به گزارش ایرنا، در خاک سرزمین پارس گوهرهای بسیاری خفته اند، مردانی که چشم بر زمین بستند و شولای عریانی جهان فانی را به ردای عشق بخشیدند، اما مرگ را پایان هنر نیست آنها وعده دیدارشان را برای بهشت گذاشتند، بدون شک ایرج صغیری امروز در چهلمین روز درگذشتش آغوشش را برای ناصر تقوایی میگشاید، یکی از هنرمندانی که بیشترین شباهت را به وی داشت، هر دو ارزشهای دینی و مذهبی را بخشی از فرهنگ و هنر میدانستند، اثر "اربعین " ناصر تقوایی در آینهای پیش روی ایرج صغیری با قلندرخونه آغاز میشود، زلال، اصیل و روان همچون صغیریها هرگز از یادها پاک نمیشوند.
حجتالاسلام مجید انصاری، معاون حقوقی رئیسجمهور درباره ایرج صغیری گفت: خداوند مردانی را که دارای جوهر ذاتی هنر هستند، در مسیر رشد و شکوفایی این استعداد قرار میدهد و استاد صغیری نیز در این مسیر به چهرهای درخشان و آینۀ افتخار کشور تبدیل شد.
جنس و خط داستان سناریوی سرنوشت ایرج صغیری از ازل با واژههای امید، نوآوری، خلاقیت و ابتکار و عشق، به جمله "خواستن آفریدن است" گره خورده بود و این را بر ورق به ورق کتاب زندگی اش حک کرد همانند هر بشر دیگری اگرچه از نهالی کم جان شروع کرد اما امروز و تا همیشه سایه پهناور و سبزش بر اهالی هنر و فرهنگ ایران زمین سایه میاندازد.
سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره صغیری چنین گفت: آثار و اندیشههای استاد صغیری، نقشی پررنگ در بالندگی تئاتر آیینی بر جای گذاشت و میراثی ارزشمند برای نسلهای آینده هنر این مرز و بوم به یادگار نهاد.
احمد جولایی، استاد دانشگاه و پژوهشگر بوشهری گفت: در گوشه گوشه سرزمین خشک و کم آب و علف ایران زمین، گلهای زیبایی میرویند و سبخ زار ( شوره زار) استان بوشهر محل رویش ایرج صغیری بود که در ۱۳۲۵ از آن سربرآورد.
از کوچههای تنگ وتاریک بوشهر تا زیرسایه گنبدطلایی امام رضا (ع)
ایرج صغیری در یکم آذرماه سال ۱۳۲۵ در محله شکری بوشهر به دنیا آمد، طراوت دوران کودکی اش همچون خورشید تابان و دریای مواج خلیج فارس به گرمی و شور گذشت، روزها را به بازی در کوچههایی گذراند که پایبندی به سنتهای مذهبی و فرهنگی مردمش در آن سرازیر بود، علاقه او به تئاتر از همان زمان شروع شد و با شرکت در تعزیهها اولین نقش آفرینی اش در عرصه هنرهای نمایشی را آغاز کرد.
صغیری درباره دوران کودکی اش چنین میگوید: عشق به تئاتر را از همان بچگی و زمانی که هنوز نمیتوانستم بخوبی کلمات را ادا کنم،در خود احساس کردم، از تعزیه محلات مختلف بوشهر گرفته تا شاهنامهخوانی پدر و نقشدادن به بچههای کوچه و وادارکردن آنها به بازی، همه و همه سرآغاز جوشش تئاتر در وجود من بود.
ایرج صغیری به آیینها، موسیقی و نمایشهای شهری مملو از فرهنگ غنی و سنتهای دیرینه خیره ماند و در دل و ذهنش فضای آنها را به مراسم عاشورایی، تعزیهخوانیها و موسیقی محلی گره زد.
وی از کوچه پس کوچههای شکری به پشت نیمکتهای مدرسه سعادت، مادر مدارس جنوب ایران رفت و خواندن و نوشتن را آغاز کرد و پس از آن در دبیرستان سعادت و شریعتی دیپلمش را گرفت.
صغیری درباره دوران تحصیلش چنین گفت: در آزمون ورودی به دانشگاه در رشتههای تئاتر دانشگاه تهران، امورتربیتی مدرسه عالی پارس، رشته جغرافیا و ادبیات دانشگاه مشهد قبول شدم اما بنابر نظر پدرم که شخص مذهبی بود برای ادامه تحصیل به مشهد رفتم تا به تعبیر ایشان زیر سایه آقا علی ابن موسی الرضا ع به تحصیل بپردازم.
وی گفت: همه چیز در مشهد عجیب و جدید بود، جغرافیا، حجمها، جسمها آنقدر عجیب بود که گویی به مریخ رفتهام اما تمام حواسم به سوی پیدا کردن گروه هنر و تئاتر و برقراری ارتباط با آنها بود.
او که حالا دانشجوی سالهای ابتدایی رشته زبان و ادبیات پارسی است، چشمش را به اجراهای تئاتر دانشگاه دوخته که با منوچهر خادم زاده خالق تئاتر "داش آکل" نوشته صادق هدایت آشنا میشود، تئاتری که محمد مطیع نقش داش آکل و داریوش ارجمند نیز کاکا رستم را بازی میکند و ایرج برای دیدن تمرینات آنها بر سر صحنهها حاضر میشود و در همین اثنا با احمد شیرازی ملاقات میکند.
وی اظهار میکند: شیرازی از علاقه من به تئاتر و از کارهایم در بوشهر پرسید و من گفتم به صورت آماتور در بوشهر تئاتر کار کردهام، او بعدها من را به داریوش ارجمند برای نمایش نوشته خسرو هوشیار معرفی کرد، بازی داریوش را دیده بودم به او که رسیدم گفتم:"من تشنه بازی هستم و مقدار زمان نقشم اصلا مهم نیست"
صغیری در همان سال برای نقش "سرباز" در یکی از تئاترهای داریوش ارجمند به مدت دو دقیقه روی صحنه میرود و به قول خودش: این کار، اولین کار و شروع بازیگری او در مشهد است.
جشنواره دانشجویی تا تولد ابوذر از سر انگشتان صغیری
دهه ۴۰روزهای آخر خودش را میگذراند که جوان بوشهری در دانشگاه مشهد مشتاق و تشنه بازیگری بر سر تمرینات نمایشی دیگر، از ارجمند برای تماشا در ته سالن حاضر میشود، ظهر یکی از روزهای تمرین، بازیگری از این میان نقشش را برای شرکت در مراسم تشییع پیکر جلال آل احمد ترک میکند و چشم داریوش ارجمند به ایرج میافتد و او را به صحنه دعوت میکند.
ایرج میگوید: باید اول نمایشنامه خواندم و تا صبح در خوابگاه تمرین کردم و فردا سر تمرین حاضر شدم و به داریوش گفتم از هر کجای نمایشنامه که دوست داشتید بپرسید، اجرا کردم و داریوش گفت" نقش مال همین است" و ایرج در دومین تجربه بازیگری اش در جشنواره دانشجویی مقام اول را کسب میکند.
درخشش صغیری در این نمایش موجب شهرت او میشود تا اینکه نمایشنامه "بار دیگر ابوذر" را با همکاری رضا دانشور مینویسند، نمایشنامهای که ایرج نقش ابوذر را به عهده میگیرد و داریوش ارجمند کارگردانی آن را، اما چون این نمایشنامه بر اساس کتاب "ابوذر غفاری" دکتر علی شریعتی بوده اجازه گرفتن از وی بخشی از تعهد حرفهای و الزامی بودهاست.
ایرج به دفتر شریعتی که آن روزها در دانشگاه تدریس میکرد رفت و پس از طرح موضوع یک "نه" بزرگ میشنود چرا که شریعتی معتقد بوده ابوذر در کتاب پیرمرد نحیفی است و ایرج ساختار جسمی اش همچون بدنسازها است.
پاسخ شریعتی به مزاج داریوش ارجمند که بازی ایرج را دیده خوش نمیآید و خودش شخصا برای راضی کردن دکتر به دفتر او میرود.
صغیری تعریف کرد: داریوش ساعت ۳ بعد از ظهر وارد اتاق دکتر شریعتی شد و نزدیک غروب بیرون آمد و گفت دکتر را راضی کردم، اما شرط کرده شب قبل از اجرا باید بیایم و کار را ببینم، اگر بازی صغیری خوب بود، اجرا میکنیم و گرنه اجازه اجرا نمیدهم.
اشک شریعتی در آغوش ابوذر (صغیری )
صغیری در یکی از گفت وگوهایش از شرایط سخت تمرین گفته است: «برای آن که خود را لاغر کنم، چند ماه هر روز صبح چندین کیلومتر می دویدم. رژیم غذایی گرفتم، کار ساده ای نبود، یک نمایش کلاسیک یک ساعت و نیمه که باید مدام در آن فریاد بکشی ولی مصمم بودم و باید از این نمایش نمره ۲۰ می گرفتم، شریعتی به اجرای شب قبل از نمایش آمد و اجازه را صادر کرد.
در واپسین روزهای دهه ۴۰، تالار رازی پر بود از مردمی که میخواستند ابوذر را ببینند و دکتر شریعتی برای سخنرانی وارد سالن شد، در آخر صحبتهایش گفت: «من تا دیشب فکر میکردم تنها کسی که میتواند این تئاتر را به معنای واقعی به من نشان دهد کسی نیست جز سِر لارنس الیویه، اما دیشب این بچه بوشهری به من گفت اشتباه کردی».
بعد از پایان نمایش شریعتی دوباره به روی صحنه میرود و در آغوش ایرج از خوشحالی اشک میریزد.
پس از آن نمایش تک پرسوناژ "باردیگر ابوذر" در دو اجرای مجزا در دو نوبت نمایشی به مدت ۱۲ شب در تالار رازی با بلیت ۵۰ ریال روی صحنه میرود.
همه مردم مشهد ایرج صغیری را به نام ابوذر میشناختند، رضایت دکتر شریعتی از اجرای این تئاتر موجب شد با موافقت عوامل این نمایش، در سال ۱۳۵۱ تئاتر بار دیگر ابوذر در حسینه ارشاد تهران اجرا شود.
نوشتن این نمایشنامه بدلیل علاقه آن سالهای جوانان به شخصیت ابوذر در کتاب "ابوذر غفاری؛ خداپرست سوسیالیست" اثر "جودة السحار"، نویسنده مشهور مصری، و ترجمه علی شریعتی و ارادت بسیاری از جوانان آن زمان به قلم و اندیشه ظلم ستیزانه و روحیه استبداد ستیزی شریعتی بسیار مورد پسند واقع شد.
صغیری تا پایان دوران تحصیلی اش در دانشگاه بیش از ۳۰ تئاتر را در مشهد بازی کرد و نقش دکتر علی شریعتی در این راه را به عنوان همراه،همدل خود مهم میداند.
ثبت قلندرخونه صغیری در فهرست میراث فرهنگی ملی ناملموس
پس از از اجرای بار دیگر ابوذر و باتوجه به پیشینه ایرج صغیری که نامش با تئاتر آیینی، مذهبی و اعتراضی عجین شده بود، به دنبال مرگ یکی از دوستانش در حین تخلیه بار کشتی بر اثر افتادن یکی از جعبهها روی او، طرح نمایش "قلندر خونه" در سال ۱۳۵۴ با محوریت اعتراضات کارگری در ذهن وی جرقه میزند.
صغیری در دور دستهای ذهنش خیره شد و گفت: نمایشنامه را نوشتم، در آن زمان بازیگر حرفهای کم بود، بنابراین قریب به ۱۴ فرد عادی را که تاکنون هیچ نقشی ایفا نکرده بودند انتخاب کردم و به آنان گفتم نمره این نمایش یا صفر است یا ۲۰، طوری بازی کنید که در آخر آقای هنرمندان شوید.
موضوع اصلی داستان نمایش در شب عاشورا در مسجدی در بوشهر میگذرد، گروهی از کارگران بندر، معروف به «مزیریها»، در قلندرخونه (آبدارخانهٔ مسجد) برای طرح نقشه اعتراضشان گردهم آمدند.
هنرمندان قلندرخونه مانند امروز اسپانسر یا حامی مالی نداشتند و حتی گاهی روزی ۵ ریال برای خرید قالبهای یخ و تهیه آب خنک از جیب میگذاشتند تا بتوانند گرمای انباری که در آن روزی ۱۲ ساعت تمرین میکردند را تحمل کنند.
قلندرخونه» به انتخاب داوود رشیدی و عباس جوانمرد در همان سال ۱۳۵۴ به نهمین جشن هنر شیراز راه یافت و رشیدی این نمایش را اصیل، ایرانی و ساختار گروه نمایشی را بهدور از موج تئاتر غربگرایی که آنروزها در کشور مرسوم بود میدانست.
قلندرخونه با استفاده از عناصر آیینی مانند سینهزنی و دمامنوازی، فضایی حماسی و مذهبی خلق میکند که در خدمت بیان اعتراضات اجتماعی است، این نمایش با تلفیق سنت و مدرنیته، تصویری زنده از زندگی مردم جنوب ایران ارائه میدهد، ازاینرو میتوان آن را «یک تئاتر قومی» دانست که از آداب و رسوم ملی نشات گرفته و همان آداب رسومی که صغیری از کودکی با آن رشد یافته بود، حالا میشد آن را به عنوان نمایشی با واژهها و اصطلاحات بومی زادگاه او روی صحنه تئاتر دید.
نمایش قلندرخونه در دورهٔ خود با ارائه سبک جدید اجرایی که توجه به فرهنگ و رسوم بومی جنوب ایران بود مورد توجه قرار گرفت و اولین تئاتر آیینی بوشهر به دستان ایرج صغیری این گونه متولد شد.
زهرا یکی از تماشاچیان آن روزهای این نمایش میگفت: این نمایش از همان ابتدا متفاوت بود، رد شدن دستههای عزاداری زنان و صدای بوق شاخی و سنج و دمام از میان جمعیت، آغاز نمایش از میان تماشاچیان که از همان لحظهٔ نخست گواه این بود که مراسم عزاداری عنصرِ عمدهٔ نمایش است.
صغیری همیشه به قلندرخونه که میرسید سکوت طولانی داشت، قلندخونه مثنوی هزار خطی بود که در واژه و جمله نمیگنجید و ادامه داد: بعد از آن به ۱۶ فستیوال بین المللی دعوت شدیم و بزرگان تئاتر دنیا مثل «الین استوارت»، «آندره شربان»، «فولکی نیونی»، «رابرت سروماگا» و غیره نیز از آن تقدیر کردند.
احسان عبدی پور بازیگر، کارگردان و نویسنده بوشهری، به عنوان کسی که برای آخرین بار در زمان حیات ایرج صغیری و در چهارمین فستیوال کوچه به قلندرخونه پرداخت گفت: "من در هر بار دیدن این نمایش که فیلمی است از اجرایش در سال ۱۳۵۴، ذهنم هزار راه میرود، میخواهم برشهای بسیاری از قلندر خونه را ببینم و صداهای توی سرم حین دیدنش را به زبان بیاورم.»
بسیاری از بازیگران نمایش قلندرخونه سر کلاس بدون کتاب و ناظم و خط کش صغیری، بعدها آقای هنرمندان شدند و عشق، جدیت، پشتکار، نبوغ و خلاقیت او را در صحنههای هنر منعکس کردند و در ابتدای امسال این نمایش به عنوان میراث فرهنگی ناملموس در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد و مُهر تائیدی بر جایگاه این اثر در ماندگار کردن آئینهای بومی در قالب هنر تئاتر زد.
خداحافظی ایراج با کولهباری پر از دغدغه برای جوانان
صغیری در سالهای آخر عمرش کمتر دیده شد و در مصاحبهای با پیام عسلویه درباره دغدغههایش که خاک میخورند چنین گفت: "درد بزرگ عقبافتادگی جوانان ما کتاب نخواندن است، این آرزو به دل من ماند، که این در باز و کسی وارد شود و به خودم بگویم، این همان کسی است که میتواند آینده درخشانی در هنر تئاتر داشته باشد و جای پیشکسوتانی مثل ما را در سالهای آینده بگیرد، (این مطلب را چند بار-آن هم با درد- برای هنرمندان بوشهری تکرار کردهام)، میدانید چرا؟ چون جوانان ما تنبل شدهاند، مطالعه نمیکنند، از کتابخواندن فاصله گرفتهاند و دانش خود را بالا نمیبرند، اولین و اساسیترین شرط پیشرفت جوانان، تنها و تنها افزایش سطح دانش آن هم با مطالعه و کتاب خواندن است، اسباب بزرگی، دانش است، فکر اینکه بدون کتاب خواندن به جایی برسی از مخیّله خود دور کنید، بزرگی و بزرگواری هزینه دارد، هر چه شخصیتهای بزرگوار را میشناسی همه بدون استثناء به اعتبار دانش و سواد خود به اینجا رسیدهاند، بدون کتاب خواندن «نمیشود ... ممکن نیست ... فکرش را هم نکنید ... حتی اگر در هوش و زیرکی سلطان باشید.»
صغیری در ۱۰ شهریور امسال پس از تحمل دوره بیماری سخت و بستری شدن در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ابن سینای شیراز به دلیل نارسایی کلیه دار فانی را وداع گفت.