به گزارش اقتصادنیوز، در هفته اخیر، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، با ارائه طرحی مدعی شد که در صورت پذیرش این طرح از سوی حماس، جنگ کنونی در غزه پایان خواهد یافت.
این ادعا پرسشهای مهمی را درباره آینده سیاسی و اقتصادی غزه برانگیخته است. آنچه روشن است، غیر قابل تصور بودن ابعاد تخریب در این مناطق است.
بازترکیب، جایگزین بازسازی می شود
کامرون عبادی، دبیر تحریریه نشریه فارن پالیسی درگفت و گویی با آدام تور، استاد دانشگاه کلمبیا نوشت: ترامپ هدف طرح خود را بازسازی غزه دانسته است. مقیاس این بازسازی دقیقا چقدر است؟
این پرسش بسیار دشوار است، چرا که ابعاد ویرانی به حدی عظیم است که بهسختی میتوان آن را درک کرد. طبق تخمینها، چیزی حدود ۵۰ میلیون تن آوار از هجوم اسرائیل از هفتم اکتبر تاکنون در غزه بر جای مانده است. این حجم برای ساخته شدن دوازده هرم مصری کافی است. ظاهرا حدود دو میلیون تن از این حجم با آزبست آلوده شده است. مقادیر زیادی مهمات منفجرنشده نیز وجود دارد و باید انتظار داشت هزاران یا حتی دهها هزار جسد در میان این آوار در حال تجزیه باشند. بنابراین، بازسازی در صورت آغاز، تلاشی خارقالعاده دشوار و طاقتفرسا خواهد بود.
اقتصادنیوز: طرح ترامپ برای پایان جنگ در غزه شامل تشکیل یک نیروی بینالمللی تثبیت است که آمریکا، کشورهای عربی و شرکای دیگر پس از خلع سلاح حماس، مسئولیت امنیت غزه را بر عهده خواهند گرفت
اما در سطحی کلیتر باید پرسید که اساسا بازسازی در این زمینه به چه معناست؟ زیرا غزه پیش از اکتبر ۲۰۲۳ نیز اقتصادی تحت محاصره داشت. از سال ۲۰۰۶ و بهویژه پس از ۲۰۰۷، این منطقه زیر فشار شدید محاصره اسرائیل بود. بنابراین بازسازی دقیقاً چه معنایی دارد؟ در بسیاری از طرحها چیزی فراتر از بازگرداندن وضعیت سابق مطرح است؛ اصطلاحی که استفاده میشود بازترکیب است؛ یعنی بازآفرینی دوباره غزه، و این دقیقاً همان چیزی است که پشت طرح ترامپ نهفته است: هدف نه بازسازی یا ترمیم، بلکه بازآفرینی غزه در قالبی کاملاً متفاوت است. آنها از برنامه آشکار پاکسازی قومی و جابهجایی جمعی عقبنشینی کردهاند، اما پروژه جدیدشان نیز بازسازی به معنای بازگرداندن گذشته نیست، بلکه بازآفرینی غزه در تصویری تازه است.
ماهیت نهاد انتقالی قدرت تحقیرآمیز است
طرح ترامپ پیشنهاد اداره این منطقه توسط یک نهاد انتقالی به نام «سازمان بینالمللی انتقالی غزه» را برای مدتی نامشخص میدهد. این نهاد قرار است که تحت نظارت روزانه تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا، باشد. آیا چنین ساختاری ماهیتی استعماری و استثماری دارد یا نمونههای مشابه دیگری وجود دارند؟
نمی توان مطمئن بود که استثمار واژه مناسبی باشد، آنچه بیشتر به نظر میرسد، چیزی شبیه به تحقیر است. استثمار یعنی زمانی که نوعی قرارداد اقتصادی یا مبادله نابرابر وجود داشته باشد. اما این ساختار مطرح شده، بیشتر ابزاری است برای اجتناب از تعارضات سیاسی. اسرائیلی ها بهشدت از امکان خودمختاری فلسطینیها وحشت دارند.
این وضعیت بیشتر شبیه به نظامهای قیمومیت است که جامعه ملل پس از جنگ جهانی اول به وجود آورد. ساختاری که فلسطین نیز برای چندین دهه زیر همان چارچوب اداره می شد. ساختارهایی میانه که سرزمین ها نه کاملا به کشوری دیگر ملحق می شدند، و نه فرصت واقعی برای استقلال پیدا می کردند. در شرایط فعلی فلسطین هم مذاکرهکنندگان در تلاشاند که از یک سو دست ردی به سینه جناحهای رادیکال اسرائیلی که خواستار الحاق کامل غزه هستند بزنند و از سوی دیگر نیز هرگونه پذیرش واقعی دولت فلسطینی را غیرممکن کنند.
از هفتم اکتبر به این سو، پیشنهادهای عجیبی مطرح شدهاند؛ مثلاً طرحی که غزه را بر اساس الگوی قبیلهای امارات متحده عربی سازمان دهد. اکنون هم این مدل مطرح است. مسئله جدی و فوری کنونی، خشونت جاری اسرائیل علیه غزه است، اما طرح صلح ترامپ، کاملاً بر جلوگیری از تبدیل شدن غزه به عنوان تهدیدی علیه اسرائیل متمرکز است. اسرائیل این تفکر را همه اقداماتش صرفاً واکنشی به تهدید غزه است را تثبیت کرد، حتی اگر این اقدامات نامتناسب، خشونتآمیز یا آشکارا نسلکشی باشند.
افراد انتخابی هیئت صلح چه کسانی هستند؟
از طرفی، افراد انتخاب شده برای این هیئت صلح نیز بسیار عجیب است. در رابطه با تونی بلر، دستکم می توان گفت که او یک سیاستمدار انتخابی با تجربه حکومتی است، اما افرادی مانند مارک روآن چه نقشی دارند؟ او یک سرمایهدار آمریکایی و حامی برجسته اسرائیل است، اما فراتر از آن، حضورش چه معنایی دارد؟ این انتخابها همگی نشانهای از بحران های سیاسی و زبان سیاسی در این برهه است.
پرسش بعدی این است که بلر از زمان کناره گیری از سمت نخست وزیری بریتانیا مشغول چه کارهایی بوده است؟
یک روایت رایج این است که نخستین اولویت بلر از پایان نخستوزیری، کسب ثروت بود. او سالها در مقام نخستوزیر با ثروتمندان در تماس بود، اما خودش درآمد چندانی نداشت. بنابراین به محض خروج از قدرت، به دنبال پول رفت. او در ابتدا نماینده خاورمیانه برای گروه چهارجانبه بود، اما همزمان بهعنوان مشاور در جیپی مورگان و خدمات مالی زوریخ نیز کار می کرد. او سپس شرکت تونی بلر اسوشیتس را در ۲۰۰۸، یعنی درست در اوج بحران های مالی جهانی، تاسیس کرد.
دولتهای متعددی از مشتریان شرکت بلر بودند؛ قزاقستان، کویت، امارات، مغولستان، صربستان (با حمایت مالی امارات) و آذربایجان. این شرکت در ۲۰۱۶ تعطیل شد و بلر به همراه همسرش به سطحی از ثروت رسید که برایش کافی بود. او سپس مؤسسه تونی بلر را راهاندازی کردند. این مؤسسه اخیراً با حمایت مالی لری الیسون، بنیانگذار اوراکل و از حامیان اسرائیل، رشد قابلتوجهی داشته است، به اندازه ای که بودجه آن بیش از ۲۳۰ میلیون پوند بوده و نزدیک به ۹۰۰ کارمند استخدام کرده است. این مؤسسه به شدت در خاورمیانه فعال است و در پروژههای هوش مصنوعی فعالیت میکند. همین ارتباطات، نقش اخیر آن در طرح بازسازی غزه را توضیح میدهد.
چه چیزی حماس را از دیگر جنبش های فلسطین متفاوت کرد؟
نویسنده در پاسخ به این سوال که حماس بارها درباره شهادت سخن گفته است و آیا اقتصادی در پس منطق شهادت وجود دارد گفت: در این میان، نوعی اقتصاد عاطفی وجود دارد، به این معنی که هرچه شمار شهدا بیشتر شود، فشار بر بازماندگان برای ادامه مبارزه افزایش مییابد. بدین ترتیب، خون قربانیان بیثمر نبوده است. این منطق در جنگهای دیگر نیز دیده شده است؛ مانند جنگ روسیه و اوکراین.
جنبش حماس از سه بخش تشکیل شده است. شاخه نظامی (گردانهای قسام)، رهبری سیاسی که هنوز از حمایت گسترده برخوردار است، و بخش سوم، دستگاه قدرت داخلی که اکنون آسیب زیادی دیده است، اما هنوز زنده است. این یکی دیگر از صفات بارز حماس است، این سازمان می داند که چطور باید به بقای خود ادامه دهد.
شاخه نظامی اکنون تحت فرماندهی عزالدین الحدّاد در غزه حضور دارد.
چهار اصل مشترک میان این سه جناح همیشه چنین بوده است: عدم خلع سلاح، آزادی گسترده زندانیان در برابر گروگانها، عقبنشینی کامل اسرائیل (نه صرفاً جابهجایی نظامی)، و بازسازی واقعی غزه با تضمین دسترسی.
در نقطه کنونی، احتمالا چالش ها میان این سه بخش درجریان است؛ چراکه چشم انداز هرکدام با دیگری متفاوت است.
طرح ترامپ اما تنها بخشی از این چند اصل را پوشش میدهد. آزادی زندانیان در مقابل گروگانها مطرح شده است، اما خلع سلاح حماس در این طرح الزامی است و بازسازی غزه، بیشتر به معنای قیمومیت بینالمللی است تا استقلال.
سیاست زدایی از غزه هدف نهایی طرح ترامپ است
منطق نهایی طرح چیزی نیست جز سیاستزدایی غزه، یعنی محدود کردن فعالیت های سیاسی، تصمیم گیری مستقل و نقش احزاب فلسطینی در مورد آینده سیاسی کشور خود و تقلیل آن به دو میلیون فلسطینی مطیع، که تحت مدیریت تکنوکراتهای بینالمللی زندگی میکنند.
∎