شناسهٔ خبر: 75324629 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: راه دانا | لینک خبر

دانا گزارش می دهد؛

سیل کشف حجاب سلبریتی ها ادامه دارد/ وقار گم‌شده در ویترین شهرت سیل کشف حجاب سلبریتی ها ادامه دارد/ وقار گم‌شده در ویترین شهرت

نیکی کریمی، سحر ولدبیگی و ده‌ها چهره‌ی دیگر که اخیرا حجاب از سر برداشتند، از صحنه‌ی هنر به ویترینِ شهرت کوچیدند تا از سایه‌ی فراموشی بگریزند. اما این فرار، آغاز سقوط است؛ جایی که آزادی به ابزاری برای بقا بدل می‌شود و زنِ بازیگر، به محصولی مصرفی در بازار توجه.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ این روزها دیگر کسی از خبر مهاجرت و کشف حجاب به اصطلاح سلبریتی هایی از جمله نیکی کریمی و سحر ولد بیگی متعجب نمی شود،  چراکه این رفتار در ظاهر شخصی، سال‌هاست در زیر پوست فرهنگ سلبریتی ایرانی رشد کرده. در کشوری که شهرت به آسانی با دیده‌شدن و جنجال به‌دست می‌آید، کنش‌هایی مانند کشف حجاب، دیگر یک انتخاب شخصی نیست، بلکه نوعی خودنمایی در مقابل هراس از فراموش شدن است. این پدیده نه صرفاً انحراف اخلاقی، بلکه نشانه‌ای از یک بحران فرهنگی عمیق است: بحرانِ جابه‌جایی مرجعیت در ذهن نسل جدید؛ جایی که «نام» جای «نقش» را گرفته و «تن» جای «تفکر» را.  

وقتی ارزش، قربانی دیده شدن می‌شود

در عصر شبکه‌های اجتماعی، مفهوم آزادی فردی به تلاشی برای خودنمایی و در نهایت ابزاری برای نافرمانی مدنی بدل شده است. هر رفتار خلاف هنجار، هر تصویر «جنجالی»، به‌منزله‌ی شوک تبلیغاتی عمل می‌کند.  در چنین منظری، کشف حجاب برخی چهره‌های سرشناس ایرانی نه اعتراض سیاسی است، نه ایمان به آزادی.   بلکه نوعی «سقوط» است، راهی برای بازگشت به صدر جست‌وجوی گوگل، برای حیاتی دوباره در حافظه‌ی کوتاه‌مدت کاربران.  

نیکی کریمی که روزی نماد زن فرهنگی و متشخص سینمای ایران بود، با انتخاب و انتشار در عکس‌های بی‌حجاب، بیش از آن‌که از آزادی سخن بگوید، در مدار سقوط افتاده و همان مسیری را در پیش گرفته که چندی پیش کتایون ریاحی، پانته آ بهرام و دیگر چهره های شاخص اما فراموش شده سینمای ایران طی کردند و پیش تر گلشیفته فراهانی که تن به حضور در هر پروژه ای می‌دهد.

سحر ولدبیگی، که زمانی بازیگر محبوب جمع‌های خانوادگی بود و همین اواخر نیز با حضور در برنامه جوکر خنده بر لبان مخاطب ایرانی نشاند، وقتی حجاب از سر برداشت و عکس کشف حجاب خود را در صفحه شخصی ش منتشر کرد، در واقع از همان قاعده تبعیت کرد: دیده شدن هرچند به بهای از دست‌دادن وجهه مردمی.  

در نگاه دقیق‌تر، این کنش‌ها ریشه در ذهنیت نادرست از آزادی دارد؛ آزادی‌ای که از معنا تهی شده و در قالب «ابزار توجه» بازتولید می‌شود.  

آزادی یک‌بارمصرف در شبکه‌های آن‌سوی آب

این جلب توجه مخاطب در امتداد تاریخ خود، بازتابی گسترده‌تر دارند. در میانه‌ی دهه‌ی نود شمسی، موج مهاجرت بازیگران زن به شبکه‌های ماهواره‌ای، از جمله جم، به‌وجود آمد؛ نقطه‌ای که می‌تواند امروز را بهتر توضیح دهد. آن زمان بسیاری از بازیگرانی که در ایران به بن‌بست کاری رسیده بودند، با وعده‌ی شهرت جهانی و آزادی هنری روانه‌ی ترکیه شدند. اما آزادی وعده‌شده، در واقع دام تازه‌ای بود بازاری که در آن، ارزش زن در حد لباس، چهره یا رفتار تحریک‌آمیز سنجیده می‌شد.  

چکامه چمن‌ماه نخستین چهره‌ای بود که با انتشار عکس‌های بی‌حجاب، آغازگر این مسیر شد. او که تا پیش از آن در نقش‌های فرعی ظاهر شده بود، با امید به شهرت به جم پیوست، اما نتیجه چیزی جز سقوط نبود؛ از فیلم تلویزیونی بی‌کیفیت *آبی عشق* تا پروژه‌های گمنامی همچون اوتوپیا، هیچ‌کدام در تالار شهرت قرار نگرفتند، بلکه در گورستان فیلم‌های بازاری دفن شدند.  

رابعه اسکویی بازیگر محبوبی که با «خانه به دوش» برای مردم خاطره ساخته بود، به جم پیوست اما خیلی زود با تلخی واقعیت روبه‌رو شد. خودش بعدتر اعتراف کرد: «در خارج از ایران، نه فرهنگ من وجود داشت و نه اخلاق موردنیاز کار.» او بازگشت، و بازگشتش در حقیقت بازگشتِ عقل فرهنگی بود.  

صدف طاهریان نیز مسیر مشابهی رفت. از مصاحبه‌هایش روشن است که در کشمکش دیده‌شدن و عزت، نهایتاً هر دو را باخت. او گفت هرجا رفته، از او خواسته‌اند مرزهای اخلاقی را بشکند؛ و حالا، در کسوت مدل لوازم آرایش، سایه‌ای از خودِ سابق است.  

پردیس افکاری هم، با ترس از فراموشی به جم مهاجرت کرد اما همان‌جا به پناهندگی در کمیساریای عالی پناهندگان پناه برد – آن هم درحالی‌که شبکه جم دیگر بازیگری نمی‌خواست.  

و فهرست ادامه دارد: مینا لاکانی، ساناز زرین‌مهر، سهیلا عزیزی، سمیرا سیاح، سارا باهنر، شبنم طلوعی، سپیده ذاکری و دیگرانی که گم شدند در مه غربت.  

اما نقطهٔ اشتراک و دردناک همه این مهاجرت ها، یک چیز بود: فراموشی این مهاجرت‌ها فقط فرار شخصی نبود؛ بخشی از پروژهٔ نفوذ فرهنگی بود. شبکه جم با نوزده کانال، مأموریت داشت تا الگوهای زن ایرانی را دگرگون کند. با جذب بازیگران بیکار و جویای دیده‌شدن، می‌خواست تصویر «زن محجبه، مؤمن و محترم» را به «زن رهاشده از قید فرهنگ» تغییر دهد.

اما این پروژه، بیش از هر چیز، قربانی گرفت. زنان بسیاری که با خیال درخشش رفتند، در بی‌هویت‌ترین شکل، خاموش شدند؛ بی هنر، بی‌فرهنگ و بی‌سرزمین.  

مدیریت فرهنگی؛ در خواب دیرینه

با این‌همه، نهادهای فرهنگی ایران هنوز از این چرخه بیرون نیامده‌اند. با هر موج کشف‌حجاب یا مهاجرت، فقط واکنش تکراری دیده می‌شود: چند تیتر خبری، چند طعنه، چند بیانیه و بعد سکوت. هیچ برنامه‌ی مدونی وجود ندارد برای اصلاح تصویر زن در سینما، هیچ سیاست جذب و حمایت هوشمندانه‌ای برای نگه‌داشتن زنان بازیگر در مسیر حرفه‌ای آبرومند ترسیم نشده است. 

وقتی رسانه‌های داخلی، نقش زن مؤمن و فرهیخته را یا حذف می‌کنند یا کاریکاتور می‌سازند، طبیعی است که فضا برای سوءاستفاده‌ی بیرونی باز می‌شود. در واقع مشکل ما فقط کشف‌حجاب نیست؛ خلأ روایی و بی‌عملی فرهنگی است.  

پدیده‌ی کشف‌حجاب، چه در قالب عکس اینستاگرامی نیکی کریمی باشد و چه ویدئوی تبلیغاتی صدف طاهریان، در نهایت یک معنای واحد دارد: میل به دیده‌شدن در غیاب باور. اما فرهنگ وقتی اعتبار دارد که در آن «زن»، نه ابزار جلب توجه، بلکه حامل معنا و خرد باشد.  

کسانی که روزی با حجاب خود الهام‌بخش بودند و حالا در پی خودفروغی‌اند، شاید باید این را به یاد بیاورند: هرچقدر برهنگی دیده می‌شود، وقار نادیده می‌ماند.