شناسهٔ خبر: 75136145 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: میزان | لینک خبر

گرسنگی اجباری یک جنایت جنگی؛ چرا پیگرد قانونی به‌ندرت رخ می‌دهد؟

گرسنگی اجباری مانند آنچه بر غزه تحمیل شده، یک جنایت جنگی است، اما به‌ندرت مورد پیگرد قانونی قرار می‌گیرد.

صاحب‌خبر -
خبرگزاری میزان -

با وجود اینکه گرسنگی یکی از سلاح‌های پرکاربرد در جنگ است، هنوز هم به‌عنوان رنجی اجتناب‌ناپذیر و نه خشونتی عمدی تلقی می‌شود.

به گزارش الجزیره، در سپتامبر ۱۹۴۳، بنگال در چنگال قحطی ساخته دست بشر گرفتار شد که هر هفته جان هزاران نفر را می‌گرفت؛ هند، که هنوز تحت استعمار انگلیس بود، در سال ۱۹۳۹ به‌عنوان تامین‌کننده نیرو، صادرات و اعتبار و به‌عنوان یک صحنه استراتژیک در نبرد متفقین علیه ژاپن وارد جنگ جهانی دوم شد.

در سال ۱۹۴۲، مقام‌های استعماری سیاست اصلاح‌شده «زمین سوخته» را در سراسر آسام، بنگال، بیهار، اوریسا و بخش‌هایی از مدرِس اعمال کردند و به ارتش دستور دادند که ذخایر غذایی را نابود یا از بین ببرند و مسیر‌های حمل‌و‌نقل جاده‌ای، ریلی، رودخانه‌ای و دریایی را غیرفعال کنند؛ این سیاست که ظاهرا با هدف مسدود کردن دسترسی ژاپن به منابع انجام می‌شد، میلیون‌ها غیرنظامی را بدون غذا گذاشت.

بیش از ۵ هزار مایل دورتر در لندن، لئوپولد امری، وزیر امور هند، از کابینه جنگ نخست‌وزیر وینستون چرچیل خواست تا ۵۰۰ هزار تن غلات را برای نجات گرسنگان به بنگال بفرستد.

کابینه این درخواست را رد و کمتر از یک چهارم درخواست را تامین کرد؛ امری بعدا اعلام کرد که کابینه این موضوع را به‌عنوان یک بلوف از طرف هند تلقی کرد.

آمار مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی و بیماری‌های همه‌گیر ناشی از قحطی در عرض چند سال به ۳ میلیون نفر رسید.

روزنامه انگلیسی‌زبان استیتسمن در هند، سرمقاله‌ای را با وجود سانسور‌های شدید در این باره منتشر کرد؛ در این سرمقاله آمده است: در هفته منتهی به ۱۸ سپتامبر، هزار و ۳۱۹ مورد مرگ رخ داده است؛ از ۱۶ آگوست، ۴ هزار و ۳۳۸ نفر از گرسنگی در بیمارستان‌های شهر بستری شده‌اند که ۹۷۲ نفر از آن‌ها جان خود را از دست داده‌اند؛ از اول آگوست، ۲ هزار و ۵۲۷ جسد افراد گرسنه توسط پلیس و ۲ آژانس غیررسمی از خیابان‌ها و بیمارستان‌ها جمع‌آوری شده است.

دولت استعماری انگلیس در عوض، روایت‌هایی را ارائه می‌کرد که بر تلاش‌های امدادی تاکید داشتند و ایده مشکل دیرینه گدایان را ترویج می‌کردند؛ این روایت، گرسنگی را به‌عنوان یک ویژگی اجتناب‌ناپذیر فقر طبیعی جلوه می‌داد، در حالی که مقیاس قحطی را پنهان می‌کرد و حکومت انگلیس را خیرخواهانه جلوه می‌داد.

ایان استفنز، سردبیر وقت روزنامه استیتسمن، بعد‌ها به یاد آورد که مقام‌های انگلیسی حتی در گزارش‌های مربوط به تلفات بنگال، گرسنگی را با بیچارگان بیمار جایگزین کردند؛ تفاوت بیش از یک تفاوت معنایی بود: بیچارگان بیمار به بدشانسی و نیرو‌هایی فراتر از کنترل انسان اشاره داشت، در حالی که گرسنگی به یک عامل و نیت اشاره داشت.

اگرچه برخی از رسانه‌های مطبوعاتی، مانند استیتسمن، از گزارش دقیق قحطی در هند و انگلیس توسط مقام‌های این کشور سرپیچی کردند، اما تلاش‌های آن‌ها منجر به هیچ پیامد قانونی جدی برای مسئولان نشد.

این اتفاقی نبود: معماران حقوق بین‌الملل پس از جنگ، خود به محاصره غذایی و محرومیت به‌عنوان ابزار جنگ و سلطه استعماری متکی بودند؛ به همین دلیل، آن‌ها تمایلی به جرم‌انگاری سلاحی که خودشان در دست داشتند، نداشتند.

همانطور که محققانی مانند نیکلاس مالدر و بوید ون دایک توضیح می‌دهند، انگلیس و فرانسه در قرن بیستم از محاصره به‌عنوان «یک مداخله مادی اساسا منفی، با دید عمومی کم و بازدهی بالا به‌عنوان یک استراتژی جنگی» حمایت می‌کردند؛ این بی‌میلی به مقابله با گرسنگی به‌عنوان ابزاری برای خشونت، ردپای عمیقی در قوانین بین‌المللی به جا گذاشته و نحوه برخورد با این جرم را حتی امروز شکل می‌دهد.

اگرچه قوانین بین‌المللی به‌وضوح گرسنگی عمدی غیرنظامیان را به‌عنوان یک روش جنگی ممنوع می‌کند، اما پیگرد قانونی آن همچنان دشوار است.

پروتکل‌های الحاقی ۱۹۷۷ به کنوانسیون‌های ژنو، استفاده از گرسنگی غیرنظامیان را به‌عنوان یک روش جنگی ممنوع می‌کند؛ اساسنامه رم دیوان بین‌المللی کیفری (ICC) پا را فراتر گذاشته و آن را به‌عنوان یک جنایت جنگی قابل پیگرد قانونی معرفی می‌کند؛ با وجود این وضوح، چرا محاکمه گرسنگی به‌عنوان یک جرم همچنان بسیار دشوار است؟

پرونده‌های گرسنگی موانع اثبات منحصربه‌فردی را نشان می‌دهند؛ گرسنگی متفاوت از بمب یا قتل‌عام عمل می‌کند؛ آهسته، پراکنده و اغلب در پشت سیاست پنهان است و دادستان‌ها باید نیت خود را ثابت کنند: اینکه سران به دنبال محروم کردن غیرنظامیان از غذا بوده‌اند، نه اینکه کمبود‌ها را به درستی مدیریت نکرده باشند یا در محافظت از زنجیره‌های تامین کوتاهی کرده باشند.

محاصره، تحریم و محاصره، تصویر را مبهم می‌کند و به‌عنوان اقدام‌های نظامی مشروع از آن دفاع می‌شود؛ تعیین مسئولیت کیفری فردی برای چنین خشونت ساختاری، به طرز چشمگیری دشوار است.

اما دشواری بهانه خوبی نیست؛ گرسنگی، همانطور که وضعیت فعلی غزه نشان می‌دهد، ویرانی‌هایی را در مقیاسی قابل مقایسه با سلاح‌های متعارف ایجاد می‌کند؛ این گرسنگی جوامع را از هم می‌پاشد و زخم‌های جسمی، روانی و اقتصادی ماندگاری بر جای می‌گذارد؛ ماهیت ساختاری آن و توانایی آن در عملکرد نامرئی، در طول زمان و تحت پوشش سیاست، دقیقا به همین دلیل است که باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد، نه اینکه نادیده گرفته شود.

برای مدت طولانی، گرسنگی به‌عنوان یک محصول جانبی اجتناب‌ناپذیر جنگ تلقی شده است؛ در واقع، این یک استراتژی عمدی است که برای دهه‌ها غیرقانونی اعلام شده است، اما به‌ندرت اجرا می‌شود.

تا زمانی که دادگاه‌ها و دادستان‌ها نتوانند گرسنگی را به‌عنوان جرمی که است، در نظر بگیرند، بازیگران قدرتمند همچنان از گرسنگی به‌عنوان سلاحی علیه غیرنظامیان با مصونیت از مجازات استفاده خواهند کرد.

نامگذاری صحیح آن نخستین قدم است؛ پیگرد قانونی آن قدم بعدی است.

انتهای پیام/