سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - هومن هنرمند؛ لارس اِسوندسن یک بار در زمانی که وضعیت روحی بیمانند و عجیب و غریبی داشتم، نجاتم داد. آن زمانِ چندماهه از خواندن دست کشیده بودم و نه دلیلی برای خواندن پیدا میکردم و نه لذتی از آن میبردم. لارس اسوندسن به یکباره شوق مطالعه و علاقه به زندگی را همزمان به من برگرداند.
اِسوندسن را مثل بسیاری از متفکرانی که امروز شناختهشده و مورد توجه قرار گرفتهاند، خشایار دیهیمی به مخاطبان فارسی زبان معرفی کرد. اولین کتابهای او را نشر گمان و با ترجمهی خشایار دیهیمی منتشر کرد. هرچه از انتشار اولین کتابهای مورد انتخاب مترجمان از او در ایران گذشت که دربارهی تنهایی، کار، ملال، فَشِن، دروغگویی و غیره بودند، اندیشهی او در فلسفهی سیاسی نیز روشنتر شد. نقطهی عطف آن انتشار کتاب فلسفهی آزادی با ترجمهی دو مترجم متفاوت و از دو انتشارات مختلف بود.
کاری که این اندیشمندِ بهگمانِ من متواضع میکند، پی گرفتن یک مفهوم در تاریخ اندیشه و معاصر کردن و ملموس کردن تفکرات متنوع حول آن مفهوم برای مخاطب امروزی است. برای من حداقل مسلّم است که با این حجم از دانش و تسلط او به تاریخ، فلسفه، هنر، اقتصاد و غیره میتوانست راه دیگری را پیش گیرد و دستگاه نظری و سیستماتیک خود در فلسفه را بنا کند. امًا دغدغهی اِسوندسن را باید شبیه به تلاش برتراند راسل بعد از کنار گذشتن کوشش بلندپروازانهاش برای تغییری تاریخی در فلسفه دانست. لارس اِسوندسن مثل برتراند راسل متأخر بیشتر میخواهد در جهان تحوّل ایجاد کند، با مخاطب عام ارتباط برقرار کند، فلسفه را از کنج کتابخانه بهمیانهی زندگی بیاورد و راهی برای بهبود شرایط انسانی، تسکین دردها و خوشبختی بیشتر بگشاید.
فلسفهی شرّ که بهتازگی توسط انتشار بیدگل و با ترجمهی دقیق و روان احسان سنایی اردکانی منتشر شده، مثل کتاب فلسفهی آزادی نشان از دیدگاه و نظرگاه لیبرال لارس اِسوندسن دارد. این موضع او در پایان کتاب و جاییکه بهروشنی از جان رالز یاد میکند، مشخص میشود. و همچنین لیبرالیسم اِسوندسن در گشودگیاش به اندیشمندان غیر لیبرال بیمانند است. او باک آن را ندارد که جایی از ادموند برک یا کارل مارکس یاد کند و به نکتهای از اندیشهی آنها که درخشان و جذاب بوده اشاره کند. درعینحال او نظریات اندیشمند لیبرالی چون رالز را هم ضمن تأیید نظراتش، بسط میدهد و دامنهی اندیشهی او را گسترش داده و در نتیجه بخشی از نظرات خود را به آن اضافه میکند. این قسمت کتاب را میشود خلاصهی برداشت و نتیجهگیری اِسوندسن در رویارویی با معضل شرّ دانست:
مفهوم《هنجار عدالت》جان رالز میگوید اختلافات اقتصادی و اجتماعی را باید طوری سر و سامان داد که فرودستترینهایی که در بدترین موقعیت هستند، حداکثر سود را ببرند. معتقدم این قاعده را باید نه فقط برای سازماندهی تکتک جوامع، بلکه برای کل دنیا هم پیاده کرد. رالز تصمیم میگیرد این را نگوید، اما قبول دارد که یک جامعهی عادلانه باید بسیار بیشتر از ظرفیت سیاستهای امروز غرب به جوامع دیگر کمک برساند. شر صرفاً یک مسئلهی کلی نیست، بلکه از انبوهی مسائل ملموس و انضمامی تشکیل شده _ یعنی همهی آن شرایطی که در آنها هویت ما بهعنوان عامل مختار، فعال و بهرهمند از قوهی عقل و تأمل، در بوتهی آزمون قرار میگیرد. در نهایت، همهچیز به این برمیگردد که تصمیم بگیریم چه کاری انجام بدهیم.
اِسوندسن در خوانش خود از مفهوم شرّ به اندیشمندان مسیحی مثل آگوستین برمیگردد، به شوپنهاور، نیچه و مارکی دوساد رجوع میکند. به دوران معاصر و اندیشهی هانا آرنت میپردازد و در نهایت خود را ادامهدهنده مسیر روشنگری معرفی میکند که بر عاملیت و اختیار آدمی در تصمیمگیری و بهکارگیری عقل خود تأکید دارد. این همان مسیری است که جان رالز را بر آن داشت که متأثر از کانت اندیشهی سیاسی سیستماتیک خود دربارهی عدالت، آزادی و لیبرالیسم را صورتبندی کند. خلاصهی این مواجهه با انسان را اِسوندسن برگرفته از مقالهی روشنگری چیست؟ نوشتهی ایمانوئل کانت اینگونه میآورد:
روشنگری همانا خروج آدمی از یک طفولیت خودکرده است. طفولیت یعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران. و اگر علت این طفولیت نه فقدان فهم، که نبود عزم و شجاعت در بهکارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگران باشد، این طفولیت خودکرده است. شعار روشنگری این است: Sapere aude؛ جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گیری!
آنچه اِسوندسن در کتابش سعی دارد به آن بپردازد، پافشاری بر مقابله با جبرگرایی و سلب مسئولیت اخلاقی از انسان است. چیزی که ممکن است از کسانی که در تاریخ نقشهایی شوم و شرمآور ایفا میکنند، سلب مسئولیت کند. این همان جایی است که هانا آرنت به ابتذال شر در مواجهه با آدولف آیشمن اشاره میکند. در این مفهوم گرچه آنطور که آرنت میگوید آیشمن میتواند انسانی معمولی و مهرهای از دیوانسالاری حاکم در زمانهاش باشد، امّا این بههیچوجه از او سلب مسئولیت اخلاقی نمیکند و او همچنان مقصر و خطاکار بزرگ تاریخ بهحساب میآید.
از طرف دیگر، لارس اِسوندسن اندیشهی متفکرانی چون شوپنهاور، نیچه و مارکی دو ساد را تعدیل میکند. این سه گرچه شناسایی قابل توجهی از کارکرد شر داشتند امّا بعضاً در قدرت و اهمیت آن بزرگانگاری کردهاند، و در مارکی دو ساد که رادیکالترین شکل آن را شاهد هستیم، تمایلاتی در دفاع از شر از خود نشان دادهاند. این فلاسفه را اِسوندسن بدبینها خطاب میکند و خود را بیشتر مدافع کانت و جان رالز معرفی میکند که با اتکا بر عقلانیت و اومانیسم، جهانی بهتر و اخلاقیتر را انتظار میکشند.
∎