شناسهٔ خبر: 75256445 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

مروری بر رمان «وطن» فرناندو آرامبورو؛

زخم‌هایی که جغرافیا نمی‌شناسند

رمان «وطن» فرناندو آرامبورو داستان مردمانی عادی است که ناخواسته درگیر خشونتی تاریخی شده‌اند. نویسنده با زبانی ساده و صادقانه، ساختاری پاره‌پاره و روایتی چندصدایی، چهره‌ی جامعه‌ای فروپاشیده را بازمی‌نمایاند. این رمان به ما نشان می‌دهد که ادبیات چگونه می‌تواند حافظه‌ی جمعی را زنده نگه دارد، زخم‌ها را یادآور شود و از دل یک تجربه‌ی محلی، معنایی برای رنج و امید در سراسر جهان بیافریند.

صاحب‌خبر -

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نژلا نژادی: رمان «وطن» در ظاهر به تاریخ معاصر اسپانیا و به‌ویژه تروریسم باسک و میراث خونین سازمان ETA می‌پردازد. اما به محض پیش‌روی در صفحات، روشن می‌شود که فرناندو آرامبورو در پی روایت داستانی سیاسی نیست. آنچه او برجسته می‌کند زندگی روزانه‌ی مردمانی است که درگیر خشونتی شده‌اند که بیرون از اختیارشان است؛ خشونتی که تا سفره‌ی نان، روابط خانوادگی و دوستی‌های قدیمی سرایت کرده است. رمان با قدرتی کم‌نظیر نشان می‌دهد که سیاست هیچ‌گاه در خیابان و میدان متوقف نمی‌شود، بلکه دیر یا زود در اتاق نشیمن و آشپزخانه رخنه می‌کند.

زبان بی‌پیرایه و قدرت کلمه

آرامبورو در روایت رمان «وطن» از زبانی ساده بهره می‌گیرد، اما این سادگی سطحی یا بی‌مایه نیست. او با واژه‌هایی دقیق و موجز، پیچیدگی‌های احساسی را آشکار می‌کند. لحظه‌های کوتاه طنز یا رخدادهای پیش‌پاافتاده‌ی روزانه، در میان سنگینی تراژدی، همچون روزنه‌ای از هوا عمل می‌کنند. این لحظه‌ها و رخدادها نه برای کوچک‌کردن درد، بلکه برای یادآوری این‌اند که زندگی حتی در میانه‌ی رنج ادامه دارد.

حضور واژگان محلی و اصطلاحات باسکی به متن هویتی ویژه می‌بخشد. در عین حال، این جزئیات فرهنگی بین متن و خواننده دیوار نمی‌سازند، بلکه خواننده‌ی بیگانه را نیز به جهان اثر نزدیک می‌کنند. آرامبورو از بازی‌های زبانی و پیچیدگی‌های فرمی پرهیز می‌کند. صداقت واژه‌هاست که بار عاطفه و درد را منتقل می‌سازد. در صحنه‌هایی که باران و مه یا کوچه‌های باریک روستا توصیف می‌شوند، همین سادگی به نثری تصویری و شاعرانه بدل می‌شود.

معماری ویرانی

ساختار «وطن» بازتاب مستقیم جهان از هم‌ گسیخته‌ی باسک است. روایت، خطی و یک‌دست پیش نمی‌رود؛ تکه‌تکه، پرشی و گاه گسسته است. این پراکندگی بازنمایی ذهنی است که زیر فشار خشونت فروپاشیده است. شخصیت‌ها ناگهان به روایت وارد می‌شوند، صداهای گوناگون جای هم را می‌گیرند، و زمان مدام گسسته و پیوسته می‌شود. در چنین بافتی، خواننده تنها ناظر نیست، بلکه باید پاره‌های روایت را به هم بچسباند و تجربه‌ی فروپاشی و بازسازی را به شکل حسی از سر بگذراند.

زنان؛ حافظان خاموش تاریخ

اگرچه صحنه‌های سیاسی اغلب با حضور مردان تعریف می‌شوند، آرامبورو نشان می‌دهد که بار اصلی تاریخ را زنان حمل می‌کنند. مادران و همسران با سکوت و سوگ و صبوری، حافظه‌ی جمعی را به نسل‌های بعد منتقل می‌کنند. نویسنده شخصیت‌های زن را چندوجهی می‌آفریند؛ زنانی که نه تنها در نقش تماشاگر، بلکه به عنوان حاملان اصلی تاریخ حضور دارند.

مادران؛ قلب تپنده‌ی رمان

جایگاه مادر در این رمان صرفاً در چارچوب خانواده خلاصه نمی‌شود. آنان به یکی از محوری‌ترین کانون‌های روایت بدل می‌شوند؛ جایی که حافظه‌ی جمعی و زخم‌های اجتماعی تمرکز می‌یابد. دو چهره‌ی اصلی، بیتوری و میرن، نمونه‌های متقابل اما مکمل این نقش‌اند.

بیتوری با بازگشت به زادگاهش ــ همان‌جایی که همسرش قربانی ترور شده است ــ موتور اصلی روایت را به حرکت می‌اندازد. در سوی دیگر، میرن با سرسختی از پسر خشونت‌گرای خود دفاع می‌کند، هرچند همواره میان مهر مادری و وجدان اخلاقی در کشمکش است. این کشاکش درونی نشان می‌دهد که مادران رمان آرامبورو تیپ‌های کلیشه‌ای نیستند، بلکه شخصیت‌هایی پر از تناقض و انتخاب‌های دشوارند.

مادران در این رمان نه تنها شاهد، بلکه کنشگرانی خاموش‌اند؛ سکوتشان نوعی ابزار است: گاهی برای حفظ خانواده، گاهی برای پنهان‌کردن زخم و گاهی برای اعمال قدرت در قلمرو خصوصی.

پژواک اسطوره‌ها؛ از تِب تا باسک

رابطه‌ی دو خانواده‌ی بیتوری و میرن یادآور مضمون‌های کهن برادرکشی است؛ جایی که شکاف‌های سیاسی و ایدئولوژیک روابط خونی و دوستی را نشانه می‌رود. همان‌طور که در اسطوره‌ی یونانی اتئوکلس و پولونیکس یا داستان رومولوس و رِموس، نزاع به مرگ برادری می‌انجامد، در «وطن» نیز ایدئولوژی، پیوندهای دیرینه را نابود می‌کند. برادرکشی در «وطن» همان‌قدر تراژیک است که در تراژدی‌های یونانی؛ این بار اما میدان جنگ، کوچه‌های روستاست و ابزار نبرد، سکوت و جدایی. در هر دو جهان آنچه می‌میرد فقط انسان نیست، بلکه باور به امکان با هم زیستن است.

از سوی دیگر، بیتوری همچون آنتیگونه‌ی سوفوکل با جسدی مواجه است که جامعه حاضر به پذیرش آن نیست. یکی برادر خائن است، دیگری شوهر قربانی. هر دو زن در برابر فراموشی و تحریف حقیقت می‌ایستند و با عمل خود نشان می‌دهند که خاک‌سپاری و یادآوری مردگان، بیش از آن‌که پایانی بر مرگ باشد، آغاز راهی تازه برای حقیقت است.

زخم‌هایی که جغرافیا نمی‌شناسند

تکنیک‌های روایی آرامبورو

آنچه بیش از همه به وطن نیرویی منحصربه‌فرد می‌دهد، تکنیک‌های خاص آرامبورو در شکستن مرز روایت است. او راوی واحد و دانای کل را کنار می‌گذارد و به جای آن، صحنه‌ای چندصدایی می‌آفریند؛ جایی که شخصیت‌ها آزادند تا در میانه‌ی جمله یا روایت، وارد گفت‌وگو شوند، حرف راوی را قطع کنند، و روایت را از دست او بیرون بکشند. حاصل، متنی است زنده و پرتنش که یادآور مفهوم «چندصدایی» باختین است؛ جهانی که در آن حقیقت نه از زبان یک صدا، بلکه از برخورد صداها زاده می‌شود.

در این میان، خودِ متن نیز گویی از وجود خویش آگاه است؛ گاه از راوی سوال می‌پرسد، گاهی از او توضیح دقیق‌تر می‌خواهد و یا مسیر روایت را منحرف می‌کند. این خودآگاهی، لحظاتی خلق می‌کند که متن به گفت‌وگویی با خودش بدل می‌شود؛ گفت‌وگویی که نه تنها به رمان پویایی درونی می‌بخشد، بلکه خواننده را به مشارکت در فرآیند روایت وامی‌دارد.

به‌کارگیری هم‌زمان چند واژه برای یک کنش (با «/») تردید و بلاتکلیفی را وارد روایت می‌کند و خواننده را به شریک فعال معنا بدل می‌سازد. همچنین نوسان میان زمان گذشته و حال، ساختاری شبیه حافظه‌ی تروماتیک ایجاد می‌کند؛ حافظه‌ای که هرگز خطی و یک‌دست نیست.

از دیگر تمهیدات آرامبورو استفاده‌ از واژگان باسکی‌ است. زبان محلی نه‌تنها بافت فرهنگی داستان را غنی می‌کند، بلکه تجربه‌ای ملموس و در عین حال جهانی می‌سازد.

جهان‌شمولی رنج وطن

هرچند بستر وقایع رمان «وطن» منطقه باسک است، اما زخم‌های آن منحصر به این منطقه نمی‌ماند. آرامبورو با تمرکز بر فروپاشی خانواده‌ها و از بین رفتن دوستی‌ها نشان می‌دهد خشونت سیاسی چگونه به تجربه‌ای جهانی بدل می‌شود. قدرت ادبی «وطن» دقیقاً در همین است که مخاطب رمان در هر جغرافیایی می‌تواند خود را در آینه‌ی روایت آن ببیند. ادبیات کاری می‌کند که تاریخ‌نگاری از آن عاجز است؛ بازآفرینی روانی واقعیت و به یاد آوردن زخم‌ها به زبان تخیل.

نتیجه

«وطن» داستان مردمانی عادی است که ناخواسته درگیر خشونتی تاریخی شده‌اند. آرامبورو با زبانی ساده و صادقانه، ساختاری پاره‌پاره و روایتی چندصدایی، چهره‌ی جامعه‌ای فروپاشیده را بازمی‌نمایاند. این رمان به ما نشان می‌دهد که ادبیات چگونه می‌تواند حافظه‌ی جمعی را زنده نگه دارد، زخم‌ها را یادآور شود و از دل یک تجربه‌ی محلی، معنایی برای رنج و امید در سراسر جهان بیافریند.

درباره‌ی فرناندو آرامبورو و آثارش

فرناندو آرامبورو (متولد ۱۹۵۹ در سن‌سباستین) از مهم‌ترین نویسندگان معاصر اسپانیاست. تجربه‌ی زیست در سرزمین باسک و سال‌ها زندگی در آلمان، به او نگاهی دوگانه داده است. این ریشه‌مندی محلی در کنار فاصله‌ی تحلیلی را می‌توان به روشنی در رمان «وطن» یافت.

آرامبورو پیش از «وطن» مجموعه داستان‌ها و رمان‌های متعددی نوشته است. او در مجموعه‌ی چهارجلدی «مردمان سرزمین باسک» به زندگی، رنج، حافظه و روابط انسانی در اقلیم باسک می‌پردازد؛ مردمانی که در میان سیاست، زبان و خشونت، همچنان در پی معنا و استمرار زندگی‌اند. رمان «وطن» (Patria) در سال ۲۰۱۶، به عنوان رمانی مستقل درست در فاصله‌ی میان جلد دوم و سوم این مجموعه منتشر شد؛ دوره‌ای که آرامبورو پس از ثبتِ خاطره‌ها و زندگیِ آرامِ پساجنگ در جلد دوم، با «وطن» وارد سطحی گسترده‌تر از حافظه‌ی جمعی می‌شود و روایت فردی را به روایتی ملی و انسانی پیوند می‌زند.

رمان «وطن» با ترجمه مرتضی علیشاهی و در۶۹۴ صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.