صاحبخبر -
اشاره: شهدا همواره بهعنوان نماد ایثار، شجاعت و پایبندی به ارزشهای انقلاب اسلامی مطرح بودهاند و مطالعه زندگی و سیره آنان میتواند نقش مهمی در شکلدهی الگوهای تربیتی و اخلاقی نسلهای جوان داشته باشد. یکی از این چهرهها، شهید ناصرالدین متاجی است؛ طلبهای جوان که با روحیات عرفانی، معنوی و انقلابی خود، نمونهای کمنظیر از مجاهدت و اخلاق اسلامی را به نمایش گذاشت. بررسی خاطرات و تجربههای همرزمان وی، امکان بازخوانی ابعاد شخصیتی و تربیتی او را فراهم میکند و میتواند به عنوان یک الگوی عملی برای جوانان و علاقهمندان به ارزشهای دفاع مقدس مورد استفاده قرار گیرد. این گزارش بر آن است تا با مروری بر زندگی و روحیات شهید متاجی، ضرورت الگوگیری از سیره شهدا در تربیت نسل امروز را تبیین کند.
رسا ـ از سابقه حضور خود در جبههها و آشناییتان با شهید ناصرالدین متاجی بفرمایید.
در تاریخ جنگ، از سن چهارده سالگی، یعنی حدود سال ۱۳۶۱، وارد مناطق عملیاتی شدم و علاوه بر حضور در جبهه، در امور فرهنگی، تلاوت قرآن و فعالیتهای فرهنگی هم فعال بودم. در آن دوران، گردانی از سبزوار به نام گردان عبدالله در میدان جنگ حضور داشت که شامل جمعی از نوجوانان و جوانان فعال بود.
شهید ناصرالدین متاجی نیز در همین گردان حضور داشت و ما در دورهای شاگرد آیتالله شهرستانی بودیم؛ ایشان در سبزوار یک پایگاه فعال داشتند که مسجدشان در شبها محل تربیت جوانان و نوجوانان بود و بیش از صد شهید تقدیم انقلاب کرده بود. آیتالله شهرستانی هم عارف بود و هم مجاهدی فقیه و مبارز. روحیه ایشان و نفس رحمانی و قدسی او باعث میشد جوانان را جذب کند و اثرگذار باشد.
ناصرالدین متاجی، طلبهای از مشهد، در این فضا رشد کرد و با دوستان سبزواری که او را جذب کردند، به گردان ما پیوست. او با ما انس گرفت و تقریباً جزو جمع ما شد. از نظر معنوی و عرفانی، بسیار کمنظیر بود و در سن هجده تا بیست سال، کرامات و تواناییهای معنوی برجستهای داشت. حضور او نه تنها برای گردان عبدالله، بلکه برای تمامی کسانی که با او بودند، الهامبخش و اثرگذار بود.

رسا ـ از ویژگیهای شخصیتی و معنوی شهید ناصرالدین ماجی چه خاطراتی دارید؟
ناصرالدین اهل شمال بود؛ بابل یا نوشهر، دقیقاً یادم نیست و در طول جنگ، از لحاظ عرفانی و معنوی، نتایج و تجربههای زیادی از او داشتیم. او زاهد و پارسا بود، روزههای طولانی میگرفت و در امور زیارتی و عبادتی بسیار جدی بود. حجرهاش در مشهد بود؛ اتاقی کوچک که از یک پیرزن اجاره کرده بود.
در کف این اتاق قبر حفر کرد که شبها کنار قبر مینشست و مناجات میکرد، دعا میخواند و روز که میشد، روی قبر را میپوشاند و فرش میانداخت. وقتی وارد اتاق میشدی، متوجه میشدی که زیر فرش، کف روی قبر است.
او این سبک زندگی زاهدانه را حفظ کرده بود و ما شاهد حالات و قدرتهای معنوی خاص او بودیم. برای مثال، برخی دوستان نقل میکردند وقتی حرارت یا اضطراب در او افزایش مییافت، بدون اینکه دستش را حرکت دهد، پنجره باز میشد؛ این نشان از روحیات معنوی بسیار بالا و ارتباطش با امور غیبی داشت. همیشه قرآن کوچک همراه داشت و دیگران را به طلبگی و کسب معنویت تشویق میکرد.
من برای اولین بار شب اولی که با او آشنا شدم، سنم حدود چهارده یا پانزده سال بود. با این ذهنیت، جلو او، جرئت حتی فکر بد کردن نداشتیم. او چنان نورانی و روشن بود که حس میکردیم افکار ما را میخواند. همین ویژگیها باعث شد جذبش شویم و او را به جمع بچههای سبزوار و جبهه بیاوریم.
یادم میآید یک بار با او به امامزاده شمل رفتیم؛ مسیر سخت و نصف روز کوهنوردی داشت. او با مهارت و آرامش خاصی مسیر را میپیمود و گاهی میانبر میزد، بدون اینکه کسی متوجه شود. روحیاتش بسیار قوی و تأثیرگذار بود. حتی دوستانی که تحت تأثیر فرقههای ضاله یا بیدینی قرار گرفته بودند، با دیدن ناصرالدین به جبهه جذب شدند و دوباره راه ایمان و جهاد را پیدا کردند.
ناصرالدین قبل از شهادتش، پیشبینیهایی هم داشت؛ به دوستان میگفت چه کسی مجروح یا شهید میشود و حتی میگفت شهادت برخی را میخرد تا خودش شهید شود. وقتی شهید شد، دستش روی سینهاش بود و گفته بود که امام زمان (عج) را دیده است. اینها نشاندهنده عرفان و اتصال قلبی او به خدا بود.
بعد از شهادتش، دیدم بچههای سبزوار و خراسان به مراسم آمدند و خبر شهادتش به نوشهر منتقل شد. پدرش، که ساعتساز بود، و مادرش، زنی ساده و محلی، همیشه تأکید میکردند که ناصرالدین هیچ گناهی نکرده و حتی غیبت و تهمت نکرده است. نکته جالبی که پدرش گفت این بود: «ناصرالدین به من گفته بعضی از آدمها را به شکل حیوان میبینم.» این نشان از قدرت عرفانی و بصیرت او در نوجوانی بود.
حتی بچهها تعریف میکردند که او پیشاپیش درباره شهادتش سخن میگفت و به مسائل جهاد و شهادت آگاه بود. در منطقه نیز دائم صلوات میگرفت، تسبیح دستش بود و اگر قرآن همراه نداشت، سخنرانی میکرد. وسط صحبتها، گاهی آهی میکشید و نفسی عمیق میداد، انگار سینهاش پر از سوز و اشتیاق بود.
او با طلبههایی مانند آقای حسن مکارم رفیق بود و همین ارتباط باعث شد پایش به جمع بچههای سبزوار و جبهه باز شود. روحیات معنویاش، پیشبینیها، کرامات و اخلاق منحصر به فردش، او را تبدیل به الگویی کمنظیر برای همه کرد. همانند آنچه حاج قاسم درباره یوسف الهی گفته بود، ناصرالدین در مدل خودش، الگوی عاطفی، عرفانی و انقلابی بود و ما از دیدن او بسیار تأثیر گرفتیم.
رسا ـ درباره دوستان و همرزمان شما در دوران جنگ بفرمایید.
یکی از دوستانی که همیشه در خاطرم مانده، رضا دیواندری بود. او بسیار پاک و لطیف بود؛ وقتی نگاهش میکردی، انگار جسمش حضور ندارد و روحش اوج گرفته است. زندگی و فعالیتهایش عمدتاً در طلبگی، قرآن و مدرسه «بعثت» خلاصه میشد. سالی تنها سه ماه به مدرسه میآمد و بقیه زمان را در جبهه سپری میکرد. غواص بود و در عملیاتها شرکت کرد و در نهایت شهید شد. من همیشه آرزو میکردم با او رفیق باشم، ولی به دلیل اختلاف سنی و موقعیتها، فقط از دور او را میدیدم.
ناصرالدین متاجی هم از همنسلان او بود؛ هر دو در سال ۱۳۴۵ به دنیا آمدند و در سال ۱۳۶۵ شهید شدند، یعنی حدود بیست سال سن داشتند. ویژگیهایشان شبیه هم بود؛ جوانانی با روحیات معنوی و انقلابی بالا.
در دوران نوجوانی و جوانی، ما با این دوستان در گروههای طلبگی و جبهه فعالیت میکردیم. حضورشان و روحیاتشان تأثیر عمیقی بر ما داشت. یادم هست وقتی به یاد رضا یا ناصرالدین میافتم، احساس میکنم خودم هم با آنها درک حضور پیدا میکنم و این باعث میشود که هستی و زندگی خودم را بیشتر دریابم. اینها نمونههای واقعی انسانهای نورانی و انقلابی بودند که حضورشان آدم را متحول میکرد.
همین حال و هوای معنوی و انقلابی بود که در مطالعه درباره ناصرالدین متاجی و وصیتنامهاش هم مشاهده میکردم. او با همان روحیه قوی و انقلابی، الگویی برای دوستان و همرزمانش بود. متأسفانه من تنها توانستم در فضای مجازی چند صفحه درباره او منتشر کنم و هیچکس پیش از آن درباره او صحبت نکرده بود.
به این ترتیب، دوستان و همرزمان من در جنگ، از کسانی مانند رضا دیواندری و ناصرالدین متاجی گرفته تا بزرگان و علما، همگی نمونههای بینظیر انسانهای معنوی، انقلابی و تأثیرگذار بودند که زندگی و روحیه ما را شکل دادند.
رسا ـ ویژگیهای معنوی و انقلابی شهید ناصرالدین متاجی و تاثیر او بر دوستان و اطرافیانش چه بود؟
من بعد از دیدار با خانواده شهید متوجه شدم که بسیاری از نکات درباره او حتی برای خانوادهاش هم جدید بود. همشیره و پسرش به من گفتند که مطالبی که درباره برادرشان نوشتهام برایشان تازگی داشت، چون خودشان هیچگاه کامل روحیات عرفانی و معنوی او را درک نکرده بودند. این موضوع یادآور این جمله معروف است که «عالم در خانه خودش غریب است»؛ یعنی خانوادهها معمولاً نمیدانند فرزندشان یا همسرشان دارای چه جایگاه معنوی و کرامتی است.
شهید متاجی از همان نوجوانی روحیهای انقلابی و معنوی داشت؛ حتی در وصیتنامهاش تأکید کرده بود که کسانی که با ولایت فقیه رابطه خوبی ندارند، در تشییع او شرکت نکنند و کسانی که میخواهند فاتحه بخوانند، ابتدا برای امام بخوانند. این نشاندهنده اهمیت الگو بودن و تربیت نسل جوان برای او بود.
او با روحیهای شجاعانه و معنوی، تحصیل و عبادت را دنبال کرد و با حضور در جبهه، جهاد را یک فریضه الهی میدانست. علاقه و اخلاص او به حضرت زهرا(س) نیز در رفتار و شهادتش مشهود بود و حتی هنگام شهادت، بدنش همانند حضرت زهرا(س) آسیب دید.
تاثیر او بر دوستان و اطرافیان نیز عمیق بود؛ کسانی که با او همراه بودند، تحت تأثیر روحیات معنوی و اخلاقیاش قرار میگرفتند و حتی دوستانی که دچار انحراف شده بودند، به واسطه حضور او به مسیر درست بازمیگشتند. این اثرگذاری، قدرت الگودهی او را نشان میدهد؛ یعنی شخصی جوان در سن ۱۹–۲۰ سال میتواند به مقامات عرفانی و انقلابی برسد که بسیاری از بزرگان عمر خود را برای آن صرف میکنند.
اشاره: شهدا همواره بهعنوان نماد ایثار، شجاعت و پایبندی به ارزشهای انقلاب اسلامی مطرح بودهاند و مطالعه زندگی و سیره آنان میتواند نقش مهمی در شکلدهی الگوهای تربیتی و اخلاقی نسلهای جوان داشته باشد. یکی از این چهرهها، شهید ناصرالدین متاجی است؛ طلبهای جوان که با روحیات عرفانی، معنوی و انقلابی خود، نمونهای کمنظیر از مجاهدت و اخلاق اسلامی را به نمایش گذاشت. بررسی خاطرات و تجربههای همرزمان وی، امکان بازخوانی ابعاد شخصیتی و تربیتی او را فراهم میکند و میتواند به عنوان یک الگوی عملی برای جوانان و علاقهمندان به ارزشهای دفاع مقدس مورد استفاده قرار گیرد. این گزارش بر آن است تا با مروری بر زندگی و روحیات شهید متاجی، ضرورت الگوگیری از سیره شهدا در تربیت نسل امروز را تبیین کند.
اشاره: اشاره:
سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا
رسا ـ از سابقه حضور خود در جبههها و آشناییتان با شهید ناصرالدین متاجی بفرمایید.
رسا ـ از سابقه حضور خود در جبههها و آشناییتان با شهید ناصرالدین متاجی بفرمایید. رسا ـ
در تاریخ جنگ، از سن چهارده سالگی، یعنی حدود سال ۱۳۶۱، وارد مناطق عملیاتی شدم و علاوه بر حضور در جبهه، در امور فرهنگی، تلاوت قرآن و فعالیتهای فرهنگی هم فعال بودم. در آن دوران، گردانی از سبزوار به نام گردان عبدالله در میدان جنگ حضور داشت که شامل جمعی از نوجوانان و جوانان فعال بود.
شهید ناصرالدین متاجی نیز در همین گردان حضور داشت و ما در دورهای شاگرد آیتالله شهرستانی بودیم؛ ایشان در سبزوار یک پایگاه فعال داشتند که مسجدشان در شبها محل تربیت جوانان و نوجوانان بود و بیش از صد شهید تقدیم انقلاب کرده بود. آیتالله شهرستانی هم عارف بود و هم مجاهدی فقیه و مبارز. روحیه ایشان و نفس رحمانی و قدسی او باعث میشد جوانان را جذب کند و اثرگذار باشد.
ناصرالدین متاجی، طلبهای از مشهد، در این فضا رشد کرد و با دوستان سبزواری که او را جذب کردند، به گردان ما پیوست. او با ما انس گرفت و تقریباً جزو جمع ما شد. از نظر معنوی و عرفانی، بسیار کمنظیر بود و در سن هجده تا بیست سال، کرامات و تواناییهای معنوی برجستهای داشت. حضور او نه تنها برای گردان عبدالله، بلکه برای تمامی کسانی که با او بودند، الهامبخش و اثرگذار بود.

رسا ـ از ویژگیهای شخصیتی و معنوی شهید ناصرالدین ماجی چه خاطراتی دارید؟
ناصرالدین اهل شمال بود؛ بابل یا نوشهر، دقیقاً یادم نیست و در طول جنگ، از لحاظ عرفانی و معنوی، نتایج و تجربههای زیادی از او داشتیم. او زاهد و پارسا بود، روزههای طولانی میگرفت و در امور زیارتی و عبادتی بسیار جدی بود. حجرهاش در مشهد بود؛ اتاقی کوچک که از یک پیرزن اجاره کرده بود.
در کف این اتاق قبر حفر کرد که شبها کنار قبر مینشست و مناجات میکرد، دعا میخواند و روز که میشد، روی قبر را میپوشاند و فرش میانداخت. وقتی وارد اتاق میشدی، متوجه میشدی که زیر فرش، کف روی قبر است.
او این سبک زندگی زاهدانه را حفظ کرده بود و ما شاهد حالات و قدرتهای معنوی خاص او بودیم. برای مثال، برخی دوستان نقل میکردند وقتی حرارت یا اضطراب در او افزایش مییافت، بدون اینکه دستش را حرکت دهد، پنجره باز میشد؛ این نشان از روحیات معنوی بسیار بالا و ارتباطش با امور غیبی داشت. همیشه قرآن کوچک همراه داشت و دیگران را به طلبگی و کسب معنویت تشویق میکرد.
من برای اولین بار شب اولی که با او آشنا شدم، سنم حدود چهارده یا پانزده سال بود. با این ذهنیت، جلو او، جرئت حتی فکر بد کردن نداشتیم. او چنان نورانی و روشن بود که حس میکردیم افکار ما را میخواند. همین ویژگیها باعث شد جذبش شویم و او را به جمع بچههای سبزوار و جبهه بیاوریم.
یادم میآید یک بار با او به امامزاده شمل رفتیم؛ مسیر سخت و نصف روز کوهنوردی داشت. او با مهارت و آرامش خاصی مسیر را میپیمود و گاهی میانبر میزد، بدون اینکه کسی متوجه شود. روحیاتش بسیار قوی و تأثیرگذار بود. حتی دوستانی که تحت تأثیر فرقههای ضاله یا بیدینی قرار گرفته بودند، با دیدن ناصرالدین به جبهه جذب شدند و دوباره راه ایمان و جهاد را پیدا کردند.
ناصرالدین قبل از شهادتش، پیشبینیهایی هم داشت؛ به دوستان میگفت چه کسی مجروح یا شهید میشود و حتی میگفت شهادت برخی را میخرد تا خودش شهید شود. وقتی شهید شد، دستش روی سینهاش بود و گفته بود که امام زمان (عج) را دیده است. اینها نشاندهنده عرفان و اتصال قلبی او به خدا بود.
بعد از شهادتش، دیدم بچههای سبزوار و خراسان به مراسم آمدند و خبر شهادتش به نوشهر منتقل شد. پدرش، که ساعتساز بود، و مادرش، زنی ساده و محلی، همیشه تأکید میکردند که ناصرالدین هیچ گناهی نکرده و حتی غیبت و تهمت نکرده است. نکته جالبی که پدرش گفت این بود: «ناصرالدین به من گفته بعضی از آدمها را به شکل حیوان میبینم.» این نشان از قدرت عرفانی و بصیرت او در نوجوانی بود.
حتی بچهها تعریف میکردند که او پیشاپیش درباره شهادتش سخن میگفت و به مسائل جهاد و شهادت آگاه بود. در منطقه نیز دائم صلوات میگرفت، تسبیح دستش بود و اگر قرآن همراه نداشت، سخنرانی میکرد. وسط صحبتها، گاهی آهی میکشید و نفسی عمیق میداد، انگار سینهاش پر از سوز و اشتیاق بود.
او با طلبههایی مانند آقای حسن مکارم رفیق بود و همین ارتباط باعث شد پایش به جمع بچههای سبزوار و جبهه باز شود. روحیات معنویاش، پیشبینیها، کرامات و اخلاق منحصر به فردش، او را تبدیل به الگویی کمنظیر برای همه کرد. همانند آنچه حاج قاسم درباره یوسف الهی گفته بود، ناصرالدین در مدل خودش، الگوی عاطفی، عرفانی و انقلابی بود و ما از دیدن او بسیار تأثیر گرفتیم.
شهید ناصرالدین متاجی نیز در همین گردان حضور داشت و ما در دورهای شاگرد آیتالله شهرستانی بودیم؛ ایشان در سبزوار یک پایگاه فعال داشتند که مسجدشان در شبها محل تربیت جوانان و نوجوانان بود و بیش از صد شهید تقدیم انقلاب کرده بود. آیتالله شهرستانی هم عارف بود و هم مجاهدی فقیه و مبارز. روحیه ایشان و نفس رحمانی و قدسی او باعث میشد جوانان را جذب کند و اثرگذار باشد.
در همین گردان حضور داشت و
ناصرالدین متاجی، طلبهای از مشهد، در این فضا رشد کرد و با دوستان سبزواری که او را جذب کردند، به گردان ما پیوست. او با ما انس گرفت و تقریباً جزو جمع ما شد. از نظر معنوی و عرفانی، بسیار کمنظیر بود و در سن هجده تا بیست سال، کرامات و تواناییهای معنوی برجستهای داشت. حضور او نه تنها برای گردان عبدالله، بلکه برای تمامی کسانی که با او بودند، الهامبخش و اثرگذار بود.

رسا ـ از ویژگیهای شخصیتی و معنوی شهید ناصرالدین ماجی چه خاطراتی دارید؟
رسا ـ از ویژگیهای شخصیتی و معنوی شهید ناصرالدین ماجی چه خاطراتی دارید؟ رسا ـ
ناصرالدین اهل شمال بود؛ بابل یا نوشهر، دقیقاً یادم نیست و در طول جنگ، از لحاظ عرفانی و معنوی، نتایج و تجربههای زیادی از او داشتیم. او زاهد و پارسا بود، روزههای طولانی میگرفت و در امور زیارتی و عبادتی بسیار جدی بود. حجرهاش در مشهد بود؛ اتاقی کوچک که از یک پیرزن اجاره کرده بود.
در کف این اتاق قبر حفر کرد که شبها کنار قبر مینشست و مناجات میکرد، دعا میخواند و روز که میشد، روی قبر را میپوشاند و فرش میانداخت. وقتی وارد اتاق میشدی، متوجه میشدی که زیر فرش، کف روی قبر است.
او این سبک زندگی زاهدانه را حفظ کرده بود و ما شاهد حالات و قدرتهای معنوی خاص او بودیم. برای مثال، برخی دوستان نقل میکردند وقتی حرارت یا اضطراب در او افزایش مییافت، بدون اینکه دستش را حرکت دهد، پنجره باز میشد؛ این نشان از روحیات معنوی بسیار بالا و ارتباطش با امور غیبی داشت. همیشه قرآن کوچک همراه داشت و دیگران را به طلبگی و کسب معنویت تشویق میکرد.
من برای اولین بار شب اولی که با او آشنا شدم، سنم حدود چهارده یا پانزده سال بود. با این ذهنیت، جلو او، جرئت حتی فکر بد کردن نداشتیم. او چنان نورانی و روشن بود که حس میکردیم افکار ما را میخواند. همین ویژگیها باعث شد جذبش شویم و او را به جمع بچههای سبزوار و جبهه بیاوریم.
یادم میآید یک بار با او به امامزاده شمل رفتیم؛ مسیر سخت و نصف روز کوهنوردی داشت. او با مهارت و آرامش خاصی مسیر را میپیمود و گاهی میانبر میزد، بدون اینکه کسی متوجه شود. روحیاتش بسیار قوی و تأثیرگذار بود. حتی دوستانی که تحت تأثیر فرقههای ضاله یا بیدینی قرار گرفته بودند، با دیدن ناصرالدین به جبهه جذب شدند و دوباره راه ایمان و جهاد را پیدا کردند.
ناصرالدین قبل از شهادتش، پیشبینیهایی هم داشت؛ به دوستان میگفت چه کسی مجروح یا شهید میشود و حتی میگفت شهادت برخی را میخرد تا خودش شهید شود. وقتی شهید شد، دستش روی سینهاش بود و گفته بود که امام زمان (عج) را دیده است. اینها نشاندهنده عرفان و اتصال قلبی او به خدا بود.
بعد از شهادتش، دیدم بچههای سبزوار و خراسان به مراسم آمدند و خبر شهادتش به نوشهر منتقل شد. پدرش، که ساعتساز بود، و مادرش، زنی ساده و محلی، همیشه تأکید میکردند که ناصرالدین هیچ گناهی نکرده و حتی غیبت و تهمت نکرده است. نکته جالبی که پدرش گفت این بود: «ناصرالدین به من گفته بعضی از آدمها را به شکل حیوان میبینم.» این نشان از قدرت عرفانی و بصیرت او در نوجوانی بود.
حتی بچهها تعریف میکردند که او پیشاپیش درباره شهادتش سخن میگفت و به مسائل جهاد و شهادت آگاه بود. در منطقه نیز دائم صلوات میگرفت، تسبیح دستش بود و اگر قرآن همراه نداشت، سخنرانی میکرد. وسط صحبتها، گاهی آهی میکشید و نفسی عمیق میداد، انگار سینهاش پر از سوز و اشتیاق بود.
او با طلبههایی مانند آقای حسن مکارم رفیق بود و همین ارتباط باعث شد پایش به جمع بچههای سبزوار و جبهه باز شود. روحیات معنویاش، پیشبینیها، کرامات و اخلاق منحصر به فردش، او را تبدیل به الگویی کمنظیر برای همه کرد. همانند آنچه حاج قاسم درباره یوسف الهی گفته بود، ناصرالدین در مدل خودش، الگوی عاطفی، عرفانی و انقلابی بود و ما از دیدن او بسیار تأثیر گرفتیم.
رسا ـ درباره دوستان و همرزمان شما در دوران جنگ بفرمایید.
یکی از دوستانی که همیشه در خاطرم مانده، رضا دیواندری بود. او بسیار پاک و لطیف بود؛ وقتی نگاهش میکردی، انگار جسمش حضور ندارد و روحش اوج گرفته است. زندگی و فعالیتهایش عمدتاً در طلبگی، قرآن و مدرسه «بعثت» خلاصه میشد. سالی تنها سه ماه به مدرسه میآمد و بقیه زمان را در جبهه سپری میکرد. غواص بود و در عملیاتها شرکت کرد و در نهایت شهید شد. من همیشه آرزو میکردم با او رفیق باشم، ولی به دلیل اختلاف سنی و موقعیتها، فقط از دور او را میدیدم.
ناصرالدین متاجی هم از همنسلان او بود؛ هر دو در سال ۱۳۴۵ به دنیا آمدند و در سال ۱۳۶۵ شهید شدند، یعنی حدود بیست سال سن داشتند. ویژگیهایشان شبیه هم بود؛ جوانانی با روحیات معنوی و انقلابی بالا.
در دوران نوجوانی و جوانی، ما با این دوستان در گروههای طلبگی و جبهه فعالیت میکردیم. حضورشان و روحیاتشان تأثیر عمیقی بر ما داشت. یادم هست وقتی به یاد رضا یا ناصرالدین میافتم، احساس میکنم خودم هم با آنها درک حضور پیدا میکنم و این باعث میشود که هستی و زندگی خودم را بیشتر دریابم. اینها نمونههای واقعی انسانهای نورانی و انقلابی بودند که حضورشان آدم را متحول میکرد.
همین حال و هوای معنوی و انقلابی بود که در مطالعه درباره ناصرالدین متاجی و وصیتنامهاش هم مشاهده میکردم. او با همان روحیه قوی و انقلابی، الگویی برای دوستان و همرزمانش بود. متأسفانه من تنها توانستم در فضای مجازی چند صفحه درباره او منتشر کنم و هیچکس پیش از آن درباره او صحبت نکرده بود.
به این ترتیب، دوستان و همرزمان من در جنگ، از کسانی مانند رضا دیواندری و ناصرالدین متاجی گرفته تا بزرگان و علما، همگی نمونههای بینظیر انسانهای معنوی، انقلابی و تأثیرگذار بودند که زندگی و روحیه ما را شکل دادند.
رسا ـ ویژگیهای معنوی و انقلابی شهید ناصرالدین متاجی و تاثیر او بر دوستان و اطرافیانش چه بود؟
من بعد از دیدار با خانواده شهید متوجه شدم که بسیاری از نکات درباره او حتی برای خانوادهاش هم جدید بود. همشیره و پسرش به من گفتند که مطالبی که درباره برادرشان نوشتهام برایشان تازگی داشت، چون خودشان هیچگاه کامل روحیات عرفانی و معنوی او را درک نکرده بودند. این موضوع یادآور این جمله معروف است که «عالم در خانه خودش غریب است»؛ یعنی خانوادهها معمولاً نمیدانند فرزندشان یا همسرشان دارای چه جایگاه معنوی و کرامتی است.
شهید متاجی از همان نوجوانی روحیهای انقلابی و معنوی داشت؛ حتی در وصیتنامهاش تأکید کرده بود که کسانی که با ولایت فقیه رابطه خوبی ندارند، در تشییع او شرکت نکنند و کسانی که میخواهند فاتحه بخوانند، ابتدا برای امام بخوانند. این نشاندهنده اهمیت الگو بودن و تربیت نسل جوان برای او بود.
او با روحیهای شجاعانه و معنوی، تحصیل و عبادت را دنبال کرد و با حضور در جبهه، جهاد را یک فریضه الهی میدانست. علاقه و اخلاص او به حضرت زهرا(س) نیز در رفتار و شهادتش مشهود بود و حتی هنگام شهادت، بدنش همانند حضرت زهرا(س) آسیب دید.
تاثیر او بر دوستان و اطرافیان نیز عمیق بود؛ کسانی که با او همراه بودند، تحت تأثیر روحیات معنوی و اخلاقیاش قرار میگرفتند و حتی دوستانی که دچار انحراف شده بودند، به واسطه حضور او به مسیر درست بازمیگشتند. این اثرگذاری، قدرت الگودهی او را نشان میدهد؛ یعنی شخصی جوان در سن ۱۹–۲۰ سال میتواند به مقامات عرفانی و انقلابی برسد که بسیاری از بزرگان عمر خود را برای آن صرف میکنند.
رسا ـ درباره دوستان و همرزمان شما در دوران جنگ بفرمایید.
یکی از دوستانی که همیشه در خاطرم مانده، رضا دیواندری بود. او بسیار پاک و لطیف بود؛ وقتی نگاهش میکردی، انگار جسمش حضور ندارد و روحش اوج گرفته است. زندگی و فعالیتهایش عمدتاً در طلبگی، قرآن و مدرسه «بعثت» خلاصه میشد. سالی تنها سه ماه به مدرسه میآمد و بقیه زمان را در جبهه سپری میکرد. غواص بود و در عملیاتها شرکت کرد و در نهایت شهید شد. من همیشه آرزو میکردم با او رفیق باشم، ولی به دلیل اختلاف سنی و موقعیتها، فقط از دور او را میدیدم.
ناصرالدین متاجی هم از همنسلان او بود؛ هر دو در سال ۱۳۴۵ به دنیا آمدند و در سال ۱۳۶۵ شهید شدند، یعنی حدود بیست سال سن داشتند. ویژگیهایشان شبیه هم بود؛ جوانانی با روحیات معنوی و انقلابی بالا.
در دوران نوجوانی و جوانی، ما با این دوستان در گروههای طلبگی و جبهه فعالیت میکردیم. حضورشان و روحیاتشان تأثیر عمیقی بر ما داشت. یادم هست وقتی به یاد رضا یا ناصرالدین میافتم، احساس میکنم خودم هم با آنها درک حضور پیدا میکنم و این باعث میشود که هستی و زندگی خودم را بیشتر دریابم. اینها نمونههای واقعی انسانهای نورانی و انقلابی بودند که حضورشان آدم را متحول میکرد.
همین حال و هوای معنوی و انقلابی بود که در مطالعه درباره ناصرالدین متاجی و وصیتنامهاش هم مشاهده میکردم. او با همان روحیه قوی و انقلابی، الگویی برای دوستان و همرزمانش بود. متأسفانه من تنها توانستم در فضای مجازی چند صفحه درباره او منتشر کنم و هیچکس پیش از آن درباره او صحبت نکرده بود.
به این ترتیب، دوستان و همرزمان من در جنگ، از کسانی مانند رضا دیواندری و ناصرالدین متاجی گرفته تا بزرگان و علما، همگی نمونههای بینظیر انسانهای معنوی، انقلابی و تأثیرگذار بودند که زندگی و روحیه ما را شکل دادند.
رسا ـ درباره دوستان و همرزمان شما در دوران جنگ بفرمایید.
رسا ـ درباره دوستان و همرزمان شما در دوران جنگ بفرمایید. رسا ـ
یکی از دوستانی که همیشه در خاطرم مانده، رضا دیواندری بود. او بسیار پاک و لطیف بود؛ وقتی نگاهش میکردی، انگار جسمش حضور ندارد و روحش اوج گرفته است. زندگی و فعالیتهایش عمدتاً در طلبگی، قرآن و مدرسه «بعثت» خلاصه میشد. سالی تنها سه ماه به مدرسه میآمد و بقیه زمان را در جبهه سپری میکرد. غواص بود و در عملیاتها شرکت کرد و در نهایت شهید شد. من همیشه آرزو میکردم با او رفیق باشم، ولی به دلیل اختلاف سنی و موقعیتها، فقط از دور او را میدیدم.
ناصرالدین متاجی هم از همنسلان او بود؛ هر دو در سال ۱۳۴۵ به دنیا آمدند و در سال ۱۳۶۵ شهید شدند، یعنی حدود بیست سال سن داشتند. ویژگیهایشان شبیه هم بود؛ جوانانی با روحیات معنوی و انقلابی بالا.
در دوران نوجوانی و جوانی، ما با این دوستان در گروههای طلبگی و جبهه فعالیت میکردیم. حضورشان و روحیاتشان تأثیر عمیقی بر ما داشت. یادم هست وقتی به یاد رضا یا ناصرالدین میافتم، احساس میکنم خودم هم با آنها درک حضور پیدا میکنم و این باعث میشود که هستی و زندگی خودم را بیشتر دریابم. اینها نمونههای واقعی انسانهای نورانی و انقلابی بودند که حضورشان آدم را متحول میکرد.
همین حال و هوای معنوی و انقلابی بود که در مطالعه درباره ناصرالدین متاجی و وصیتنامهاش هم مشاهده میکردم. او با همان روحیه قوی و انقلابی، الگویی برای دوستان و همرزمانش بود. متأسفانه من تنها توانستم در فضای مجازی چند صفحه درباره او منتشر کنم و هیچکس پیش از آن درباره او صحبت نکرده بود.
به این ترتیب، دوستان و همرزمان من در جنگ، از کسانی مانند رضا دیواندری و ناصرالدین متاجی گرفته تا بزرگان و علما، همگی نمونههای بینظیر انسانهای معنوی، انقلابی و تأثیرگذار بودند که زندگی و روحیه ما را شکل دادند.
رسا ـ ویژگیهای معنوی و انقلابی شهید ناصرالدین متاجی و تاثیر او بر دوستان و اطرافیانش چه بود؟
من بعد از دیدار با خانواده شهید متوجه شدم که بسیاری از نکات درباره او حتی برای خانوادهاش هم جدید بود. همشیره و پسرش به من گفتند که مطالبی که درباره برادرشان نوشتهام برایشان تازگی داشت، چون خودشان هیچگاه کامل روحیات عرفانی و معنوی او را درک نکرده بودند. این موضوع یادآور این جمله معروف است که «عالم در خانه خودش غریب است»؛ یعنی خانوادهها معمولاً نمیدانند فرزندشان یا همسرشان دارای چه جایگاه معنوی و کرامتی است.
شهید متاجی از همان نوجوانی روحیهای انقلابی و معنوی داشت؛ حتی در وصیتنامهاش تأکید کرده بود که کسانی که با ولایت فقیه رابطه خوبی ندارند، در تشییع او شرکت نکنند و کسانی که میخواهند فاتحه بخوانند، ابتدا برای امام بخوانند. این نشاندهنده اهمیت الگو بودن و تربیت نسل جوان برای او بود.
او با روحیهای شجاعانه و معنوی، تحصیل و عبادت را دنبال کرد و با حضور در جبهه، جهاد را یک فریضه الهی میدانست. علاقه و اخلاص او به حضرت زهرا(س) نیز در رفتار و شهادتش مشهود بود و حتی هنگام شهادت، بدنش همانند حضرت زهرا(س) آسیب دید.
تاثیر او بر دوستان و اطرافیان نیز عمیق بود؛ کسانی که با او همراه بودند، تحت تأثیر روحیات معنوی و اخلاقیاش قرار میگرفتند و حتی دوستانی که دچار انحراف شده بودند، به واسطه حضور او به مسیر درست بازمیگشتند. این اثرگذاری، قدرت الگودهی او را نشان میدهد؛ یعنی شخصی جوان در سن ۱۹–۲۰ سال میتواند به مقامات عرفانی و انقلابی برسد که بسیاری از بزرگان عمر خود را برای آن صرف میکنند.
رسا ـ ویژگیهای معنوی و انقلابی شهید ناصرالدین متاجی و تاثیر او بر دوستان و اطرافیانش چه بود؟
رسا ـ ویژگیهای معنوی و انقلابی شهید ناصرالدین متاجی و تاثیر او بر دوستان و اطرافیانش چه بود؟ رسا ـ
من بعد از دیدار با خانواده شهید متوجه شدم که بسیاری از نکات درباره او حتی برای خانوادهاش هم جدید بود. همشیره و پسرش به من گفتند که مطالبی که درباره برادرشان نوشتهام برایشان تازگی داشت، چون خودشان هیچگاه کامل روحیات عرفانی و معنوی او را درک نکرده بودند. این موضوع یادآور این جمله معروف است که «عالم در خانه خودش غریب است»؛ یعنی خانوادهها معمولاً نمیدانند فرزندشان یا همسرشان دارای چه جایگاه معنوی و کرامتی است.
شهید متاجی از همان نوجوانی روحیهای انقلابی و معنوی داشت؛ حتی در وصیتنامهاش تأکید کرده بود که کسانی که با ولایت فقیه رابطه خوبی ندارند، در تشییع او شرکت نکنند و کسانی که میخواهند فاتحه بخوانند، ابتدا برای امام بخوانند. این نشاندهنده اهمیت الگو بودن و تربیت نسل جوان برای او بود.
او با روحیهای شجاعانه و معنوی، تحصیل و عبادت را دنبال کرد و با حضور در جبهه، جهاد را یک فریضه الهی میدانست. علاقه و اخلاص او به حضرت زهرا(س) نیز در رفتار و شهادتش مشهود بود و حتی هنگام شهادت، بدنش همانند حضرت زهرا(س) آسیب دید.
تاثیر او بر دوستان و اطرافیان نیز عمیق بود؛ کسانی که با او همراه بودند، تحت تأثیر روحیات معنوی و اخلاقیاش قرار میگرفتند و حتی دوستانی که دچار انحراف شده بودند، به واسطه حضور او به مسیر درست بازمیگشتند. این اثرگذاری، قدرت الگودهی او را نشان میدهد؛ یعنی شخصی جوان در سن ۱۹–۲۰ سال میتواند به مقامات عرفانی و انقلابی برسد که بسیاری از بزرگان عمر خود را برای آن صرف میکنند.
∎