شناسهٔ خبر: 75190442 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

گزارش|

کودکی در عصر پلتفرم‌ها؛ از میراث قصه و معنا تا نمایش‌های بی‌ریشه

یکی از نگرانی‌های فرهنگی جدی، «بی‌تاریخ شدن» و «بی قصه‌های اصیل شدن» کودکان در این پلتفرم‌هاست.

صاحب‌خبر -
کودکی در عصر پلتفرم‌ها؛ از میراث قصه و معنا تا نمایش‌های بی‌ریشه

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، حضور پلتفرم‌های نمایش خانگی مثل فیلیمو، نماوا، فیلم‌نت و شیدا در خانه‌های ایرانی غیر قابل کتمان است.

برای نسل جدید، «وقت قصه» دیگر کنار مادربزرگ و چراغ کم‌نور نیست؛ در صفحه‌ی گوشی یا تلویزیون هوشمند تعریف می‌شود.

اما پرسش این است: آیا این رسانه‌های نو، ادامه‌ی همان سنت قصه‌گویی و تربیت فرهنگی‌اند، یا صرفاً ویترینی از رنگ و صدا برای فروش اشتراک؟

از نقالی و مثنوی تا انیمیشن‌های تند و پرنور

در فرهنگ ایرانی، روایت برای کودک فقط سرگرمی نبود؛ راهی برای انتقال معنا، حکمت و تجربه‌ی زیسته‌ی نسل‌ها بود.

قصه‌های عامیانه، حکایت‌های شاهنامه، مثنوی، مرزبان‌نامه و حتی لالایی‌های مادرانه، کودک را آرام آرام وارد جهانی می‌کردند که در آن خیر و شر، شجاعت و ترس، زیبایی و فداکاری معنا داشتند.

اما در تولیدات امروز پلتفرم‌ها، قصه جای خود را به ریتم داده است.

انیمیشن‌ها پر از رنگ، حرکت و موسیقی‌اند، اما اغلب بدون «ریشه‌ی روایی». شخصیت‌ها در سطح می‌مانند؛ بی‌تبار، بی‌گذشته، بی‌فرهنگ. در نتیجه، کودک به جای اینکه خود را بخشی از تاریخ و فرهنگ ببیند، فقط یک «مصرف‌کننده محتوا» احساس می‌کند.

کودک در خدمت بازار، نه در مسیر رشد

پلتفرم‌های نمایش خانگی با شعار تولید «برنامه‌های ویژه کودک» وارد میدان شدند، اما بخش عمده‌ی تولیداتشان بر اساس منطق بازار و جذب مخاطب طراحی می‌شود، نه اصول رشد روانی یا تربیت فرهنگی.

الگوریتم‌ها طوری تنظیم می‌شوند که «بیشتر دیده شود»، نه اینکه «بهتر پرورش دهد».

نتیجه آن است که برنامه‌ها با حجم زیاد رنگ، شوخی، ترانه و حرکت تولید می‌شوند تا کودک در صفحه بماند، اما نه لزوماً تا بیاموزد.

کودکِ امروز، پر از تصویر است، اما کم‌تجربه؛ پر از هیجان، اما کم‌معنا.

بحران آرامش در هیاهوی شادی

در روان‌شناسی ایرانی‌ـ‌اسلامی، تربیت کودک یعنی تعادل میان شادی و آرامش.

شادی اگر از درون نجوشد، به بی‌قراری تبدیل می‌شود.

اما فضای اغلب برنامه‌های کودک در پلتفرم‌ها، شاد است، اما ناآرام.

موسیقی تند، گفت‌و‌گو‌های فریادگونه و تحرک بی‌وقفه، کودک را در حالت تحریک دائمی نگه می‌دارد. این «هیجان‌زدگی ظاهری» به مرور می‌تواند تمرکز، صبر و توان لذت‌بردن از سادگی را در او کاهش دهد.

در حالی‌که سنت تربیتی ما – از گلستان سعدی تا ادبیات کودک دهه‌های گذشته – بر لطافت، تأمل، و گفت‌و‌گو با درون تأکید داشت، نه صرفاً خنده‌ی بی‌پایان.

غیبت معنا و خانواده

در برنامه‌های امروزی، خانواده بیشتر «دکور» است تا محور.

والدین در داستان‌ها نقش حاشیه‌ای دارند، گفت‌وگوی بین نسل‌ها کم است و ارزش‌های خانوادگی در قالب طنز ساده‌سازی می‌شود.

در فرهنگ ایرانی، خانواده همیشه «مدرسه‌ی عشق و ادب» بوده است؛ جایی که کودک با روایت‌ها و رفتار‌ها معنا می‌آموخت.

وقتی این پیوند از محتوا حذف می‌شود، کودک تنها می‌ماند؛ در جهانی که پر از صداست، اما کم از معنا.

کودک بی‌تاریخ؛ بی‌جهت و بی‌پناه در جهانی رسانه

یکی از نگرانی‌های فرهنگی جدی، «بی‌تاریخ شدن» کودکان در این پلتفرم‌هاست.

در حالی که ادبیات و اسطوره‌های ایرانی سرشار از قهرمانانی است که در مسیر رشد، با خیر و شر، ترس و ایمان، زیبایی و فداکاری روبه‌رو می‌شوند، قهرمانان امروز بیشتر شبیه کاریکاتورهایی‌اند که هر قسمت ریست می‌شوند.

هیچ عمقی از تجربه، رنج یا انتخاب در آنها نیست.

در نتیجه، کودک یاد نمی‌گیرد چگونه با چالش زندگی کنار بیاید، چگونه صبر یا شجاعت را تجربه کند. او فقط تماشا می‌کند، نه زندگی.

راهی برای بازگشت به ریشه

بازسازی برنامه‌های کودک در ایران فقط مسئله‌ی «سرگرم‌کنندگی» نیست، مسئله‌ی هویت فرهنگی و روانی نسل آینده است.

ما نیاز به الگویی داریم که از میراث ایرانی و معنویت اسلامی الهام بگیرد:

• از قصه‌های کهن و قهرمانان اخلاقی بهره بگیرد؛

• شادی را با وقار، و هیجان را با تأمل درآمیزد؛

• خانواده را دوباره به قلب روایت‌ها برگرداند؛

• و در کنار روان‌شناسان و هنرمندان، به «کودک به مثابه انسان» نگاه کند، نه مشتری.

نتیجه گیری

پلتفرم‌های نمایش خانگی، اگرچه فرصت بزرگی برای تحول فرهنگی‌اند، اما در مسیر فعلی بیشتر بازتاب بازار پر زرق و برق کودکی‌های مصنوعی‌اند تا ادامه‌ی سنت تربیتی ایرانی.

کودک ایرانی سزاوار رسانه‌ای است که او را نه صرفاً شاد، که عمیق، آرام و ریشه‌دار بار آورد.

رسانه‌ای که میان رنگ و معنا، میان هیجان و اندیشه، تعادل دوباره برقرار کند.