به گزارش سرویس بینالملل جماران، رابرت هورماتس نوشت: از سال ۱۹۵۴ تا اوایل دههٔ ۱۹۷۰، دیپلماتهای ایالات متحده و چین در مجموع ۱۳۴ نشست برگزار کردند که بیشتر آنها در شهر ورشو انجام شد. هدف ظاهری این دیدارها، ایجاد روابط سازنده میان دو کشوری بود که سالها در انزوا و بیاعتمادی متقابل به سر میبردند؛ اما این تلاشها در تحقق آن هدف ناکام ماند.
زمانی که در سال ۱۹۶۹ به تیم شورای امنیت ملی تحت هدایت هنری کیسینجر پیوستم، او تازه توجه خود را معطوف به روابط با چین کرده بود. کیسینجر با مرور پانزده سال مذاکرات پیشین میان دو کشور، این سلسله گفتگوها را «عقیم» توصیف کرد و آن را «طولانیترین مذاکرات پیوستهای که حتی یک دستاورد مهم نداشتند» نامید.
پیشرفت واقعی تنها زمانی حاصل شد که خود کیسینجر و «چوئنلای» نخستوزیر چین وارد روند مذاکرات شدند. پس از آن، «ریچارد نیکسون» رئیسجمهور آمریکا سفر تاریخی خود به چین را انجام داد تا با «مائو تسهتونگ» دیدار کند و آغازگر روند بهبود روابط میان دو کشور باشد. البته هنوز اختلافات عمیق و اساسی باقی مانده بود، اما در هر دو سوی ماجرا ارادهای واقعی برای حل آنها شکل گرفته بود.
اکنون، هنگامی که به پانزده سال مذاکرات بیثمر پیش از نزدیکی آمریکا و چین میاندیشم، همان الگوی تکرارشده را در روابط امروز آمریکا و روسیه مشاهده میکنم. روندی که باز هم بهطرز مشابهی بینتیجه مانده است. علت اصلی این بنبست، رفتار طرف روسی است: مسکو خواستههایی کاملاً غیرمنطقی و افراطی مطرح کرده است. «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه در حالی از «خواست صلح» سخن میگوید که همزمان حملات خود علیه اوکراین را تشدید میکند. کرملین همچنان مشروعیت «ولودیمیر زلنسکی» رئیسجمهور اوکراین و دولتش را انکار میکند. با این حال، بخشی از کمبود پیشرفت نیز به واکنش اغلب سرد، مبهم و ناپایدار واشنگتن بازمیگردد؛ بهویژه در زمینهٔ تحریمهای جدید علیه روسیه و فروش سلاحهای پیشرفته به اوکراین.
با توجه به اقدامات پوتین و لحن گفتار او، بهروشنی میتوان دریافت که در حال حاضر هیچ قصدی برای رسیدن به نتیجهای سازنده ندارد. او از این مذاکرات تنها بهعنوان ابزاری برای اتلاف وقت استفاده میکند، تا در این فاصله بتواند قلمروهای بیشتری از اوکراین را تصرف کند، دولت زلنسکی را بیاعتبار سازد، میان کشورهای غربی شکاف ایجاد کند و ناتو را تضعیف نماید؛ با این امید که ایالات متحده در حمایت از کییف دچار بیمیلی و فرسایش اراده شود. از زمان دیدار او با رئیسجمهور آمریکا، «دونالد ترامپ»، در آلاسکا در ماه ژوئن، پوتین نهتنها از شدت حملات خود نکاسته بلکه آنها را افزایش داده است.
من این افتخار را داشتم که بهمدت پنج سال در کاخ سفید بهعنوان مشاور ارشد اقتصادی کیسینجر با او از نزدیک همکاری کنم. این همکاری شامل گشایش روابط میان ایالات متحده و چین، مذاکرات در خاورمیانه، حضور در مجموعهای گسترده از نشستهای بینالمللی و پرداختن به مسائل متعدد دوران جنگ سرد بود. در پنجاه سال بعدی نیز — از جمله چهار سالی که بهعنوان نایبرئیس شرکت «کیسینجر اسوشیتس» فعالیت داشتم — در بسیاری از مسائل، دوست، همراه و محرم اسرار نزدیک او باقی ماندم.
بسیاری از اقدامات پوتین و روسیه که پیشتر به آنها اشاره شد، برای هنری کیسینجر ــ که یک واقعگرا بود ــ شگفتانگیز نمیبود، هرچند او در سالهای پایانی عمرش و پیش از مرگ در سال ۲۰۲۳ مدتی زمان برد تا به جمعبندی نهایی و منفی خود دربارهٔ پوتین و اهدافش برسد. در سالهای اولیه، کیسینجر امیدوار بود ایالات متحده بتواند نوعی رابطهٔ همکاریآمیز میان مسکو و کییف برقرار کند که در آن، موقعیت تاریخی و فرهنگی مشترک دو کشور از سوی واشنگتن به رسمیت شناخته شود و بر اساس آن ــ و با توجه به قرار گرفتن اوکراین در مرز روسیه ــ کرملین مجموعهای از منافع ویژه در آن منطقه داشته باشد.
گرچه کیسینجر با این استدلال همدلی نداشت، اما بهخوبی درک میکرد که پوتین نمیخواهد اوکراین بیش از حد به غرب نزدیک شود و با تطبیق سیاستهای اقتصادی بازارمحور و گسترش روابط تجاری با اتحادیه اروپا، به موفقیتی دست یابد که در تضاد با وضعیت روسیه باشد. با این حال، هنگامی که تمایل مسکو برای نفوذ در اوکراین به خصومت و تجاوز آشکار تبدیل شد، نگرش کیسینجر دگرگون گردید و موضع او در برابر پوتین بهشدت سختتر شد. بیتردید، اقدامات اخیر پوتین نیز اگر کیسینجر زنده بود، رویکرد او را در مذاکرات در چندین جهت بهطور قابلتوجهی سختگیرانهتر میکرد.
در ادامه، چند گامی را میتوان برشمرد که به باور من کیسینجر در چنین شرایطی به کاخ سفید توصیه میکرد:
اصرار بر اقدامات عینیِ اعتمادساز و تعیین پیششرطهای مشخص برای هر نشست جدید
نخست، اصرار بر اقدامات ملموس اعتمادساز و تعیین پیششرطهای روشن برای هر نشست جدید. کیسینجر معتقد بود که گفتوگوهای میان مقامهای ایالات متحده و چین باید با هدف ایجاد اعتماد متقابل انجام گیرد، نه برگزاری نشستهای بیثمر و نمایشی. همتای چینی او، چوئنلای، نیز دیدگاهی مشابه داشت. هر دو نفر اگرچه در اغلب مسائل کلیدی دیدگاههای متفاوتی داشتند، اما نسبت به روند مذاکرات بسیار جدی و دقیق بودند. آنان به این نتیجه رسیده بودند که برای دستیابی به نتایج سازنده، هر کشور باید راههایی برای کاهش یا حل اختلافات دیرینه پیدا کند و تعهدات و اقدامات مشخص از سوی هر دو طرف را ضروری میدانستند. برای مثال، در زمینهٔ تجارت، دو کشور چند مانع را کاهش دادند و سلسلهای از رایزنیهای سطحبالا دربارهٔ مسائل ژئوپلیتیکی عمده و تهدیدهای ثبات جهانی در آن دوران آغاز کردند.
در مقابل، در مذاکرات اخیر ایالات متحده با روسیه، واشنگتن امتیازاتی داده است ــ اغلب به زیان اوکراین ــ اما هیچگونه اقدام متقابلی از سوی کرملین مشاهده نشده است. روسیه حاضر نیست حتی بخشی از سرزمینهای اوکراینی را که اشغال کرده، بازگرداند. این کشور اصرار غرب بر ارائهٔ تضمینهای امنیتی معتبر برای اوکراین و منطقهٔ پیرامونی را نمیپذیرد و حتی خواهان حق وتو بر آنهاست. همچنین نمیخواهد بپذیرد که رهبران اوکراین و اروپا در نتیجهٔ مذاکرات منافعی حیاتی دارند و باید نقش محوری در آن ایفا کنند.
پوتین فردی باهوش و باتجربه است و هیچکس نباید او یا وزیر امور خارجهاش، سرگئی لاوروف، را دستکم بگیرد. لاوروف مدتی در ایالات متحده زندگی کرده و میداند که آمریکاییها اغلب از جنگهای طولانی، پرهزینه و بینتیجه خسته میشوند. روشن است که هر دو نفر بر همین خستگی حساب باز کردهاند.
من از اوایل دههٔ ۱۹۹۰ در سنپترزبورگ تاکنون بارها با پوتین تعامل داشتهام و او را همواره ناسیونالیستی سرسخت یافتهام. او نسبت به ایالات متحده و غرب کینهای عمیق دارد، زیرا معتقد است که آنها در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نقش مستقیم داشتند و پس از آن نیز بیش از یک دهه از ضعف روسیه سوءاستفاده کردند. در طول زمان، در نشستهای گروه ۲۰، گروه ۸ و دیدارهای دوجانبه شاهد بودم که تمرکز اصلی پوتین بر بازگرداندن نفوذ ازدسترفتهٔ روسیه و احیای سرزمینهای پیشین شوروی بود ــ بخشهایی که برخی از آنها حتی به دوران تزارها بازمیگردد. از نگاه او، تحقق این هدف مستلزم عقب راندن قدرت و نفوذ غرب از مرزهای روسیه و تضعیف توان نظامی و ارادهٔ سیاسی غرب در اروپا بود. افزون بر این، پوتین هرچه بیشتر، «عظمت روسیه» را جداییناپذیر از شخص خود میدانست.
ایالات متحده باید در اجرای تحریمهای موجود علیه روسیه قاطعتر و مؤثرتر عمل کند. رژیم فعلی تحریمها بهدرستی اجرا نمیشود و همین موضوع پیامی نگرانکننده برای پوتین میفرستد؛ پیامی که نشان میدهد غرب در اعمال تحریمها جدی نیست و روسیه همچنان میتواند از منابع مالی خارجی برای تأمین ماشین جنگی خود استفاده کند. برای نشان دادن جدیت غرب و قطع این جریان مالی، این وضعیت باید تغییر کند.
از این منظر، اعلام اخیر دونالد ترامپ مبنی بر اینکه ایالات متحده تحریمهای جدیدی علیه روسیه وضع نخواهد کرد مگر اینکه تمام کشورهای عضو ناتو خرید نفت و گاز از روسیه را متوقف کنند، اقدامی تعجببرانگیز است. البته ترامپ درست میگوید که همهٔ کشورهای ناتو باید واردات انرژی خود از روسیه را بهشدت کاهش دهند، اما واقعیت این است که بیشتر آنها از پیش چنین کردهاند. در حال حاضر تنها حدود سه درصد از واردات نفت اتحادیه اروپا و کمتر از بیست درصد از واردات گاز آن از روسیه تأمین میشود، و بدیهی است که این کشورها نمیتوانند یکباره و بهطور کامل واردات خود را متوقف کنند. بااینحال، آنها با سرعت در مسیر درست حرکت میکنند و اخیراً تصمیم گرفتهاند مهلت پایان واردات انرژی از روسیه را به سال ۲۰۲۷ جلو بیندازند.
همانطور که هنری کیسینجر ــ با اتکا به تجربهٔ خود در عرصهٔ سیاست قدرت جهانی ــ احتمالاً یادآور میشد، نکتهٔ تعیینکننده در اینجا آن نیست که چند کشور دیگر چه میکنند یا چه نمیکنند، بلکه این است که چه چیزی در راستای منافع ایالات متحده است. حمایت از اوکراینی آزاد و دموکراتیک و پایان دادن به جنگ در آن کشور، بدون تردید در زمرهٔ منافع راهبردی آمریکا قرار دارد. بنابراین، ناکافی بودن اقدامات چند کشور عضو ناتو برای قطع فوری واردات انرژی نباید دلیلی برای بهتعویقانداختن اعمال تحریمهای بیشتر و بهمراتب سختتر از سوی ایالات متحده باشد.
روسیه نمیتواند جنگ خود را برای همیشه ادامه دهد، بهویژه اگر تحریمهای سختگیرانهتر و فراگیرتری اعمال شود. تاکنون بیش از هزار شرکت چندملیتی از روسیه خارج شده یا فعالیتهای خود را در آن کشور محدود کردهاند؛ این اقدام بهطور مستقیم موجب از بین رفتن حدود چهارده میلیون شغل شده است. بیش از دو میلیون نیروی متخصص در حوزهٔ فناوری بههمراه مقادیر قابلتوجهی سرمایه از کشور خارج شدهاند. سرمایهگذاری خارجی از حدود صد میلیارد دلار در سال به تقریباً صفر کاهش یافته است و هیچ نشانهای از ورود سرمایهگذاری جدید ــ حتی از سوی چین، متحد نزدیک روسیه ــ دیده نمیشود. این روند خروج شرکتها، نیروی انسانی و سرمایه بهطور مستند توسط گروهی از پژوهشگران به سرپرستی جف سوننفلد در دانشکده مدیریت دانشگاه ییل ثبت و تحلیل شده است.
ارزشهای دموکراتیک و حمایت از دوستان و متحدان ایالات متحده، نقش تعیینکنندهای در مسیری خواهد داشت که جهان در این «دوراهی تاریخی» در پیش میگیرد. اگر ایالات متحده از منافع اساسی و بنیادین خود بهطور مؤثر دفاع نکند، چین آماده است از فرصتهای پیشآمده برای افزایش نفوذ و قدرت خود بهرهبرداری کند.
سمت درست تاریخ بایستید
ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر جایگاه خود را در تاریخ نهفقط بهدلیل ایجاد روابطی عادیتر و باثباتتر میان ایالات متحده و چین، بلکه بهواسطهٔ اقدامات قاطعانهشان در برابر اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد تثبیت کردند. چند سال بعد، رئیسجمهور رونالد ریگان و وزیر خارجهاش جیمز بیکر نیز همین مسیر را ادامه دادند. از دید اکثر تاریخنگاران و نیز کشورها و ملتهایی که به ایالات متحده بهعنوان شریکی قابل اعتماد و نیرویی اخلاقی اتکا کردهاند، این رهبران در سوی درست تاریخ ایستادهاند.
اکنون نوبت دونالد ترامپ است که جایگاه خود را نیز در سمت درست تاریخ تثبیت کند — تا نسلهای آینده او را بهعنوان رهبری بهیاد آورند که در برابر دشمنی ایستاد که به اصول اخلاقی و ارزشهای دموکراتیک بیاعتنا بود، تمایلی سیریناپذیر به تجاوز و خشونت داشت، و در حالیکه ادعای صلحطلبی میکرد، درگیر مذاکراتی فریبکارانه و «بیثمر» بود و همزمان ویرانی و کشتار بیشتری بهبار میآورد.
ترامپ با اتخاذ رویکردی جسورانه — در همین مقطع زمانی — میتواند با اعمال تحریمهای بهمراتب شدیدتر، ارسال سلاحهای بیشتر و پیشرفتهتر به اوکراین، افزایش همکاریهای اطلاعاتی با کییف و پشتیبانی دیپلماتیک از این کشور در دفاع از خود در برابر تجاوز روسیه، خود و ایالات متحده را در سوی درست تاریخ قرار دهد. اگر او چنین کند، همهٔ آمریکاییها باید متحدانه از رئیسجمهور خود حمایت کنند.