به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -فاطمه مهاجری: هشتصد و نود و هفتمین شب از شبهای بخارا، چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴ در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران، به مناسبت انتشار کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران» اثر دکتر مقصود فراستخواه برگزار شد. در این برنامه احمدرضا خضری، وحید شالچی، حسین میرزایی، محمد فاضلی، مقصود فراستخواه و علی دهباشی حضور داشتند. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر میگذرد.
دستنامهای برای دانشگاهپژوهی
علی دهباشی در آغاز نشست خاطر نشان کرد: این شب به مناسبت انتشار کتاب تازه دکتر مقصود فراستخواه برپا شده است، اثری که بهباور ما مرجع و دستنامهای برای دانشگاهپژوهی و مطالعات تاریخی و جامعهشناختی آموزش عالی بهشمار میآید. او با اشاره به مسیر تاریخی آموزش نوین در ایران افزود: از اعزام محصلان و تاسیس دارالفنون تا جنبش آموزشی رشدیه، نهضت مدرسهسازی برای دختران و پسران و سپس شکلگیری مدارس عالی و دانشگاه، همه بازتاب اندیشهورزی نخبگان درباره آموزش بوده است.
به گفته دهباشی، کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران» (با تیتر فرعی «سرگذشت دانشگاه در ایران») دو هدف مرتبط را پی میگیرد: «ارائه گزارشی تاریخی و جامعهشناختی از نهاد دانشگاه در ایران» و «تحلیلی جامعهشناختی از چگونگی شکلگیری و پیگیری این نهاد». او تاکید کرد بخش عمده کتاب، ضمن پوشش دورهای وسیع از باستان تا دهه هشتاد شمسی، به دوره پهلوی و جمهوری اسلامی اختصاص دارد و فراز و فرود تاسیس و تداوم نهاد مدرن دانشگاه را روایت میکند. بهگفته او، یکی از اصول هشتگانه کتاب آن است که بحث آموزش عالی را در پیوند با تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هر مقطع بررسی میکند.
دهباشی در توضیح جایگاه تاریخی دانشگاه اشاره کرد: اگر نظام دانشگاهی در غرب سرگذشتی هشتصد سالهاز تمهیدات سدههای میانی تا تکوین رنسانس و روشنگری و دوره توسعهپشت سر گذاشته است، نظام دانشگاهی در ایران با تاخیر تاریخی مواجه بوده و سرگذشتی عمدتاً یکسدهای دارد. او بر ضرورت خوانش توامان تاریخ و جامعهشناسی دانشگاه برای فهم فراز و نشیبهای این نهاد تاکید کرد.
ضرورت بازپیوند دانشگاه و جامعه
دکتر احمدرضا خضری استاد دانشگاه تهران، مشاور وزیر علوم و مدیرکل حوزه وزارتی دیگر سخنران این نشست بود. وی در ابتدا با تاکید بر نوپدید بودن لفظ «دانشگاه» در فارسی جدید توضیح داد: واژه دانشگاه تنها ۹۱ سال است که در زبان ما رواج یافته؛ به مناسبت تصویب قانون تاسیس دانشگاه تهران در ۸ خرداد ۱۳۱۳. اما مفهوم و کارکرد دانشگاه در ایران دستکم هفده سده پیشینه دارد و در هر دوره دستخوش تحول معنایی و نهادی شده است.
او با ترسیم تبارشناسی نهادی افزود: در عهد کهن، آکادمیها و بیت ابات ها؛ در میانهدوران، اونیورسیتاس ها و مجموعههای مدرسهای و در روزگار جدید دانشگاههای نو، هر کدام بار مسئولیت انتقال و سپس آفرینش دانش را بهدوش داشتهاند. تعبیر درستتر از “تولید علم”، دانشآفرینی است.
خضری کارکردهای دانشگاه را در چهار محور خلاصه کرد:
کارکرد معرفتی / علمی: دانشآفرینی، پژوهش بنیادی، تربیت نیروی متخصص، رویکرد نقادانه به دانش موجود و بسترسازی برای میانرشتهایها.
کارکرد اجتماعی / فرهنگی: ارتقای آگاهی عمومی، تربیت شهروند مسئول، حفاظت ازفرهنگ ملی و دینی و ایجاد فضای آزاداندیشی برای تضارب آرا و پیوند دانشگاه با جامعه.
کارکرد اقتصادی / فناورانه: پیوند دانش و صنعت، نوآوری برای توسعه، حرکت بهسوی دانشگاههای نسل سوم و چهارم و نقشآفرینی در توسعه پایدار.
کارکرد سیاسی: ایستادگی در برابر تمرکز قدرت، ترویج آزادیهای انسانی و مشارکت مدنی، و حضور موثر در سیاستگذاری عمومی.
خضری نسبت دانشگاه با قدرت را کانون چالشهای تاریخی دانست و گفت: این نسبت از دارالفنون آغاز میشود؛ در دوره ناصری، تا وقتی درسهای فنی میخواندند حمایت بود؛ اما با ورود تاریخ، سیاست و علوم اجتماعی، محدودیتها شروع شد. از همانجا چالش دانشگاه و نهاد قدرت شکل گرفت و بعدها به کمیگرایی ای انجامید که عدد پذیرشها و مقالات را بر کیفیت مینشاند.
او پیامد این روند را چنین جمعبندی کرد: دانشگاه در ظواهر موفق است اما کماثر در کارکرد است؛ پیوند دانشگاه و جامعه سست شد، وابستگی بودجهای دست دانشگاه را بست و فرمالیسم گسترش یافت. به همین سبب است که حتی گفتارهایی درباره “پایان دانشگاه” طرح میشود؛ وقتی نهاد دانشگاه از کارکردهای واقعیاش دور میافتد.
خضری سپس به کتاب دکتر مقصود فراستخواه پرداخت و گفت: این اثر نخستینبار در ۱۳۸۷ (مؤسسه خدمات رسا) منتشر شد و چاپجدید آن را نگارستاناندیشه عرضه کرده است. مقدمهتازه، مفصلتر، پختهترومنسجمتر از چاپ پیشین است.
خضری نقاط قوت کتاب را چنین برشمرد:
پیگیری تاریخی دانشگاه از دورههای پیشامدرن تا امروز و امکان فهم تکوین آموزش عالی در بستر تاریخ اجتماعی.
رویکرد میانرشتهای (تاریخ، جامعهشناسی، سیاستگذاری علم) و عبور از توصیف صرف به تحلیل مستند.
اتکای وسیع به منابع و اسناد و نیز بهرهگیری از مشاهدات و ادراکات میدانی مولف که فهم تحلیلی را تقویت کرده است.
پیوندزدن دانشگاه با روندهای بیرونی: اقتصاد، مدرنیزاسیون، دولت / ملت، جنبشهای فکری و مدنی و نقش ایدئولوژی در تحول آموزش عالی.
خضری سپس چند نکته را برای ارتقای اثر در آینده پیشنهاد کرد:
در بعضی فصلها کاستی چارچوب نظری صریح حس میشود؛ نظریات هست اما بهینهسازی چارچوب میتواند انسجام تحلیلی را بالاتر ببرد.
بحث زندگی و فرهنگ دانشگاهی گاه به حاشیه میرود؛ پرداخت مستقل و پررنگتر به این ساحت، لازم است.
تنوع موضوعی بسیار گسترده کتاب، در جاهایی به پراکندگی انجامیده؛ تمرکز موضوعی میتواند انسجاممفهومی را تقویت کند.
بخش پیشامدرن فشرده است و در قیاس با دوره پهلوی و پس از آن، نیازمند بسط بیشتر است.
درباره عنوان کتاب نیز میتوان اندیشید؛ واژه «سوانح» ذهن را به «سانحه» میبرد. شاید بدیل عنوان، بارمعنایی متفاوتی بسازد؛ هرچند نویسنده بیگمان توجیهیروشمند برای آن دارد.
خضری در جمعبندی سخنانش با اشارهای گذرا به شخصیت علمی فراستخواه گفت: دکتر فراستخواه دانشگاهپژوهی متعهد و ایدهپرداز در پاسخ به نیازهای ملی و اجتماعی؛ این خلاصه کارنامهای است که کتاب نیز از آن بهرهمند است. مسئله اصلی دانشگاه در ایران نه کمیت، که کیفیت و کارکرد اجتماعی / فرهنگی آن است؛ بازپیوند دانشگاه و جامعه و تقویت فرهنگ دانشگاهی باید در کانون سیاستگذاری قرار گیرد.
دانشگاه، نهاد خودآگاهی جامعه ایرانی
وحید شالچی استاد دانشگاه علامه طباطبایی دیگر سخنران این نشست بود. وی با ترسیم جایگاه دانشگاه در تجربه معاصر ایران تاکید کرد: دانشگاه یکی از نهادهای اصلی ساماندادن به زندگی ایرانیان در جهان مدرن بوده است؛ نهاد خودآگاهی ما که بخشی از فرهیختگان در آن حضور دارند و جامعه از آن انتظار کنش دارد؛ حتی در رخدادهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی، انتظاری که در بسیاری کشورها معمول نیست.
او نسبت دانشگاه با روایتهای کلان ایران را چنین خلاصه کرد: احساس عقبماندگی تاریخی، تمنای اصلاح، دوگانه عشق / نفرت به غرب و ایده بازگشت به خویشتندر دانشگاه صورتبندی و پیگیری شده است.
بهگفته شالچی، برجستگی مهم کتاب فراستخواه روایت همزمان سه داستان است:
۱. «داستان ایران»،
۲. «داستان دانشگاه ایران»،
۳. «داستان دانشگاه در جهان (با تجربههای آلمانی، آمریکایی و فرانسوی).»
شالچی افزود: این همنشینی به خواننده کمک میکند تفاوت تجربه ایرانی را با سنتهای آکادمیک جهانی بفهمد.
وی با اشارهای فشرده به شخصیت علمی فراستخواه گفت: خلاقیت مفهومی، اخلاق حرفهای و ایراندوستی واقعگرااز وجوه ممیز کارنامه ایشان است. او تاکید کرد که کتاب برای یک خواننده دانشگاهپژوه ارزشمند و سودمند است.
شالچی همچنین در عین ستایش، چند نقد روشی و مضمونی را به کتاب طرح کرد:
۱) نیاز به روایت انتقادیتر از «داستان غرب»
داستان آکادمی غربی در کنار دستاوردهایی چون روشنگری و رفاه، سویههای استعمار، نابرابری و سرکوب هم داشته است. تصویر کتاب در این بخش آرمانیتر از واقع مینماید. هرچند موضوع کتاب بازکردن همهجانبه آن نبوده، اما چند کد انتقادی صریح میتوانست توازن روایت را بیشتر کند.
۲) سهم دانشگاه ایرانی در جامعه ایرانی
کتاب بهدرستی تاثیر جامعه و قدرت بر دانشگاه را نشان میدهداز تمنای ساخت دانشگاه مطلوب تا اختلال در روندها. اما سهم خود دانشگاه ایرانی در جامعه، در معنادارکردن زندگی نسلها و تولید ایدههای عمل، کمتر دیده شده است؛ حتی اگر آن ایدهها در بازخوانیهای بعدی نقد شده باشند.
او نسبت به حالگرایی داوریها هشدار داد و گفت: وقتی به پنجاه یا هفتاد سال پیش برمیگردیم، نباید همهچیز را با معیارهای امروز تماماً سیاه ببینیم. صلح با گذشته—بیآنکه تکرارش کنیم—برای یک روایت منصفانه لازم است.
۳) غیبت «عاملیت دانشگاهیان» در دل ساختار
شالچی گفت: کتاب ساختارگراست: نشان میدهد سیاستها و تصمیمات چگونه بر برنامهها و پژوهشها اثر گذاشته، اخراجها و تغییرات چگونه رخ داده است. اما عاملیت استادان و دانشجویان کمرنگ است. در همان دورههای دشوار، دانشگاهیان بسیار کوشیدند که به رسالت علم عمل کنند، فضای دانشگاه را تا حد امکان از تلاطم سیاسی دور نگه دارند و میانروی ایرانی را پیش ببرند.
او افزود: اگر فقط وجه ساختاری را ببینیم، گویی دانشگاه ایرانی صرفاً سوژه سیاستگذار بوده است؛ حال آنکه پیوسته مقاومتهای خرد و هوشمندانه در سطح کلاس، آزمایشگاه و متن رخ داده و سطح دانش ایرانی در مجموع رو به پیشرفت بوده است.
شالچی در پایان افزود: کتاب فراستخواه با کنارهمنشاندن سه داستان، افق دیدی کمنظیر به دست میدهد. برای چاپهای بعدی، افزودن چند قاب انتقادی درباره غرب، تقویت روایت از سهم دانشگاه ایرانی در جامعه و برجستهکردن عاملیت استادان و دانشجویان میتواند تصویر را متوازنتر و انسانیتر کند.
رفتوبرگشت نهادی، مسالهای «یکروزه و یکدههای» نیست
حسین میرزایی استاد دانشگاه تهران و رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات سخنران دیگر این شب بود. وی در ابتدا ضمن قدردانی از برگزارکنندگان، این اثر را بخشی از برنامه پژوهشی بلندمدت مولف در حوزه دانشگاهپژوهی دانست و با مرور آثار مرتبط فراستخواه، جایگاه کتاب تازه را در منظومه فکری او توضیح داد.
میرزایی با اشاره به مجموعه آثار فراستخواه درباره تاریخ و جامعهشناسی دانشگاه در ایران گفت: سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران باید در چارچوب پروژه دانشگاهپژوهی مولف دیده شود. او از آثاری چون روایتهای تاریخی دانشگاه در ایران، مباحث کیفیت، نظارت و ارزیابی، و نیز تاریخ اجتماعی نهادهای سیاستگذار آموزش عالی یاد کرد و افزود: کتاب تازه، در کنار آن آثار، تصویری پیوسته از تکوین و تحول آموزش عالی در ایران بهدست میدهد.
میرزایی گفت: این کتاب فضل تقدم دارد و از نخستین آثار منتشرشده مولف است که اکنون بهصورت گنجینهای پرجزئیات در دسترس است. اثر چنان پروپیمان نوشته شده که خواننده میتواند به تناسب پرسشهایش به بخشهای مختلف رجوع کند؛ بسیاری اوقات خود متن، پرسشساز است و مسیر جستوجوی بعدی را نشان میدهد.
او با تاکید بر حجم و گستره اثر افزود: برای آن دسته از مخاطبانی که مطالعه هفتهشتصد صفحه برایشان دشوار است، خلاصهای از این مباحث با هدایت مولف در موسسه فرهنگی اجتماعی وزارت علوم فراهم شده تا دسترسی عمومیتر شود. بااینحال، هیچ دانشگاهپژوه ایرانی در موضوع تاریخ و سیاست دانشگاه از این کتاب و دیگر آثار فراستخواه بینیاز نیست.
میرزایی یکی از نقاط قوت کتاب را احصا و صورتبندی سنتهای آکادمیک دانست و گفت: مولف، از سنت آکسبریجی تا ناپلئونی، از حکومتی و لیبرال لیاقتی تا سوسیالیستی را بهخوبی میشناساند و در کنار سنت ایرانی / اسلامی مینشاند؛ این گستره نظری و تاریخی برای خواننده هم آموزنده است و هم راهنما.
او با اشاره به انبوه دادهها و شواهد گفت: این کتاب جزئیات فراوان دارد؛ همانچیزی که ذیل تعبیر توسعه در جزئیات میآید. ممکن است خواننده در لابهلا احساس پراکندگی کند، اما همین وفور دادههاست که قدرت مرجعیت به اثر میدهد و امکان گفتوگو و چالش سازنده با متن را فراهم میکند.
میرزایی در ادامه با مروری فشرده بر تاریخ شکلگیری مدارس عالی در ایران معاصر -از مدرسه علوم سیاسی و مدرسه عالی حقوق تا مدرسه عالی تجارت، فلاحت و…- به نسبت دانشگاه و دستگاههای اجرایی پرداخت و گفت: «در دورهای، مدارس عالی از دل وزارتخانههایی مانند امور خارجه، عدلیه و فواید عامه برآمدند؛ سپس در ۱۳۰۶ به وزارت معارف سپرده شدند. در دهههای اخیر، بارها این مسیر رفتوبرگشت داشته است: برخی دستگاهها دانشگاه و پژوهشگاه مستقل ساختند، بعد بازگشت به وزارت علوم مطرح شد، و امروز هم ابهامهاییدرباره تکلیف حقوقی برخی پژوهشگاهها وجود دارد.»
او افزود: من مدافع استقلال دانشگاهها و پژوهشگاهها ذیل وزارت علوم هستم؛ اما وقتی ارتباط ارگانیک بین دانشگاه و دستگاههای اجرایی برقرار نیست، شعار پیوند دانشگاه و صنعت در عمل میلنگد. ما به میانجیهای نهادی—یک هاب پژوهشی تعریفشده—برای اتصال میدان علم و میدان عمل نیاز داریم.
به باور میرزایی، رفتوبرگشت نهادی، مسالهای «یکروزه و یکدههای» نیست. وی گفت: «اگر تاریخ را کنار هم بگذاریم، میبینیم موضوع نسبت دانشگاه با دولت و بازار ریشهدار و پرکشمکش است. خواندن این کتاب کمک میکند بفهمیم این مساله چرا پایدار است و کجای کار باید سر وقت اصلاحهای نهادی رفت.»
میرزایی در ادامه با طرح نمونه جندیشاپور گفت: «در بیش از ۱۷۵۰ سال پیش، با پزشکی، فلسفه، الهیات و علوم و در تقاطع سه سنت ایرانی، هندی و یونانی نهادی شکل گرفت که با شاخصهای امروزین میتوان درباره دانشگاهِ بینالمللی بودن آن گفتوگو کرد. به روایت برخی اسناد، در ۳۹ مین کنفرانس عمومی یونسکو (۲۰۱۷) هم به تبار دانشگاهی آن اشاره شده است. این بخش تمدنی، بهویژه حلقه اتصال و گسستهای تاریخیاش، جا دارد در چاپهای آینده بسط تحلیلی بیشتری بیابد.»
میرزایی همچنین به کتاب «ایران مدرن و نظام آموزشی آن» اثر عیسیخان صدیق اشاره کرد و گفت: «این اثر که ریشه در پژوهش دکترای نویسنده در اوایل دهه ۱۳۱۰ دارد، با فاصلهای طولانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است. بازخوانی این متون کلاسیک نشان میدهد که چه خلاهایی در ادبیات آموزش عالی داریم و چرا برخی منابع دههها دیر به دست مخاطب ایرانی میرسند.»
میرزایی در پایان سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران را مرجعی پرجزئیات، پرسشساز و راهگشا خواند که هم برای دانشگاهپژوهان و هم برای خواننده عمومی سودمند است و گفت: «این کتاب، هم نقشه سنتهای آکادمیک را پیش چشم میگذارد و هم رفتوبرگشت نهادی میان دانشگاه، دولت و بازار را نشان میدهد. برای پیشبرد پیوند دانشگاه و صنعت، علاوه بر استقلال دانشگاه، باید میانجیهای نهادی را طراحی و تقویت کرد تا مسیر ترجمه دانش به عمل روشن و کارا شود.»
سیاست و اقتصاد نفس دانشگاه را گرفته است
دکتر محمد فاضلی پژوهشگر و استاد جامعهشناسی دیگر سخنران این نشست بود. وی در ابتدا با استناد به روایتهای کتاب، تصویری تاریخی از سیاسیشدن دانشگاه در ایران ارائه کرد و نسبت آن را با قانون اداری وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه مصوب ۱۲۸۸، تحولات پهلوی دوم، انقلاب فرهنگی و سیاستهای پس از ۱۳۸۸ تا امروز ترسیم کرد. فاضلی گفت: یکی از نکات خواندنی کتاب فراستخواه توجه به قانون ۱۲۸۸ است؛ قانونی که توسعه آموزش را هدف میگرفت اما تامین مالی را بر موقوفات، هدایا و اعانات مردمی استوار میکرد و انحصاری برای دولت قائل نبود.
او افزود: ایران مشروطه ظرفیت سیاسی، مالی و اجتماعیِ کافی برای پیشبرد آن محتوا را نداشت؛ اما هرچه جلو آمدیم، پول نفت و منطق قدرت، دولت را به مداخلهگر اصلی در آموزش بدل کرد.
فاضلی در ادامه به سوال «چرا دانشگاه سیاسی شد؟» پرداخت و گفت: فقدان نهادهای رقابت سیاسی کارآمد (حزبها) و اقتدارگرایی، منازعه سیاسی را به محیطهای مستعدی چون دانشگاه منعطف کرد. دانشگاه ذاتاً حامل نوگرایی و در تعارضی بالقوه با قدرت سنتی است. وقتی حزبها ناکارآمد یا منعشده باشند، رقابت سیاسی ناگزیر به دانشگاه هجرت میکند.
فاضلی با اشاره به فضای پس از شهریور ۱۳۲۰، سپس کودتا و بحرانهای بعدی گفت: «این روندها هم میل دولت به سیطره بر دانشگاه را افزود و هم دانشگاه را سیاسیتر کرد. در نهایت، دانشگاه در بسیج سیاسی و سازماندهی علیه حکومت پهلوی نقش مهمی ایفا کرد.»
او خاطرنشان کرد: حکومت انقلابی نقش دانشگاه را در سرنگونی پهلوی با چشم دید و ایدئولوژیاش با دانشگاه سکولار بازمانده ناهمساز بود. انقلاب فرهنگی بهمثابه پادزهر آن دانشگاه رقم خورد و سیاست را تا مغز استخوان دانشگاه رساند.
فاضلی ادامه داد: دانشگاه در غیاب احزاب توسعهیافته نقشآفرینی سیاسی کرد، اما نه در جهتی که حاکمان مطلوب میپنداشتند. از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا رخدادهای تیر ۱۳۷۸، نشان داد که دانشگاه قابل مهار کامل نیست.
بهگفته او: از میانه دهه ۱۳۸۰، فشار بر دانشگاه افزایش یافت و قواعد سیطرهگر بیشتر شد. همزمان، تحریمها، کاهش رشد اقتصادی، تورم و افت تقاضای صنعتی برای خروجیهای دانشگاه رخ داد؛ مهاجرت استادان و دانشجویان شدت گرفت. او نتیجه گرفت: ترکیب میل به سیطره سیاسی با بحران اقتصادی، دانشگاه را به کما برد. امروز بودجه پاسخگوی ملزومات عصر هوش مصنوعی نیست، و قدرت سیاسی نیز مجال نمیدهد دانشگاه آنگونه که یک نهاد علمی باید، کار کند.
او نمونهای از پیامدهای معیشتی را چنین صورتبندی کرد: استادیاری که در تهران حقوقی ناپایدار میگیرد، نه فقط در شناخت میدان تخصصی، که در زیست روزمره گرفتار میشود.
فاضلی گفت: قانون ۱۲۸۸ نمیخواست آموزش تمامقد دولتی بسازد؛ امروز اما قدرت سیاسی بر همه امور دانشگاه مسلط است.
فاضلی سخنانش را با ارجاع به عنوان نشست جمعبندی کرد: «امشب در شب دانشگاه از شبی که دانشگاه را فرا گرفته سخن گفتیم. کاش روزی در «روز دانشگاه» هم بنشینیم روزی که در آن، سوانح سیاست و اقتصاد نفس دانشگاه را نگیرد و این نهاد بتواند از پس دنیای جدید برآید.»
دانشگاه میدان اجتماعی مبادله سرمایههای انسانی / اجتماعی / نمادین
مقصود فراستخواه نویسنده کتاب، سخنران پایانی این نشست بود که بحث خود را بر محور «جایگاه دانشگاه در طرح ناتمام ایران» و نسبت آن با مدرنیته، دولت، بازار و جامعه متمرکز کرد. فراستخواه گفت: عمل خواندن مهمتر از عمل نوشتن است؛ مؤلف کارش تمام میشود، خواننده آغاز میکند. نقدها و ملاحظات امروز برای من فرصت یادگیری و دیدن محدودیتها و نقایص اثر بود.
او با تبیین زمینه پیدایش دانشگاه در ایران گفت: «دانشگاه برآمده از جنبش مدرنیته و پروژه مدرنیزاسیون است. دولت نوخواه برای سرمایه انسانی و فکری، آگاهی اجتماعی و سرمایه فرهنگی / اجتماعیبه دانشگاه نیاز داشت؛ کاری که بازار بهتنهایی قادر به انجامش نبود (نمونهای از شکست بازار).»
به گفته او، تا دهه ۱۳۵۰، دانشگاههای نوپدید کشور از جمله دانشگاههای پهلوی، بوعلی سینا، علوم پزشکی و… برآمده از برنامههای نوسازی بودند و عاملان دانشگاهی از علیاکبر سیاسی تا دیگر چهرهها در شکلدهی این مسیر نقش داشتند.
فراستخواه «سوانح» را در پیوند با شکست پروژه دولتسازی دهه ۱۳۵۰ توضیح داد و گفت: «دولت مدرنیزاسیون بهدلیل رسوخ فساد، اقتدارگرایی و ناتوانی در ایجاد توافق نخبگانی، شکست خورد؛ رشد نامتوازن و نابرابر، پروژه را از توزیع فراگیربازداشت. با شکست دولت، رادیکالیسمرشد کرد و دانشگاه قربانی ایدئولوژیهای رادیکال شد؛ فضای دانشگاه تسخیر و کارکرد علمی آن تحتالشعاع قرار گرفت.»
او در عین حال از کنش مرزی دانشگاهیان برای حفظ نهاد سخن گفت: پس از انقلاب فرهنگی، گروهی از استادان با خلاقیت و تردد در مرزهای پرتنش کوشیدند بخشی از دانشگاه بهویژه علوم انسانی را از سیطره رادیکالیسم و سلطه سیاسی حفظ کنند و نهاد را از زخم های آن دوره به سلامت نسبی عبور دهند.
فراستخواه دانشگاه را میدان اجتماعی مبادله سرمایههای انسانی / اجتماعی / نمادین خواند و گفت: در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰، دانشگاه برای تحرک اجتماعی نسل جوان و ارتقای منزلت مسیر گشود. زنان با ورود گسترده به دانشگاه، بخشی از مطالبات اجتماعی خود را پی گرفتند؛ هرچند با وجود زنانهشدن بدنه دانشجویی، سهم اعضای هیئت علمی زن هنوز حدود سیویک درصد است و نابرابریهای جنسیتی در جزئیات برقرار است.دانشگاه بستری برای تعامل هویتهای متکثر ایرانی و منشور مشروعیتسازی برای نهاد قدرت یا نقد آن است.
او با اشاره به ریشههای تاریخی نهادهای دانشی گفت: از مدرسه سیار رشیدالدین فضلالله در ربع رشیدی تا رصدخانه خواجهنصیر در مراغه، میتوان تبار عقلانی / دانشی را دید: دانشگاه میتواند زیر سلطه قدرتها نیز راه خود را پیدا کند و در شرایط دشوار، فضیلتهای تمدنی را پاس دارد.
فراستخواه تاکید کرد: علم و دانشگاه بخشی از طرح اجتماعی رهایی، توسعه، آزادی و حقوق انسانی در ایراناند. طرح ایران ناتمام است و به کارهای بزرگ نیاز دارد؛ یکی از این کارها کار دانشگاه است: کاهش رنجهای اجتماعی، تولید شادیهای پایدار و خیر عمومی از مسیر آگاهی و مهارت.
او گفت: دانشگاه فرزند شهر است و با رشد شهری و مدرنیته بالیده است. دیاسپورای ایرانی دانشآموختگان و استادان مهاجرشبکهای زنده است که با دانشگاه ارتباط پایدار دارد و بر تحولات جامعه اثر میگذارد. با وجود کاستیها، اعتماد اجتماعی به دانشگاهیان و معلمان همچنان بالاست.
بهگفته فراستخواه، دانشگاه امروز ایران واجد «صفات جمعیتی شگرف» است: دهها هزار عضو هیئت علمی، صدها هزار پایاننامه و رساله در جریان، میلیونها دانشجو (اکنون حدود سهونیم میلیون)، و دهها میلیون دانشآموخته. ایران جامعهای دانشگاهی شده است؛ دانشگاه باید بدود تا به ایران برسد: برنامههای درسی، ارتباطات، فضای اجتماعی و عملکرد خود را بهروز کند.
فراستخواه بخشی از مشکلات ساختاری را چنین صورتبندی کرد: دهکهای پایین درآمدی «بازندگان دانشگاه» اند؛ دسترسی و خروجیهای کیفی بیشتر نصیب دهکهای بالا میشود و بازتولید نابرابری رخ میدهد. در دهه ۱۳۹۰، بهگواه پیمایشها، ۶۰٪ خانوادهها سهم هزینه آموزش را در سبد مصرفی خود کاهش دادند؛ نشانهای از انتقال نسلی فرصتها به زیان گروههای کمبرخوردار. از حیث تنوع قومی / منطقهای، بلوچها (دختر و پسر) و دختران کرد روستاییدر دسترسی به آموزش عالی کیفی بازندهاند.
فراستخواه در پایان گفت: دانشگاه ایرانی نه بخشی از بروکراسی دولت است و نه دکان بازار؛ میدانی اجتماعی است که باید در آن سرمایهها تولید و پیوندهای دانش و جامعه تقویت شود. او تاکید کرد: اگرچه سوانح سیاست و اقتصاد نفس دانشگاه را تنگ میکند، اما عاملیت دانشگاهیان و دانشجویان، تبار تاریخی نهادهای دانشی و اعتماد اجتماعی میتواند روزن امیدباشد. طرح ناتمام ایران، به دانشگاه زنده و روزآمد نیاز دارد.
∎