شناسهٔ خبر: 75366138 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

چهل و چهارمین نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص خانه هنرمندان ایران؛

منتقد تئاتر: تجسم «روان‌شناسی مدرن» در مضامین فرمی هنرهای نمایشی است

تهران- ایرنا- یک منتقد ادبی در بررسی فیلم‌تئاتر «دریای عمیق آبی» گفت: در این فیلم تئاتر دیدیم چگونه «روان‌شناسی مدرن» مضامین خود را در صورت‌های بلاغی و عناصر فرمی تئاتر تجسم می‌بخشد.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایرنا از خانه هنرمندان، چهل و چهارمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص با نمایش فیلم‌تئاتر «دریای عمیق آبی» به کارگردانی مشترک کری کرکنل و متیو اموس (از بسته تراژدی‌های مدرن روان‌شناختی) با همکاری مشترک انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد. پس از نمایش این فیلم‌تئاتر، مجید کیانیان منتقد تئاتر و آرام محضری روانشناس و نویسنده به بررسی این اثر پرداختند.

«دریای آبی عمیق» قصه همسر یک قاضی بریتانیایی در دام عشق سوزان یک خلبان نیروی هوایی را روایت می‌کند که عواقب ناخوشایندی برایش به دنبال دارد.

کارگردان درباره طراحی صحنه توضیح می‌دهد؛ اینکه چرا دیوارها نازک‌اند، چرا صداها در فضا می‌چرخند و چه ارتباطی میان این فضا و ذهنِ مضطربِ شخصیت‌ها وجود دارد

کیانیان نیز در ابتدای سخنانش در این نشست گفت: من همیشه به فرم اولویت می‌دهم، زیرا در فرم است که معنا متولد می‌شود. نگاه آسیب‌شناسانه‌ای که در ذهن داشتم، با دیدن فیلم‌تئاتر برایم جذاب شد، به‌ویژه در توضیحاتی که درباره متن و اجرای اثر مطرح شد: اینکه «روان‌شناسی مدرن» چگونه مضامین خود را در صورت‌های بلاغی و عناصر فرمی تئاتر تجسم می‌بخشد. برای مثال، کارگردان درباره طراحی صحنه توضیح می‌دهد؛ اینکه چرا دیوارها نازک‌اند، چرا صداها در فضا می‌چرخند و چه ارتباطی میان این فضا و ذهنِ مضطربِ شخصیت‌ها وجود دارد.

وی گفت: به طراحی صحنه نگاه کنید؛ چقدر با اضطراب درونی شخصیت‌ها هماهنگ است یا در چیدمان صحنه، توجه به باند صدا، دیالوگ‌ها و نوع گفتار شخصیت‌ها کاملاً محسوس است. فضای خانه کوچک و فشرده است و همین حس بی‌پناهی را تقویت می‌کند.

این منتقد تئاتر افزود: بحث سوژه به‌نظرم خیلی دقیق است. می‌خواهم بروم سراغ همین معنا؛ سوژه به معنی ذهنیت منِ شخصی. در لایه‌های بعدی، عشق به عنوان میل (در کانتکست لکانی) معنا پیدا می‌کند. کلنجار کاراکتر با همین سوژه، همان فقدانی است که با آن روبه‌روست؛ شکافی میان امر واقع و امر ذهنی. مشکل، بحران هویت و وابستگی شدید به والدین است. او هنوز جدا نشده بود، چون در اینجا فقط پدر مطرح می‌شود؛ پدری که جایگزین اولین کسی شد که از او خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد و اولین کسی که به او عشق داد و عاشقش شد. من فکر می‌کنم این بحران باعث شد که هنوز خودش را پیدا نکند.

منتقد تئاتر: تجسم «روان‌شناسی مدرن» در مضامین فرمی هنرهای نمایشی است

عشق بیان فقدان است

محضری در نشست فیلم تئاتر«دریای آبی عمیق»گفت: از اواخر قرن گذشته، نگاه روان‌شناختی به هنر به‌شدت پررنگ شده و تقریباً در تمام شاخه‌های هنری حضور دارد. روان‌شناسی علمی است برای مطالعه ذهن، رفتار و تجربه انسانی. در شاخه دانشگاهی، ابتدا رویکردهای روان تحلیلی و موضوعی و سپس رویکردهای شناختی ـ رفتاری شکل گرفتند و در نسل سوم، تحلیل‌های عمیق‌تری از فرد در مواجهه با اثر پدید آمد. در نگاه روانشناختی، فردِ ناظر اگر فرضیات و نظریه‌ رویکردهای متفاوت را نشناسد ممکن است از انسجام ذهنی کافی برخوردار نباشد و درک او از اثر دچار شلختگی شود، بنابراین لازم است از این منظر، نوعی پالایش ذهنی و همراهی آگاهانه با اثر داشته باشیم.

در نگاه روانشناختی، فردِ ناظر اگر فرضیات و نظریه‌ رویکردهای متفاوت را نشناسد ممکن است از انسجام ذهنی کافی برخوردار نباشد و درک او از اثر دچار شلختگی شود

محضری در ادامه نشست گفت: چند مفهوم کلیدی را می‌توان در این نمایش دنبال کرد: عشق، رابطه، هویت و مرگ. این چهار محور، مفاهیم اصلی هستند که می‌توان درباره‌شان صحبت کرد. اگر بخواهم بحث را از منظر روان‌شناسی ادامه دهم، در هر رویکرد، تعاریف متفاوتی از این مفاهیم وجود دارد. فروید جهان را میدان نبرد غرایز می‌دانست. یونگ نیز درباره کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی بسیار نوشته است. اما ژاک لاکان برای من جذاب‌تر است؛ شاید چون در گفت‌وگو درباره عشق و سوژه انسانی، نگاه متفاوتی دارد. خودش هم می‌گوید گاهی سخن گفتن درباره نظریه‌هایش چنان دشوار است که حتی گوینده دقیقاً نمی‌داند چه می‌گوید او جمله معروفی درباره عشق دارد که احتمالاً شنیده‌اید: «عشق بیان فقدان است.» یعنی انسان به‌دنبال چیزی می‌رود که ندارد؛ ایده‌آلی که اساساً قابل دستیابی نیست. لاکان در اینجا نسبت به عشق بدبین است، چون معتقد است سوژه در امر واقعی همیشه در پی خلأ و حفره‌هایی می‌گردد که بتواند در آنها خودش یا «دیگری بزرگ» را بیابد. بعد از این به نظریه روابط موضوعی (Object Relations Theory) می‌رسیم؛ نظریه‌ای که فکر می‌کنم برای تحلیل این نمایش بسیار کارآمد است. در منابع مختلف، منتقدان دیگری هم از این زاویه به اثر نگاه کرده‌اند.

این نویسنده در ادامه گفت: این روزها خیلی از شعارهای «خودت باش»، «همه سمی‌اند»، «ما خوبیم» شنیده می‌شود، ولی منظور من آن نیست. اتفاقاً هرکس گفت همه را بریز دور و فقط خودت باش، دارد نسخه بدبختی می‌پیچد! انسان باید کار کند، رابطه داشته باشد، همکاری کند، و در فرآیند همین سازگاری است که خودش را می‌یابد. در واقع، سوژه در سازگاری‌اش با جهان است که خودش را نشان می‌دهد. وگرنه «خودت باش»ی که در خلأ اتفاق بیفتد، نتیجه‌اش انسان غرغرو و بی‌عملب است.