به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، هدا ترخان نویسنده و منتقد ادبی در نشست نقد و بررسی رمان «سایدا» نوشته معصومه محمودی در انجمن ادبی «ماها» دانشگاه هنر و اندیشه قم، اظهار کرد: رمان در مورد مفاهیمی مثل مرگ، زندگی، رنج و مسئله مهمی به نام مادری صحبت میکند. موضوعی که در تمام داستان حضور پررنگ دارد. به نظرم قصه «سایدا» قصه یک زن نیست قصه زنان است. ما در داستان با قصه سه زن مواجهیم که هر کدام دغدغه، تردید و مسائل خودشان را دارند اما همه اینها در نقطه مادری به هم متصل میشوند.
ترخان افزود: ایده اصلی داستان ایده جسورانهای است که به نحو متفاوتی در داستان مطرح میشود. نگاه به این مسئله بحث روز است و ممکن است دو موضوع را رقم بزند. هم فرصتآفرین هم تهدیدآمیز باشد. البته بسته به اینکه نویسنده میخواهد چه پرسشهایی را مطرح کند این موضوع اهمیت پیدا میکند.
این نویسنده تاکید کرد: برای اینکه موضوع فرصت آفرین باشد داستان باید ماجرای خوب و شخصیتپردازی قوی داشته باشد. آنچه به خوبی قابل مشاهده است اینکه رمان قصه و شخصیت پردازی قابل قبولی ارائه کرده است.
ترخان اضافه کرد: مخاطب با شخصیتها همراه میشود، میبینتشان و با تلاشهای آنها همراه میشود. تلاش نویسنده برای تشخص دادن به شخصیتها در دیالوگها قابل ستایش است و برای هر کدام از آنها تکیه کلامها و عادتهای ویژهای در نظر میگیرد تا به آنها تشخص دهد. اینها هم ویژگیهای مثبت اثر است.
این نویسنده بیان کرد: در عین حال که شخصیتپردازی خوبی شکل گرفته، ماجراپردازی جذابی هم دارد، چرا که از ابتدا تا انتها مخاطب با گرههای داستانی متعددی روبهرو است.
ترخان ادامه داد: نتیجه این ویژگیها آن میشود که زمانی که منتقد میخواهد کتاب را بخواند با خوانش اول به فکر نقد کردن داستان نیست و تا انتها پیش میرود. ترکیب این دو موضوع اثرگذاری را خلق میکند و همراه شدن مخاطب را به ارمغان میآورد.
وی گفت: در کنار همه اینها نکته بعدی که در رمان «سایدا» وجود دارد این است که زبان بسیار روان و خوشخوان است. به سبب غنی بودن دایره واژگانی نویسنده کلی تشبیه و ضرب المثل و کنایه در اثر است و واژههای متعددی خلق شده است و این موضوع باعث شده است دایره لغات منفعل مخاطب فرا خوانده شود و آنها فعال شوند.
ترخان گفت: ریتم در سراسر داستان کُند نمیشود و گره افکنیها مخاطب را جلو میبرند. گرچه در پایان داستان سوالاتی درباره پیرنگ و چرایی اتفاقات پیش میآید اما در مجموع داستان لذتبخش است و میتوان از این موارد چشمپوشی کرد.
نباید از اصل و ذات نویسندگی که قصه است دور شویم
حامد جلالی دیگر منتقد این نشست گفت: فضای روشنفکری به سمتی رفته که از اصل و ذات نویسندگی دور میشویم. ما قرار است کتابها را بخوانیم نه اینکه با پیچشهای زبانی و ساختاری از اصل ماجرا که قصه است دور شویم. باید اجازه داد کار راحت خوانده شود و پیش برود و این اتفاق در رمان «سایدا» میافتد و این برای من لذت بخش بود و یک نفس کتاب را خواندم.
جلالی اضافه کرد: مرتبه اول که رمان «سایدا» را خواندم نتوانستم نقد کنم و دوست داشتم ببینم انتهای داستان چه میشود و یادم رفته بود که قرار است این کتاب را نقد کنم لذا سرگرم خواندن داستان شدم.
وی گفت: این یکی از ویژگیهای مهم و بارز هر کتابی از جمله رمان «سایدا» است. کتاب یک دور شما را میکشاند که با آن همراه شوی، بخوانی و دنبال این هستید که شخصیت اصلی به نام «سایدا» میخواهد چه کار کند. از این جهت کتاب برایم دلنشین بود.
این منتقد در بخش دیگری از سخنانش یادآور شد: وقتی کتاب «سایدا» را مطالعه میکنید، متوجه میشوید با نویسندهای روبهرو هستید که داستان و مبانی و ساختار آن را میشناسد و میداند برای یک داستان باید مهندسی کرد و متوجه میشویم یک سری از موضوعات مهم داستان و داستاننویسی را میشناسد. اما وقتی که دقیق میشویم میبینیم داستان به مرحله چفت شدن این موضوعات نرسیده است. یعنی یک جایی یک موضوعی کاشت میشود که جایش نیست و زمانی که میخواهیم برداشت کنیم، معنی پیدا نمیکند.
این داستاننویس افزود: در تئاتر مشکل اساسی که بازیگران دارند و در ایران هم این مشکل مشهود و زیاد است، عدم تطابق حرکت با دیالوگ است. ما در زندگی عادیمان به صورت ناخودآگاه وقتی حرف میزنیم حرکاتمان با دیالوگهایمان آنقدر روی خوب روی هم قرار میگیرند که کسی نمیگوید این مصنوعی است. هر فردی حرکت و دیالوگش به نحو خاص با هم هماهنگ میشود. اگر بازیگر درک درستی از دیالوگ و تحلیل درستی از متن نداشته باشد، وقتی روی صحنه میرود و دیالوگ میگوید حرکتش پیش و پس میافتد و ما میگوییم که او بازیگر حرفهای نیست.
وی تاکید کرد: در داستان همین مسئله وجود دارد. مخاطب جهان داستان را نمیشناسد و تنها کسی که میتواند آن را به مخاطب من منتقل کند کسی است که آن را زیست کرده باشد و آن کسی جز نویسنده نیست. آنقدر نویسنده باید زیست کند تا تطابق موضاعاتی که به آن اشاره کردم به گونهای باشد که کاملاً با هم هماهنگ شوند.
برنده جایزه «جلال» گفت: داستان یک داستان پاورقی نیست اما باید از این موضوع فراتر برود. وقتی نویسنده میخواهد از آثار پاورقی گامی فراتر بگذارد من دنبال بهانه روایت میگردم. بهانه روایت این است که وقتی مخاطب قصه را میخواند سوال کند که چرا این حرف زده شده است. مثلاً چرا میکروفون را به سهیلا میدهد و در داستان به ننه نخود نمیدهد. از جهت پیرنگ میشود دو گونه به این رمان نگاه کرد. یک گونه اینکه کاری که از سطح کارهای عوامپسندانه فراتر رفته است اما به سطح مثلاً کارهای زویا پیرزاد و فریبا وفی نرسیده و در این میانه مانده است. در این جنس کار طرح اصلی مطرح است و شخصیتهایی که برای من باید عکس و فیلم بسازند.
آدمها وقتی پس خیالشان راحت باشد به همه چیز پشتپا میزنند
عذراسادات رهنمایی، نویسنده و منتقد نیز در بخش دیگری از این نشست گفت: سوالی که در ابتدا در مورد داستان به ذهنم رسید این بود که یک لحظه خودم را جای نویسنده قرار دادم و این سوال را مطرح کردم که اگر فرهادِ داستان به شیرین میرسه چه اتفاقی میافتد.
وی گفت: بعد از اندک تحمل فکر کردم اتفاقاً اگر فرهاد به شیرین میرسید طبیعت عشق عوض میشد و این برایم عجیب بود. حالا میفهمم چرا نظامی نخواست فرهاد به شیرین برسد. آدمها وقتی پس خیالشان راحت باشد به همه چیز پشتپا میزنند.
رهنمایی افزود: من فکر میکنم معصومه محمودی یک لحظه با خودش فکر کرد اگر فرهاد به شیرین میرسید چه میشد. به نظرم جز اینکه طبیعت عشق به هم میخورد اتفاقی نمیافتاد.
∎