جایزه نوبل صلح به موازات اعتبار جهانی، با انتقادها، اعتراضها و جنجالهای جهانی نیز مواجه است؛ اگرچه آلفرد نوبل نروژی این جایزه را با شعار طرفداری صلح و برادری ملتها با هدف ترویج و ارتقا صلح برای تجلیل از کسانی که بیشترین و موثرترین اقدامها را در این چارچوب انجام دادهاند، تعیین کرد، اما این جایزه به شکل فزایندهای ماهیت خود را بهعنوان نماد صلح جهانی از دست داده و به یک ابزار سیاسی تبدیل شده است.
ابراز تمایل مکرر دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا برای کسب جایزه نوبل صلح در سال جاری که در سخنرانیها و لفاظیهای مختلف وی حتی در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل نیز نمایش داده شد، در کنار تاریخ اخیر این جایزه، موضوع موردنظر را با وضوح بیشتری نشان میدهد.
مسیر انحرافی جایزه نوبل صلح
کمیته نوبل نروژ از سال ۱۹۰۱ تاکنون سالانه جایزه صلح نوبل را اعطا کرد؛ البته در روند اعطای این جایزه در سالهای ۱۹۱۴، ۱۹۱۵، ۱۹۱۶، ۱۹۲۳، ۱۹۲۴، ۱۹۲۸، ۱۹۳۲، ۱۹۳۹، ۱۹۴۰، ۱۹۴۱، ۱۹۴۲، ۱۹۴۳، ۱۹۴۸، ۱۹۵۵، ۱۹۵۶، ۱۹۶۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۲ به دلایلی مانند جنگهای جهانی اول و دوم، ترور گاندی، ... وقفه به وجود آمد.
در حالی که جوایز شیمی، فیزیک، ... به دستاوردهای تجربی اعطا میشوند، جایزه نوبل صلح به دلیل نداشتن چنین ویژگی دچار دستکاریهایی شده و بیش از اینکه به دلیل مشارکت واقعی در صلح اعطا شود، دلایل نمادین یا استراتژیک را مدنظر قرار میدهد.
سیاسیکاری و سیاستزدگی تنیدهشده در طراحی ساختاری و رویهای کمیته نوبل، بیش از دیگر جوایز، جایزه نوبل صلح را تحت تاثیر قرار داده است؛ ترکیب کمیته نوبل توسط پارلمان نروژ تعیین میشود و اعضای آن به گونهای منصوب میشوند که منعکسکننده تعادل سیاسی قوه مقننه نروژ باشند.
این ترکیب به این معنی است که منافع ملی و فضای سیاسی حاکم بر نروژ میتواند (و اغلب چنین میکند) بر روند انتخاب برنده جایزه صلح نوبل تاثیر بگذارد؛ اگرچه اعضای فعلی دولت یا پارلمان نروژ از خدمت منع شدهاند، اما کمیته هنوز در درجه اول از سیاستمداران بازنشسته نه کارشناسان بینالمللی یا متخصصان صلح تشکیل شده است.
علاوه بر این، پنهان ماندن مذاکرات منجر به نتیجه کمیته به مدت ۵۰ سال، نه تنها نظارت بر این جایزه بحثبرانگیز را ناممکن میکند، بلکه کمیته نوبل را نیز از پاسخگویی مصون میدارد؛ نتیجه این روند تقویت گمانهزنیها درباره تاثیر ملاحظات سیاسی در تصمیمگیری کمیته نوبل است.
اروپامحوری و تعصب غربی مستمر کمیته نوبل که به سهم نامتناسب برندگان غربی یا متناسب با روایتهای غربی از صلح منجر شده است، نیز جبهه انتقادها را تقویت میکند.
برندگان بحثبرانگیز جایزه نوبل صلح
در حالی که انتقادها از سیاسیکاری و سیاستزدگی کمیته نوبل به دلایل پیشگفته بالا میگیرد، نگاهی به فهرست برندگان جایزه نوبل صلح به حمایت از منتقدان و معترضان میآید.
اعطای جایزه نوبل صلح به شیمون پرز، نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۴ در حالی انجام شد که او نقش آشکار و غیرقابل انکاری در سیاستهای ضدفلسطینی این رژیم ازجمله گسترش سیاست شهرکسازیهای غیرقانونی داشت؛ ضمن اینکه، پرز، بازیگر اصلی توسعه زرادخانه هستهای و پیشبرد دکترینهای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی بود.
پرز بهعنوان تسهیلکننده معاملههای تسلیحاتی رژیم صهیونیستی، مسئولیت سیاسی قتلعام قانا در لبنان در سال ۱۹۶۶ را برعهده داشت؛ در این قتلعام، دستکم ۱۰۰ غیرنظامی بر اثر حمله رژیم صهیونیستی به مجتمع سازمان ملل کشته شدند.
منتقدان بر این باور هستند که اعطای جایزه نوبل صلح به پرز مشروعیتبخشی نسلکشی و پاکسازی قومی رژیم صهیونیستی در فلسطین و لبنان است؛ آنها تاکید دارند که تصمیم کمیته نوبل برای اعطای جایزه نوبل صلح به پرز نتیجه لابی قدرتمند غربی و طرفدار رژیم صهیونیستی بوده است و ارزیابی از صلحسازی در این انتخاب نقشی نداشته است.
در سال ۲۰۱۲ نیز که کمیته نوبل جایزه نوبل صلح را به اتحادیه اروپا داد، کشورهای اروپایی برخلاف آنچه کمیته درباره کمک اتحادیه اروپا به پیشرفت صلح و حقوق بشر خواند، در حال صادرات تسلیحات، اجرای سیاست خارجی استثمارگرانه و سیاستهای ضدمهاجرتی بودند که نقش مهمی در بیثبات کردن مناطق متعددی در جنوب جهانی داشتند.
منتقدان به درستی این سوال را مطرح کردند که آیا این افتخار نشاندهنده کمک به «بشریت» یا صرفا به «اروپا» است.
نقطه سیاه و بحثبرانگیز دیگر کارنامه جایزه نوبل صلح، اعطای این جایزه به باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۰۹ است؛ کمیته نوبل در حالی این جایزه را به اوباما که ۹ ماه از ورودش به کاخ سفید میگذشت، داد که وی خود به سردرگمی از این انتخاب اعتراف کرد.
اوباما سالها بعد گفت که هنوز نمیداند چرا نوبل صلح را به وی دادهاند؛ ارتش آمریکا در دوره ریاست جمهوری اوباما، در افغانستان، عراق، پاکستان، سوریه، لیبی و یمن مشغول جنگ بود.
تمایل کمیته به سوءتعبیر یا محاسبه نادرست پویایی پیچیده صلح نیز همواره مورد انتقاد بوده است؛ در یک نمونه مهم، کمیته نوبل، جایزه نوبل صلح را در سال ۱۹۷۳ به هنری کیسینجر داد که نقشش در سازماندهی کودتاها و مداخلات نظامی در مناطق مختلف مورد اعتراض بود.
۲ عضو کمیته نوبل درپی اعطای جایزه نوبل صلح به کیسینجر استعفا کردند و منتقدان این تصمیم را با عنوان «جایزه نوبل جنگ» دستمایه شوخی و تمسخر کردند.
مورد دیگر اعصای جایزه نوبل صلح به آنگ سان سوچی، سیاستمدار میانماری در سال ۱۹۹۱ بود؛ او پس از به قدرت رسیدن، آزارواذیت اقلیت مسلمان روهینگیا را کلید زد که سازمان ملل از آن با عنوان پاکسازی قومی یاد کرد.
با وجود درخواستهای گسترده برای لغو جایزه آنگ سان سوچی، کمیته نوبل مدعی شد که مسئولیتی در قبال اقدامهای آینده یک برنده جایزه ندارد؛ در این جا نیز پرسشهایی در مورد استانداردهای پاسخگویی کمیته نوبل مطرح شد.
در عین حال، فهرست حذفشدگان از جایزه نوبل صلح هم به اندازه کافی سیاستزدگی این جایزه را نشان میدهد؛ هیچ حذفی بزرگتر از حذف ماهاتما گاندی، صلحطلب هندی نیست که کمیته نوبل وی را شایسته جایزه نوبل صلح ندانست؛ کمیته نوبل بعدا برای توجیه این اقدام ادعا کرد که این مهمترین غفلت تاریخی نوبل بوده است.
اعترافهای کمیته نوبل به اشتباهاتش هرگز نتوانست سایه محاسبات سیاسی بر این کمیته از بین برده و آن را به سمت تجلیل از صلح و عدالت واقعی سوق دهد.
تلاش ناکام ترامپ برای نوبل
تلاشهای شکستخورده ترامپ برای دریافت جایزه نوبل صلح، بیش از هر زمان دیگری تناقضات موجود در قلب خود جایزه را آشکار کرد.
برداشت رئیسجمهور آمریکا از صلح نمایش و معاملهای است که توسط نمایشهای رسانهای، توافقهای نمادین و دیپلماسی قهری هدایت میشود؛ این رویکرد ترامپ در نهایت به رشد بیثباتیها، تعمیق شکافها و جسور کردن متجاوزانی مانند رژیم صهیونیستی منجر شد.
با وجود این، رویکرد ترامپ اصلا عجیب نبود، بلکه در بستر روندی گستردهتر و الگویی از پیش موجود اتخاذ شده بود؛ چراکه آرمان صلح پس از جنگ جهانی دوم بهطور فزایندهای جای خود را به مدلی از «صلح از طریق قدرت» داده است که زور و نمایش جایگزین گفتوگو و عدالت میشود.
این تغییر بهتازگی در واکنش خاموش جامعه بینالمللی به سیاستهای پاکسازی قومی رژیم صهیونیستی و دیگر مواضع خصمانه، همانطور که در جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران مشاهده شد، مشهود بود؛ اقدام نظامی به تنها ابزار سیاست خارجی تبدیل شده و دیپلماسی و توافق موقت را به حاشیه رانده است.
ظهور صلح نمایشی که با چشمانداز کوتاهمدت به جای تحول ساختاری تعریف میشود، بر نیاز فوری به تمایز تصویر از محتوا تاکید میکند.
پیگیری و اصرار ترامپ برای کسب جایزه نوبل صلح بهعنوان موضوعی تکاندهنده، با الگویی که در آن برندگان جایزه، افراد دخیل در خشونت، سرکوب و اشغال را نیز در نظر گرفتهاند، سازگار است؛ در این زمینه، ترامپ بیش از آنکه یک مورد استثنا باشد، نشانهای از فرسایش جایزه است.
دشواری بازگشت نوبل صلح به مسیر حقیقی
کوتاه ماندن دست ترامپ از جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵ و اعطای آن به ماریا کورینا ماچادو ونزوئلایی به دلیل آنچه تلاش خستگیناپذیر در مسیر صلح خوانده شد، نشانه کم رنگ شدن سایه سیاست از این جایزه نیست، بلکه نشان میدهد که این بار کاخ سفید دستمزد سیاستهای مداخله جویانه در ونزوئلا را گرفته است.
این سیاستمدار ونزوئلایی که همسو و همگام با کاخ سفید در کشورش اقدام میکند، پس از دریافت جایزه نوبل صلح در تماسی تلفنی این جایزه را به ترامپ تعارف کرد؛ پس نتیجه این دور از جایزه نوبل صلح هم به نفع کاخ سفید شد و برد ترامپ هم که تشدید سیاستهای مداخله جویانه در ونزوئلا را در دستور کار قرار داده است، به شکل ضمنی تضمین شد.
تا زمانی که صلحها با حملههای پهپادی، تهدیدهای نمایشی و تبلیغات رسانهای به دست بیایند و حمایت از حقوق بشر و مبارزه با صلح واقعی به حاشیه رانده شود، نمیتوان انتظار داشت که گروگانگیری از جایزه نوبل صلح خاتمه یابد.
انتهای پیام/