۲۵ دی ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری را به اختصار عرض کردم. سلام خصوصی عید قربان در کاخ نیاوران بود. چون شاهنشاه را خیلی گرفته دیدم، بین شرفیابیها خیلی شوخی کردم.
باری، عصر مجدداً نفتیها شرفیاب شدند، ولی سفیر آمریکا و انگلیس هم بعد از ظهر دیدن من آمدند و. [یادداشتهایی]در خصوص مذاکرات دیروز یکشنبه به من دادند که به عرض برسانم و فوری به عرض رساندم - یعنی همان وقت که نفتیها شرفیاب بودند. شرفیابی نفتیها تا پاسی از شب طول کشید... وقتی شاهنشاه برگشتند، دیدم خوشحال و سرحال هستند. پرسیدم: چه طور شد؟ فرمودند: دو راه جلوی پای آنها گذاشتم. یکی این که یا نظر مرا بپذیرید تا ۲۵ سال به شما نفت بفروشیم، با تخفیف مناسب که راضی باشید و به شما میدهیم و یا این که قرارداد شما را در ۱۹۷۹ تمام میکنم، بعد خودم میدانم چه میکنم. فرمودند: خیلی هم رم نکردند.
∎