یکی از نخستین و مهمترین موضوعاتی که در طول مذاکرات برجام مطرح شد و تا روزهای پایانی گفتوگوها جزو اختلافات اساسی دو طرف باقی ماند، تعیین مدت زمان اعتبار این توافق بود. ایران بر این باور بود که برجام یک چهارچوب موقت و کوتاهمدت است که طی آن، تهران با هدف ایجاد اعتماد و اثبات صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود، نظارتهای مشترک و مورد توافق طرفین را برای مدت زمان مشخصی میپذیرد. همزمان، طرفهای مقابل متعهد میشدند که در همین بازه زمانی تمامی تحریمهای هستهای و شش قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران لغو شود.
طرفین سرانجام پس از دو سال مذاکره فشرده توافق کردند که مدت اعتبار برجام 10 سال تعیین شود. همچنین مقرر شد تحریمهای تسلیحاتی در سال پنجم و تحریمهای موشکی در سال هشتم اجرای برجام لغو شود. این توافقها به همراه جزئیات دقیق آن، در قطعنامهای جدید با عنوان قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد ثبت شد. بر اساس بند 8 این قطعنامه، تصریح شده است که 10 سال پس از اجرای برجام – یعنی در 18 اکتبر 2025 – اعتبار قطعنامه 2231 به پایان میرسد. پایان این قطعنامه به این معناست که تمامی تعهدات نظارتی مندرج در برجام خاتمه مییابد و از آن پس، برنامه هستهای ایران صرفاً مشمول قواعد عمومی آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواهد بود.
به بیان دیگر، ایران پس از این تاریخ نیازی به اجرای تعهدات فراتر از استانداردهای متعارف نظارتی نخواهد داشت و همان قواعدی را رعایت میکند که برای سایر کشورهای عضو آژانس نیز اعمال میشود. متن قطعنامه 2231 به روشنی تأکید میکند که پس از گذشت 10 سال از اجرای برجام، برنامه هستهای ایران به یک برنامه عادی و غیرتحریمی تبدیل میشود و تمام محدودیتها و شش قطعنامه تحریمی پیشین شورای امنیت لغو خواهند شد. با در نظر گرفتن این مقدمات، میتوان گفت بند 8 قطعنامه 2231 یکی از برجستهترین دستاوردهای حقوقی و سیاسی مذاکرات چندجانبه بینالمللی محسوب میشود.
روز تاریخی پایان اعتبار قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل نیمهشب گذشته فرا رسید. بر اساس این مقرره، تمامی محدودیتها علیه برنامه هستهای ایران از همان زمان لغو شد و ایران از این پس تنها مشمول مقررات عمومی نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواهد بود؛ همان استانداردهایی که دیگر کشورهای عضو معاهده NPT نیز پذیرفته و رعایت میکنند. بنابراین این رخداد نقطه عطفی در تاریخ فرآیند بینالمللی بررسی پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود. در این میان، تنها آمریکا و سه کشور اروپایی بودند که برخلاف دیدگاه غالب کشورهای جهان و روند بینالمللی، تلاش کردند تا با نادیده گرفتن و نقض سیستماتیک تعهدات خود در برجام، به هر شکل ممکن از پایان یافتن عمر قطعنامه 2231 جلوگیری کنند.
این اقدام عملاً بهعنوان پوششی برای عدم پایبندی آنان به تعهدات برجام و مصوبات شورای امنیت تعبیر میشد. با این حال، این کشورها به خوبی آگاه بودند که با توجه به حمایت گسترده بینالمللی از دیپلماسی چندجانبه و مفاد قطعنامه 2231، امکان تصویب مصوبهای از سوی شورای امنیت برای تمدید عمر قطعنامه وجود ندارد. روشن بود که ارائه هر پیشنویس جدید برای تمدید اعتبار قطعنامه 2231، به منظور جلوگیری از پایان نظارتهای هستهای مندرج در برجام و ممانعت از لغو تحریمهای قبلی شورای امنیت، حداقل نیازمند وجود اجماع میان پنج عضو دائم شورای امنیت است؛ اجماعی که در شرایط فعلی قابل تحقق نبود.
جای تأسف است که این کشورها به جای پایبندی به قواعد نظام بینالمللی تصمیم گرفتند از فریبکاری و اغتشاش برای اخلال در اجرای مقررات حقوقی بینالمللی استفاده کنند. راهبردی که این کشورها برگزیدند، سوءاستفاده از سازوکار حل اختلافات برجام بود که به اصطلاح، آن را «اسنپبک» نامیدند. با وجود اینکه مواد 36 و 37 برجام به عنوان بخشی از مصوبه شورای امنیت الزامآور بودند، این کشورها تصمیم گرفتند مفاد حل و فصل اختلافات را نادیده بگیرند. آنها حتی با تعویق کوتاهمدت فعالسازی سازوکار برجام مخالفت کردند و به جای تلاش برای حل اختلافات، به ابهامآفرینی، سوءاستفاده از نفوذ خود در شورای امنیت و اقدامات شتابزده روی آوردند. این کشورها حدود سه هفته پیش از پایان اعتبار قطعنامه 2231 شورای امنیت به ادعای خود تلاش کردند شش قطعنامه تحریمی سابق شورای امنیت را که طبق قطعنامه 2231 لغو شده بودند، بازگردانند. پس از این اقدام، با ارسال نامه به دیگر کشورها خواستار شدند که اجرای این شش قطعنامه دوباره اعمال شود. واکنش جهانی به این اقدام برخلاف انتظار کشورهای غربی، ترکیبی از شگفتی و مخالفت بود.
این اقدام بهویژه با شعار همیشگی این کشورها مبنی بر آمادگی برای مذاکره و حل و فصل موضوع هستهای ایران در تضاد آشکار قرار داشت. با این حال، روشن شد که هدف واقعی آنها از این اقدام شتابزده، کاهش بار سیاسی پایان عمر قطعنامه 2231 شورای امنیت و ایجاد نوعی آشفتگی حقوقی و اغتشاش در روند رسیدگی به پرونده هستهای ایران بوده است. کشورهای غربی به خوبی میدانستند که با پایان یافتن اعتبار قطعنامه 2231، پرونده هستهای ایران به طور کامل از دستور کار شورای امنیت خارج میشود و آمریکا و سه کشور اروپایی دیگر دیگر هیچ مأموریت قانونی از سوی این نهاد برای مذاکره با ایران نخواهند داشت. در چنین شرایطی، هرگونه پیشنهاد مذاکره از سوی ایران، نه بر اساس فشار یا الزام شورای امنیت، بلکه صرفاً تصمیم مستقل و ملی ایران خواهد بود.
در روزهای اخیر، بیانیههای متعددی از سوی کشورهای عضو سازمان ملل متحد، شامل اعضای دائم و غیر دائم شورای امنیت، در حمایت از پایان رسمی عمر قطعنامه 2231 و خروج موضوع هستهای ایران از دستور کار شورا صادر شده است. آخرین نمونه این حمایتها، قطعنامه اعضای جنبش عدم تعهد در اوگاندا بود که نماینده 120 کشور از تمامی قارههای جهان است. این تحولات نشان میدهد که ماهیت وضعیت کنونی از منظر حقوق بینالملل روشن و شفاف است.
آمریکا و سه کشور اروپایی به دلیل تخلفات جدی خود در اجرای برجام و نقض مفاد بندهای 36 و 37، هیچ حقی برای توسل به سازوکار حل اختلاف (موسوم به اسنپبک) نداشتهاند و بنابراین شش قطعنامه تحریمی شورای امنیت همچنان لغو شده محسوب میشوند. علاوه بر این، با پایان یافتن اعتبار قطعنامه 2231، هرگونه تلاش برای اعمال تحریم یا محدودیت علیه فعالیتهای قانونی ایران بر اساس مفاد قطعنامه های پیشین شورای امنیت، غیرقانونی تلقی شده و باید توسط جامعه بینالمللی مردود اعلام شود. ایران همواره مطابق با اصول و ارزشهای بنیادین اخلاقی و حقوقی خود، متعهد به مفاد معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) بوده و در عالیترین سطوح سیاسی بارها تأکید کرده است که ساخت و نگهداری سلاح هستهای جایگاهی در دکترین دفاعی کشور ندارد. در عین حال، ایران با آگاهی کامل از تعهدات بینالمللی خود، اصرار دارد از حقوق مشروع و مندرج در اسناد و معاهدات بینالمللی به طور کامل بهرهمند شود.
منبع: ایران
انتهای پیام/