شناسهٔ خبر: 75238290 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دیپلماسی‌ایرانی | لینک خبر

از پیمان پاکستان - عربستان تا نزدیکی روابط ترکیه و مصر

پیمان‌های منطقه‌ای جدید خاورمیانه چه ماهیتی دارند

خاورمیانه در حال حاضر دستخوش یک تحول بزرگ است، شاید حتی مهم‌تر از چرخه‌های قبلی تغییر در منطقه. یک درک منطقه‌ای وجود دارد که چشم‌انداز فعلی تشدید و تنش، حداقل برای میان‌مدت، ادامه خواهد یافت.

صاحب‌خبر -

نویسنده: احمد علیبه، پژوهشگر أمور امنیتی و دفاعی

دیپلماسی ایرانی: اسرائیل از وسواس تغییر خاورمیانه با زور رنج می‌برد. علائم این وضعیت را می‌توان از نظر تاریخی و در حال حاضر شناسایی و در آینده پیش‌بینی کرد. بنیانگذار اسرائیل، دیوید بن گوریون، معادله امنیت ملی را بر اساس این فرض تدوین کرد که اسرائیل تنها با نشان دادن قدرت خود در برابر ضعف همسایگانش می‌تواند به صلح دست یابد. این معادله در دوره‌های مختلف متوالی، ایدئولوژی غالب نخبگان اسرائیلی باقی مانده است.

سه سال پس از امضای پیمان صلح بین مصر و اسرائیل، به ویژه در بهار ۱۹۸۲، نخست وزیر اسبق اسرائیل، اسحاق شمیر، مقاله‌ای در فارن افیرز با عنوان «خاورمیانه: نقش اسرائیل در خاورمیانه در حال تغییر» نوشت که در آن استدلال کرد که اسرائیل صلح را با زور تحمیل می‌کند. شمیر اشتباه می‌کرد، زیرا صلح با مصر بیانگر قدرت اسرائیل نبود، بلکه بازتابی از قدرت ابتکار صلح رئیس جمهور انور سادات بود. در همان سال، پیامدهای جنگ ۱۹۸۲ با لبنان برای اسرائیل فاجعه‌بار بود.

با این حال، این ایدئولوژی هنوز بر نخبگان سیاسی و امنیتی اسرائیل تسلط دارد. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر فعلی اسرائیل، رویای اسرائیل بزرگ را در سر می‌پروراند و جنگ‌های اسرائیل از سه جبهه (غزه، سوریه و لبنان) به جنگ‌های منطقه‌ای گسترش یافته است. برخی از ماجراجویی‌های بیشتر اسرائیل حمایت می‌کنند. به عنوان مثال، آموس یادلین، رئیس سابق اطلاعات نظامی و رئیس بنیاد میند اسرائیل (Mind Israel)، توصیه کرد که درگیری به ترکیه منتقل شود و ادعا کرد که پس از شکستن محور ایران، این کشور می‌تواند به مرکزی برای کشورهای اسلامی سنی تبدیل شود. اسرائیل همچنین از طریق مبارزات نظامی مداوم خود در غزه، صلح با مصر را به خطر می‌اندازد که پیامدهایی برای امنیت ملی مصر دارد. 

علاوه بر موارد فوق، حمله اسرائیل به دوحه نقطه عطفی در امنیت منطقه‌ای بود، زیرا این دومین حمله از این نوع بود که پس از حمله به ایران در پایان جنگ اسرائیل و آمریکا علیه آن رخ داد. در نتیجه، منطقه خلیج فارس در برابر تشدید تنش‌های منطقه‌ای از سوی اسرائیل و ایران آسیب‌پذیر شده است.

با توجه به موارد فوق، ممکن است نیاز به بازنگری در رویکرد صلح با زور وجود داشته باشد. این عبارت در مرحله فعلی اهمیت پیدا کرده، زیرا به نظر می‌رسد «زور» جایگزینی برای «صلح» شده، همان‌طور که در تحلیل لفاظی‌ها و سیاست‌های نخست وزیر بنیامین نتانیاهو مشهود است.

قابل توجه است که این عبارت در سخنرانی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، با نقل قول از رونالد ریگان، رئیس جمهوری اسبق، تکرار شد. این شعاری برای سیاست‌های دفاعی ریگان در دهه پایانی جنگ سرد بود. این سیاست نتوانست روسیه را به تغییر شرایط خود برای توافق با اوکراین مجبور کند. در خاورمیانه، نقش ایالات متحده به عنوان ضامن صلح رو به کاهش است، زیرا با اسرائیل همسو شده و حتی به تمایل آن برای تغییر با زور پاسخ داده است.

در این زمینه، لازم است تعدادی از واقعیت‌ها و شاخص‌ها را در نظر بگیریم، از جمله:

- واقعیت‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی تاریخی در خاورمیانه نشان می‌دهد که این منطقه برای یک قدرت منطقه‌ای که بتواند به طور یکجانبه بر آن تسلط یابد و آن را با زور تغییر دهد، منطقه حیاتی نیست. در نتیجه، پیامدهای هرگونه تلاش برای تغییر اجباری، سایر قدرت‌های بالقوه منطقه‌ای را ترغیب می‌کند تا چنین ابتکاراتی را مهار و این ماجراجویی‌ها را تضعیف کنند، تا زمانی که توازن قدرت منطقه‌ای به بازگشت به توازن تغییر کند.

 - ناتوانی در کنترل تغییر، به عنوان مثال: پیمان صلح کمپ دیوید تنها رویداد تغییر در خاورمیانه نبود. سرنگونی شاه و اعلام جمهوری اسلامی در ایران در همان سال، رویداد مهم دیگری از تغییر در منطقه بود. به عنوان درسی که از جنبش تغییر، چه داوطلبانه، مانند ابتکار صلح مصر و اسرائیل، و چه اجباری، مانند سرنگونی رژیم در ایران، آموخته شد، هیچ نقطه کانونی واحدی برای تغییر وجود نداشت.

لازم است بین رویکرد زور و بازدارندگی و برنامه‌های تغییر توسعه‌طلبانه تمایز قائل شد. اسرائیل به هر دو رویکرد به طور متقابل تکیه کرده است. جنگ ۱۹۶۷، زمانی که اسرائیل قلمرو خود را چهار برابر گسترش داد، در نهایت نتوانست این گسترش را حفظ کند و جنگ اکتبر ۱۹۷۳ آن را مجبور به عقب‌نشینی کرد. به طور مشابه، جنگ ۱۹۸۲ در لبنان نتایج فاجعه‌باری داشت. در حال حاضر، اسرائیل بازدارندگی را با گسترش از طریق زور و اشغال ترکیب می‌کند.

ایران در همین رویکرد شکست خورده و از طریق نظامی‌گری فرقه‌ای از فشار منطقه‌ای استفاده می‌کند و اعتقاد بر این است که هزینه این کار را می‌پردازد، حتی در حالی که به ایجاد صلح منطقه‌ای با قدرت‌های عربی رو می‌آورد و به نظر می‌رسد که در حال تبادل نقش با اسرائیل است. با این حال، روند اعتمادسازی یک گام به جلو و یک گام به عقب برمی‌دارد. لازم به ذکر است که ایران قبل از اقدام مشابه اسرائیل، حمله‌ای را به دوحه انجام داد و هر دو طرف ادعاهای یکسانی دارند که هدف دوحه نیست.

جنبش بزرگ تغییر

خاورمیانه در حال حاضر دستخوش یک تحول بزرگ است، شاید حتی مهم‌تر از چرخه‌های قبلی تغییر در منطقه. نشانه‌های زیادی از این امر وجود دارد، نه محدود به پروژه تحول اسرائیل، بلکه به دلیل تعدادی از تعاملات، که مهمترین آنها عبارتند از:

- خروج و بازسازی حضور نظامی ایالات متحده: در سال ۲۰۲۱، ایالات متحده از افغانستان خارج شد و در حال بازسازی حضور نظامی خود در عراق و شاید بعداً در سوریه است. نتایج عملیات «چکش نیمه‌شب» علیه تأسیسات هسته‌ای ایران نشان می‌دهد که یکی از بزرگترین و خطرناک‌ترین عملیات نظامی در منطقه توسط یک نیروی هوابرد انجام شده است، به این معنی که نیازی به استقرار نیروها، ناوهای هواپیمابر، ناوشکن‌ها و سایر نیروها ندارد. این رویکرد جنگ‌ها و تهاجمات در مقایسه با آنچه قبلاً در عراق و افغانستان انجام شده بود را معکوس می‌کند.

- بازگشت ایران به مرزهای طبیعی خود: نتایج رویارویی بین ایران و اسرائیل، ایران را به بازگشت به مرزهای طبیعی خود مجبور کرده است. ایران در حال حاضر بیشتر بر جبهه داخلی خود تمرکز دارد تا تأمین حضور خارجی. هزینه گسترش ممکن است دیگر از نظر اقتصادی و نظامی مقرون به صرفه نباشد. ایران در حال حاضر در حال بازسازی قدرت دفاعی خود است، زیرا رویارویی با اسرائیل خطر تکیه صرف بر قابلیت‌های تهاجمی را نشان داده است. همچنین در حال بازنگری در سیاست خارجی خود است، زیرا نزدیکی به قدرت‌های عربی مشروط به اجتناب از استفاده از ابزارهای مداخله‌جویانه است. با این حال، این نکته ممکن است مستلزم آن باشد که اسرائیل به مرزهای خود بازگردد، نه اینکه سناریویی را که شکست آن ثابت شده و پیامدهای آن منطقه را فلج کرده است، بازتولید کند.

- ترتیبات جدید امنیتی منطقه‌ای: اکثر قدرت‌های منطقه‌ای در حال ارزیابی مجدد امنیت ملی خود هستند. با توجه به کاهش اعتماد به ایالات متحده و فرسایش توانایی آن در کنترل وضعیت امنیتی در منطقه، روندی به سمت تغییر شکل اتحادها برای ادغام دفاعی منطقه‌ای برای مقابله با چالش‌های موقت وجود دارد. با این حال، هیچ مدل واحدی برای ترتیبات امنیتی وجود ندارد. علاوه بر مسیرهایی که مصر و عربستان سعودی با پاکستان و ترکیه دنبال می‌کنند، مدل دیگری در شام وجود دارد، جایی که سوریه و لبنان همچنان با پیامدهای پیچیده سیاست‌های اسرائیل و ایران روبه‌رو هستند. همچنین باید توجه داشت که هرگونه ترتیبات امنیتی منطقه‌ای در گذشته در درجه اول توسط ایالات متحده آغاز شده است. در حال حاضر، با کاهش اعتماد به ضمانت‌های دفاعی آمریکا، جست‌وجویی برای جایگزین‌های قابل اعتماد و متعادلی در جریان است که نه هم‌زمان بر همکاری و منافع مشترک با ایالات متحده فشار وارد کند و نه انگیزه‌ای برای دعوت از سایر قدرت‌های بین‌المللی برای پر کردن این خلأ به وجود آورد.

مهندسی اتحادهای جدید در خاورمیانه

اتحادهایی که در حال حاضر در خاورمیانه در حال شکل‌گیری هستند، بخشی از ترتیبات امنیتی منطقه‌ای هستند که در بالا مورد بحث قرار گرفتند. اتحادهای دیگری نیز ممکن است در آینده شکل بگیرند و سیگنال‌های استراتژیک ارائه دهند. در این زمینه، باید چندین عامل تعیین‌کننده و شاخص کلیدی به شرح زیر در نظر گرفته شوند:

- ماهیت اتحادها: در حال حاضر هیچ روندی به سمت تشکیل یک اتحاد منطقه‌ای چندجانبه، مشابه آنچه به عنوان "ناتوی عربی" یا "ناتوی اسلامی – سنی" شناخته می‌شود، وجود ندارد. این روندها علاوه بر ماهیت بوروکراتیک خود، که اثربخشی زور را محدود می‌کند، احساسات ملی‌گرایانه و فرقه‌ای را برمی‌انگیزند. آنها همچنین پیام‌های منفی مانند ماهیت تهاجمی را ارسال می‌کنند، زمانی که هدف در درجه اول دفاعی است.

- اهداف استراتژیک: هدف اصلی این اتحادهای جدید، افزایش بازدارندگی است، نه تغییر اجباری، ایجاد قوانین تعامل و محدودیت‌های استفاده از زور، به جای تحمیل تغییرات ژئوپلیتیکی با زور.

- ارزش افزوده: این چهار قدرت از قابلیت‌های نظامی قدرتمندی برخوردارند. پاکستان ممکن است یک قدرت هسته‌ای باشد، اما یکپارچگی دفاعی، همگرایی در دکترین نظامی، سیاست‌های دفاعی، تولید مشترک نظامی، سهولت مکانیسم‌های هماهنگی و نزدیکی ژئوپلیتیکی آن باید در نظر گرفته شود. به عنوان مثال، مصر و ترکیه در شرق مدیترانه واقع شده‌اند.

- همگرایی محورها: محورهای پاکستان – عربستان و مصر – ترکیه از یکدیگر فاصله زیادی ندارند. برعکس، این دو سلسله ممکن است از نظر دفاعی نزدیک‌ترین‌ها به یکدیگر باشند. رزمایش سپر سند، اکتبر ۲۰۲۴، پیش از این چهار قدرت را گرد هم آورده است.

چتر هسته‌ای پاکستان در معادله امنیتی خاورمیانه

جنبه اساسی توافق دفاعی عربستان و پاکستان، چتر هسته‌ای است. این یک متغیر محوری است، نه تنها از نظر معادله امنیتی خلیج فارس، بلکه از نظر دکترین هسته‌ای پاکستان، تعادل با هند و تفاسیر منطقه‌ای از آنچه پس از این اقدام رخ خواهد داد. عربستان سعودی و پاکستان تأکید می‌کنند که این گام با هدف تقویت عامل دفاع استراتژیک انجام می‌شود و علیه یک طرف خاص نیست. این زمینه در چارچوب آنچه به عنوان ابهام سازنده شناخته می‌شود، قابل درک است، زیرا هر یک از کشورها ممکن است با تهدیدهایی از سوی چندین طرف، نه فقط یک طرف، مواجه شوند. به عبارت دیگر، این به معنای انتقال قابلیت‌های هسته‌ای نیست، بلکه به معنای افزایش سطح اعتبار بازدارندگی به بالاترین سطح ممکن برای مقابله با تهدیدهاست.

بسیاری از ارزیابی‌های بین‌المللی بین دو نکته بحث می‌کنند: اول، عربستان سعودی در حال متنوع‌سازی چترهای دفاعی خود است. این کشور ضمن انعقاد توافق‌نامه دفاعی مشترک با پاکستان، همچنان به خرید سامانه تاد آمریکایی ادامه می‌دهد و بر همکاری نظامی با ایالات متحده تأکید دارد. دومی، برعکس، معتقد است که انتقال به یک چتر جدید، نشانه تضعیف قابلیت اطمینان چتر آمریکایی است. این امر پیامدهای خاص خود را دارد، زیرا ایالات متحده به پاسخ عربستان سعودی به توافق‌نامه دفاعی مشترک پاسخ نداده است. در عوض، می‌توان در مورد توافق‌نامه‌های امنیتی بحث کرد.

جدا از بحث در مورد انگیزه‌ها و نتایج، درک این نکته مهم است که موضوع چتر هسته‌ای هنوز به توضیحات عملیاتی بیشتری از سوی هر دو طرف نیاز دارد و به احتمال زیاد این توضیحات علنی نخواهند شد. این توضیحات از همکاری مشترک در رزمایش‌های بازدارندگی هسته‌ای و هشدار زودهنگام گرفته تا تضمین دفاع متقابل متناسب با سطح تهدید را شامل می‌شود. دلیل این امر این است که توافق در این زمینه انحصاری نیست و جنبه‌های دیگر نیز به همان اندازه مهم هستند.

نکته دیگر، اقدامات پیشگیرانه است. به عنوان مثال، در این زمینه، ایران همچنان در برابر ایده توقف چرخه غنی‌سازی هسته‌ای خود مقاومت می‌کند، در حالی که ذخایری بیش از ۴۰۰ کیلوگرم را حفظ می‌کند که قادر به تولید کلاهک‌های هسته‌ای با چرخه عملیاتی کوچک است. با توجه به پویایی‌های فعلی – به‌ویژه تنش‌ها با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و اتحادیه اروپا با فعال شدن مکانیسم "بازگشت سریع تحریم‌ها" (موسوم به مکانیسم ماشه) – احتمال سناریوی کره شمالی و دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای می‌تواند افزایش یابد. در حالی که عربستان سعودی به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) متعهد است، باید توسعه بالقوه این نوع را متعادل کند.

علاوه بر چتر هسته‌ای، پاکستان و عربستان سعودی به پیشرفت‌های چشمگیری در قابلیت‌های نظامی دست یافته‌اند، اما توجه به روند سرمایه‌گذاری‌های قابل توجه عربستان سعودی در انقلاب فناوری و هوش مصنوعی در بخش‌های امنیتی و دفاعی حائز اهمیت است. در چارچوب فرآیند ادغام دفاعی عربستان سعودی و پاکستان، استقرار این قابلیت‌ها در سطح دوجانبه می‌تواند جهش دیگری در قابلیت‌های نظامی برای هر دو طرف باشد. از نظر سیاسی، با توجه به سابقه روابط، تخصص و مشارکت بین آنها، اتحاد جدید باری بر دوش هیچ یک از طرفین تحمیل نمی‌کند.

مصر و ترکیه: محاسبات ژئواستراتژیک جدید در شرق مدیترانه

مصر و ترکیه از سرگیری رزمایش دریایی مشترک «دریای دوستی» پس از وقفه‌ای تقریباً ۱۳ ساله خبر دادند. این اقدام به عنوان جهشی رو به جلو در نزدیکی روابط مصر و ترکیه تلقی شد. اگرچه رسماً، این رزمایش با اتحاد مشترک بین عربستان سعودی و پاکستان برابر نیست، اما از نظر انگیزه‌ها و پیامدهای آن، اثربخشی این نزدیکی ممکن است از سودمندی آن به عنوان بخشی از معماری دفاعی جدید در منطقه کمتر نباشد. با توجه به ملاحظات ژئوپلیتیکی، منافع مشترک و دیدگاه مشترک در مورد بازدارندگی در شرق مدیترانه، می‌توان تصور کرد که این اقدام نشان‌دهنده نوعی همبستگی دفاعی است.

طبق تفکر منطقی، تشدید تنش علیه دو قدرت بزرگ منطقه‌ای، که یکی از آنها، ترکیه، عضو ناتو و دیگری، مصر، است که با آن به اولین پیمان صلح منطقه‌ای متعهد است، به نفع اسرائیل نیست و شاید فراتر از توانایی‌های آن باشد. با این حال، نشانه‌هایی وجود دارد که نشان‌دهنده فقدان تفکر منطقی در رویکرد اسرائیل است. با بازگشت به نزدیکی مصر و ترکیه، مظاهر گشودگی، مانند مشارکت صنایع دفاعی که توسط هر دو طرف اعلام شد، این نزدیکی را تقویت می‌کند و تضمین‌های بازدارندگی متقابل را در محیط شرق مدیترانه افزایش می‌دهد.

قدرت برای اعمال فشار

یک درک منطقه‌ای وجود دارد که چشم‌انداز فعلی تشدید و تنش، حداقل برای میان‌مدت، ادامه خواهد یافت. این درک ممکن است به این سوال پاسخ دهد: چرا چنین ترتیباتی اکنون مهم هستند؟ اما سوال دیگری مطرح می‌شود: آیا این ترتیبات کافی هستند؟ به عبارت دیگر، تبدیل انگیزه‌ها و اهداف به یک استراتژی عملی، از نظر ایجاد خطوط قرمز مشترک (جلوگیری از آوارگی فلسطینی‌ها از غزه و جلوگیری از حمله به حاکمیت دولت) و ایجاد یک توازن قدرت دفاعی – مکمل که با گسترش با زور مقابله می‌کند.

هنوز برای سنجش اثربخشی این تحولات دفاعی جدید در منطقه خیلی زود است. با این حال، اهمیت آنها را نمی‌توان دست کم گرفت و بهترین نتیجه این است که این تحولات به جای اینکه به تشدید تنش در اوضاع منطقه‌ای منجر شوند، به عنوان بازدارندگی اجباری برای مهار منابع تهدید عمل خواهند کرد.

در نهایت، اتحادها و مشارکت‌های دفاعی، محاسبات طرفین خود را در برخورد با تحولات در محیط امنیتی و امنیت ملی خود منعکس می‌کنند. این اتحادها همچنان نشانه‌ای از سطح رو به رشد تنش‌ها در خاورمیانه، پیش‌بینی تغییر از یک سناریوی بد به سناریوی بدتر، و اقدامات پیشگیرانه بالقوه‌ای هستند که قدرت‌های منطقه‌ای می‌توانند برای جلوگیری از خطرات و تهدیدهای غیرقابل پیش‌بینی انجام دهند.

منبع: مرکز مطالعات الاهرام / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی