شناسهٔ خبر: 75257962 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

گزارش|

«اجل معلّق»؛ طنز در لبه مرگ یا سقوط در سطحی‌نگری؟ / «مرگِ سبک‌وزن»؛ وقتی طنز از معنای زندگی سبقت می‌گیرد

در دورانی که جامعه به زبان مسئولانه برای نقد نیاز دارد، «اجل معلّق» راه آسان‌تر را انتخاب کرده: خنداندن بی‌هدف.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، سریال «اجل معلّق» تلاش می‌کند با ترکیب فانتزی و طنز، تجربه‌ای تازه از مواجهه با مرگ ارائه دهد؛ اما در عمل، از مرز جسارت عبور کرده و به وادی بی‌اخلاقی رسانه‌ای و تحقیر ارزش‌های انسانی می‌لغزد. آنچه قرار بود نگاهی خلاقانه به معنای زندگی باشد، در بسیاری از لحظات، به شوخی با مرگ، ایمان و هویت زن ایرانی تبدیل می‌شود.

طنزی که می‌خواست متفاوت باشد، اما تکراری از آب درآمد

«اجل معلّق» با ایده‌ای فانتزی و کارگردانی خوش‌ساخت آغاز می‌شود، اما خیلی زود به دام همان الگوی تکراری طنز آیتمی می‌افتد؛ الگویی که سال‌هاست کمدی ایرانی از آن رهایی نیافته است. از شوخی‌های کش‌دار گرفته تا دعوا‌های مصنوعی، همه‌چیز یادآور آثار پیشین عطاران است.

در نتیجه، مخاطب نه با طنزی ساختارمند روبه‌روست، نه با موقعیت‌هایی تازه؛ فقط مجموعه‌ای از موقعیت‌های شلخته که قرار است با بزن‌وبزن و فریاد، خنده تولید کنند.

مرگ در خدمت شوخی؛ از جسارت تا بی‌احترامی

جسارت پرداختن به مفهوم مرگ در قالب طنز، اگر با تفکر و احترام همراه باشد، می‌تواند تأثیرگذار و حتی روشنگر باشد. اما در «اجل معلّق»، این جسارت به سهل‌انگاری بدل می‌شود.

مرگ در این سریال به یک موقعیت کمیک تقلیل یافته؛ جایی که فرشتگان با فیلترشکن کار می‌کنند و انسان می‌تواند با مرگ شوخی کند. چنین مواجهه‌ای، نه تنها باور مخاطب را نسبت به جدیت و قداست مرگ تضعیف می‌کند، بلکه نوعی عادی‌سازی گناه و بی‌پروایی در برابر معنویت را القا می‌کند.

در مقایسه، مجموعه‌ی مستندمحور «زندگی پس از زندگی» با نگاهی انسانی و اخلاقی، به تجربه‌ی مرگ به‌عنوان مجالی برای بازگشت به خیر و تزکیه می‌پردازد. «اجل معلّق»، اما در سمت دیگر این طیف ایستاده؛ جایی که مرگ ابزاری برای خنده است، نه اندیشه.

موضوع اصلی سریال، یعنی مرگ و بازگشت از آن، ظرفیت بالایی برای طنز فلسفی و تفکر برانگیز دارد. اما «اجل معلّق» این فرصت را با شوخی‌های سطحی و بعضاً توهین‌آمیز هدر می‌دهد. از نمایش بی‌منطق فرشته‌ها گرفته تا هجو نماد‌های مقدس، اثر به‌جای خلق موقعیت فلسفی، به تمسخر باور‌های دینی و فرهنگی می‌پردازد.

وقتی شخصیت اصلی به فرشته‌ای مؤنث شماره تلفن می‌دهد یا با نام فرشتگان مقدس شوخی رکیک می‌کند، دیگر از «طنز» فاصله می‌گیریم و به منطقه‌ی بی‌حرمت‌سازی فرهنگی وارد می‌شویم

توهین به زن امروز؛ شوخی یا تحقیر؟

یکی از سکانس‌های جنجالی سریال، جایی است که روح زنی پس از عمل زیبایی با چهره‌ی «واقعی» خود روبه‌رو می‌شود. این صحنه در ظاهر طنز است، اما در عمق، بازتولید نگاه ضدزن و تمسخر زنانگی مدرن است.

در جامعه‌ای که زن برای تعریف دوباره‌ی هویت خود می‌جنگد، چنین بازنمایی‌هایی نه‌تنها زن را کوچک می‌کند، بلکه ذهن مخاطب را نسبت به زنانگی، بدن و استقلال او مخدوش می‌سازد.

فقرِ چرک و چهره‌های زشت؛ زیبایی‌شناسی تحقیر

تصویرسازی سریال از خانواده‌ی داوود، با صورت‌های اغراق‌آمیز و محیط‌های فقیرانه، نه تنها به طنز کمک نمی‌کند، بلکه نوعی «تحقیر طبقاتی» را بازتولید می‌کند.

به جای خنداندن، سریال انگار با «زشت‌نمایی اجتماعی» قصد دارد بر ضعف‌های خود در فیلمنامه سرپوش بگذارد. نتیجه، چیزی میان آثار «بزنگاه» و «ترش و شیرین» است: ترکیبی از شلوغی، فریاد و تلخی.

طنز بی‌اخلاق؛ وقتی رسانه با ارزش‌ها بازی می‌کند

در بخش‌هایی از سریال، شوخی با مفاهیم مقدس مانند مرگ، دعا، و حتی فرشتگان، مرز اخلاق رسانه‌ای را درهم می‌شکند.

وقتی شخصیت اصلی در حین ذکر گفتن فحش می‌دهد، یا سکانسی با مضمون «خدایا شکرت به مو می‌رسد اما...» به شکلی وقیح بازسازی می‌شود، دیگر نمی‌توان از آزادی هنری سخن گفت.

اینجاست که اثر از «طنز اجتماعی» به ابتذال فرهنگی سقوط می‌کند.

کلیشه در طراحی شخصیت‌ها؛ از شیطان تا فرشته‌ی بی‌هویت

سریال در طراحی شخصیت‌ها گرفتار کلیشه است. «اجل معلق» و «شیطان» به جای عمق فلسفی، با عصبانیت و رفتار‌های کاریکاتوری تصویر می‌شوند. این شخصیت‌ها خارج از بعد معنوی خود، بیشتر شبیه تیپ‌های نمایشی‌اند تا نیرو‌های متافیزیکی.

به‌جای آنکه با نماد‌های خیر و شر در سطحی فلسفی روبه‌رو شویم، با جدال دو کاراکتر کم‌حوصله و شوخ‌طبع مواجهیم که گویی از صحنه‌ی یک کمدی تلویزیونی بیرون آمده‌اند.

از سوی دیگر، ارتباط شخصیت اصلی با خدا نیز در قالبی طنزآمیز و گاه تمسخرآمیز بازنمایی می‌شود. صحنه‌هایی که قرار بود تلطیف‌کننده باشند، به شوخی با اشرف مخلوقات می‌رسند و معنای دعا، توبه و امید را کوچک می‌کنند.

طنزِ بی‌دغدغه در برابر واقعیت‌های جامعه در دورانی که جامعه به زبان مسئولانه برای نقد نیاز دارد، «اجل معلّق» راه آسان‌تر را انتخاب کرده: خنداندن بی‌هدف.

در حالی که می‌توانست از مرگ، فقر و زیست شهری برای گفت‌و‌گو درباره‌ی انسان امروز بهره ببرد، اثر این مفاهیم را به «جوک» تقلیل می‌دهد. حتی مفاهیم انسانی، چون اهدای عضو نیز تبدیل به ابزاری برای خنده می‌شوند؛ چیزی که دیگر ضعف نیست، بی‌اخلاقی رسانه‌ای است.