سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، خیابان انقلاب، در تاریخ تهران و ایران، به نبض تپنده فرهنگ کشور معروف بود؛ به نظر میرسد باید «بود» را پذیرفت. چرا؟ چون این خیابان بیشتر به بازار بیقاعدهای شبیه شده که در آن کتاب، نه بهعنوان کالای فرهنگی، بلکه بهعنوان کالای تخفیفی و بینام بیش از آنکه در جای اصلی خود یعنی ویترین کتابفروشیها به چشم بیاید، روی زمین و بین بساطگستران دست به دست میشود!
پدیده «بساطگستری کتاب»، درحال تغییر مفهوم «بازار کتاب» در ایران است؛ قلبی که گویا چندان جدی گرفته نمیشود و صدای دادزنها، حول و حوالی میدان انقلاب فروپاشی بازار رسمی کتاب را فریاد میزنند.
خیابان انقلاب، از ویترین تا بساط
بساطگستری کتاب مقابل دانشگاه تهران، دهه ۶۰ و ۷۰، پدیدهای محدود بود؛ اما امروزه، سرتاسر پیادهروی انقلاب از بساطهای رنگارنگ پُر شده است. کتابهای افستشده، چاپ غیرقانونی و نسخههای دستکاریشدهای از آثار روز، با تخفیفهای ۵۰ و حتی ۷۰ درصدی پیش چشم کتابفروشان و ماموران شهرداری فروخته میشوند.
علیرضا نادعلی، سخنگوی شورای شهر تهران، پیشتر در گفتوگو با ایبنا این وضعیت را «لطمه بزرگ به کتابفروشان» توصیف کرده بود. او میگوید: «ماموران شهرداری ضابط قضایی نیستند، بنابراین برخورد با این افراد ساده نیست. اما باید برای ساماندهی این فضا تدبیر جدی داشت.»
این «پیچیدگی اجرایی» که سالهاست دستاویز نهادهای شهری است، در عمل به معنای بیعملی است. نتیجه؟ اشغال فیزیکی پیادهروها، تضعیف اقتصادی کتابفروشان و گسترش نوعی از اقتصاد زیرزمینی فرهنگی که نه مالیات میپردازد و نه پاسخگوست.
اقتصاد زیرزمینی کتاب
کتابفروش رسمی باید مالیات، اجاره، بیمه و عوارض بپردازد اما بساطگستر، هیچکدام از اینها را ندارد. او نسخه افستشده یک عنوان پُرفروش را از چاپخانهای بینام میگیرد، روی زمین میگذارد و با لبخندی میگوید: «نسخه بدون سانسور!»
این همان جملهای است که بازار کتاب رسمی را فلج کرده.
«کتاب بدون سانسور» تبدیل به ترفند بازاری شده برای فروش غیرقانونی. یراقچی، عضو هیئتمدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، میگوید: «ادعای بساطگستران درباره عرضه کتابهای بدون سانسور، ابزاری شده علیه کتاب سالم و قانونی.» او معتقد است که باید در هفته کتاب و رویدادهای فرهنگی، مخاطبان را نسبت به این فریب آگاه کرد. اما آگاهیرسانی فرهنگی، وقتی با تبلیغات پُرزرقوبرق کتابهای قاچاق در فضای مجازی رقابت میکند، صدای ضعیفیست در میان هیاهوی بازار.
بحران اعتماد و بیاعتباری فرهنگی
در این بازار، مرز میان کتاب واقعی و جعلی از بین رفته است. مخاطب نمیداند که کتابی که در دست دارد، اثر رسمی ناشر است یا نسخهای بیکیفیت و دستکاری شده. اعتماد عمومی به نشر رسمی در حال فروپاشی است.
ابراهیم کریمی، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، هشدار داده است: «بساطگستران کتابهای قاچاق، غیرمجاز و گاه خلاف اخلاق و امنیت کشور را عرضه میکنند. این پدیده هم به لحاظ سد معبر و هم از نظر محتوایی، تهدیدی جدی برای فرهنگ شهر است.»
طرحهای فرهنگی در بنبست اجرایی
طرح «راسته کتاب» که سالها پیش برای تبدیل خیابان انقلاب به گذرگاه فرهنگی تصویب شد، هنوز روی کاغذ مانده است. از سومین تا ششمین دوره شورای شهر، بارها وعده اجرا داده شد، مناقصه برگزار شد، شهرداری مناطق ۶ و ۱۱ درگیر شدند، اما هیچچیز قدمی رو به جلو برداشته نشد.
نادعلی میگوید: «همت لازم برای تحقق این طرح تأمین نشده است.» این جمله کوتاه، خلاصه تمام سالهای اتلاف فرصت است. درحالیکه خیابان انقلاب هر روز بیشتر از دیروز درگیر بینظمی و بیهویتی میشود، طرحی که میتوانست آن را نجات دهد، قربانی بوروکراسی، ترس از شکست و نبود جسارت اجرایی شده است.
اگر راسته کتاب اجرا میشد، میتوانست نهتنها بساطگستران را ساماندهی کند، بلکه فضا را به مرکزی زنده برای رویدادهای فرهنگی و کتابمحور تبدیل کند. اما اکنون، همان پیادهروها به صحنهای برای فروش نسخههای قاچاق و نامعتبر بدل شدهاند.
از معیشت تا هویت
بساطگستری به اعتقاد کارشناسان اقتصادی نتیجه بحران اقتصادی است؛ هرچند این دیدگاه واقعبینانه به نظر میرسد اما در اینجا یعنی راسته کتاب، مسئله فقط معیشت نیست، بلکه بحث فرهنگ و اتفاقا آسیب به جامعه نشر کشور مطرح است.
وقتی کتاب ـ بهعنوان رسانه و ابزار انتقال فکر و فرهنگ ـ در کنار اجناس ارزان و بینام روی زمین پهن میشود، پیام روشن است: بیتوجهی به شان فرهنگ.
این پدیده، ذائقه فرهنگی جامعه را تغییر میدهد. مخاطب یاد میگیرد که کتاب، کالایی است مثل بقیه کالاها؛ باید تخفیف داشته باشد، نباید هزینهای برای آن داد. در چنین بازاری، نویسنده و ناشر بازندهاند، و خریدار نیز در نهایت، چیزی جز نسخهای جعلی دریافت نمیکند.
سکوت بحرانزا
چرا نهادهای فرهنگی منفعلاند؟ چرا صدای ناشران و کتابفروشان در هیاهوی تبلیغ «کتاب ارزان» گم شده است؟ چرا خیابان انقلاب، که باید الگوی شهر فرهنگی باشد، امروز نماد بینظمی است؟ بخشی از پاسخ در بیتفاوتی و بخشی در نبود هماهنگی میان نهادهاست. اتحادیه ناشران، شهرداری، شورای شهر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، هرکدام گوشهای از کار را در دست دارند.
کریمی، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران هشدار داده است: «اگر شهرداری به این مسئله ورود نکند، چالشها بزرگتر خواهند شد.» و این دقیقاً همان اتفاقی است که هر روز در حال وقوع است؛ گسترش تدریجی بساطها از مقابل دانشگاه تا چهارراه ولیعصر و حتی خیابانهای فرعیتر.
بزرگترین خطر، نه اقتصادی است و نه شهری؛ فرهنگی است. بساطگستری، کتاب را از جایگاه «محصول اندیشه» به کالای دستدوم و مصرفی تبدیل کرده است. در این فضا، کتاب دیگر حامل اعتبار نیست، بلکه شیئی ارزانقیمت است که میتوان پای آن چانه زد.
ادامه این روند، به مرور «هویت کتاب» را از بین میبرد. کتابفروشی به موزهای در حال انقراض تبدیل میشود، ناشر انگیزه تولید ندارد، و مؤلف از نوشتن دلسرد میشود. بازار غیررسمی، هرچقدر هم پرجنبوجوش به نظر برسد، در واقع نشانهای از احتضار بازار رسمی است.
پدیده بساطگستری کتاب، زخمی سطحی نیست؛ نشانه فروپاشی زیرساخت فرهنگی است. امروزه، اگر خیابان انقلاب در سیطره بساطها بماند، فردا سایر شهرها نیز دچار همین سرنوشت خواهند شد. حل این بحران، نه با طرحهای مقطعی جمعآوری، بلکه با رویکردی جامع ممکن است:
همت برای اجرای واقعی طرح «راسته کتاب»؛
حذف عوارض اضافی از دوش کتابفروشیها؛
نظارت بر چاپخانههای غیرمجاز و عرضه نسخههای افست؛
و از همه مهمتر، بازگرداندن «اعتبار فرهنگی» به کتاب در ذهن مردم.
بساطگستری کتاب، شاید در ظاهر تلاشی برای زندهنگهداشتن کتاب در خیابان باشد، اما در واقع شکل مدرنِ دفن فرهنگ است آن هم زیر چتر ارزانی. خیابان انقلاب، اگر قرار است همچنان قلب فرهنگی تهران بماند، باید از زیر این بساطها نفس تازه کند.
∎