سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - عمران دسترس، استاد دانشگاه: «ستیز با جهان مدرن: سنتگرایی و تاریخ فکری پنهان سده بیستم» اثر مارک سجویک داستان جذاب یک جنبش فکری ناشناخته و نیرومند را روایت میکند: «سنتگرایی» (Traditionalism). این یک جنبش ضدمدرن و کمتر شناختهشده در قرن بیستم بود که شامل گروههای مذهبی متعدد، بعضاً پنهان، اما گاهی بسیار تأثیرگذار در غرب و دنیای اسلام بوده است. تاثیرات این جنبش در سیاستهای رادیکال اروپا و توسعه حوزه مطالعات دینی در ایالات متحده به شکلی غیرقابل انکار مشهود است.
سنتگرایی که در دهه ۱۹۲۰ توسط نویسنده فرانسوی، رنه گنون، بنیانگذاری شد، مدرنیته را بهعنوان یک افول نهایی از حقیقتهای متافیزیکی سنتی میبیند. بنیانگذاران این مکتب معتقد بودند غرب مسیر نابودی خود را پیش گرفته است و نجات واقعی تنها از طریق بازگشت به باورها و روشهای باستانی و بازیابی «فلسفه جاودان» (Perennial Philosophy) ممکن است؛ اصلی که میگوید یک حقیقت مذهبی مشترک در پشت تمام دینهای بزرگ جهان قرار دارد.
جنبش سنتگرایی در محیط اوکولتیستی (غیبگرایی) فرانسه در اواخر قرن نوزدهم بهوجود آمد. در آن دوران، روشنفکران پیشرو، ایمان خود را به توانایی مسیحیت برای ارائه حقیقت معنوی از دست داده بودند و توجهشان به نوشتههای مذهبی غیرغربی جلب شد. سنتگرایی از بحرانهای ایمان به پیشرفت پس از جنگ جهانی اول تغذیه کرد و گنون با رد مدرنیته بهعنوان یک «عصر تاریک»، به بازسازی «خرد جاودان» پرداخت. این فلسفه عمدتاً براساس مطالعه متون مذهبی هندو شکل گرفت.پ
کتاب «بحران جهان مدرن» (۱۹۲۷) یکی از اسناد اصلی این جنبش فکری است. نویسنده آن، رنه گنون (متولد ۱۸۸۶، فرانسه) که ابتدا به ریاضیات علاقه داشت، بهسرعت به تئوسوفی، فراماسونری و درنهایت اسلام روی آورد و به قاهره مهاجرت کرد. اگرچه مارک سجویک، تاریخنگار اسلام و نویسنده کتاب، اذعان میکند که فلسفه گنون «چندان اصالت نداشت»، اما تأثیر کاریزماتیک او بسیار برجسته بود. برای مثال، آناندا کنتیش کوماراسوامی، سرپرست بخش هنر هندی در موزه هنرهای زیبای بوستون، گنون را «مهمتر از هر نویسنده زنده دیگری در اروپا» میدانست و آندره ژید اعتقاد داشت که اگر گنون را زودتر خوانده بود، زندگیاش تغییر میکرد.
پس از گنون، سنتگرایی توسط هفت چهره کلیدی توسعه بیشتری یافت که هر کدام پاسخهای متفاوتی برای مقابله با مدرنیته ارائه دادند. پاسخهای فردی معمولاً مذهبی بودند، و تصوف (اسلام عرفانی) مهمترین این پاسخها بوده که به دنبال آن فراماسونری قرار دارد. اما پاسخهای اجتماعی، مرزهای فکری را درنوردید: یولیوس اوولا (سیاست): نماینده گرایشهای فاشیسم افراطی در سنتگرایی. اوولا تلاشهایی برای هدایت فاشیسم و نازیسم به خطوط فکری سنتگرا انجام داد که اگرچه در زمان خود موفقیتآمیز نبودند، اما تا سال ۲۰۰۰ به یکی از جریانهای عمده در اندیشه راست افراطی تبدیل شد. برخی از پیروان او حتی بعدها در تروریسم سیاسی در ایتالیا شرکت کردند.
آلکساندر دوگین (نواوراسیاگرایی): او سنتگرایی را به یک ایدئولوژی برای اتحاد نیروهای ضددموکراتیک در روسیه پس از شوروی تبدیل کرد.
سیدحسین نصر (سنتگرایی اسلامی): او این تفکر را به ایران معرفی کرد و آن را در حوزه فلسفه و الهیات اسلامی توسعه داد.
میرچا الیاده (دانشگاه): پژوهشهای علمیاش درمورد مذهب باستانی، متأثر از سنتگرایی بود و بر توسعه حوزه مطالعات دینی در ایالات متحده تأثیرگذار شد.
همانطور که سجویک بهطور غیرمنتظرهای متوجه شد، بسیاری از چهرههای سنتگرا به اسلام گرویده بودند، اما این تبدیلها (که بسیاری از آنها مخفیانه صورت میگرفت) به نظریات مذهبی گستردهتری مربوط بوده است.
دیدگاههای سنتگرایی امروز ممکن است برای برخی بسیار آشنا به نظر برسند: «دنیای غرب درحال فساد است. تأکید آن بر فردگرایی فاسد است. مادیگرایی آن خطرناک است. نابودی آن باید تسریع شود.»
دکترینهای مشابهی در میان گروههای تروریستی اسلامگرا و کسانی که با آنها همصدا هستند، وجود دارد. نویسندگانی مانند پال برمن قبلاً ارتباطی میان ایدههای اسلامگرایانه و فاشیسم غربی قرن بیستم را نشان دادهاند که از نفرتهای واپسگرایانه نسبت به مدرنیته تغذیه میکند. این ایدهها حتی در اندیشه مارکسیستی و الهامبخش جنبش ضدجهانیسازی نیز ظاهر شدهاند. این نشاندهنده آن است که سنتگرایی، به شکلی غیرمستقیم، یک ایدئولوژی پنهان و غیرمنتظره برای بسیاری از جریانهای رادیکال در سراسر جهان فراهم کرده است.
مارک سجویک نوشتن این کتاب را با گمان اینکه مطالعهای درباره اسلام در غرب است آغاز کرد، اما در جستوجوی وبسایتها، مصاحبههای مقاوم و مطالعه فرهنگی اسطورهای، به تقاطع عمیق سنتگرایی با فاشیسم، راست افراطی، و اندیشه اسلامی برخورد.
کتاب «ستیز با جهان مدرن» که اکنون با ترجمه علیرضا بشردوست و سینا باستانی در نشر نو منتشر شده است، تاریخِ اولین کوششِ جدی از سوی یک محقق بیرونی برای روشنسازی جنبش سنتگرایی است. این جنبش، که تأثیرات گستردهای بر دنیای هنر، سیاست و مطالعات مذهبی دارد، همچنان جایگاهی مهم در نظریات ضدمدرن و ضددموکراتیک دارد و این اثر نشان میدهد که چگونه کتابها و جزوات یک گروه کمسابقه از روشنفکران، توانستند یک فرهنگ فرعی جهانی از ایمان و ارادت را شکل دهند. سنتگرایی پرسش مهمی را پیش روی ما میگذارد: چرا در اوج پیشرفتهای مادی، اندیشمندان و جوانان بسیاری این جنبش ضدمدرن و واپسگرا را اینچنین جذاب یافتهاند؟
∎