شناسهٔ خبر: 75214841 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

یک‌پژوهش از دگرگونی رابطه انسان و ماشین خبر می‌دهد

تعامل انسان با ربات‌ها، نوعی گفت‌و‌گو با خویشتن است

مطالعه‌ای درباره فرهنگ نوپای رباتیک نشان می‌دهد که ماشین‌های هوشمند دیگر تنها ابزار نیستند و به بخشی از تجربه عاطفی انسان بدل شده‌اند. در این پژوهش آمده است انسان در مواجهه با ربات‌ها، بازتابی از احساسات و کمبود‌های خود را می‌بیند؛ تصویری که مرز میان واقعیت انسانی و تقلید فناورانه را کم‌رنگ می‌کند. پرسش نهایی این است که در این بازتاب، کدام تصویر واقعی‌تر است؛ انسان یا ربات؟

صاحب‌خبر -

در یک کلاس کوچک در بوستون، دختر۹ ساله‌ای روبه‌روی سگی روباتیک به نام «آیبو» (AIBO) می‌نشیند. با احتیاط صدایش می‌کند و پیش خودش می‌گوید: اگر دوستم داشته باشد، باید قلب و مغز داشته باشد. صدای فلزی ربات پاسخی نمی‌دهد، اما نگاه کودک بر چشمان درخشان دستگاه ثابت می‌ماند. در نگاه نخست، این صحنه ساده به نظر می‌رسد، اما در لایه‌ای عمیق‌تر، نشانه‌ای از تحولی در درک انسان از احساس، رابطه و آگاهی است؛ تحولی که مرز میان زنده بودن و شبیه‌سازی زندگی را مبهم کرده است.

در سوی دیگر، در خانه‌ای برای سالمندان در ماساچوست، زنی سالخورده دست بر سر ربات درمانی «پارو» می‌کشد. فوک سفید کوچک با صدای ملایم واکنش نشان می‌دهد. زن لبخند می‌زند و آرام می‌پرسد: تو هم دلتنگی را حس می‌کنی، نه؟ در آن لحظه او در برابر خود دستگاهی نمی‌بیند، بلکه آینه‌ای از رنج، نیاز و امید خویش را می‌بیند. این تعامل ساده، پرسشی ژرف را پیش می‌کشد: انسان تا چه اندازه می‌تواند به چیزی وابسته شود که درک یا احساس واقعی ندارد؟ 

فرهنگ نوظهور رباتیک و هم‌زیستی انسان با ماشین

پژوهش مورد بحث از مقالات بنیادینی است که در سال ۲۰۰۶ در مجموعه گزارش‌های فنی انجمن هوش مصنوعی آمریکا منتشر شد. نویسنده مقاله شری ترکل، استاد روانشناسی و جامعه‌شناسی دانشگاه‌ام‌آی‌تی (MIT)، از دهه ۱۹۸۰ در مرز میان فناوری و انسان مطالعه کرده است. وی در آثار پیشین خود استدلال می‌کند که ماشین‌ها صرفا ابزار نیستند، بلکه آینه‌هایی برای اندیشیدن به خود محسوب می‌شوند.

در این مقاله، او مفهومی تازه را طرح می‌کند به نام «اشیای رابطه‌ای» (Relational Artifacts)؛ دستگاه‌هایی که به دلیل طراحی رفتاری‌شان می‌توانند در انسان واکنش عاطفی یا روانی برانگیزند. این پژوهش با رویکردی روانکاوانه و با الهام از نظریه‌های فروید، تلاش دارد توضیح دهد چگونه تعامل با ربات‌ها به نوعی گفت‌و‌گو درونی میان انسان و خود تبدیل می‌شود.

روانشناسی فرافکنی در مواجهه با ماشین

مشاهدات میدانی در میان کودکان و سالمندان انجام شده است. نتایج نشان می‌دهد که تمایز میان «استفاده از ربات به عنوان ابزار» و «درگیر شدن احساسی با آن» به‌تدریج محو می‌شود. کودکان در برابر ربات‌هایی، چون «آیبو» (AIBO) یا «مای‌ریل بیبی» (My Real Baby) واکنش‌هایی نشان می‌دهند که نشانه نوعی رابطه عاطفی است. آنان برای ربات‌ها نام می‌گذارند، نگران سلامتی‌شان می‌شوند و حتی گاهی از مرگ آنها سخن می‌گویند.

در این فرآیند، ربات به موجودی میان انسان و شی بدل می‌شود. ذهن کودک نه آن را کاملا زنده می‌پندارد و نه بی‌جان. این موقعیت دوگانه، ذهن را به فرافکنی احساسات و افکار درونی وادار می‌کند. همان‌گونه که در آزمون رورشاخ، فرد در لکه‌های جوهر معنا‌های شخصی خود را می‌بیند، در ربات‌ها نیز بازتابی از خود می‌جوید. بدین‌سان، دستگاه به بستری برای تجربه عاطفی و پرسش فلسفی درباره «خود» تبدیل می‌شود.

آزمون «رورشاخ» یکی از ابزار‌های کلاسیک روان‌شناسی تحلیلی است که در دهه‌ی ۱۹۲۰ توسط روان‌پزشک سوئیسی هرمان رورشاخ طراحی شد. این آزمون از مجموعه‌ای از ده لکه‌ جوهر متقارن تشکیل شده است که هر فرد با مشاهده‌ آنها باید بگوید چه چیزی در تصویر می‌بیند. تفسیر پاسخ‌ها بر اساس فرضی شکل می‌گیرد که انسان در مواجهه با محرک‌های مبهم، ناخودآگاه خود را فرافکنی می‌کند؛ یعنی احساسات، ترس‌ها و تمایلات درونی خویش را بر شکل‌های بی‌معنا می‌افکند. در روان‌کاوی، این روش به‌عنوان راهی برای شناخت عمیق‌تر شخصیت و کشف ساختار هیجانی و ادراکی فرد به کار می‌رود.

مسئله اساسی نه میزان هوشمندی ماشین بلکه انسانی شدن نگاه انسان به اشیاء است. انسان، در جست‌وجوی معنا و رابطه، به هر چیزی که پاسخ دهد، حتی اگر پاسخ از پیش برنامه‌ریزی‌شده باشد، چهره‌ای انسانی می‌بخشد

آینه‌ای از نیاز‌های درونی

در یکی از مطالعات میدانی، دختری به نام اورلیا در پاسخ به پرسش درباره احساسات ربات می‌گوید: دوست داشتنش بی‌فایده است، چون نمی‌تواند دوست بدارد. برای عشق داشتن باید قلب و مغز داشت. این بیان، فراتر از یک برداشت کودکانه، تبلور درکی فلسفی از محدودیت ماشین و نیاز انسان به بازتاب احساسی است. در مقابل، برادرش جیک می‌گوید: اگر توپش را نگیرم ناراحت می‌شود، چون احساس دارد. او در عمل، احساس خود را به دستگاه منتقل می‌کند و از آن انتظار واکنش انسانی دارد.

این تضاد میان دو کودک، نمود روشن فرآیند فرافکنی است. برای یکی، ربات یادآور مرز میان واقعیت و تقلید است؛ برای دیگری، راهی برای پر کردن خلا احساسی. پژوهش نشان می‌دهد که این دوگانه در میان بزرگسالان نیز وجود دارد. سالمندانی که با ربات درمانی «پارو» زندگی می‌کنند، به تدریج برای آن نقش دوستی یا مراقبتی قائل می‌شوند. واکنش نرم و صدای مصنوعی دستگاه برایشان نشانه همدلی است، هرچند می‌دانند که هیچ آگاهی در پس آن وجود ندارد. این وضعیت همان چیزی است که نویسنده مقاله از آن با عنوان «همدلی تقلیدی» یاد می‌کند؛ احساسی که به جای تجربه واقعی، صرفا آن را بازنمایی می‌کند.

پاسخی برنامه‌ریزی شده برای چهره‌ای انسانی

در متن مقاله آمده است: کودکان و سالمندان در تعامل با این ماشین‌ها مواضع فلسفی و روانی‌ای را شکل می‌دهند که از نیاز‌های عاطفی‌شان جدا نیست. هیجان و شناخت در پاسخ انسان به فناوری‌های رابطه‌ای هم‌زمان با هم عمل می‌کنند. این ربات‌ها نه ابزار بلکه آینه‌هایی هستند که در آنها خود را بازمیابیم.

این ماشین‌ها از ما می‌خواهند بار دیگر بپرسیم: چه چیزی زنده است؟ چه چیزی احساس دارد؟ و چرا ما به دنبال رابطه‌ای با چیزی هستیم که نمی‌تواند ما را بازشناسد؟

از این دیدگاه، مسئله اساسی نه میزان هوشمندی ماشین بلکه انسانی شدن نگاه انسان به اشیاء است. انسان، در جست‌وجوی معنا و رابطه، به هر چیزی که پاسخ دهد، حتی اگر پاسخ از پیش برنامه‌ریزی‌شده باشد، چهره‌ای انسانی می‌بخشد.

فرافکنی برای صمیمیت مصنوعی

مقاله نشان می‌دهد که «اثر رورشاخ» در تعامل انسان و ربات، به تدریج جای خود را به نوعی روانشناسی مشارکت می‌دهد. در این مرحله، انسان نه‌تنها احساساتش را بر ربات فرافکنی می‌کند، بلکه درون رابطه‌ای دوطرفه هرچند غیرواقعی باشد، زندگی می‌کند. این دگرگونی، به گفته نویسنده، نشانه آغاز فرهنگی نوین از صمیمیت مصنوعی است که در آن مرز میان انسان و فناوری رو به محو شدن است.

انتهای پیام/