به گزارش جماران این فهرست شامل دانشمندانی از هشت کشور جهان است که تحقیقاتشان در زمینههایی از قبیل بیماریهای سرطانی، سیستم ایمنی، متابولیسم و مکانیسمهای بیولوژیکی بنیادین تحولآفرین بوده است. از میان آنها میتوان به آندرهآ آبلاسر، گلن باربر، ژیجیان جیمز چن، جان دیک، کنجی کاناگاوا و ماسایاتسو کوجیما اشاره کرد که هر یک با کشفیات خود افقهای نوینی در علم پزشکی گشودهاند.
اگرچه فهرست Clarivate نشاندهنده مسیرهای مهم علمی است، اما طبق سنت آکادمی نوبل، اسامی برندگان رسمی تا زمان اعلام در ماه اکتبر و پس از آن، محرمانه باقی میماند. این نامزدها بیشتر نمایانگر روندهای تحقیقاتی و تأثیر جهانی دانشمندان هستند و نه پیشبینی قطعی برندگان.
با نزدیک شدن به اعلام جوایز، توجه جهانیان معطوف به این دانشمندان برجسته است که ممکن است در سال ۲۰۲۵ افتخار کسب جایزه نوبل پزشکی را داشته باشند.
رقابت برای جایزه نوبل پزشکی: چه کسی جایزه ۲۰۲۵ را خواهد برد؟
Clarivate فهرست ۲۲ نامزد برجستهای را که آثارشان شایسته دریافت جایزه است، اعلام کرد
محافل علمی و فرهنگی در سراسر جهان مشتاقانه منتظر ماه اکتبر هر سال هستند، زمانی که اسامی برندگان جایزه نوبل اعلام میشود. این برندگان، بالاترین افتخارات جهان در زمینههای پزشکی، فیزیک، شیمی، ادبیات، صلح و اقتصاد هستند.
طبق اعلام بنیاد پیشرو Clarivate، در ادامه به شش نامزد برجسته جایزه نوبل پزشکی یا فیزیولوژی اشاره میشود.
با نزدیک شدن به اعلام جایزه امسال، کنجکاوی برای کشف اینکه چه کسی اکتشافات و دستاوردهایی را که در سالنامههای جایزه نوبل جاودانه خواهند شد، انجام خواهد داد، رو به افزایش است. این امر به ویژه از آنجا صادق است که این جایزه نه تنها به افراد افتخار میکند، بلکه نمادی از پیروزی علم، اندیشه و خلاقیت در خدمت بشریت نیز هست.
Clarivate فهرستی از ۲۲ محقق برجستهای را که آثارشان شایسته دریافت جایزه نوبل تلقی میشود، اعلام کرده است. این نامزدها توسط کارشناسان موسسه اطلاعات علمی بنیاد، پس از تجزیه و تحلیل علمی دقیق از تأثیرگذارترین و پراستنادترین تحقیقات در رشتههای مختلف، انتخاب شدند.
بنیاد خاطرنشان کرد که ۸۳ نفر از محققانی که قبلاً نامزد شده بودند، پیش از این برنده جایزه نوبل شدهاند و این برنامه را به شاخصی قابل اعتماد برای مسیرهای آینده دانشمندان تبدیل میکند. انتخابهای امسال شامل حوزههای پزشکی، فیزیک، شیمی و اقتصاد بود و برای اولین بار یک محقق از چین نیز به عنوان محقق برگزیده معرفی شد.
کلاریویت توضیح داد که تحقیقات این دانشمندان در صدر فهرستهای پراستناد در پایگاه داده وب آو ساینس قرار گرفته و تأثیر آن فراتر از رشتههای علمی است و نشان دهنده کمکهای کیفی به بشریت در مورد مسائل مبرمی مانند سرطان، ایمونولوژی، محاسبات کوانتومی، انرژی پاک و نابرابری اقتصادی است.
این اسامی در هشت کشور توزیع شده است: ده نفر از ایالات متحده، سه نفر از فرانسه، دو نفر از آلمان، سوئیس و ژاپن و یک نفر از کانادا، هلند و چین. علیرغم اهمیت قابل توجه فهرست Clarivate و نامهای برجستهای که در زمینههای مختلف تحقیقات علمی در آن وجود دارد، نامزدهای واقعی جوایز نوبل، طبق سنت آکادمی سوئد، محرمانه باقی میمانند و تا پنجاه سال بعد فاش نمیشوند. بنابراین، چنین فهرستهایی تنها گمانهزنیهایی مبتنی بر تجزیه و تحلیل استنادهای علمی و شاخصهای تأثیر هستند، اما لزوماً منعکسکننده تصمیمات کمیتههای نوبل که از معیارهای خاص خود استفاده میکنند، نیستند. این امر باعث میشود که این نامزدها بیشتر به عنوان شاخصی از روند تحقیقات علمی و نفوذ جهانی محققان باشند تا پیشبینی قطعی برندگان.
فهرست نامزدهای رشتههای پزشکی یا فیزیولوژی شامل چندین دانشمند بود که درک بیماریهای جدی و مکانیسمهای بیولوژیکی اساسی را متحول کردهاند. آندرهآ آبلاسر، استاد علوم زیستی در موسسه فناوری فدرال سوئیس در لوزان، به خاطر تحقیقات پیشگامانهاش در مورد پاسخ ایمنی بدن، برجسته شد.
گلن باربر، استاد جراحی و رئیس بخش تحقیقات سرطان در دانشگاه اوهایو، به خاطر مشارکتهایش در توسعه تحقیقات ایمنی ذاتی و التهاب، خود را متمایز کرد.
ژیجیان جیمز چن، استاد زیستشناسی مولکولی در دانشگاه تگزاس و محقق موسسه پزشکی هاوارد هیوز، به خاطر کشف یک مسیر کلیدی در سیستم ایمنی ذاتی که به ما در درک چگونگی دفاع بدن از خود کمک کرده است، شناخته شده است.
در کانادا، جان دیک، محقق مرکز سرطان پرنسس مارگارت و استاد دانشگاه تورنتو، وجود سلولهای بنیادی سرطان خون و نقش آنها در شکست درمانهای مرسوم را کشف کرد و مسیر تحقیقات سرطان را تغییر داد.
از ژاپن، کنجی کاناگاوا، مدیر کل سابق موسسه ملی قلب و عروق، و ماسایاتسو کوجیما، استاد بازنشسته دانشگاه کورومه، در کشف هورمون گرلین که اشتها، انرژی و متابولیسم را تنظیم میکند، نقش داشتند. این کشف راههای جدیدی را برای درک چاقی و بیماریهای متابولیک گشود. آندرهآ ابلاسر و تحقیقات ایمونولوژی
آندرهآ ابلاسر در سال ۱۹۸۳ در باد فریدریششاو، آلمان، در یک خانواده علمی برجسته متولد شد. پدرش پزشک برجستهای بود که به عنوان پزشک ارشد در بیمارستان بوچلو خدمت میکرد، در حالی که مادرش ریاضیدان بود. این امر دوران کودکی او را غرق در علم و انضباط فکری کرد.
خانوادهاش وقتی آندرهآ سه ساله بود به بوچلو نقل مکان کردند. در آنجا، او تحصیلات خود را در مدارس متوسطه معتبری مانند دبیرستان تورکهایم ادامه داد، جایی که علاقهاش به پزشکی توسط پدرش شکل گرفت.
او دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ، یکی از معتبرترین دانشگاههای آلمان، را برای تحصیل پزشکی انتخاب کرد. در آنجا، مهارت علمی او خیلی زود آشکار شد. این دانشگاه به او اجازه داد تا بخشی از تحصیلات خود را در دانشگاه معتبر ماساچوست و همچنین یک دوره کارآموزی در دانشکده پزشکی هاروارد بگذراند و تجربه دانشگاهی بینالمللی گستردهای را برای او فراهم کند.
وقتی در سال ۲۰۰۸ از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل شد، جزو ده دانشجوی برتر آلمان بود. اگرچه علاقه اولیه او به سرطانشناسی بود، اما اشتیاقش به تحقیقات پایه او را به انتخاب ایمونولوژی به عنوان موضوع پایاننامه دکترای خود سوق داد که در سال ۲۰۱۰ در دانشگاه مونیخ به پایان رساند. این تصمیم مسیر تحصیلی او را تغییر داد و حرفه تحقیقاتی منحصر به فرد او را آغاز کرد.
پس از اتمام دکترا، آبلاسر به دانشگاه بن پیوست، جایی که به همکاری با استاد راهنمای پایاننامه خود در موسسه شیمی بالینی و فارماکولوژی بالینی ادامه داد. در آنجا، او یک گروه تحقیقاتی کوچک را رهبری کرد و تلاشهای خود را بر درک مکانیسمهایی که سیستم ایمنی ذاتی را قادر به شناسایی سلولهای آلوده به ویروس میکند، متمرکز کرد.
در طول تحقیقات خود، آبلاسر یک مولکول پیامرسان ثانویه جدید را شناسایی کرد که هنگام فعال شدن حسگرهای DNA در سلولها تولید میشود. این مولکول به عنوان یک سیگنال هشدار عمل میکند که به سلولهای همسایه منتقل میشود و آنها را برای پاسخ به عفونت تحریک میکند. این کشف گامی اساسی در زمینه ایمنی ذاتی محسوب میشد.
به لطف این مشارکتها، او در سال ۲۰۱۳ جایزه یورگن ویلند را از مرکز تحقیقات عفونی هلمهولتز به خاطر کارش در شناسایی گیرندههای جدید و عوامل تنظیمی فعال شده در سلولهای آلوده به ویروس دریافت کرد. سال بعد، تلاشهای او با جوایز محقق جوان پاول ارلیش و لودویگ دارمشتات، به همراه جایزه تحقیقات پزشکی بنیاد گلاکسواسمیتکلاین، به پایان رسید و جایگاه او را به عنوان یک محقق برجسته نسل خود تثبیت کرد.
این جوایز ادامه یافت. در سال ۲۰۱۸، او به خاطر مشارکتهایش در درک ایمنی ذاتی، جایزه محقق جوان اروپایی اپندورف را دریافت کرد. در همان سال، او برای پروژه خود، ImAgine، که به دنبال بررسی رابطه بین ایمنی ذاتی و پیری سلولی است، با هدف تبدیل این دانش به استراتژیهای درمانی جدید، کمک هزینه تحصیلی از شورای تحقیقات اروپا دریافت کرد. در سال ۲۰۱۹، او به عنوان عضوی از سازمان زیستشناسی مولکولی اروپا انتخاب شد که نشان دهنده جایگاه برجسته او در جامعه علمی در سطح بینالمللی است. فعالیت آکادمیک او در سوئیس ادامه یافت و در سال ۲۰۱۴ به عنوان استادیار در موسسه بهداشت جهانی اکول نرمال سوپریور لوزان (ENS) منصوب شد، جایی که آزمایشگاه تحقیقاتی خود را تأسیس کرد و به تشکیل یک تیم علمی یکپارچه ادامه داد.
به لطف دستاوردهای پی در پی و تثبیت یک خط تحقیقاتی اصلی که ایمونولوژی و زیست شناسی سلولی را با هم ترکیب میکرد، او به دانشیار و سپس در ماه مه ۲۰۲۱ به استاد تمام ارتقا یافت، بالاترین مقام علمی که یک محقق میتواند در این موسسه به آن دست یابد.
آبلاسر با ادامه تحقیقات خود در مورد چگونگی تعامل سیستم ایمنی ذاتی با عوامل بیماریزا و ویروسها، به یکی از برجستهترین چهرههای علمی در اروپا و جهان تبدیل شده است، نه تنها به خاطر اکتشافات پیشگامانهاش در زمینه ایمونولوژی، بلکه به این دلیل که او الگویی از یک محقق است که تعالی پزشکی، رهبری تحقیقاتی و توانایی تدوین چشماندازهای درمانی آینده را که میتواند چهره پزشکی را در دهههای آینده تغییر دهد، ترکیب میکند. گلن باربر و پاسخهای خط اول
پروفسور گلن باربر یکی از دانشمندان برجسته جهان در زمینه ایمنی ذاتی است، حوزهای که مسئول حس کردن عفونت میکروبی و فعال کردن مکانیسمهای دفاعی طبیعی بدن است.
تحقیقات او نشان داده است که این پاسخها اولین خط دفاعی در برابر بیماریها، از جمله سرطان، هستند، اما در صورت تحریک بیش از حد میتوانند به منبع التهاب مزمن تبدیل شوند.
از جمله مشارکتهای قابل توجه او میتوان به کشف یک پروتئین سلولی که نقش محوری در تحریک تولید اینترفرون و تنظیم عملکرد ژنهای مرتبط با ایمنی دارد، و همچنین روشن کردن چگونگی فعال شدن سیتوکینها توسط اسیدهای نوکلئیک، مولکولهای ضروری برای ایجاد ایمنی ضد تومور، اشاره کرد.
او همچنین پیشگام استفاده از ویروسها به عنوان درمانهای بالقوه سرطان بوده است، رویکردی تحقیقاتی که جسارت و نوآوری را در مبارزه با بیماریهای صعبالعلاج ترکیب میکند.
باربر اولین مدرک علمی خود را از دانشگاه پورتسموث دریافت کرد و سپس دکترای خود را در پورتون داون و دانشکده بهداشت و پزشکی گرمسیری لندن گرفت، قبل از اینکه آموزش تحقیقاتی خود را در دانشگاههای معتبر ایالات متحده و ژاپن به پایان برساند.
پس از نقل مکان به دانشگاه میامی، او رئیس دپارتمان زیستشناسی سلولی شد و یک کرسی تحقیقاتی برجسته در مرکز سرطان سیلوستر داشت.
او افتخارات علمی متعددی از جمله جایزه سیمور و ویوین میلستین در سال ۲۰۰۹ به خاطر مشارکتهایش در تحقیقات اینترفرون و سیتوکین و جایزه ویلیام کولی در سال ۲۰۲۰ به خاطر تحقیقات برجستهاش در ایمونولوژی پایه و ایمونولوژی تومور دریافت کرده است.
او در حال حاضر به عنوان مدیر مرکز ایمنی ذاتی و التهاب در دانشگاه ایالتی اوهایو فعالیت میکند و تحقیقات پیشرفتهای را در زمینههای بیوشیمی، زیستشناسی سلولی، ایمونولوژی مولکولی و میکروبیولوژی رهبری میکند و مطالعه عمیق ساختارهای مولکولی و مکانیسمهای ایمنی و نقش آنها در مقاومت در برابر عفونت و تومورها را با هم ترکیب میکند. جیمز چن: کاشف چینی حسگر DNA
دانشمند چن ژیجیان، که بیشتر با نام جیمز چن شناخته میشود، در سال ۱۹۶۶ در شهرستان آنشی، استان فوجیان چین متولد شد. او در خانوادهای متوسط بزرگ شد، جایی که مادرش، معلم دبستان، پس از انتقال پدرش به محل کار، مجبور بود سه فرزند خود را به تنهایی بزرگ کند.
چن از همان سالهای اولیه مدرسه، استعداد علمی خود را نشان داد و در سال ۱۹۸۱ از دبیرستان اول آنشی فارغالتحصیل شد و سپس به دانشگاه نرمال فوجیان رفت و در سال ۱۹۸۵ مدرک لیسانس زیستشناسی خود را دریافت کرد.
به لطف عملکرد برجستهاش در آزمون بیوشیمی، بورسیهای دریافت کرد که به او امکان سفر به ایالات متحده را داد، جایی که در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو ثبت نام کرد و در سال ۱۹۹۱ دکترای بیوشیمی گرفت.
در طول تحصیلات تکمیلی خود، او در زمانی که این حوزه توجه جهانی محدودی را به خود جلب کرده بود، به مطالعه مسیر یوبیکوئیتین جذب شد. پس از یک دوره کوتاه تحقیقاتی پسادکترا در موسسه زیستشناسی سالک، او کار خود را در صنعت داروسازی در بکستر در کالیفرنیا آغاز کرد و سپس به پرواسکریپت در ماساچوست نقل مکان کرد، جایی که به توسعه آزمایشهایی کمک کرد که به پیشگامی در درمان سرطان معروف به ولکاید کمک کردند.
در سال ۱۹۹۷، او تصمیم گرفت به دانشگاه بازگردد و آزمایشگاه خود را در مرکز پزشکی دانشگاه تگزاس جنوب غربی در دالاس تأسیس کرد، جایی که در حال حاضر کرسی ممتاز جورج مکگرگور در علوم زیستپزشکی را در اختیار دارد و محقق موسسه پزشکی هاوارد هیوز است.
تحقیقات اولیه چن بر نقش یوبیکوئیتین در مسیرهای سیگنالینگ مرتبط با فاکتور رونویسی NF-kappaB متمرکز بود. بعداً، این تحقیقات گسترش یافت و شامل مطالعه نحوه پاسخ سیستم ایمنی ذاتی به ویروسها نیز شد.
تیم تحقیقاتی او توانست پروتئین میتوکندریایی MAVS و نقش آن در پاسخ ایمنی علیه ویروسها را شناسایی کند. آنها بعداً یک آنزیم حیاتی به نام CGAS را کشف کردند که به عنوان یک حسگر DNA در داخل سلول عمل میکند و یک مولکول پیامرسان جدید به نام CGAMP تولید میکند. هر دو برای درک چگونگی فعال شدن ایمنی ذاتی و چگونگی مبارزه با ویروسها اساسی هستند، اما با توسعه بیماریهای خودایمنی نیز مرتبط هستند.
این اکتشافات درک دانشمندان از مکانیسمهای دفاعی ایمنی را به طور اساسی متحول کرده و افقهای جدیدی را در توسعه ایمونوتراپیها و درمانهای سرطان گشوده است.
چن به پاس قدردانی از مشارکتهایش، مجموعهای از جوایز معتبر را دریافت کرده است، از جمله جایزه آکادمی ملی علوم در زیستشناسی مولکولی در سال ۲۰۱۲، جایزه لوری در علوم زیستپزشکی در سال ۲۰۱۸ و جایزه ری وو در همان سال.
در سال ۲۰۱۹، او جایزه پیشرفت در علوم زیستی را برای کشف آنزیم CGAS دریافت کرد و پس از آن در سال ۲۰۲۳ جایزه لوئیزا هوروویتز، در سال ۲۰۲۴ جایزه لاسکر و در نهایت در سال ۲۰۲۵ جایزه پاول ارلیش و لودویگ دارمشتات را دریافت کرد. او در سال ۲۰۱۴ به عضویت آکادمی ملی علوم ایالات متحده انتخاب شد و در سال ۲۰۲۵ عضو خارجی انجمن سلطنتی شد.
به لطف این حرفه استثنایی، جیمز چن یکی از برجستهترین زیستشناسان مولکولی در دنیای مدرن و پیشگام در کشف پیوندهای ظریف بین اسیدهای نوکلئیک و ایمنی محسوب میشود. تحقیقات او، او را به مرجعی اساسی برای درک سیستم ایمنی و توسعه استراتژیهای درمانی جدید علیه بیماریهای لاعلاج تبدیل کرده است. موش سرطانی جان دک
جان ادگار دک، متولد ۱۹۵۴، یکی از برجستهترین محققان سلولهای بنیادی و سرطان در جهان است. او کرسی تحقیقاتی کانادا در زیستشناسی سلولهای بنیادی، محقق ارشد مرکز سرطان پرنسس مارگارت در شبکه بهداشت دانشگاه و استاد گروه ژنتیک مولکولی در دانشگاه تورنتو را در اختیار دارد.
دک بیشتر به خاطر اولین کسی که سلولهای بنیادی سرطانی را در برخی از انواع سرطان خون انسان شناسایی کرد، شناخته میشود، کشفی که درک ما از ماهیت سرطان را متحول کرد. او نشان داد که سلولهای سرطانی همگن نیستند، بلکه در عملکرد و توانایی خود در بازسازی تومورها متفاوت هستند. این کشف مسیر تحقیقات انکولوژی را تغییر داد و راههای جدیدی را برای درمانهای هدفمند گشود.
او همچنین با کشف توانایی سلولهای بنیادی خون در بازسازی سیستم خون در موشها، توسعه یک تکنیک نوآورانه که یک موش دارای نقص ایمنی را قادر به تولید خون انسان میکند، و ایجاد اولین مدل موشی سرطان خون انسان، که ابزاری حیاتی برای مطالعه پیشرفت بیماری و آزمایش درمانها در اختیار محققان قرار میدهد، مرتبط است. دیک در مزرعهای در جنوب مانیتوبا، کانادا بزرگ شد و تحصیلات خود را در یک مدرسه کوچک و تک اتاقه آغاز کرد و سپس برای مطالعه اشعه ایکس به دانشگاه وینیپگ رفت. با این حال، اشتیاق او به زیستشناسی او را به تغییر مسیر و ادامه تحصیل در دانشگاه سوق داد.
او در دانشگاه مانیتوبا ثبت نام کرد، جایی که در رشته میکروبیولوژی تخصص گرفت و دکترای خود را در سال ۱۹۸۴ دریافت کرد. سپس به تورنتو نقل مکان کرد تا به آزمایشگاه آلن برنشتاین، محقق برجسته سرطان و دانشجوی دانشمند مشهور جیمز تیل، بپیوندد. در آنجا، تحقیقات خود را در مورد سرطانهای خون آغاز کرد. او از طریق کارش، تکنیک "موشهای دارای نقص ایمنی" را توسعه داد که امکان پیوند سلولهای خون انسان به موشها را فراهم میکرد و به عنوان پیشگام در این زمینه، به رسمیت شناخته شد.
در سال ۱۹۹۴، مجله نیچر تحقیقات او را منتشر کرد که نشان میداد سلولهای بنیادی سرطانی به آرامی رشد میکنند و توضیح میداد که چرا سرطان خون پس از شیمیدرمانی که برای هدف قرار دادن سلولهای با رشد سریع طراحی شده بود، عود میکند.
کشف او در ابتدا با شک و تردید روبرو شد، اما با کشف سلولهای بنیادی سرطانی در سه نوع دیگر سرطان خون در سال ۱۹۹۷، او فرضیه "سلولهای بنیادی سرطانی" را مطرح کرد که دیدگاه علمی به سرطان را متحول کرد. او ادعا کرد که سلولهای بنیادی غیرطبیعی عامل اصلی تشکیل و ادامه تومور هستند و بدون آنها، سرطان نمیتواند رشد کند.
این کشف مدلی را ایجاد کرد که مبنای تحقیقات فعلی برای توسعه استراتژیهای درمانی است که به طور خاص سلولهای بنیادی سرطان را هدف قرار میدهند.
دیک با توسعه تکنیکهایی برای پیوند مغز استخوان انسان به موشهای دارای نقص ایمنی و شناسایی سلولهای بنیادی خونساز بلندمدت، درک ما از خونسازی انسان و توسعه سرطان خون را به طور اساسی متحول کرد.
او با استفاده از این مدلهای حیوانی توانست نشان دهد که بخش کوچکی از سلولهای سرطانی در واقع ظرفیت بازسازی تومورها را دارند، کشفی که به سنگ بنای نظریه سلولهای بنیادی سرطان و کاربردهای درمانی آن در سرطان تبدیل شد.
دیک جوایز معتبر متعددی از جمله جایزه مایکل اسمیت از موسسات تحقیقات بهداشتی کانادا در سال ۱۹۹۷ و جایزه رابرت ال. را دریافت کرد. او جایزه نوبل برای تحقیقات عالی در سرطان را در سال ۲۰۰۰، مدال پزشکی دانشگاه لیدن را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد و در سال ۲۰۰۴ به عنوان عضو انجمن سلطنتی کانادا انتخاب شد. او در سال ۲۰۰۵ جایزه ویلیام دامشک را از انجمن هماتولوژی آمریکا و در سال ۲۰۰۷ جایزه اجلاس تحقیقات پزشکی انتاریو را دریافت کرد.
در سال ۲۰۱۴، او به عنوان عضو انجمن سلطنتی بریتانیا منصوب شد. در سال ۲۰۱۷، او جایزه علوم پزشکی دانشگاه کیو را به پاس قدردانی از تحقیقاتش در مورد سلولهای بنیادی سرطان دریافت کرد و در سال ۲۰۲۰، جایزه بنیاد بیسکولایر و انجمن تحقیقات سرطان آمریکا را به خاطر دستاوردهای استثناییاش در تحقیقات سرطان دریافت کرد.
کنجی کانگاوا و ماسایا سوکو کوجیما: شکارچیان هورمون
طبق شاخص استناد بینالمللی علوم، کنجی کانگاوا و ماسایا سوکو کوجیما، دانشمندان ژاپنی، در صدر فهرست محققانی قرار دارند که در دو سال گذشته بیشترین تعداد مقاله علمی را منتشر کردهاند. این امر به لطف کشف هورمونی مرتبط با مکانیسمهای تغذیه و چاقی حاصل شد که آنها را مورد توجه جامعه علمی قرار داده است.
همکاری آنها در سال ۱۹۸۳ در دانشکده پزشکی دانشگاه میازاکی آغاز شد، جایی که کوجیما دانشجوی سال سوم و کاناگاوا استادیار شناخته شده بینالمللی بود. او یک هورمون قلبی به نام پپتید ناتریورتیک دهلیزی (ATP) را جدا کرد و نشان داد که قلب نه تنها یک پمپ خون، بلکه یک غده غدد درون ریز نیز هست. ژاپن در دهههای اخیر به دلیل اکتشافات قابل توجه خود در زمینه پپتیدهای فعال بیولوژیکی، مکانی قابل توجه بوده است. علاوه بر مشارکتهای کاناگاوا، هورمونهایی مانند اندوتلین و هورمون آزادکننده گنادوتروپین (GnRH) در آنجا جداسازی شدهاند. کاناگاوا ساختارهای شیمیایی بیش از پنجاه پپتید، از جمله هورمون ناتریورتیک مغز و گنادوتروپین نوع C را تعیین کرد.
هنگامی که او به مرکز ملی قلب و عروق در اوزاکا نقل مکان کرد، هورمون آدرنومدولین را جداسازی کرد، در حالی که دانشمندان در جستجوی لیگاند طبیعی برای گیرنده جفتشده با پروتئین G بودند که مسئول تحریک ترشح هورمون رشد است.
گروه کانگاوا، با کمک تخصص کوجیما در زیستشناسی مولکولی، یک روش سنجش نوآورانه ایجاد کردند که به شناسایی این لیگاند کمک کرد. با این حال، به طرز شگفتآوری، منبع آن مغز نبود، همانطور که قبلاً تصور میشد، بلکه معده بود.
از آنجا، هورمون "گرلین" در سال ۱۹۹۹ کشف شد. این هورمون پپتیدی متشکل از ۲۸ اسید آمینه با یک اصلاح شیمیایی منحصر به فرد است که به آن خواص متمایزی میدهد. این هورمون در طول روزهداری و لاغری به مقدار زیاد تولید میشود، در حالی که در چاقی کاهش مییابد. این امر آن را به یک بازیگر کلیدی در تنظیم تعادل انرژی و تحریک ترشح هورمون رشد از غده هیپوفیز قدامی تبدیل میکند.
از آن زمان، گرلین مورد توجه صدها مطالعه علمی قرار گرفته است که بیش از ۱۳۰ مورد از آنها بوده است و کانگاوا در بیش از ۴۰ مورد از آنها مشارکت داشته است. تیم او تحقیقات خود را به مطالعه تأثیر گرلین بر بیماریهای مزمن قلبی و نارسایی قلبی گسترش داد و حتی شروع به بررسی ارزش درمانی بالقوه آن برای بیماران سرطانی و بیاشتهایی کرد. پس از ۱۸ سال کار مشترک، کوجیما برای تأسیس آزمایشگاه خود و دنبال کردن هورمونهای جدید به دانشگاه کورومه نقل مکان کرد.
کوجیما، در حالی که به قدرت آزمایشگاههای ژاپنی اعتقاد داشت، از سیاست تحقیقاتی کشورش که بر سن محققان و ارزش تجاری تحقیقات آنها به جای محتوای علمی آن تمرکز دارد، انتقاد کرد. اگرچه تحقیقات آنها با شبکههای همکاری گستردهای با دانشگاههای اروپا و آمریکا مرتبط است، اما هر دو به آزمایشگاههای ژاپنی که محیط علمی حاصلخیزی را برای آنها فراهم کرده بودند، وفادار ماندهاند. خود کانگاوا اذعان میکند که اگر پس از تجربه کوتاهش در ایالات متحده در آنجا میماند، نمیتوانست هورمون قلب را کشف کند.
امروزه، کانگاوا به تلاشهای خود در جستجوی هورمونهای جدید ادامه میدهد و دادههایی در مورد یک هورمون جدید برای انتشار علمی ارائه کرده است، در حالی که کوجیما، به نوبه خود، به دنبال گشودن افقهای مستقل است.