گروه اندیشه: «ششمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران»، از امروز تا ۱۷ مهر آغاز شده است. مقاله زیر که نویسندگان آن دکتر مصطفی عبدی هشترودی و دکتر الناز شیری هستند به مناسبت این همایش به فقر نظری و مفهومی در حوزه جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی در ایران میپردازد و همایشهای "کنکاشهای مفهومی و نظری" را بهعنوان فرصتی مهم برای غلبه بر این چالش معرفی میکند.
این دو جامعه شناس در مقاله مشترک خود موضوع هدف بنیادی و تمایز همایشهای "کنکاشهای مفهومی و نظری" را مورد توجه قرار داده هدف آن را فرآیند تولید نظریه تولید مفهوم نظریه های ایرانی را مورد توجه قرار داده اند. این دو معتقدند که هدف اصلی این همایشها، فراتر از تحلیل مسائل ایران با نظریههای موجود، تولید نظریههای بومی و غلبه بر "فقر نظری" است که جامعهشناسی ایران به دلیل مصرف نظریههای غربی از آن رنج میبرد.این دو معتقدند تولید نظریه مستلزم مفهومپردازی است تا نظامهای تبیینی ابداعشده (مدلهای نظری) قابل ارجاع و نقد علمی شوند.
آسیبشناسی جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی در ایران محور دیگر مورد توجه در این مقاله است. نویسندگان تصریح می کنند که همایشهای برگزار شده از این دست در تولید نظریه و غلبه بر فقر نظری در جامعهشناسی ایران موفق نبودهاند. بزرگترین ایراد وارده، عدم اختصاص سهم و وزن مشخص و مستقل به "جنبشهای اجتماعی" در محورهای همایشها می دانند. در حالی که این پدیده یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین رفتارهای جمعی در تاریخ ایران و کانون نظریهپردازی در جامعهشناسی جهانی (مانند آثار تورن، گیدنز و هابرماس) است.
این دو جامعه شناس در ادامه به ضعف نظام آموزشی اشاره می کنند و این که آموزش جنبشهای اجتماعی در ایران محدود و متأثر از رویکرد پوزیتیویستی و ساختارگرای کلاننگر باقی مانده است. این موضوع در سطح کارشناسی و ارشد واحد درسی مستقل ندارد و فقدان آموزش کافی، علاقهمندی و تولید ایده پژوهشی در دانشجویان را از بین برده است.
در ادامه عبدی هشترودی و شیری به موضوع "تولید نادانی" و مُدزدگی اشاره می کنند. آنان معتقدند عدم فعالیت حوزه تخصصی جنبشهای اجتماعی در انجمن و نهادهای علمی منجر به "مدزدگی" علمی (مثل مد شدن ناگهانی یک مفهوم) و در هنگام وقوع شورشها و خیزشها، به "تولید نادانی" و تحلیلهای سطحی و نادرست از سوی افراد غیرمتخصص شده است.
آنان در بخش سوم مقاله خود به ضرورت توجه به جنبش ها و راهکارها پرداخته و تأثیر عینی جنبشها را مورد توجه قرار داده اند. آنان در این بخش مطرح می کنند که با وجود عدم تجربه مدرنیته متأخر غربی، جامعه ایران همواره مستعد رفتارهای جمعی بوده و شاهد جنبشهای کلاسیک (انقلابی) و اشکال متنوع جنبشهای جدید (هویتی/ابرازی) بوده است. آنان در این بخش به نسبت دیالکتیکی ذهن و عین پرداخته اند و تاکید می کنند که تحول در ساحت نظریهپردازی باید همگام با تحول در ساحت عینی جامعه باشد؛ بنابراین انجمن جامعهشناسی ایران باید با فعالسازی گروههای تخصصی و اختصاص پنلهای مستقل، به فهم بهتر مسائل جامعه و گسترش مفهومی و نظری این حوزه بپردازد. کقاله این دو عضو انجمن جامعه شناسی ایران در زیر از نظرتان می گذرد:
****
اهمیت بیبدیل همایش کنکاشهای مفهومی و نظری
به جرأت میتوان گفت که همایش کنکاشهای مفهومی و نظری یک از مهمترین گردهماییهای علمی جامعهشناسان ایرانی است. آنگونه که از مفاهیم بکار رفته در نامگذاری آن به نظر میرسد، یکی از اهداف اصلی طراحان اولیه فراهم شدن بسیاری برای گفتوگوی علمی و تبادل نظر جامعهشناسان ایرانی پیرامون مسائل جامعه ایران است. البته که در اکثر همایشها هدف، همین مهم است. پس آنچه که میتواند این همایش مهم را از سایر کنشهای جمعی جامعهشناسان و بطورکلی تمام همایشهای جامعه علوم انسانی ایران که با هدف تعامل پیرامون مسائل ایران برگزار می شود متمایز کند، چیست؟ تحقق چه هدفی فراتر از یک همکنشی جمعی جامعه علمی درباره مسائل ایران میتواند این همایش را متمایز کند؟ این مشخصه خاص توسط همان بنیانگذاران همایش در مفاهیم بکار رفته برای نامگذاری، بیان شده است.
تولید مفهوم-نظریههای ایرانی؛ رویای بنیانگذاران
در واقع آنها رویای آن را در سر داشته اند که فراتر از سایر همایشهایی که دغدغه ایران را دارند، رخدادی بنیادی در این زمینه را محقق کنند. از آن جا که جامعهشناسی ایران چندان صاحب نظریه نبوده و همواره در معرض این نقد قرار دارد که اصحاب آن با مصرف نظریههای برساخته شده در جوامع دیگر نهتنها از فقر نظری رنج می برند، بلکه به دنبال تحمیل مدلهای نظری غیربومی نیز هستند. پس فراتر از همایشهای دیگر که تنها به دنبال بیان مسائل ایران و تحلیل آنها با نظریههای موجود هستند، مهمترین هدف همایشهای کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران، بر تولید مفهوم- نظریههای ایرانی و تحلیل مسائل ایران با مدلهای حاصل از این نظریهها است.
نظریهپردازی: فرآیند ابداع و نامگذاری نظامهای تبیینی
طرح مورد نظر بنیانگذاران همایش برای عملیاتی شدن این هدف مهم و بنیادی، با تأمل در مسیرها و فرایندهای رخداده در نظامهای علمی جهانی که منجر به زایش نظریهها شده، قابل فهم است. زیرا همواره هر نظریهای با تحقیقات عملی و یا نظری محقق پیرامون مسائل اجتماعی شروع شده و پس از کشف رابطهها، مدلی از آنها ترسیم می شود تا راهبر تبیین آن مسئله اجتماعی و احتمالاً مسائل مشابه باشد. اما این نظام تبیینی برساخته شده باید نامی داشته باشد تا بتوان به آن اشاره کرد و موضوع بحث و بررسی انتقادی در جامعه علمی قرار داد. بدون این اشارهپذیری امکان گفتوگو و حتا کاربرد آن نظام تبیینی ابداع شده، توسط پژوهشگران بعدی وجود نخواهد داشت. بنابراین از مفاهیم برای نامگذاری کمک گرفته میشود.
به همین دلیل هربرت بلومر میگوید: علم بدون مفاهیم اصلاً قابل تصور نبوده و نمیتواند وجود داشته باشد. نتیجه حاصل این که با مفهومپردازی، نظامهای تبیینی ابداع شده و یا همان مدلهای نظری و در امتداد آن نظریههای برساخته شده را نامگذاری میکنیم. این همان فرایند تولید مفهوم- نظریهها است که هدف اصلی و بنیادی سلسله همایشهای مذکور بوده و این همان مهمترین وجه تمایز «سلسله همایشهای کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» با سایر رویدادهای علمی است. با این حساب باید مشخص شده باشد که چرا این رویداد را مهمترین رویداد جامعه جامعهشناسان ایرانی تعریف کردیم.
ریشه فقر نظری: مصرف نظریههای خارجی برای مسائل داخلی
یکی از مسائل بنیادیای که همچنان نهتنها جامعهشناسی ایران بلکه جامعه علوم انسانی در ایران با آن روبرو است، همین نقش و جایگاهی است که در فرایند نامگذاری نظریهها به آن اشاره شد. یعنی نظریهپردازان بعدی با کمک مفهومپردازی انجامشده، میتوانند نظریههای علمی و مدلهای نظری مستتر در آنها را به عنوان یک واقعیت موجود شناسایی کرده، پیش روی خود قرار داده، آن را مطالعه کرده و بفهمند و سپس در تحقیقات خود برای بررسی و تبیین مسائل موجود آنها بکار گیرند. دقیقاً مهمترین و بنیادیترین مسألهای که به طور کلی علوم انسانی ایران و در میان آنها جامعهشناسان با آن روبرو هستند همین جا قرار دارد؛ درست در لحظهای که به عنوان پژوهشگران بعدی نقش ایفا میکنیم و نظریههای تولیدشده در جوامع دیگر را برای تبیین مسائل جامعه خود بکار میگیریم.از این مسأله با عنوان فقر نظری میتوان یاد کرد.
در واقع در همین نقطه نیز گونهای مفهومپردزای رخ می دهد، اما مفهومپردازی برای اشارهپذیری به نظریه نیست بلکه اشارهپذیری و معرفی مسألهای به جامعه علمی. در نتیجه آنگونه که از نامگذاری همایش مورد بحث فهم میشود طراحان اولیه و بنیانگذاران آن به خوبی با مسأله فقر نظری در جامعهشناسی ایران آشنا بوده و راه برونرفت آز آن را دو رخدادی که (۱- ارائه مفهومپردازیهای ابداع شده در همایش و ۲- گفتوگوی انتقادی پیرامون مفهوم- نظریههای ابداعی) در تشریح طرح عملیاتی همایش اشاره شد، شناخته بودند.
شکست همایش در تولید نظریه و غفلت از مسائل مهم جامعه
اگرچه از جنبههای مختلف برگزاری این همایشها مفید بوده و نتایج بسیاری را در پی داشته، اما آنچه که پرواضح است در رابطه با تحقق هدف اصلی، یعنی تولید نظریه و فائق آمدن بر مسأله بنیادی فقر نظری در جامعهشناسی ایران، چندان موفق عمل نکرده است. این شکست دلایل مختلفی دارد و البته تحلیل جامعهشناختی دقیق آن نیازمند انجام پروژههای تحقیقاتی دقیقی است، اما با تأمل در برخی ویژگیهای این همایشها و وقایع مشاهده شده در این پروسه چندین ساله لازم دانستیم به یکی از زوایای مهمی که توجه به آن احتمالاً گامی هرچند کوتاه در مسیر تحقق هدف اصلی باشد را بیان کنیم. قطعاً عناصر و مولفههای مختلفی در این عدم موفقیت موثر بوده و هستند، اما یکی از موضوعاتی که نقش اساسی در تحقق هدف اصلی همایشها دارد شناسایی مسائل مهم جامعه میزبان و نظام جهانی (به دلیل نسبت دیالکتیکی مسائل ملی و محلی با مسائل منطقهای و جهانی) و گنجاندن آنها در محورهای همایش به میزان اهمیت و تأثیرگذاری آنها در عالم واقعیت است.
به همین دلیل وقتی با پوستر ششمین دوره همایش کنکاشهای مفهومی و نظری روبر شدیم، بلافاصله محورهای همایش را مرورکرده و متوجه شدیم که متاسفانه مانند دورههای قبل هیچ سهم و وزن مشخص و مستقلی به مهمترین و اثرگذارترین پدیده اجتماعی در جامعه ایران داده نشده است. این پدیدهای است که ایفای نقش آن علاوه بر دوره معاصر در ادوار مختلف تاریخ ایران نیز حائز اهمیت بوده است. همچنین این موضوع امروزه یکی از مهمترین موضوعات نظریهپردازی در جامعهشناسی غربی و امریکای شمالی بوده و در آن کشورها اتفاقاً از عناصر اجتماعی فراوان و تاثیرگذار در فرایندهای اجتماعی است.
پیشنهاد پنل مستقل جنبشهای اجتماعی به دبیر علمی
پس اینگونه شد که با دبیر علمی همایش (عباس کاظمی وریج) تماس تلفنی گرفته و ضمن بیان توضیحات و برخی انتقادات به جامعهشناسی ایران (شرح این انتقادات در ادامه آمده است) پیشنهاد پنلی مستقل برای جنبشهای اجتماعی را طرح کردیم. دکتر کاظمی هم ضمن تأیید انتقادات مطرح بر جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی در ایران و تشریح بیشتر آنها از نگاه خود، مسئولیت برنامهریزی این پنل را به ما سپردند.
از آنجا که این گفتوگوی تلفنی با دبیر همایش و برنامهریزی برای اجرای پنل تخصصی، زمینهای را برای تأمل بیشتر پیرامون ضعفهای جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی در ایران فراهم کرد، نگارش و انتشار این تأمل نظری کوتاه بعنوان شروعی برای گفتوگوی انتقادی و ایجاد زمینهای هرچند محدود در مسیر مفهومپردازیهای بعدی مفید دانسته و به همین دلیل متن پیش رو برای نشر در رسانههای انجمن جامعهشناسی ایران ارسال شد. با ذکر توضیحات فوق این پرسش مطرح میشود که چه انتقاداتی به جامعهشناسی ایران و مهمترین نهاد تخصصی غیردولتی جامعهشناسان ایرانی یعنی انجمن جامعهشناسی در این زمینه وارد است؟ این انتقادات از کجا نشأت میگیرد؟ ضعفها و کمکاریهای رخ داده در این زمینه به چه مسائل دیگری دامن زده است؟
جایگاه محوری جنبشهای اجتماعی در دستگاه نظری متأخر غرب
برای شروع بحث میتوان از این نقطه شروع کرد که با واکاوی دستگاه نظری مهمترین نظریهپردازان متأخر و بطور کلی نظریهپردازان بزرگی که دوره مدرنیته متأخر (و یا هر عنوان دیگری مانند پست مدرنیسم را بر آن نهاده باشند) و یا حتا ادوار پیشن مدرنیته را مفهومپردازی کردهاند، متوجه این مهم میشویم که اغلب آنها مانند آلن تورن و شاگردانش، یا مفهوم جنبشهای اجتماعی را در کانون بحثها و نظریهپردازیهای خود قرار دادهاند و یا اینکه مانند آنتونی گیدنز، هابرماس، هربرت بلومر و هانتینگتون و دیگران، بخش قابل توجهای از آثار و نظام فکری آنها به تبیین جامعهشناختی این پدیده اختصاص یافته است.
پس در ادامه این تأمل نظری پرسش دیگری به ذهن خطور میکند: دلیل این همه توجه چیست؟ وقتی به واقعیت جاری در زیست جوامع مختلف و خصوصاً جوامع غربی (اروپا و آمریکای شمالی) و البته سایر جوامع مینگریم، زمان جاری و گذشته نهچندان دور آنها را بررسی میکنیم، میبینیم که فراوانترین، مهمترین و تأثیرگذارترین رفتار جمعی پدیدار شده در این تاریخ اجتماعی، همانا جنبشهای اجتماعی و گونههای بسیار متنوع آن که در غالب جنبشهای جدید تعریف میشوند، هست. جنبشهای اجتماعی جدید (New Social Movement) اصطلاحی است که در امتداد همین توسعه مطالعات تجربی و مفهومی ابداع شد، این گسترش نظری منجر به ابداع و تأسیس پارادایم نظری[۱] (Theoretical paradigm) شده که بیش از همه به آلن تورن و شاگردان مستقیم و غیرمستقیم او (آلبرتو ملوچی، رونالد اینگلهارت، مانوئل کاستلز، دوناتلا دلاپورتا و ...) نسبت میدهند.
همینطور این مفهوم حساس یکی از مرزهای تفکیک مطالعات جنبش در آمریکا و اروپا است. در کل این همه تحول در مفهومپردازی و موضوعات حساسی که مورد توجه نظریهپردازیها قرار گرفتهاند خود به خود و بدون ارتباط با عالم واقع یا ساحت عینی جوامع رخ نمیدهند. یعنی اگر در سیر تاریخ اندیشه اجتماعی و جامعهشناختی از آغاز تا دوران مدرن، مفهوم و پدیده جنبشهای اجتماعی- آنچنان که در گذشته در آثار بزرگان اندیشه همچون؛ مارکس، دورکیم، وبر و حتا پیش از آنها ـ مورد توجه بوده، در ادوار اخیر مدرنیته این اهمیت و توجه متحول شده و همانطور که اشاره شد در جایگاه کانونی قرار گرفت. ساحت ذهنی جامعه ـ و به فراخور آن نظامهای فکری علمی و فلسفی و پارادایمهای نظری مختلفـ با ساحت عینی جامعه از نسبت دیالکتیکی برخوردار است.
تأثیر تحولات عینی جوامع غربی بر نظریههای جنبش
پس قطعاً در ساحت عینی این جوامع تحول بزرگی رخ داده که درصد بسیاری از نظریهپردازیها به مفهومپردازی و تبیین گونههای مختلف رفتارهای جمعی و بیش از همه به نوع جنبشهای اجتماعی معطوف شده است. در واقع پس از ورود به عصر مدرن آنقدر نقشآفرینی و تأثیرگذاری جنبشهای اجتماعی آنقدر گسترش یافت که متخصصینی چون آلن اسکات (فرهنگ سیاسی و جنبشهای اجتماعی، ۱۳۸۸) جنبشهای اجتماعی را به عنوان پدیده دنیای مدرن معرفی کردهاند. این معرفی از فزونی همان نقشآفرینی تاریخی میآید و بدین معنا است که مهمترین واقعیت و پدیده عصر مدرن جنبشهای اجتماعی هستند.
این گزاره آلن اسکات کجفهمی را دستکم در جامعهشناسی ایران بوجود آورده است، پس لازم به توضیح است که گزاره اسکات بدان معنا نیست که او منکر وجود جنبشهای اجتماعی در ادوار پیشین تاریخ است. زیرا او به خوبی میداند؛ جنبشهای پیشین عموماً مایه سیاسی داشته و بیشتر از نوع انقلابی بودهاند، بنابراین اکنون با گستره بسیار متنوعی از جنبشها روبرو هستیم که تمام جنبههای زندگی جمعی را در بر میگیرند، اما آن جنبشهای قدیمی (و یا به اصطلاح رایج؛ جنبشهای کلاسیک) فقط موضوعی خاص و بسیار کلان در حوزه سیاست را شامل میشدند.
گسترش حوزه عمل جنبشهای جدید: از سیاست تا سبک زندگی
در نتیجه در بررسی تحول عظیم رخ داده در محور مفهومپردازیها و چرخش نظریهپردازیها از توجه به موضوعات کلان و فهم و معرفی اَبَرروایتها، به بررسی کنشهای جمعی جاری در جامعه از خردترین تا کلانترین سطح، باید به نسبت دیالکتیکی این دو ساحت عینی و ذهنی جامعه توجه کرد. یعنی در ساحت عینی جامعه و زندگی واقعی و روزمره مردمان نهتنها جنبشهای اجتماعی به فروانترین و تأثیرگذارترین پدیده تبدیل شده، بلکه این نوع رفتار جمعی و خصوصاً انواع بسیار متنوع جدید آن (یعنی جنبشهای اجتماعی جدید) از سیطره ساختارهای سیاسی و داعیه فشار بر حکومت و یا تغییر آن، بیرون رفته و حوزه عمل آنها به تمام موضوعات جمعی اعم از فرزندآوری و سقط جنین، هویت، محیط زیست، مستی در حین رانندگی، مهاجرت، تروریسم، نژادپرستی و... اشاعه یافته است.
آنقدر نقشآفرینی و تأثیرگذاری جنبشهای اجتماعی گسترش یافته که به گفته بسیاری، جنبشها کارکرد بسیاری از نهادهای رسمی و غیررسمی مانند احزاب سیاسی را از آنها ربودهاند. درواقع یکی از تأثیرگذارترین و دسترسپذیرترین راه مشارکت مردم در موضوعات جمعی و پیگیری مطالبات خود، قلیان رفتارهای جمعی تا تأسیس یک جنبش اجتماعی و مشارکت در آن است. حتا فراتر از آنچه تشریح شد، جنبشهای اجتماعی علاوه بر آن که به عنوان ابزار و وسیلهای برای دستیابی به هدف یا هدفهایی ـ مانند تغییر حکومت و یا مخالفت و جلوگیری از رانندگی در حالت مستی ـ بکار گرفته شده و میشود، جنبش خود میتواند هدف هم باشد.
یعنی علاوه بر گسترش حوزه عمل و همراه با آن متنوعتر شدن صورتهای آن، شاهد گسترش کارکرد جنبشها نیز بودهایم، به این معنا که اگر قبلاً جنبشها کارکردی بعنوان ابزار و وسیله دستیابی به هدف را داشتند اکنون کارکرد دیگر به آنها اضافه شده و علاوه بر ابزار و وسیله بودن، شاهد جنبشهایی هستیم که خودشان هدف هستند، مانند جنبشهای هویتیابی. آلبرتو ملوچی با توجه به این گسترش نقشآفرینی، برای جنبشها دو نوع نقش کشف و با عناوین جنبشهای «ابزاری» و «ابرازی» (یا غیرابزاری/ Non instrument) مفهومپردازی کرده و در دستگاه نظری خود برای آنها امکان اشارهپذیری را فراهم میکند.
لزوم پاسخگویی جامعهشناسی ایران به تحولات عینی جامعه
تحول تشریح شده در اکثر جوامع و کشورها تا حدودی رخ داده. اما به نسبت تغییر سامان اجتماعی (Social Fashion) جوامع، این تحول متفاوت بوده است. یعنی جوامع موسوم به غرب (اروپای غربی و آمریکای شمالی) که در تجربه ادوار مختلف مدرنیته پیشروتر بوده و سامان اجتماعی آنها صورتها و یا سامانهای اجتماعی مدرنتری را شاهد بودهاند، این تحول تمام اجزاء آنها را در بر گرفته و به همین دلیل صورتهای متنوعتر و جدیدتری از جنبشهای اجتماعی در سطوح مختلف و موضوعات مختلف آنها نقشآفرینی کردهاند. بنابراین جنبشهای اجتماعی بسیار متنوعی را در آنها شاهد هستیم که اتفاقاً جامعهشناسان باید آنها را تبیین و مفهومپردازی کنند. بنابراین این تحول عینی، تحول در نظام مفهومی و معنایی و در امتداد آن نظریهپردازی را به دنبال داشته است.
با تشریح روند تحول عظیم رخ داده در دو ساحت عینی و ذهنی جوامع غربی مشخص شد که چرا جنبشهای اجتماعی در کانون نظریهپردازیهای جامعهشناختی قرار گرفته و یا دست کم از موضوعات مهم نظریهپردازی به شمار میآید. بنابراین یکی از فعالترین حوزههای تخصصی جامعهشناسی در انجمن بینالمللی جامعهشناسی و انجمن جامعهشناسی در این کشورها، و همینطور حوزههای فعال آموزش و پژوهش، همانا حوزه جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی است. اما آیا در ایران این تحولات در ساحت عینی جامعه رخ نداده که هنوز در انجمن جامعهشناسی ایران، جنبشهای اجتماعی را محدود در حوزه سامان سیاسی جامعه تعریف میکنند؟ آیا به راستی جامعهشناسان ایرانی از پدیدار شدن گونههای متنوع غیرسیاسی، غیرطبقاتی و اشکال متنوع و خصوصاً فرهنگی جنبشهای اجتماعی در جوامع مختلف اطلاع ندارند؟ و یا اینکه در ایران فقط نوع سیاسی جنبشهای اجتماعی جاری است؟ آیا هنوز در ایران نقشآفرینی جنبشهای اجتماعی محدود به سامان سیاسی جامعه است و چندان در سطوح و موضوعات متنوع دیگر جاری نیست؟ این پرسش واپسین از این رو مطرح شد تا پیشروی سیاستگذاران شش دوره همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران قرار داده شود، زیرا اگر پدیدهای مهم و تاثیرگذار در سطوح و موضوعات جامعه است، پس چرا تاکنون در هیچکدام از دورههای این همایش و همایشهای دیگر محور و یا پنلی به آن اختصاص داده نشده است.
انتقاد به عملکرد انجمن جامعهشناسی در حوزه جنبشها
بنابراین با توجه به تحول معنایی و کارکردی عظیمی که در جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی در دنیا رخ داده است، انجمن جامعهشناسی بعنوان مهمترین نهاد رسمی (غیردولتی) جامعهشناسان ایرانی و یکی از اصلیترین کانونها و مجامع گردهمایی، بحث، گفتوگو و تبادل نظر تخصصی این رشته، نهتنها گروه تخصصی فعالی در زمینه جنبشهای اجتماعی ندارد، بلکه اگر در ادوار گذشته گروه تخصصی هم تأسیس شده بود که نامی از جنبشهای اجتماعی در آن ذکر شده باشد، اول این گروه بسیار کمکار بوده، دوم از عنوان گروه مشخص است که مفهوم جنبش در ذیل مفاهیم جامعهشناسی سیاسی تعریف میشود. سوماً این اندک فعالیتهای گروه تخصصی کمترین ارتباطی را با جنبشهای اجتماعی حتا نوع کلاسیک و سیاسی و طبقاتی آن هم ندارد.
البته این عدم توجه در فعالیتهای انجمن جامعهشناسی و سایر نهادها و همایشها از محلی دیگر نشأت میگیرد. ریشه مسأله را در نظام آموزشی و بعد از آن در نظام پژوهشی جستجو کرد، البته این تقدم و تأخر قائل شدن نیز خطا است، اما نظام آموزش مورد تاکید قرار گرفت. چون برای این رشته مانند بسیاری از رشتههای دیگر از آغاز سرفصل خشک غیرقابل انعطافی تعریف شده که عموماً متأثر از ویژگیهای تحصیلی اعضای شورایی است که در آغاز این برنامهریزی را بر عهده داشتهاند. پس در سالهای بعدی نیز بیشتر بازنگری در سرفصل رشته جامعهشناسی باز هم مانند بسیاری رشتههای دیگر علوم انسانی، بیشتر متوجه اسلامی کردن و نه اسلامیسازی سرفصلها بوده است.
پس در نهایت اگر تغییری خارج از این محور اسلامی کردن رخ داده باشد، اینگونه بوده که استادان حاضر در کمیته بازنگری و اصلاح سرفصلها در نهایت مطابق علایق مطالعاتی خود تغییراتی را اعمال کرده و اگرصاحب اثر بودهاند، به گونهای آثار خود را در لیست منابع گنجاندهاند. این استادان اگر موفق به اعمال تغییر هم شده باشند، در مکتب تأسیس شده توسط همان اعضای اولیه که سرفصلها را برنامهریزی کردند تربیت شده و علایق مطالعاتی خود را شکل دادهاند. پس به این شکل جامعهشناسی ایران اگر در افزودن متون و منابع و مُد کردن اصطلاحات و نام نظریهپردازان جدید موفق بوده اما در باطن و در بنیانها گرفتار در «دور» تأسیس شده متأثر از سرفصلهای اولیه، آن هم با رویکردی پوزیتیویستی بوده است.
استمرار رویکرد پوزیتیویستی و فقر محتوایی در آموزش
اینگونه میشود که مطالعه و آموزش جنبشهای اجتماعی در ایران از آغاز تا کنون گرفتار در یک رویکرد پوزیتیویستی و ساختارگراـ کلاننگر بوده و همچنان تا حدود بسیاری استمرار دارد. بنابراین هنوز آن چرخش عظیم موضوعی و تغییر در مفهومپردازیهای که در جامعهشناسی غربی رخ داد و کانون توجه را از ساختارهای کلان به کنشهای جمعی جاری در سطوح مختلف جامعه چرخاند، در ایران رخ نداده است. آیا این چرخش و تحول ابتدا باید در ساحت عینی جامعه رخ دهد تا ساحت ذهنی و فضای نظریهپردازی، آموزش و پژوهش هم متحول شود؟ البته که این یک نسبت دیالکتیکی است و چنان که در هرکدام تغییری صورت گیرد دیگری را هم متأثر (این واژه با تعیین تفاوت دارد) خواهد کرد.
بنابراین تقدم و تأخر قائل شدن از نگاه تفسیرگرایی پراگماتیستی (پایگاه پارادایمی نگارنده) خطا است. اما قبل از این که بیشتر به تشریح آن در جامعه ایران پرداخت، ذکر این توضیح نیز لازم به نظر آمد که، در نظام آموزشی از آغاز (یعنی سطح کارشناسی) جنبشهای اجتماعی بصورت واحد درسی مشخص و مستقلی تدریس نمیشود، اگر آشنایی هم برای دانشجویان کارشناسی فراهم شود تنها در درس جامعهشناسی انقلاب میتوانند با برخی از نظریههای جنبشهای کلاسیک آشنا شوند و یا با تدریس برخی نظریههای جامعهشناسی که به جنبشها پرداختهاند مانند نظریه جنبش هربرت بلومر و یا احتمالاً با تدریس برخی نظریهها در درسهای مختلف مانند نظریه آلن تورن که در کتاب تغییرات اجتماعی، تالیف گیروشه آمده بود.
در سطح ارشد نیز وضع بدتر از این است و در صورت تدریس درس اختیاری جامعهشناسی انقلابها امکان آشنایی بیشتر وجود دارد. فقط در سطح دکترا آن هم در برخی گرایشها، مانند گرایش جامعهشناسی سیاسی دو واحد اختیاری به نام جنبشهای اجتماعی تعریف شده است و این اولین مواجهه دانشجویان با حوزه تخصصی مستقلی به نام جنبشهای اجتماعی است.
سؤال: آیا فقدان آموزش، مانع تولید ایده پژوهشی است؟
پرسش دیگر این است که اگر آموزشی نباشد و آشنایی و فهم بیشتر دانشجویان با این پدیده اتفاق نیفتد چگونه میتواند علائق مطالعاتی آنها پیرامون این موضوع شکل بگیرد؟ چگونه زمانی که دانشجویان اطلاعات و دانش لازمی از این مفهوم ندارند و با نظریههای مختلف آن آشنا نیستند میتوانند ایدههای پژوهشی در خود پرورش داده و تز دکتری در این زمینه انجام دهند؟
اهمیت جنبشهای جدید (هویتی/ابرازی) در جامعه معاصر ایران
پس از تشریح ابعاد و زوایای این فقر مفهومی و نظری پیرامون جنبشهای اجتماعی در نهادهای آموزشی و پژوهشی بازگردیم به ساحت عینی جامعه، آیا در ساحت عینی جامعه و زندگی جاری در جامعه ایران جنبشهای اجتماعی از اهمیت و جایگاه قابل توجهی برخوردار نیستند؟ آیا دیگر گونههای رفتار جمعی نزدیک به جنبشهای اجتماعی نیز مانند خیزش، شورش، هیستری جمعی و ... فرواوان و پرتکرار نیستند؟ در پاسخ باید گفت انفاقاً در ادوار مختلف تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران از گذشته دور تا کنون جنبشهای اجتماعی کلاسیک و خصوصاً جنبشهای انقلابی از نقش و اهمیت فراوانی برخوردار بودهاند.
همین چرایی شکست اکثر جنبشهای اجتماعی و انقلابی در تاریخ ایران در گذار تاریخی مسأله مهمی بوده و هست، به همین دلیل جان فوران و پژوهشگران ایرانی معدودی پیرامون این مسأله پژوهشها و مفهومپردازیهای مفصلی داشتهاند. گذشته از این مباحث اگرچه جامعه کنونی ایران آن مدرنیتهای (خصوصاً مدرنیته متأخر) جوامع غربی تجربه کردهاند را تجربه نکرده است، اما به فراخور تغییر سبکهای زندگی، تغییر در نگرشها و ...، شاهد اشکال متنوع جنبشهایجدید در خود بوده است. مثلاً آن نوع جنبشهای جدید هویت که خود هدف بوده و ملوچی در زمره جنبشهای اِبرازی طبقهبندی میکند و یا هربرت بلومر به آنها جنبشهای نمایشی میگوید، در ایران نیز شاهد بودهایم.
برای ذکر مصداق میتوان به تجمع جوانان چندین سال پیش در مجتمع تجاری کوروش اشاره کرد، که در این رفتار جمعی هدف همین ابراز هویت و وجود خود جوانانی بود که سبک زندگی و باورهای متفاوتی با نسلهای دیگر داشتهاند. گذشته از این موارد و گذار از جنبشهای کلاسیکی که میتوانستند در تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران بسیار تأثیرگذار و نقشآفرین باشند، در یکی دو دهه اخیر با تغییر ارزشها، باورها و سبک زندگی مردم و پایداری حاکمیت بر ارزشهای تعریف شده اولیه، رفتار جمعیهای بسیاری در گوشه و کنار جامعه رخ داده و جریان دارد، همینطور به دلیل تعارضات و تناقضهای مختلفی که مردم در زندگی روزمره خود به دلایل سیاسی و اقتصادی با آنها روبرو بوده و هستند، موجهای مختلفی از رفتارهای جمعی به شکلهای؛ اعتراضات و مطالبات جمعی مسالمتآمیز و یا خشونتآمیز، مانند تجمع و اعتراض مالباختگان موسسات مالی ـ اعتباری، رخ داده است. به دلیل وجود این ویژگیها همچنان جامعه ایران مستعد رفتارهای جمعی مختلف هست که برخی از آنها احتمالاً میتوانند ظرفیت تبدیل شدن به جنبشهای اجتماعی را نیز داشته باشند. طی جنگ تحمیلی دوازده روزه نیز عنصر مرکزی رژیم اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران فشار از بیرون و به راه افتادن جنبشهای اجتماعی برانداز در درون بود.
ضرورت مطالعه جامعهشناختی ظرفیتهای جنبشی برای نجات جامعه
بنابراین مصادیق بسیار متعددی را میتوان برشمرد که میتواند گویای نقش و اهمیت رفتارهای جمعیای باشد که احتمال تبدیل شدن به جنبشهای اجتماعی را دارند و درخصوص ویژگیها و نقاط قوت و ضعف آنها پژوهشهای مفصلی انجام داد. همچنین جنبشهای احتمالیای وجود دارند که میتوانند در لحظات بحرانی، نجات دهند سامان جامعه باشند.
یعنی نهتنها رفتارهای جمعی متعددی که مانند شورشها و خیزشهای اجتماعی میتوانند تبدیل به جنبش شوند باید موضوع مطالعات جامعهشناختی قرار گیرند، بلکه علاوه بر جنبشهای مختلفی که در تاریخ اجتماعی ایران رخ داده، دیگر ظرفیتهای جنبشی جامعه، همان ساحت عینیای است که بررسی و مطالعه جامعهشناختی آنها ضروری بوده و تحقق گسترده چنین ضرورتی منجر به فربهتر شدن حوزه تخصصی جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی خواهد شد. از طرف دیگر عدم توجه به این موضوعات مهم، عدم توجه به مسائل اجتماعی است.
آسیب "تولید نادانی" به جای تولید دانش
اما مساله دیگری که از این فقر مفهومی و نظری، پدیدار میشود، تولید و تکرار کجفهمی و شناخت ناقص یا نادرست از مسائل جامعه است. برای مثال یکی از ویژگیها و یا آسیبهای جامعهشناسی ایران مُدزدگی است؛ به یکباره یک نظریهپرداز و یا یک موضوع مد میشود. به یاد بیاورید که چند سال پیش چقدر مفهوم سرمایه اجتماعی مُد شد و چه میزان متن، ترجمه و یا تولید شد. در آزمونهای شفاهی و یا کتبی دکتری یکی از سوالهای اصلی پیرامون همین مفهوم طرح میشد. با این شرایط وقتی شورش یا خیزشی در جامعه پدیدار شود گویی جامعه علمی ایران زایش بزرگی را انجام داده و در این لحظه متخصصین بیشماری در حوزه جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی ظاهر میشوند.
تعداد بسیاری تحلیلهای جامعهشناختی در حوزه جنبش منتشر میشود، اما غافل از اینکه این نوشتارهای سطحی و کممایه اغلب متأثر از آن فقر مفهومی و نظریای که پیشتر بحث شد، تعریف دقیق و مشخصی از انواع مختلف رفتارهای جمعی و مراحل شکلگیری جنبشهای اجتماعی نداشته و هر نوع شورش و اعتراض جمعی را با عنوان جنبش تحلیل کرده و به مصرف رسانهای توده مردم و گاهاً جامعه دانشجویی و علمی هم میرسانند. این هست آفتی که از فقدان فعالیت حوزه جنبشهای اجتماعی در انجمن جامعهشناسی و سایر نهادهای آموزشی و پژوهشی صادر میشود؛ آسیبی به نام تولید نادانی، یعنی در این فرایند که بدون وجود معیار سنجش و فقدان جامعه متخصصان، جامعهشناسی مدزده بجای تولید دانش و دانایی پیرامون آن موضوع، تولید نادانی و کجفهمی میکند.
چرخه بازتولید فقر نظری و راهکار نهایی
در چنین جامعهشناسیای متون و منابع چندانی در این حوزه تخصصی تولید نمیشود و همین چرخه فقر نظری و مفهومی را بازتولید میکند. در صورت وجود برخی منابع و اطلاعات، به دلیل غیرفعال بودن ویا کم فعال بودن حوزه تخصصی، این متون معرفی و تدریس نمیشود. با عدم برگزاری همایشهای تخصصی زمینه خلق ایدهها، بحث و گفتوگوهای تخصصی مهیا نمیشود، بنابراین منابع و دانش تولیدشده هم به بوته فراموشی سپرده میشود. برای مثال در سالهای اخیر چند اثر مرجع در حوزه جنبشهای اجتماعی ترجمه و با تیراژ بسیار پایین به جامعه علمی ارائه شد.
اما قطعاً همین چند سال اولی که این متون ترجمه شدند به خاطر خواهند ماند و چند سال بعد فراموش خواهند شد، چون نه در سطح آموزش و نه در سطح پژوهش حوزه تخصصی فعالی در این زمینه وجود ندارد. اما جالب اینکه یکی از مسائل مهم جامعه در همین حوزه قرار دارد که به دلیل گرفتاری در چرخه فقر نظری شناخت و تحلیل درستی از آن در سطح جامعهشناسان و مسئولین جامعه وجود ندارد. اینگونه است که فعالیت انجمن جامعهشناسی در این زمینه حتا در حد اختصاص یک پنل منجر به فعال شدن این حوزه علمی و در وهله اول فهم بهتر مسائل جامعه و سپس گسترش مفهومی و نظری آن منتج خواهد شد.
[۱] پارادایم ممکن است شامل دو نظریه یا بیش از دو نظریه و همچنین تصویرهای متفاوتی از موضوع مورد مطالعه و روشها (و ابزارها) و سرمشقها (قسمتهای خاصی از کار علمی که مدلی است برای متخصصان آن علم) باشد» (ریتزر، ۱۳۹۳: ۸۸۹).
بیشتر بخوانید:
تغییرات بزرگ در راه؛ جامعه ایران در حال پوستاندازی است / جامعه خود را آماده تغییرات کرده است / بررسی آینده ایران در همایش انجمن جامعه شناسی
چگونه اسراییل از خلاء حضور زنان ایران در حوزه رسانه و دیپلماسی جنگ ۱۲ روزه استفاده کرد؟ / صدای زنان در جنگ ۱۲ روزه نسبت به دفاع مقدس بیشتر شنیده شد
۲ چالشی که باعث انفعال ایرانیان می شود در تحلیل خانیکی / ۱۰ راهبرد پیشنهادی برای رسیدن به « مای جمعی»
حاکمیت سر دو راهی تاریخی است / بسیاری از ردصلاحیتشدگان هم میتوانند مانند لاریجانی به مسئولیتهایی منصوب شوند
۲۱۶۲۱۶