شناسهٔ خبر: 75357611 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

از معجزه زنده ماندن تا حسرت جا ماندن

همسر سیده فهیمه هاشمی‌تبار، جانباز جنگ ۱۲ روزه و تنها فرزند دانشمند شهید خراسانی می‌گوید: تنها ناراحتی فهیمه پس از آنکه حافظه‌اش را بدست آورد، این بود که «چرا پدر و مادرم من را با خودشان نبردند و من را جا گذاشتند».  

صاحب‌خبر -

جنگ ۱۲ روزه سه ماه است تمام شده؛ اما هنوز رنج و آلام آن برای بخشی از مردم جامعه از جمله جانبازان این جنگ تحمیلی باقی مانده است. البته این دردهای جسمی در کنار رنج‌های روحی که فقدان عزیزان بر دل جانبازان این جنگ وارد می‌کند، کمترین است؛ اما به هر حال زندگی مختل شده برخی از این جانبازان نشان می‌دهد شاید جنگ برای بعضی‌ها تمام شده باشد؛ ولی برای برخی هنوز جنگی که تنها ۱۲ روز طول کشید، همچنان ادامه دارد.

سیده فهیمه هاشمی‌تبار نیز از همان جانبازانی است که جنگ برای او و همسرش هنوز ادامه دارد. او که فرزند شهید طاهره طاهری و شهید سیداصغر هاشمی‌تبار از دانشمندان هسته‌ای خراسانی است، ۳۰ خرداد امسال در کنار پدر و مادرش به شدت مجروح شد و پس از ۱۱۲ روز، وقتی حافظه‌اش را بدست آورد، متوجه شد پدر و مادرش شهید شده‌اند.

شهریور امسال قرار مجلس عروسی داشتیم!

حسین چهارباغی، همسر این جانباز جنگ ۱۲ روزه است. این زوج جوان سه سال در عقد بودند و قرار بود شهریور امسال مراسم عروسی‌شان را برگزار کنند. او در این باره می‌گوید: با همسرم هم‌دانشگاهی بودم و از این طریق با هم آشنا شدیم. پدر همسرم درباره مهریه و رسوم ازدواج همه چیز را به من و همسرم سپرده بود و شرط خاصی در این زمینه نداشت. من با پدر و مادر همسرم ارتباط خیلی خوبی داشتم. با پدر همسرم، شهید هاشمی‌تبار به ورزش می‌رفتم و شب‌ها چهار نفره بُرد گیم بازی می‌کردیم.

چهارباغی در مورد ارتباط شهید هاشمی‌تبار و همسرش شهید طاهری خاطرنشان می‌کند: پدر و مادر همسرم زوج خیلی خوبی بودند و با هم ارتباط عاشقانه و خیلی خوبی داشتند. به شخصه تاکنون زوجی به‌ خوبی و صمیمیت آن‌ها ندیده‌ام. هر لحظه از این سه سالی که با خانواده شهید هاشمی‌تبار بودم و با آن‌ها زندگی کردم، برایم خاطره است؛ چرا که ارتباط خوبی با آن‌ها داشتم.

فهیمه یک روز مجهول‌الهویه بود

همسر جانباز جنگ ۱۲ روزه درباره روزی که منزل پدر همسرش مورد اصابت موشک‌های رژیم صهیونیستی قرار گرفت، بیان می‌کند: آن روز برای نماز جمعه رفته بودم که به من اطلاع دادند این اتفاق افتاده است. به منظور شناسایی پیکرهای پدر و مادر همسرم به پزشکی قانونی کهریزک رفتم و پیکر شهید هاشمی‌تبار و شهید طاهری را شناسایی کردم. با خودم گفتم امکان ندارد این دو نفر به شهادت رسیده باشند و همسرم آسیب ندیده باشد؛ اما پیکرش در پزشکی قانونی نبود و خیلی به ‌دنبال او گشتیم. فهیمه یک روز مجهول‌الهویه در بیمارستان بستری بود و سپس او را پیدا کردیم.

او با اشاره به اینکه در روزهای نخست مجروحیت همسرم ریه‌هایش از بین رفته بود و با دستگاه نفس می‌کشید و دست‌ و پاهایش را نمی‌توانست تکان دهد، می‌افزاید: فهیمه با وجود هوشیاری که داشت، حافظه‌اش را از دست داده بود و چیزی یادش نمی‌آمد و کسی را نمی‌شناخت؛ ولی الحمدلله اکنون حافظه‌اش را بدست آورده و می‌تواند دست‌هایش را تکان دهد.

چهارباغی یادآور می‌شود: در روزهای نخست مجروحیت همسرم، پزشکان امید زیادی به زنده ماندنش نداشتند. در حال حاضر نیز به خاطر اینکه هنوز مشخص نشده ضایعه‌ای که در بدنش به وجود آمده چگونه است، پزشکان دقیق نمی‌دانند همسرم چه زمانی بهبودی کاملش را بدست می‌آورد. همین که همسرم در حمله رژیم صهیونیستی زنده مانده، معجزه و لطف خداست؛ چرا که شدت انفجار به اندازه‌ای بود که پدر و مادرش همان‌جا به شهادت رسیدند؛ اما او زنده مانده است.

وی درباره اینکه این روزها با توجه به وضعیت جانبازی همسرش چگونه با او ارتباط برقرار می‌کند، توضیح می‌دهد: اکنون نای‌شکافی یا تراکستومی به گلوی همسرم متصل است. به همین خاطر هوا به حنجره‌اش نمی‌خورد تا بتواند صحبت کند. از این رو از طریق لب زدن، تایپ کردن و نوشتن با ما ارتباط برقرار می‌کند.

داماد شهید هاشمی‌تبار درباره سخت‌ترین لحظاتی که در این مدت گذرانده، می‌گوید: سخت‌ترین لحظات برایم زمانی بود که همسرم یک روز مجهول‌الهویه بود. همچنین وقتی که یک پزشک پس از یک ماه از این اتفاق به من گفت «همسرت دیگر نمی‌تواند راه برود و بدون دستگاه نفس بکشد»؛ اما خدا را شکر هیچ کدام از این اتفاق‌ها رخ نداد.

غصه فهیمه جا ماندن است

او در پاسخ به این پرسش که چه چیزی به شما قدرت داد تا در این مدت امیدتان را از دست ندهید، عنوان می‌کند: نمی‌دانم چه چیزی به من این قدرت را داد؛ اما هر کاری از دستم برمی‌آمد، در این مدت انجام دادم.

چهارباغی بیان می‌کند: همسرم وقتی پس از ۱۱۲ روز از شهادت پدر و مادرش آگاهی یافت، ابتدا خیلی ناراحت شد و گریه کرد؛ اما وقتی آرام‌تر شد، می‌گفت «پدر و مادرم خیلی دوست داشتند شهید شوند و به آرزویشان رسیدند». تنها ناراحتی فهیمه پس از آنکه حافظه‌اش را بدست آورد، این بود که «چرا پدر و مادرم من را با خودشان نبردند و من را جا گذاشتند».

داماد شهید هاشمی‌تبار درباره آرزوی همسرش، این جانباز جنگ ۱۲ روزه اظهار می‌کند: با همسرم که صحبت می‌کردم، به من می‌گفت: «من دختری جوان و دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف هستم. حتماً مرا خدمت حضرت آقا می‌برند. خیلی دوست دارم خدمت رهبر معظم انقلاب بروم». گفتم: «چه چیزی از آقا می‌خواهی؟» پاسخ داد: «می‌خواهم برایم دعا کنند و بگویند چه کاری انجام دهم».

رنج جنگ در جان و تن خانواده‌های زیادی مانده؛ چه آن‌ها که دشمن خانه‌شان را ویران کرده و چه کسانی که جان عزیزانشان را ستانده؛ اما فهیمه که شاید جزو شدیدترین جانبازان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه باشد و هنوز چند روزی از برگشتن حافظه‌اش و مواجه شدن با خبر شهادت پدر و مادر عزیزش نمی‌گذرد، آرزویش این شده که از رهبر مسلمانان جهان بپرسد «من چکار کنم؟» و این همان رمز پیروزی این مردم است، گوش به فرمان «سید علی» برای مقابله با هر آن چیزی که دشمنان در خواب برای ایران و ایرانی دیده‌اند و سیده فهیمه هاشمی‌تبار، نماد مقاومت مردم ایران است در برابر تمام رنج‌های تحمیلی از سوی دشمنان و ایستادگی حتی از روی تخت بیمارستان.