دور باطل برای نیروهای تازهنفس
البته یک اشکال اساسی وجود داشته و دارد. این نیروهای تازهنفس با همان مواد و دروس و اندیشه و تفکری تغذیه و تربیت شدند و آموزش دیدند که میراث دوران گذشته بود و اگرچه تغییرات بسیار اندک (بنا به ضروریات زمانه) در آنها اعمال گردید اما محتوای آموزشی همان بود و با آموزههای انقلاب و تفکرات ایرانی اسلامی کاری نداشت.
اگرچه اغلب این نیروها همان نیروهای انقلابی بودند اما تحتتاثیر فضای سکولار هنری کشور، آنها نیز به این نقطه رسیدند که تفکرات دینی باید در خانه بمانند یا حداکثر پشت در کلاسهای سینما نگه داشته شوند.به آنها القا کردند که هنر و سینما جای ایدئولوژی و دین و مذهب و حتی مکان تفکر و اندیشه هم نیست.
در نهایت به هنر منهای تفکر بسنده کردند. اگرچه هر هنری طبعا از تفکری برخاسته و نشأت گرفته اما این هنر برآمده از انقلاب، نهتنها از تفکر انقلاب و مهد آن یعنی ایران و اسلام نشانهای نداشت بلکه ار تفکرات مقابل آن بهره میبرد و به خود عنوان «انسانی» هم الصاق کرده بود و از همین رو بود که تاکید داشتند سینمای نوین پس از انقلاب یک سینمای انسانی است نه سینمای اسلامی که طبعا انسانیت را نیز در خود مستتر داشته و دارد.
هنر سکولار با این تفکر محوری که هنر و سینما کاری با تفکرات دینی و ایدئولوژیک نداشته و «هنر برای هنر» است یا برای تجارت و سرگرمی و اینترتینمنت همراه نمایش خیل فیلمهای کلاسیک آمریکایی و اروپایی به عنوان مصادیق انکارناپذیر سینما و هنر به خورد این جوانان انقلابی داده شد؛ همان تفکری که از حدود ۲۰۰ سال پیش در فضای فرهنگی و علمی این مملکت تزریق شد و بهخصوص سینما به عنوان تنها هنر وارداتی این دیار با همین تفکر و اندیشه سکولار وارد این سرزمین شد و شکل گرفت و رشد کرد.
نتیجه این نوع تفکر و اندیشه در حوزه سینما، تربیت جوانان علاقهمند به سینما بود که به همان سبک و سیاق سینمای پیش از انقلاب و با دروس و سرفصلهای طراحی شده در غرب (بدون آنکه با ابعاد فرهنگی و اجتماعی جامعه ما همخوانی داشته باشد) پرورش یافتند و آموختند. بنابراین در این سینمای جوان نیز کمتر نشانی از امید و مفاخر و باورهای ایرانی به چشم خورد. درواقع بعضا به همان سندروم شبه روشنفکری سینمای رایج مبتلا گشت!
سردرگمی جوانان و سینمای جوان
نگارنده در برخی سالها مانند سال ۱۳۸۸، عضو هیأت انتخاب فیلمهای کوتاه جشنواره سینمای جوان و همچنین جشنواره سینما حقیقت شاهد این ماجرا بودم که دهها فیلم مستند و داستانی کوتاه و بلند از سینماگران جوان و فیلمسازان تازهکار، فاقد هرگونه نشانهای بودند که هویت و فرهنگ و آیین و سبک زندگی ایرانی_اسلامی ما را یدک بکشند. اگرچه فیلمهایی که از مراکز شهرستان میآمد، تا حدودی به فرهنگ و ارزشهای جامعه ما وفادار نشان میدادند اما تولیدات مراکز شهرهای بزرگ بهویژه تهران، سرشار از ناامیدی و بحران و سردرگمی به نظر میرسیدند.
متاسفانه مراکز انجمن سینمای جوانان ایران که در بسیاری از شهرهای کشور، دفتر و نمایندگی دارد و میتواند این امکان را برای جوانان علاقهمند شهرستانی فراهم کند که در شهر و دیار خویش، به تجربه سینما و فیلمسازی مشغول شوند نیز کمتر در زمینهسازی فضای سینمای ایرانی_اسلامی برای فیلمسازان جوان تلاش نموده و اغلب به گونهای نهچندان برنامهریزی شده و غیرسیستماتیک با این موضوع برخورد کرده و میکنند.
درواقع ناآگاهی و کمسوادی بخش قابلتوجهی از مدیران این مراکز خصوصا در شهرهای بزرگ و راهبرد کورکورانه و تاریخ گذشته آنها، سردرگمی بیشتر سینماگران علاقهمند و جوان را بهبار آورده که بعضا یا درون فرمهای نافرم تقلیدی غرق شده یا در میان تبلیغات بیپایه و اساس منادیان سینمای به اصطلاح هنری هاج و واج میمانند که بالاخره فرم چیست و محتوا کجاست و ناگزیر به تئوری منسوخ جدایی فرم از محتوا تن درمیدهند!!
مستندسازان جوان
از طرف دیگر، سینمای مستند نیز با حضور مستندسازان جوانی مانند مهدی نقویان و مرکز مستندسازی حوزه هنری خصوصا با مدیریت جوان و فعالش، حال و هوایی دیگر پیدا کرد. دو مجموعه مستند «در برابر طوفان» درباره روزهای انقلاب با استفاده از فیلمها و اسنادی که تا آن روز در برابر هیچ رسانهای قرار نگرفته بودند (مانند اسناد مذاکرات شورای امنیت کشور در روزهای اوج انقلاب در بهمن ۵۷) و «خارج از دید» درباره فتنه سال۸۸ و پس از آنکه برای اولین بار از فیلمهای تعقیب و مراقبت و همچنین دستگیری جاسوسانی مانند محمد باقر و سیامک نمازی، همچنین نازنین زاغری و نزار زاکا استفاده شده بود، از جمله مهمترین مستندهای فوق بودند که هرکدام در دو سری ۱۰، ۱۲ قسمتی تولید شدند. مهدی نقویان پیش از آن نیز فیلمهای مستند درخور توجهی مثل «بازی»، «رمز و راز ملکه»، «پول و پورن»، «ارثیه پدری»، «گزارش اقلیت»، «قصه فیل و الاغ» و ... را ساخته بود.
در این مسیر باید به ایجاد مراکزی مانند سفیرفیلم و بنیاد روایت و رونق مستندسازی پویا در تلویزیون و حتی ایجاد شبکه مستند نیز اشاره کرد که در مسیر ساخت فیلم و سریالهای مستند استاندارد و قوی با موضوعات آگاهی بخش مردمی و انقلابی، سهمی مهم و نقشی اساسی داشتند.
روند غنی شدن مستند در سینمای ایران، متاسفانه از سوی جریان حاکم بر آنکه اکثرا در اختیار همان گروه شبهروشنفکر و دارای تفکرات سکولار و با گرایشات غربی بود، موردتوجه قرار نگرفت و علیرغم شعارهای شداد و غلاظ برای حمایت از سینماگران جوان اما میدان را همچنان به مستندسازان جریانی که اغلب در انجمنهای مستندسازی خانه سینما متمرکز بودند یا مورد علاقه رسانههای خارج کشور قرار میگرفتند واگذار کرد.
از همین رو جضور در مهمترین جشنوارههای مستند کشور مثل جشنواره سینما حقیقت یا بخش مستند جشنواره فجر یا جشنواره سینمای جوان از اغلب فیلمسازان جوان انقلابی دریغ شد و بیشتر جوایز این جشنوارهها به فیلمسازان همان جریان اعطا گردید. هرچند به لحاظ هنری و روایی، ساختارهای بسیار ضعیف و عقبمانده داشتند.اغلب در این میدان، مستندهایی موردتوجه قرار میگرفت که به هر نحو ممکن، تفکرات و ارزشهای اسلامی و ملی و انقلابی را زیر سؤال برده و آیین و سبک زندگی و ترقیات و شبهات و تبلیغات آن سوی مرزها را بزرگ میکردند. همچون فیلمهایی که مهرداد اسکویی ،محمد شیروانی ، پیروز کلانتری، مجتبی میرطهاسب و ... تولید کردند یا مستندهای متعلق به فیلمسازان پیش از انقلاب.
نادیده گرفتن فیلمسازان و مستندسازان جوان که اغلب متعلق به جبهه انقلاب بودند، از سوی جریان اصلی سینمای کشور، از مهمترین خسارات و آسیبهای این سینما محسوب شد که آن را علاوهبر دوری از یک جریان اصیل سینمایی و همچنین روایات ناگفته، از مهمترین دغدغهها و دلمشغولیهای مردم و تودههای محروم جامعه باز داشت.
راهی برای عمار شدن
اگرچه اغلب متولیان سینمای کشور، این سینما را از وجود مستندسازان جوان انقلابی محروم ساختند اما خوشبختانه بنیانگذاری جشنوارهای دیگر که هم فیلمهای کوتاه و هم آثار مستند را پوشش میداد، به نام جشنواره «عمار» از سال ۱۳۸۹ تا حدود زیادی نقیصه فوق را جبران کرد. خصوصا که متولی جشنواره عمار، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با مدیریت وحید جلیلی و مرحوم نادر طالبزاده بود که خود همین موضوع فرصت مناسبی برای فیلمسازان کوتاه و مستندسازان جوان انقلابی بهوجود آورد. حتی برای آنان که مانند نقویان و امثال او به مرکز مستندسازی حوزه هنری یا م<سساتی مانند سفیر فیلم و بنیاد روایت فتح و ... دسترسی نداشتند و فقط خودشان بودند و خدای خودشان.
از همین رو در جشنواره مردمی فیلم عمار، بسیاری از فیلمسازان جوان از دورافتادهترین نقاط کشور به سینمای ایران معرفی شدند. اگرچه لابیهای حاکم بر این سینما، همچنان آن را مانند قلعهای در بسته و غیرقابل نفوذ برای جریان سینماگران جوان درآوردهاند اما آثارشان در اقصی نقاط این سرزمین بر پرده سینما یا نمایشگرهای ویدئویی در خانهها و مساجد و حسینیهها و سالنهای عمومی در مقابل دیدگان محرومترین مردم ایران در روستاهای دورافتاده قرار گرفت و حتی بر صفحه تلویزیونهای کوچک خانگی در اتاقهای محقر به نمایش گذاشته شد.
البته یک اشکال اساسی وجود داشته و دارد. این نیروهای تازهنفس با همان مواد و دروس و اندیشه و تفکری تغذیه و تربیت شدند و آموزش دیدند که میراث دوران گذشته بود و اگرچه تغییرات بسیار اندک (بنا به ضروریات زمانه) در آنها اعمال گردید اما محتوای آموزشی همان بود و با آموزههای انقلاب و تفکرات ایرانی اسلامی کاری نداشت.
اگرچه اغلب این نیروها همان نیروهای انقلابی بودند اما تحتتاثیر فضای سکولار هنری کشور، آنها نیز به این نقطه رسیدند که تفکرات دینی باید در خانه بمانند یا حداکثر پشت در کلاسهای سینما نگه داشته شوند.به آنها القا کردند که هنر و سینما جای ایدئولوژی و دین و مذهب و حتی مکان تفکر و اندیشه هم نیست.
در نهایت به هنر منهای تفکر بسنده کردند. اگرچه هر هنری طبعا از تفکری برخاسته و نشأت گرفته اما این هنر برآمده از انقلاب، نهتنها از تفکر انقلاب و مهد آن یعنی ایران و اسلام نشانهای نداشت بلکه ار تفکرات مقابل آن بهره میبرد و به خود عنوان «انسانی» هم الصاق کرده بود و از همین رو بود که تاکید داشتند سینمای نوین پس از انقلاب یک سینمای انسانی است نه سینمای اسلامی که طبعا انسانیت را نیز در خود مستتر داشته و دارد.
هنر سکولار با این تفکر محوری که هنر و سینما کاری با تفکرات دینی و ایدئولوژیک نداشته و «هنر برای هنر» است یا برای تجارت و سرگرمی و اینترتینمنت همراه نمایش خیل فیلمهای کلاسیک آمریکایی و اروپایی به عنوان مصادیق انکارناپذیر سینما و هنر به خورد این جوانان انقلابی داده شد؛ همان تفکری که از حدود ۲۰۰ سال پیش در فضای فرهنگی و علمی این مملکت تزریق شد و بهخصوص سینما به عنوان تنها هنر وارداتی این دیار با همین تفکر و اندیشه سکولار وارد این سرزمین شد و شکل گرفت و رشد کرد.
نتیجه این نوع تفکر و اندیشه در حوزه سینما، تربیت جوانان علاقهمند به سینما بود که به همان سبک و سیاق سینمای پیش از انقلاب و با دروس و سرفصلهای طراحی شده در غرب (بدون آنکه با ابعاد فرهنگی و اجتماعی جامعه ما همخوانی داشته باشد) پرورش یافتند و آموختند. بنابراین در این سینمای جوان نیز کمتر نشانی از امید و مفاخر و باورهای ایرانی به چشم خورد. درواقع بعضا به همان سندروم شبه روشنفکری سینمای رایج مبتلا گشت!
سردرگمی جوانان و سینمای جوان
نگارنده در برخی سالها مانند سال ۱۳۸۸، عضو هیأت انتخاب فیلمهای کوتاه جشنواره سینمای جوان و همچنین جشنواره سینما حقیقت شاهد این ماجرا بودم که دهها فیلم مستند و داستانی کوتاه و بلند از سینماگران جوان و فیلمسازان تازهکار، فاقد هرگونه نشانهای بودند که هویت و فرهنگ و آیین و سبک زندگی ایرانی_اسلامی ما را یدک بکشند. اگرچه فیلمهایی که از مراکز شهرستان میآمد، تا حدودی به فرهنگ و ارزشهای جامعه ما وفادار نشان میدادند اما تولیدات مراکز شهرهای بزرگ بهویژه تهران، سرشار از ناامیدی و بحران و سردرگمی به نظر میرسیدند.
متاسفانه مراکز انجمن سینمای جوانان ایران که در بسیاری از شهرهای کشور، دفتر و نمایندگی دارد و میتواند این امکان را برای جوانان علاقهمند شهرستانی فراهم کند که در شهر و دیار خویش، به تجربه سینما و فیلمسازی مشغول شوند نیز کمتر در زمینهسازی فضای سینمای ایرانی_اسلامی برای فیلمسازان جوان تلاش نموده و اغلب به گونهای نهچندان برنامهریزی شده و غیرسیستماتیک با این موضوع برخورد کرده و میکنند.
درواقع ناآگاهی و کمسوادی بخش قابلتوجهی از مدیران این مراکز خصوصا در شهرهای بزرگ و راهبرد کورکورانه و تاریخ گذشته آنها، سردرگمی بیشتر سینماگران علاقهمند و جوان را بهبار آورده که بعضا یا درون فرمهای نافرم تقلیدی غرق شده یا در میان تبلیغات بیپایه و اساس منادیان سینمای به اصطلاح هنری هاج و واج میمانند که بالاخره فرم چیست و محتوا کجاست و ناگزیر به تئوری منسوخ جدایی فرم از محتوا تن درمیدهند!!
مستندسازان جوان
از طرف دیگر، سینمای مستند نیز با حضور مستندسازان جوانی مانند مهدی نقویان و مرکز مستندسازی حوزه هنری خصوصا با مدیریت جوان و فعالش، حال و هوایی دیگر پیدا کرد. دو مجموعه مستند «در برابر طوفان» درباره روزهای انقلاب با استفاده از فیلمها و اسنادی که تا آن روز در برابر هیچ رسانهای قرار نگرفته بودند (مانند اسناد مذاکرات شورای امنیت کشور در روزهای اوج انقلاب در بهمن ۵۷) و «خارج از دید» درباره فتنه سال۸۸ و پس از آنکه برای اولین بار از فیلمهای تعقیب و مراقبت و همچنین دستگیری جاسوسانی مانند محمد باقر و سیامک نمازی، همچنین نازنین زاغری و نزار زاکا استفاده شده بود، از جمله مهمترین مستندهای فوق بودند که هرکدام در دو سری ۱۰، ۱۲ قسمتی تولید شدند. مهدی نقویان پیش از آن نیز فیلمهای مستند درخور توجهی مثل «بازی»، «رمز و راز ملکه»، «پول و پورن»، «ارثیه پدری»، «گزارش اقلیت»، «قصه فیل و الاغ» و ... را ساخته بود.
در این مسیر باید به ایجاد مراکزی مانند سفیرفیلم و بنیاد روایت و رونق مستندسازی پویا در تلویزیون و حتی ایجاد شبکه مستند نیز اشاره کرد که در مسیر ساخت فیلم و سریالهای مستند استاندارد و قوی با موضوعات آگاهی بخش مردمی و انقلابی، سهمی مهم و نقشی اساسی داشتند.
روند غنی شدن مستند در سینمای ایران، متاسفانه از سوی جریان حاکم بر آنکه اکثرا در اختیار همان گروه شبهروشنفکر و دارای تفکرات سکولار و با گرایشات غربی بود، موردتوجه قرار نگرفت و علیرغم شعارهای شداد و غلاظ برای حمایت از سینماگران جوان اما میدان را همچنان به مستندسازان جریانی که اغلب در انجمنهای مستندسازی خانه سینما متمرکز بودند یا مورد علاقه رسانههای خارج کشور قرار میگرفتند واگذار کرد.
از همین رو جضور در مهمترین جشنوارههای مستند کشور مثل جشنواره سینما حقیقت یا بخش مستند جشنواره فجر یا جشنواره سینمای جوان از اغلب فیلمسازان جوان انقلابی دریغ شد و بیشتر جوایز این جشنوارهها به فیلمسازان همان جریان اعطا گردید. هرچند به لحاظ هنری و روایی، ساختارهای بسیار ضعیف و عقبمانده داشتند.اغلب در این میدان، مستندهایی موردتوجه قرار میگرفت که به هر نحو ممکن، تفکرات و ارزشهای اسلامی و ملی و انقلابی را زیر سؤال برده و آیین و سبک زندگی و ترقیات و شبهات و تبلیغات آن سوی مرزها را بزرگ میکردند. همچون فیلمهایی که مهرداد اسکویی ،محمد شیروانی ، پیروز کلانتری، مجتبی میرطهاسب و ... تولید کردند یا مستندهای متعلق به فیلمسازان پیش از انقلاب.
نادیده گرفتن فیلمسازان و مستندسازان جوان که اغلب متعلق به جبهه انقلاب بودند، از سوی جریان اصلی سینمای کشور، از مهمترین خسارات و آسیبهای این سینما محسوب شد که آن را علاوهبر دوری از یک جریان اصیل سینمایی و همچنین روایات ناگفته، از مهمترین دغدغهها و دلمشغولیهای مردم و تودههای محروم جامعه باز داشت.
راهی برای عمار شدن
اگرچه اغلب متولیان سینمای کشور، این سینما را از وجود مستندسازان جوان انقلابی محروم ساختند اما خوشبختانه بنیانگذاری جشنوارهای دیگر که هم فیلمهای کوتاه و هم آثار مستند را پوشش میداد، به نام جشنواره «عمار» از سال ۱۳۸۹ تا حدود زیادی نقیصه فوق را جبران کرد. خصوصا که متولی جشنواره عمار، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با مدیریت وحید جلیلی و مرحوم نادر طالبزاده بود که خود همین موضوع فرصت مناسبی برای فیلمسازان کوتاه و مستندسازان جوان انقلابی بهوجود آورد. حتی برای آنان که مانند نقویان و امثال او به مرکز مستندسازی حوزه هنری یا م<سساتی مانند سفیر فیلم و بنیاد روایت فتح و ... دسترسی نداشتند و فقط خودشان بودند و خدای خودشان.
از همین رو در جشنواره مردمی فیلم عمار، بسیاری از فیلمسازان جوان از دورافتادهترین نقاط کشور به سینمای ایران معرفی شدند. اگرچه لابیهای حاکم بر این سینما، همچنان آن را مانند قلعهای در بسته و غیرقابل نفوذ برای جریان سینماگران جوان درآوردهاند اما آثارشان در اقصی نقاط این سرزمین بر پرده سینما یا نمایشگرهای ویدئویی در خانهها و مساجد و حسینیهها و سالنهای عمومی در مقابل دیدگان محرومترین مردم ایران در روستاهای دورافتاده قرار گرفت و حتی بر صفحه تلویزیونهای کوچک خانگی در اتاقهای محقر به نمایش گذاشته شد.