به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، روز جهانی عصای سفید که در ۱۵ اکتبر هر سال (مطابق با ۲۴ مهر در ایران) گرامی داشته میشود، روزی برای حمایت و آگاهیبخشی درباره حقوق افراد نابینا و کمبینا و گسترش شناخت عمومی از مشکلات و تواناییهای این افراد است.
به همین بهانه خبرنگار کتاب ایرنا گفتوگویی با لیلا امینی مولف کتاب «خط ممتد، خاطرات جانباز روشندل، غلامرضا عربگری» انجام داد و با او درباره نابینایان و دنیای آنها صحبت کرد. او پیش از این کتاب «صدوهشتادوهفت، خاطرات بهروز بیات» و «نادیدهها، خاطرات غلامعباس عباسی» را نیز تالیف کرده است.
خیابانها و شهر برای عربگری، در ۱۶ سالگی او مانده اند
چطور شد که کتابی با موضوع جانبازی که نابینا باشد نوشتید؟
در کتابهایی که نوشتم دنبال افرادی بودم که نادیده مانده باشند و زندگی متفاوتی داشته باشند. برای مثال کتاب «صدوهشتادوهفت» درباره زندگی یک جانباز است، که با مشکلات ریه مواجه است، میخواستم بدانم زندگی جانبازان و افرادی که با مشکلات ریه دستوپنجه نرم میکنند، چگونه است، میخواستم در زندگی آنها بروم و از جزئیات آن با خبر شوم تا درک کنم چطور با مشکلات خود کنار آمدند.
در کتاب «خط ممتد، خاطرات جانباز روشندل، غلامرضا عربگری» دوست داشتم بدانم یک انسان نابینا چطور با این مساله کنار میآید
کتاب «خط ممتد، خاطرات جانباز روشندل، غلامرضا عربگری» هم همینطور بود دوست داشتم بدانم یک انسان نابینا چطور با این مساله کنار میآید. فردی که در ۱۶ سالگی و در جنگ نابینا شده امید خود را از دست نمیدهد، درس میخواند و در عرصه کار موفق میشود، حتی در عرصه وزرشی موفق است و مدالهای پارالمپیک دارد برای من این مهم بود که فرد دو چشم خود را از دست داده اما امید خود را از دست نداده است و این رویکرد میتواند انگیزهای برای جوانان باشد.
راوی این کتاب نابینا و با افراد دیگر متفاوت است، وقتی از افراد بینا میخواهیم فردی را توصیف کنند، به این دلیل که او را دیدهاند میتوانند با جزئیات فرد را توصیف کنند. غلامرضا عربگری تا ۱۶ سالگی میدید، در بخشی از گفتوگو، یعنی تا زمانی که به ۱۶ سالگی برسیم، این انسان همه جزئیات را تعریف میکند، اما از ۱۶ سالگی به بعد من با حس او در ارتباط بودم، از این زمان توسط چیزهایی که لمس کرده است، انسانها را توصیف میکند، خیابانها و شهر برای او در ۱۶ سالگی مانده و تغییر نکرده است. به همین دلیل سوالها و پاسخها کلی میشود.
برای مثال در بخش ازدواج کتاب، مخاطب متوجه میشود یک فرد نابینا چطور یک انسان دیگر را برای ازدواج انتخاب میکند. چه نکاتی میتواند برای آن فرد مهم باشد تا با یکی ازدواج کند و از او بچهدار شود؟
همه کتابهایم را از کودکی راوی شروع میکنم تا به زمان حال برسم. برای من در این کتاب انتقال امید به مخاطب مهم بود، فردی که کتاب را بخواند، کاملا امید را لمس میکند و متوجه میشود نابینایی افراد باعث گوشهگیری آنها نمیشود.
خط زندگی عربگری در نابینایی ادامه داشت
چرا «خط ممتد» را به عنوان اسم کتاب انتخاب کردید؟
ممتد به معنی پیوسته است، «خط ممتد» یعنی خطی که ادامهدار بوده است. میخواستم در کتاب بگویم نابینایی باعث نشد، زندگی غلامرضا عربگری متوقف شود و خط زندگی او در نابینایی ادامه داشت. همچنین «خط» نشانهای از خط بریل، خط سعادت و زندگی است و نابینایی موجب نشده که خط تبدیل به «نقطهچین» شود و زندگی پیوسته دارد.
انجام مصاحبههایی که در نتیجه آنها توانستید کتاب «خط ممتد» را بنویسید، چقدر طول کشید؟
برای تدوین کتاب، سعی کردم به این کار روند تاریخی بدهم، تمام توان خود را به کار گرفتم تا به زبان و روایت راوی وفادار بمانم، تا مخاطب در این کتاب غلامرضا عربگری را ببیند و بی واسطه، گویش و فعالیتش را مشاهده کند. در طول مسیر پرچالش تالیف این اثر، به دلیل شرایط خاص راوی، حال و هوای این روایتها با دیگر آثار گذشته تفاوت دارد.
او در رقابت با دیگران، در واقع با تصورات خود به رقابت میپردازد و توانسته است این وضعیت را به خوبی به نمایش بگذارد
در طول کتاب، ما با یک شخصیت در دو مرحله روبهرو هستیم: یک جوان پرشور و پرانرژی که روحی کنجکاو دارد و همه چیز را میبیند و به جزییات توجه میکند. این جوان قادر است رنگها را توصیف کند و حالات چهره اطرافیان را ببیند و به خوبی آنها را شرح دهد. من نیز در سوالاتم تلاش کردهام تا به جزئیات توجه داشته باشم.
در مرحله بعد، با راویای روبهرو هستیم که یکی از حواس اصلیاش را از دست داده و به نوعی از دنیای بیرون جدا شده است و بسیاری از چیزها را تنها از طریق تصورش درک میکند. او دیگر قادر به دیدن رنگها و جزئیات نیست؛ در یک مسابقه دو میدانی، نمیتواند حجم میدان را ببیند و رقبایش را نیز نمیشناسد، حتی میان مسابقه نمیداند چه کسی از او جلوتر یا عقبتر است. او فقط در حال مسابقه دادن است و تمام تمرکزش بر روی خودش معطوف شده است. او تنها نتیجه مسابقه را میشنود و ورزشگاهی که در آن مسابقه برگزار میشود، برایش اهمیتی ندارد. برای او، مسابقه در استادیوم ورشو لهستان یا تهران ایران هیچ تفاوتی ندارد، اما در عین حال به عرصههای بینالمللی وارد میشود و به خوبی درخشش خود را نشان میدهد.
او در رقابت با دیگران، در واقع با تصورات خود به رقابت میپردازد و توانسته است این وضعیت را به خوبی به نمایش بگذارد. اما اگر در جایی نقصی وجود دارد، به این دلیل است که او نمیبیند و ما باید به این موضوع در کتاب و به تفاوتی که از جزئینگری به کلینگری منتقل میشویم، توجه کنیم. این تفاوت ناشی از این است که او جوانی است که تا ۱۶ سالگی بینایی کامل دارد و پس از آن، دو چشم خود را از دست میدهد، اما هرگز امیدش را از دست نمیدهد. ما پس از این، با نوای امید او، گوش جان به خاطراتش میسپاریم.
سوالاتم از کلی گویی به جزئیگویی رفت
تجربههای قبلی چقدر به شما کمک کرد؟ شما با نویسندهای که نخستین کتابتان را نوشید چقدر فرق دارید؟
قطعا تجربه این روزهای من (مهر ۱۴۰۴) با کتاب اولی که نوشتم، متفاوت است. شاید اولین بار سوالاتم کلینگر و مقداری پراکنده بود. بعد از اینکه مطالعاتم بیشتر شد و نمونه مصاحبه با افراد مختلف را خواندم، تجربه کسب کردم، سوالاتم از کلی گویی به جزئیگویی رفت.
کتابهایی که در حوزه دفاع مقدس نوشته شدهاند، چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر من همچنان کتاب های دفاع مقدس جزو بهترین آثار هستند، زیرا در این کتابها یک قهرمان وجود دارد و انسانها همواره در زندگی دنبال پیدا کردن قهرمان هستند. مانند فیلمهای دفاع مقدسی که همچنان جز پربیننده است.
کتاب «خط ممتد، خاطرات جانباز روشندل، غلامرضا عربگری» نوشته لیلا امینی در قطع رقعی، جلد شومیز، با ۳۴۰ صفحه مصور و شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۴توسط نشر کجاوه سخن، زیر مجموعه انتشارات سوره مهر، منتشر شد.