سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر: در پژوهشهای تاریخ ایران باستان، بخش مهمی از منابع را متون ایرانی تشکیل میدهند که تاریخ و فرهنگ ایرانی را با «نگاهی ایرانی» دیده و با شیوه «تاریخنگاری ایرانی» نگاشتهاند. این گونه تاریخنگری و تاریخنگاری میتواند ویژه ایران و دارای مختصات و ویژگیهای خود باشد که لزوماً با تعریفهای امروزی یا علمی و غربی از تاریخ و تاریخنگاری هماهنگ نیست. ازاینرو این نگرشِ امروزی میتواند شاهنامه را به دلیل / بهانه شعر یا حماسیبودن و یا داشتنِ بخشهای اسطورهای، منبعی غیرتاریخی بنامد یا دستِکم از ارزش و اعتبار تاریخی آن بکاهد. پرسش و مسئله این جستار آن است که ویژگیهای «تاریخنگارانه» شاهنامه کدامند و چه میزان با سبک تاریخنگاری ایران باستان همراستا هستند؛ نیز اینکه تصویر تاریخ و گذشته در شاهنامه و اندیشه فردوسی چه و چگونه بوده و دلایلِ تاریخیبودنِ متن شاهنامه و ارزشِ ارجاع به آن برای پژوهشهای تاریخ ایران چیست.
آنچه بازگو شد بخشی از سخنان دکتر زاگرس زند، پژوهشگر تاریخ و ایرانشناس بود. با او درباره کتاب «از روزگار خسروان» به مناسبت سالروز هزاره فردوسی و گشایش ساختمان تازه آرامگاه در سال ۱۳۱۳ گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
نخست از شما بپرسیم که آیا شاهنامه را میتوان متنی تاریخی دانست؟
بیگمان شاهنامه متنی تاریخی است. اما باید بدانیم که مفهوم و ظرفیت تاریخ در گذشته فراتر از امروز بوده و تاریخ بسیاری از دانشها و رشتههای علمی و حوزههای اندیشه را دربرداشته است. تاریخنگار میبایست از فلسفه، هنر، ادبیات، اسطوره، موسیقی، ادیان، عرفان و اخلاق و زوایای هر یک آگاهی میداشته و بهموقع و بهنیاز مداخله میکرده است. در گذشتهها بههیچروی «تاریخ» تنها به مثابهی گزارشِ رخدادها یا ثبت جزییاتِ رویدادها و افراد نبود. در شاهنامهی فردوسی به همهی آن جنبهها برمیخوریم. این گستردگی هیچگاه مانع انجام خویشکاری «تاریخنویسی» فردوسی نبوده. اگرچه رسالت و خویشکاری فردوسی فراتر از تاریخنویسی صرف بوده، اما فاقد یا دور از تاریخنویسی هم نبوده است. فردوسی تاریخ را در همه شاخههایش چون: فرهنگ، ادیان، اقوام و ملتها، اخلاق، هنرها، جنگها و غیره میدیده. این رویکرد نباید باعث شود که شاهنامه را متنی «غیر تاریخی» قلمداد کنیم.
اگر شاهنامه را متنی تاریخی بدانیم، این پرسش پیش میآید که آیا سبک و شیوهی تاریخنگاری شاهنامه با تاریخنگاریهای پیش از آن تفاوت دارد یا ادامهی سنت تاریخنگاری ایرانی است؟
برای پاسخ به این پرسش نخست باید اشاره کنم که تاریخنگاری پیش از شاهنامه را میتوان در اسطورهها و روایات حماسیِ هندوایرانیان دید که در دو شاخهی مهاجرِ هندی و ایرانی تکوین یافته است. بازتاب سنتِ حماسهسرایی تبار آریایی هم در دو متن «وداها» و «اوستا» دریافتنی است. وداها متنی مفصل به زبان سانسکریت است که بهعنوان کهنترین متن نوشتاری هندواروپاییان شناخته شده است. اوستا نیز متنی بسیار کهن و مهمترین متن در تاریخ زبانهای ایرانی است. بخش یشتهای اوستا را باید سرودههایی حماسی دانست. همینجا اشاره کنم که نولدکه –خاورشناس آلمانی- فرض را بر این گذاشته که در زمان تدوین اوستا، دیوانی پیوسته و مرتب از تاریخ اساطیری ایرانی وجود داشته است. به هر حال، ویژگی روایتگری تاریخ در دو متنِ کهن وداها و اوستا چنین برشمردنی است: نبرد نیکی و بدی، جهانبینی ثنوی (دوالیستی) و بهویژه نگرش حماسی و پهلوانی به تاریخ. در این میان، نقش گوسانها که روایتگران شفاهی متنهای حماسی در دوران باستان بودهاند، بسیار کلیدی است. آنها راویان و نقالان تاریخی در ایران بودند و تاریخ را شاعرانه و همراه با نواختن موسیقی و خواندن آواز، روایتگری میکردند.
از سوی دیگر، ما با تاریخنگاری در دربارهای ماد و هخامنشی هم روبهرو هستیم. آنگونه که در کتاب «اِستر» که یکی از بخشهای تورات است، آمده، در زمان خشایارشای هخامنشی، رویدادها را در دفتری به نام «تواریخ ایام» (پادشاهان ماد و پارس) مینوشتهاند. به همینگونه در کتاب دیگر تورات به نام «عِزرا» از کتاب «تواریخ ایام» زمان اردشیر هخامنشی، یاد شده است. تاریخنگاری اشکانیان را در متنی مانند «یادگار زریران» مییابیم و در دوران ساسانیان در کتابی به نام «خداینامه» که به زبان پهلوی بوده و از میان رفته است. همهی این اشارهها، سندهایی هستند که وجود و اهمیت تاریخنویسی و رویدادنگاری را در ایران باستان نشان میدهند. از سوی دیگر، تسلسل تاریخنگاری را در سدههای نخستین پس از اسلام در متنهایی مانند ترجمهی خداینامه، شاهنامههای منثور و تاریخ بلعمی و دیباچهی شاهنامهی منثور ابومنصوری و نمونههای دیگر، یافتنی است.
اکنون به شاهنامه و شیوهی تاریخنگاری آن بپردازیم تا تفاوتها یا همانندیها دریابیم. ساختار و الگوی تاریخنگاری شاهنامه برگرفته از خداینامه است. این سبک، ویژگیهایی دارد که برخی از آنها را میتوان چنین برشمرد: تاریخنگاری آن داستانی و روایی است؛ رویکردی حماسی و پهلوانی به رخدادها دارد؛ محوریت آن تاریخ پادشاهان و پهلوانان است؛ از اسطورهها استفاده میکند و آن را جدای از تاریخ نمیداند؛ تأکید بر قانون و ضرورت پایبندی به آن (از شاه تا همهی مردم) دارد و چند ویژگی دیگر. در سنجش و تفاوت میان تاریخنویسی شاهنامه و تاریخنویسی پیش از آن باید شاهنامه را نماد و نمونهی برتر تاریخنویسی ایرانی دانست. تاریخنگاری شاهنامه ویژگیهایی دارد که در تاریخنگاری پیش از خود بدان پُررنگیای که در شاهنامه هست، نمییابیم. آن ویژگیها عبارتند از: کیهانشناسی، خِردباوری، پیوند داد (قانون) و دولت، اهمیت اشه (راستی و قانون ایزدی و پاکی)، تأکید بر فرّه، نبرد خیر و شرّ، تصویرمحوری، پایبندی به اخلاق در روایتگری تاریخ، ایرانمحوری و نمونههای دیگر. اینها نشان میدهد که تاریخنگاری شاهنامه چه تفاوتی با تاریخنویسی پیش از خود دارد.
آیا سبک و شیوهی تاریخنگاری شاهنامه اثری بر تاریخنویسی پس از خود داشته است؟
بیگمان از دید روایت حماسی و داستانی از رخدادهای تاریخی و یا محتوا و شیوهی روایت تاریخی و نیز ایرانمحوری و تداوم تاریخنگاری ایرانی، شاهنامه بر منابع تاریخی پس از خود اثر بسیار داشته است. آن اثرپذیریها در کتابهای تاریخی «مجملالتواریخ والقصص» ۵۲۰ ق که در بخش تاریخ ایران، شاهنامه منبع اصلی نویسندهی گمنام آن بوده است، «راحهالصدور» راوندی در ۵۹۹ ق که بیش از ۶۰۰ بیت از شاهنامه را آورده است، در «تاریخ طبرستان» ابناسفندیار در ۶۰۶- ۶۱۳ ق، در «تاریخ جهانگشا» جوینی ۵۶۰ ق، در «تاریخ ابن بیبی» در ۶۸۰ ق، در «تجاربالامم» ابوعلی مسکویه رازی میتوان دید.
در شاهنامه جدایی میان اسطوره و تاریخ هست یا این دو همپوشانی دارند؟
در شاهنامه تاریخ از اسطوره آغاز شده و این دو از هم جدا نشدهاند. به زبانی دیگر، تاریخِ جهان و ایران را فرمانروایی سلسلهای ویژه آغاز نکرده و یا تاریخ ایران را از تاریخ آدمی جدا نکرده است. همه را همراه و پیوسته دیده که البته این ویژگی از روزگار کهن در تاریخنویسی ایرانی وجود داشته است و ابداع فردوسی نیست.
این را هم بگویم که در شاهنامه برخی اسطورههای کهن ایرانی نیامده و برخی دیگر در پوششی خردمندانه جلوه کرده است. شاهان و جانوران اسطورهای را تا حدِ امکان تاریخی و واقعی نمودار کرده تا با خِرد و پسند آن روزِ ایرانیان در ستیز نباشد. از دیگر سو برخی داستانها و کردارهای شگفت را نمادین و رمزگونه دانسته و خواننده را به پیام و مرادِ درونی آن توجه داده است. با این کار، هم اسطوره را در تاریخ ملی نگاه داشته، هم تاریخی واقعی و خردمندانه بهدست داده است.
در شاهنامه گسترهی زمانی و تاریخی بسیاری میبینیم. فردوسی چگونه توانسته است چنین جامعیت و گستردگیای را سامان بدهد؟
درست است؛ گستردگی زمانی شاهنامه بسیار فراخ و درازدامن است و از نخستین پادشاه (کیومرث) تا پایان ساسانیان را دربرگرفته است. این گستردگی در میان آثار حماسی و رواییِ ایرانی و در سنجش با حماسههای نامدار جهان، بیمانند یا دستِکم کمنظیر است. این را هم در نظر داشته باشیم که اِشراف فردوسی بر این گسترهی فراخدامن و دانش ژرف، از روزگار اسطوره تا جزییات تاریخی روزگار ساسانیان، بهترین گواه بر عمق دانش و اندیشهی او است. شاهنامه تا حد زیادی حاوی تمام جنبهها و سویههای تاریخی، فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی ایران است و نه یک سویه یا دو سویهی سیاسی یا ادبی. به زبان دیگر، شاهنامه سرشار از تاریخ و اسطوره و فرهنگ با جزییات زندگی مردم و باورهایشان است. فردوسی شناخت کافی و جامعی از چندوچون چنین موضوعاتی داشته و نمیتوانیم فرض کنیم که بدون آگاهی و دانشِ بسنده و تنها با اعتماد به طبع شعر و توان ادبی از این آزمون مهم سربلند بیرون آمده است. فردوسی در روایتگری تاریخ، واپسین درزگیریها و مرمتها را انجام داده و هنرمندانه داستانهای میانپیوست را در دل چند پادشاهی جاسازی کرده است. هرچند بیشتر چنین پیکربندیی در خداینامه ایجاد شده بود، اما فردوسی بخشی از واپسین پیکربندیها را به کمک دانش و هنری که داشت، انجام داد.
شاهنامه سرشار از پند و اندرز است. آیا این را هم باید یکی از ویژگیهای تاریخنویسی فردوسی دانست؟
بله، تاریخنویسی فردوسی «تاریخنویسی حکمتآموز» است. فردوسی فرزانهای اخلاقمدار است و از همینرو تاریخنویسی او حکمتآموز با رنگ و روح اخلاقی است. این نگرش در کردار، گفتار شخصیتها یا در گفتار فردوسی در آغاز یا پایان و نتیجهی داستانها، یا لابهلای ماجراها دیده میشود. پس میتوان حکمتآموزی را ویژگی تاریخنویسی فردوسی دانست. فردوسی تاریخنگارِ ملی ما است که در جامهی حکمت از هر فرصت و روزنهای برای بیان آموزههای حِکمی بهره برده و هوشمندانه و هنرمندانه، بدون آنکه آسیبی به روایت تاریخی و روح حماسی و جنگاورانهی داستانها بزند، دید و داوری اخلاقی خود را آورده است. پس توجه به حکمت را ویژگی برجستهی تاریخنگاری شاهنامه باید دانست.
امانتداری فردوسی در تاریخنگاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید بدانیم که فردوسی به چارچوب خداینامه و شاهنامهی منثور، پایبند بوده و از راه آن خارج نشده است. فردوسی بر پایهی سلیقه و پسند فردی یا خاندانی یا طبقاتی، تاریخنگاری نکرده، بلکه در روایتگری داستانها و رویدادها، راستکرداری و امانتداری پیشه کرده است. در کنار آن، نبوغ و خِرد و زبان هنری بیمانندی بهکار برده و بر ارزش شاهنامه بسیار افزوده و این کتاب را به جایگاهی سزاوار و ویژه رسانده است. بسنده است که روایتهای شاهنامه را با متنهایی مانند یادگار زریران و کارنامهی اردشیر بابکان بسنجیم. آنگاه درخواهیم یافت که فردوسی در نقل رویدادها، دقت بسیاری نشان داده است. فردوسی هرجا که به دوراهی گزینش میان دو روایت رسیده، و یا به جابهجایی و افزایش داستانها نیاز داشته، بهجاترین و درستترین گزینش را انجام داده است، بدون اینکه به هسته و هدف داستان آسیبی وارد آمده باشد.
∎