شناسهٔ خبر: 75244290 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

محکوم به تماشا!

نشان دادن یک زن قاضی که بار سنگین تک‌والدگری را بر دوش دارد و در میانه راه، عاشق می‌شود و تصمیم می‌گیرد مسیر جدیدی را در زندگی‌اش برود، سوژه جذاب و تازه‌ای است اما نوع پرداخت و دقت در جزئیات روایت، مهم‌تر است.

صاحب‌خبر -

سریال «محکوم» ساخته سیامک مردانه با دست گذاشتن روی موضوعی ملتهب و جنایی سعی کرده جا پای سریال‌های پرطرفدار نمایش خانگی بگذارد اما روایت ناپخته و ضعف در اجرای برخی صحنه‌های مهم، مخاطبان را در نیمه راه ناراضی کرده است.
مردانه که نخستین تجربه کارگردانی خود را در سریال‌سازی با «محکوم» پشت سر می‌گذارد، پیش از این به عنوان دستیار کارگردان محمدحسین مهدویان در دو فصل پایانی سریال «زخم کاری» با این فیلمساز همکاری داشت و در نخستین گام سریال سازی‌اش با مشاوره مهدویان، همان قاب‌بندی‌ها و لحن روایت را دارد تا مخاطب را به یاد آثار کارگردان زخم کاری بیندازد.
در این سریال که براساس فیلم‌نامه مهران مهدویان تولید شده، رد پای محمدحسین مهدویان علاوه بر جایگاه مشاور کارگردان و طراح پروژه در جایگاه سیاهی لشکر یکی از سکانس‌های دادگاه هم عیان شده است! ضمن اینکه شباهت کارگردانی مردانه در این سریال به سبک فیلم‌سازی مهدویان به ‌خصوص در فرم و شیوه روایت، مشهود است.
قصه محکوم درباره دادیار زنی به نام نسرین آرمند است که سال‌ها پس از مرگ همسرش در جست‌وجوی یک زندگی تازه، می‌خواهد ازدواج مجدد داشته باشد اما مخالفت پسرش و رخدادهای پیش‌بینی نشده، او را میان عشق مادری و مسئولیت شغلی به چالش می‌کشد.
قتل عجیب دختر همسرش و شواهدی که پسر او را در ردیف اول اتهام قتل قرار می‌دهد، نسرین را به صرافت می‌اندازد تا در پی مدرکی محکمه‌پسند برای اثبات بی‌گناهی مهیار باشد. پسری که به دلیل مرگ پدرش، دچار اختلالات روانی شده و ازدواج مجدد مادرش، بیماری روانی او را تشدید کرده است.

معلق میان مرز احساس و عدالت

این سریال با دست گذاشتن روی موضوعی جذاب و چالشی و نمایش نخستین تصویر از یک زن در قامت قاضی (دادیار)، پرونده یک ماجرای معمایی و جنایی را پیش روی مخاطب می‌گشاید و قلاب‌هایش را در قسمت اول با تعلیق‌ها و کشمکش‌های خوبی به ذهن مخاطب می‌اندازد تا انتظارات را از تماشای یک اثر جنایی خوب ایرانی بالا ببرد اما هر چه پیش می‌رود، در پرداخت روایت ضعیف‌تر و نحیف‌تر می‌شود.
سریال با دست گذاشتن روی یک موضوع حساس اجتماعی، تصویری از یک زن قاضی را نشان می‌دهد که معلق میان مرز مادرانگی و وظیفه شغلی‌اش قرار می‌گیرد و این نوآوری، برگ برنده سریال در جذب مخاطب است، اما با توجه به پرداخت سطحی روایت در ژانر سخت جنایی، با پخش قسمت ششم این سریال ۱۸قسمتی، یک سوم از سریال پخش شده است و فقر پرداخت در قصه‌های فرعی، دست کارگردان را برای پایان‌بندی پرتعلیق ۱۲ قسمت آینده خالی می‌گذارد مگر اینکه در ایده اصلی و فیلم‌نامه، فکری برای شاخ و برگ دادن به قصه‌های فرعی شده باشد تا سطح تعلیق سریال را در نیمه دوم، بالا نگه دارد نه اینکه مثل پایان‌بندی قسمت سوم که خسرو با چاقو روی سر مهیار می‌رود و در قسمت بعدی از خواب می‌پرد! به مخاطب حس فریب‌خوردگی می‌دهد.

شتاب‌زدگی در پرداخت

موفقیت «پوست شیر» در میان سریال‌های نمایش خانگی، الگویی را در میان سازندگان آثار پلتفرمی رواج داد و بسیاری را به سمت ساخت آثار معمایی و جنایی کشاند. در واقع استقبال مخاطبان از پوست شیر موجب شد معمای جذب مخاطب در نمایش خانگی حل شود. در آن سریال، پدری که از زندان آزاد شده بود و شناخت خوبی از جامعه خلافکاران داشت موازی با پلیس در پی یافتن قاتل دخترش، ماجراجویی می‌کند و در اینجا، یک مادر دادیار که در دستگاه قضایی، جایگاه و اعتبار دارد برای یافتن مدرکی برای اثبات بی‌گناهی پسرش، پرونده خلافکارانی که او یکی از قضاتشان بوده را می‌جورد. در هر دو سریال، بازپرس پرونده قتل با خانواده دادخواه همراهی می‌کند تا قاتل اصلی را بیایند با این تفاوت که یکی به دنبال قاتل دخترش است و دیگری به دنبال رهایی پسرش از حکم اعدام.
به نظر می‌رسد هیجان‌زدگی سناریونویس «محکوم» بابت ایده نویی که داشته، او را در مسیر پرداخت با شتاب‌زدگی مواجه کرده است. نشان دادن یک زن قاضی که بار سنگین تک‌والدگری را بر دوش دارد و در میانه راه، عاشق می‌شود و تصمیم می‌گیرد مسیر جدیدی را در زندگی‌اش برود، سوژه جذاب و تازه‌ای است اما نوع پرداخت و دقت در جزئیات روایت، مهم‌تر است.

تصویر پر اشکال از پلیس

بازپرس این سریال برای پیگیری پرونده‌ای که اتفاقاً برای او اهمیت ویژه‌ای دارد چون متهم ردیف اول، پسر همکار او است و مادرش اصرار بر بی‌گناهی فرزندش دارد، آنچنان که باید پیگیرانه و دلسوزانه به تصویر کشیده نمی‌شود. پژمان جمشیدی در نقش ادیب فروتن که بازپرس پرونده قتل است پس از گذشت یک سوم از کل سریال، پس از اینکه همکارش را در شرایطی پرخطر می‌یابد، به این نتیجه می‌رسد که به دنبال مظنون یا مظنونان دیگری باشد. تعلل در بررسی و بازیابی پیام‌های تلفن‌های همراه متهم و مقتول، مهلت دادن به خسرو برای دادن پرونده پزشکی مهیار به بازپرس در حالی که احتمال انتقام‌جویی او از پسر همسرش به خاطر کشته شدن دخترش وجود دارد، بی‌توجهی به اصول اولیه رسیدگی به پرونده قتل و رفت و آمدهای آزادانه نسرین به خانه‌ای که باید تا بررسی کامل صحنه جرم، مهر و موم شود از ایرادهایی است که به روند بررسی این پرونده می‌توان وارد کرد. در واقع تصویری که از پلیس نشان داده می‌شود نه تنها عاری از اشکال نیست که پرایراد هم به نظر می‌رسد مثلاً در سکانسی که کارشناس صحنه جرم، پرسش‌نامه سلامت روان را از متهم می‌پرسد، آن قدر طرح پرسش‌ها از سوی کارشناس، خشک و گزارشی است که با شرایط خاص روانی مهیار همسو نیست؛ پسر جوانی که قصد خودکشی داشته و از فشارهای روانی رنج می‌برد.

زرشک طلایی برای بدترین سکانس‌ها

شاید بتوان زرشک طلایی بدترین بازی و سکانس را چه در بازی و چه در کارگردانی به صحنه مواجهه خسرو با جسد دخترش داد. در قسمت دوم سریال و یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین صحنه‌ها که سکانس مواجهه خسرو با جسد تابان است، این مواجهه آن قدر دور از انتظار و عجیب به تصویر کشیده شد که عده‌ای از مخاطبان، حس دریافتی از آن صحنه تراژیک را کمدی توصیف کردند. خسرو که یک روان‌پزشک است وقتی جنازه خون‌آلود دخترش را می‌بیند، شوکه می‌شود و به دخترش می‌گوید چرا خونی شدی یا کیفت کجاست! بازی بد کوروش تهامی در این صحنه تراژیک، مخاطب را در وضعیتی عجیب قرار می‌دهد که نمی‌داند بخندد یا گریه کند! چه نیازی بود که این صحنه غیرمعمول به تصویر کشیده شود، چه ایرادی داشت که مواجهه خسرو با جسد دخترش، با بروز غم، خشم و عصیان همراه باشد؟ گریه کند، فریاد بزند، ناسزا بگوید، خودزنی کند، نه اینکه آرام و مبهوت به دخترش بگوید بلند شو، برویم!
مشابه همین سکانس نیز در صحنه هیپنوتیزم نسرین توسط خسرو هم سبب خنده و تمسخر می‌شود. تصویری که از خواب‌گری در ذهن عموم وجود دارد فضایی کنترل شده در اتاق درمان است ولی در اینجا نسرین کنار ساحل نشسته و وسط صحبت‌های عاشقانه با همسرش، خسرو ناگهان تصمیم به هیپنوتیزم می‌گیرد. این صحنه نه تنها واقعی از کار درنیامده که شکلی تصنعی و کمدی پیدا کرده است. یا صحنه‌های رپ‌خوانی مهیار که قرار است بخشی از احساسات متناقض او و حس تنفری که به مادرش پیدا کرده را نشان دهد، باورپذیر نیست و به نظر می‌رسد کارگردان خواسته پاسخ سرراست و سهل‌الوصولی به رابطه مخدوش میان مهیار و مادرش بدهد.

بازی‌های خوب، بد، تکراری

بهترین و بدترین انتخاب بازیگر در این سریال به دو نقش اصلی «نسرین» و «خسرو» تعلق می‌گیرد. انتخاب ساره بیات برای ایفای نقش مادر پسری بیست و دو ساله و در جایگاه یک دادیار زن، از اتفاق‌های مثبت سریال است. سردی چهره و شمایل ظاهری او، ایفای نقش یک قاضی زن را باورپذیر کرده است اما همراهی بیات با کوروش تهامی، زوج قابل ‌قبولی را به تصویر نمی‌کشد. کوروش تهامی هم مانند ساره بیات پس از سال‌ها دوری از سینما و تلویزیون، ایفاگر نقش مهمی در این سریال شده است ولی بازی تخت و بدون اکت او در سکانس‌های پرتنش و چالشی، نشان از انتخاب بد بازیگر نقش «خسرو» دارد.
مهران غفوریان و پژمان جمشیدی هم بازی‌هایی تکراری دارند، غفوریان همان بازی و گریم سریال زخم کاری را دارد و پژمان جمشیدی هم نقش بازپرس فیلم «علف‌زار» را عیناً تکرار می‌کند. یکی دیگر از نقش‌های کلیدی سریال را «یونس حران‌اف» در نقش «مهیار» ایفا می‌کند که به دلیل بحران‌های عاطفی و اختلالات روانی، باید یک بازی عمیق و سخت داشته باشد، شمایلی از پسری تنها که به لحاظ روحی دچار فروپاشی شده اما این بازیگر جوان و کم‌تجربه که پیش از این نقش‌های کوتاهی در دو سریال «آفتاب‌پرست» و «زخم کاری» داشته در این مسیر چندان موفق نیست و برای نمایش احساسات متناقض، بازی پخته‌ای ندارد. مطرح شدن اسم شخصیت جدید «بهمن» در قسمت ششم، احتمال حضور رامین پرچمی را در قسمت‌های بعدی قوت می‌بخشد، بازیگری که سال‌ها از صحنه بازیگری دور بوده و این بار قرار است نقشی کلیدی را در این روایت ایفا کند.
با وجود سرگرم‌کننده بودن و جذابیت قصه سریال محکوم اما ضعف بازی‌ها و همچنین ایرادهای محتوایی نسبتاً پرشمار آن موجب شده تا مخاطبان نتوانند به اندازه کافی از تماشایش لذت ببرند و به دلیل کشش و تعلیقی که در ذات سریال‌های جنایی و معمایی وجود دارد، مخاطبانی که تا قسمت ششم را دیده‌اند، برای اینکه گره ذهنی و حس کنجکاویشان برای یافتن قاتل «تابان» رفع شود، محکوم به تماشای ادامه سریال با علم به ایرادهای محتوایی و روایی آن هستند.

برچسب‌ها: