سوال: منظور از علوم غریبه چیست و چند دسته هستند؟ مبنای نظری این علوم چیست و آیا با یافتههای علمی سازگاری دارند؟ افراد از چه راههایی به این علوم میرسند؟ آیا اصل چنین علومی واقعیت دارد و یقینآور است؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
بله، علوم غریبه اصلش واقعیت دارد. یک بار صحبتِ علوم غریبه پیش آمد، پدر خانمم فرمود: «کسی که برود دنبال اینها، عاقبت خوبی ندارد.»
یک وقت نیز یکی از طلبههای فارغالتحصیلِ مؤسسهای که اکنون از اساتید حوزه است به من گفت: «میشود شما یک وقت بگیرید؟ من بیایم خدمت آیتالله حسنزاده.» میخواست با ایشان آشنا شود. من خودم دلیلی نداشتم که آن زمان به دیدار آقای حسنزاده بروم، ولی چون او خواست، زنگ زدم به آقای حسنزاده و عرض کردم: «با یکی از دوستان میخواهیم خدمتتان برسیم.»
فرمود: «اگر خودت تنها میآیی، بیا.»
عرض کردم که ایشان اینگونه فرمودند و من خودم باید میرفتم. پس رفتم و این خاطره نیز مربوط به همانجا است: خودروی ایشان ایستاده بود و چند تن از همشهریهایشان که مشخص شد واقعاً همشهری هستند آمده بودند و پشت ماشینشان چند کیسه برنج گذاشته بودند تا خدمت ایشان تقدیم کنند. اما ایشان اجازه ندادند نزدیک شوند. به من گفتند: «وقتی به داخل میروی، به آقا عرض کن اجازه دهند ما این برنجها را همینجا روی زمین بگذاریم و برویم.»
من داخل رفتم. الآن دقیقاً یادم نیست چه صحبتهایی شد، اما این را خوب به خاطر دارم که فرمودند: «علوم غریبهای که بلدم، میخواهم به کسانی منتقل شود و بماند بعد ازین.»
منظورشان این بود که «تو بیا و این علوم را من به تو یاد بدهم.» اما از آنجا که پدر همسرم قبلاً هشدار داده بود و همچنین تدریس ایشان حوصله و وقت زیادی میخواست من «شرح اشارات» را نزد ایشان خواندم و سرعت پیشرفت در درسهایشان بسیار کند است در نهایت من خودم را به نادانی زدم و گفتم: «اصلاً من این مفاهیم را نمیفهمم.»
چیزی نگفتم و فقط عرض کردم: «آقایان برنج آوردهاند و اجازه میخواهند که آن را به نیازمندان برسانند.»
سحر به عنوان مصداقی از علوم غریبه
برخی از علوم غریبه واقعیت دارند؛ یکی از آنها سحر است که به صراحت در قرآن آمده که سحر حقیقت دارد و میتوان با آن کارهایی انجام داد.
ولی مدعیان و حقهبازها هم کم نیستند؛ کسانی که یا خودشان سحر بلدند، یا با جن در ارتباطند. ولی خیلی وقتها آن جنی که در اختیار اینها قرار گرفته، یک جن کافر است. تا آنجا که مثلاً به او میگویند: «برو یک قرآن را بردار و در دستشویی بینداز!» و او هم در ازای خدمترسانی به آنان، این کار را میکند.
آن جن، در حد توانش چیزهایی را به آن شخص میگوید: از گذشته شما خبر میدهد، از آینده میگوید و شما را جذب خود میکند. ولی این در حقیقت یک عامل شیطانی است.
البته تا کسی خودش زمینه نداشته باشد، هیچ سحری نمیتواند در او تأثیر بگذارد. قرآن فرموده: وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ(و آنها نمیتوانند به هیچکس زیانی برسانند، مگر به اذن خدا).
خدای متعال به بندگانش لطف دارد، بهخصوص به شیعیان؛ چون رسول اکرم(ص) در روز غدیر این دعا را کردند: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ»؛ یعنی خدایا، دوست بدار و حمایت کن هر کس را که دوستدار و حامی امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
امکان ندارد این دعای پیغمبر مستجاب نشده باشد. پس خدا شیعیان را دوست دارد و بنابراین هرچه برای شیعیان پیش میآید، لطف است.
لطف خداوند: جلی و خفی
لطف دو گونه است: لطف جلی و لطف خفی. لطف جلی مانند عقل سالم، چشم سالم و توفیقات خاصی است که داری. اما لطف خفی آن است که اگر روزی خطایی کردی، شب نمیتوانی نماز شب بخوانی؛ نماز شب را از تو میگیرند تا به فکر بیفتی که چه اشتباهی کردهای که این توفیق از تو گرفته شد. این هم لطف است.
نظیر این که یک پدر، هر چه با فرزندش میکند لطف است؛ اما یک مرتبۀ لطف جلی آن این است که برای فرزندش هر چه میخواهد تهیه میکند: لباس خوب، اسباببازی خوب. اما لطف خفی آن است که وقتی این بچه مریض میشود، او را نزد دکتر میبرد. حالا این بچه همین روپوش دکتر را که میبیند، میخواهد عالم را بر سرش بکوبد! اگر دکتر بگوید حالا باید آمپول بزنی، دیگر کارتان بدتر میشود! او نمیفهمد که این هم لطف است.
ولی افسوس که آدمی که مراقب نیست و حال آن که ما انسانها اولاً برترین مخلوق خدا هستیم، هم از نظر ساختار وجودی و هم از نظر آن رابطهای که با خدا داریم
قرآن فرموده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ یعنی خداوند هیچ مخلوقی را از نظر توانایی، بالاتر از انسان نیافریده است. به همین دلیل وقتی خواست انسان را خلق کند، به فرشتگان فرمود که در مقابل او سجده کنند.
ولی همین انسان، همانطور که در وجودش «فطرت الله» هست، همان که او را تا مقام خلافت الهی بالا میبرد، همهی آن چیزهایی که در حیوانات وجود دارد نیز در او هست.
حیوانات درکهایی دارند: با چشم میبینند، با گوش میشنوند؛ ما هم داریم.
تمایلاتی دارند: به غذا، به آسایش، به دوستی با فرزندان؛ ما هم همان تمایلات را داریم.
بر اساس همین تمایلات، اگر ارضا شوند، لذت میبرند و اگر برآورده نشوند، رنج میکشند؛ انسان نیز چنین است.
همانطور که آنها فعالیتهایی دارند، مثلاً به دنبال غذا میروند یا جایی برای استراحت فراهم میکنند ،انسان نیز همان رفتارها را دارد.
انسان در دوراهی فطرت الهی و جنبه حیوانی
ولی انسان یک «فطرت الله» دارد. فطرت الله خود دارای ادراکاتی است که همان تفکر و تعقل است، چیزی که حیوانات از آن بیبهرهاند. این فطرت، تمایلاتی نیز در خود دارد که در حیوانات یافت نمیشود؛ مانند تمایل به عشق ورزیدن به خدا.
اگر انسان به زیارتی برود و «إلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» را انجام دهد، از این عمل لذت میبرد. یا اگر نمازی را با حضور قلب بخواند، برایش بسیار لذتبخش خواهد بود. همچنین اگر بتواند دست نیازمندی را بگیرد و آنچه خود بدان محتاج است به دیگری ببخشد (ایثار کند)، از این کار لذت میبرد؛ زیرا این تمایل در وجودش نهاده شده است.
همانگونه که بر اساس این تمایلات، فعالیتهایی انجام میدهد، انسان در هر لحظه در دوراهیِ پاسخ دادن به فطرت الله یا ابعاد حیوانی خود قرار دارد که متأسفانه بیشتر مردم جنبۀ حیوانی وجودشان را پاسخ میگویند و فطرت الهی را دفن میکنند.
و این فطرت الله اگر شکوفا شود، نامش «عقل» است.
عقل در روایات و آیات، تنها به معنای درک و فهم نیست؛
بلکه اگر انسان اهل فکر و تعقل باشد، این تنها بخشی از عقل است. زنده بودن تمایلات انسانی در وجودش و توانایی ایثار، بخش دیگری از عقل است. و آنکه فعالیتهایی مطابق با همین عقل و تمایلات انسانی انجام دهد، این نیز عقل است.
عقل در روایات عبارت است از این که این «فطرت الله» در وجود آدمی شکوفا، فعال و زنده باشد. اگر کسی حتی در همان درکهای معمولی خودش بفهمد که با حیوان فرق دارد و سعی کند به آنچه عقلش میگوید عمل کند که به گمانم حدود پانصد آیه در قرآن هست که خدا در آنها پرسش کرده، مانند: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی آیا میشود در مورد خدا شک کرد؟ در حالی که اوست که این آسمانها و زمین را برپا کرده است.
خدا رحمت کند سید بن طاووس را که میگوید: اگر یک بچه در مجلسی نشسته باشد و وقتی سرش را برمیگرداند، یک بسته شکلات جلویش بگذارند، نگوید که «این خودبهخود آمد»؛ بلکه میگوید حتماً کسی آن را گذاشته است.
پس عقل انسان از همان ابتدا میگوید: چیزی به این شکل، خودبهخود به وجود نمیآید.
حال عقل یک انسان بزرگ چطور به او اجازه میدهد که بگوید: این عالم با این عظمت و این نظم شگفتانگیز که امروز یک منجم میتواند پیشبینی کند که مثلاً چهل سال دیگر، در فلان ساعت و دقیقه و ثانیه، خورشیدگرفتگی رخ میدهد، خودبهخود به وجود آمده است؟
این پیشبینیها ممکن نیست مگر به دلیل وجود نظم حاکم بر عالم. همان نظمی که آن منجم میتواند بر اساس آن محاسبات ریاضی دقیق انجام دهد و وقایع آینده را پیشبینی کند.
خاطرۀ جالبی از عالمی در قم به نام آقای مصباحزاده نقل میکنند که تقویم را تا چهل سال آینده مینوشت. این کار جز از طریق محاسبات ریاضی دقیق ممکن نیست. این نظم دقیق در جهان، عقل را به این نتیجه میرساند که قطعاً ناظمی دانا و حکیم وجود دارد.
و همچنین است آیۀ شریفۀ «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»؛ آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟
سوال اینجاست: آیا بشر باور دارد که پاداش خوبی، غیر از خوبی میتواند باشد؟ اگر به فطرت و عقل خود مراجعه کنی، عقل میگوید: اگر انسان بنایش را بر این بگذارد که در لحظات عمرش خسارت نکند با توجه به اینکه هر لحظه در انتخاب بین عمل به هوای نفس یا فرمان عقل و فطرت قرار دارد باید راه عقل را برگزیند.
اگر به سوی عقل بروی، عقل به تو میگوید: این لحظه از عمرت را میتوانی با خدا معامله کنی، همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) معامله کرد. کاری کن که مورد رضایت خدا باشد؛ زیرا موردرضایت، خداست. اگر اینگونه عمل کنی، عملت عبادت خواهد بود. اما اگر برخلاف آن، تنها به دنبال هوسهایت بروی، میشوی «اِتِّباعُ هَوی»؛ خدایت هوای نفست. یعنی خودت، خودت را به جای خدا مینشانی.
این است که قرآن فرموده: «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»؛ بیشتر کسانی که ایمان به خدا میآورند، مشرک هستند.
راه هایی برای نجات از شرّ سحر و شیاطین
برای اینکه یک جا هم شده، باز میپرسند: «چه کار کنم؟»
اگر کسی فقط آنچه دلش میخواهد انجام دهد با اینکه ادعای ایمان به خدا دارد باید توجه کند که هر لحظه از عمرش را دارد خرج میکند. این عمر، سرمایهای است که از دست میرود. او در هر لحظه میتواند با خدا معامله کند، یا با هوای نفسش.
اگر با خدا معامله کند، میشود: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ (و از میان مردم کسی است که جان خود را برای خشنودی خدا میفروشد).
و اگر نه، میشود: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (گروهی که از رحمت خدا دور افتادهاند).
بالاخره اگر کسی میخواهد از شرّ آنانی که با استفاده از علوم غریبه، سحر و کارهای خباثتآمیز اقدام میکنند نجات پیدا کند، باید سعی کند بندۀ خدا باشد. اگر بندۀ خدا باشد، آنگاه خداوند حفظش میکند.
البته اگر هم اکنون مبتلا شده باشد و بر او سحر کرده باشند، یکی از راههای باطل کردن سحر این است که به زیارت امام هشتم (ع) برود و به ضریح مطهر نظر کند.
یکی دیگر از راهها، خواندن سورۀ یاسین است. اما همۀ این اعمال زمانی اثر خود را میگذارند که عمل انسان دارای شرایط باشد.
اگر کسی دیگ پلویی درست کند ولی فضلهای موش در آن بیندازد، آن دیگ پلو دیگر خاصیتی ندارد.
پس اگر انسان میخواهد توسلات، اعمال و توجهاتش به خدا اثری داشته باشد، باید ابتدا به سراغ مکانها و حالاتی برود که پاک و مقدس است.
حالا در هر شهری از ایران معمولاً امامزادهای هست؛ در قم هم که بهترین جا حرم مطهر حضرت معصومه(س) است. میرود پس از زیارت، دو رکعت نماز میخواند و آن را به نیت هدیه به والدهی حضرت ولی عصر(عج) اقامه میکند.
بعد از نماز، خطاب به خود حضرت ولی عصر (عج) میگوید:
«آقا! من میخواهم شیعهای باشم که آبرویی برای شما باشم، نه مایهی ننگ. اگر در زندگی من چیزی هست که مورد پسند شما نیست، اینجا میخواهم که لطف کنید و به من الهام شود تا آن را در ذهنم ببینم.»
آنگاه کاغذ و قلمی برمیدارد و خود را با دقت وارسی میکند.
در قیامت به انسان میگویند: «چگونه از تو حساب میکشیم؟» اول به زندگیاش نگاه میکند: آیا گناهی هست یا نه
این را بارها گفتهام. از رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) پرسیدند: «آیا مومن ممکن است زنا کند؟» فرمودند: «بله، ممکن است پیش بیاید.»
پرسیدند: میشه «مشروب بخورد؟» گفتند: «گاهی ممکن است.»
اما وقتی پرسیدند: «آیا مومن دروغ میگوید؟» فرمودند: «نه! إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ
فقط کسانی [به خدا و پیامبر] دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند، و اینانند که دروغگوی واقعی اند.
اگر غیبت میکند: در روایات داریم «غیبت، خورش سگان دوزخ است». یعنی کسی که غیبت میکند، باطنش سگ است سگی که جایگاهش دوزخ است؛ چرا که از گوشت مرده لذت میبرد و دارد گوشت مردهی مومن را میخورد.
اگر با پدر و مادرش آنگونه که باید رفتار نمیکند، باید به آیات قرآن توجه کند. ما شیعیان گنجینهای داریم که معمولاً از آن غافلیم و آن «صحیفه سجادیه» است. در آن دعایی برای والدین وجود دارد که در حقیقت تفسیر آیات قرآن دربارهٔ والدین است.
اگر با پدر و مادر مطابق آنچه امام سجاد (ع) فرموده رفتار نمیکند، مینویسد: «بیاعتنایی به پدر و مادر».
اولویت دادن نماز بر همه کارهای زندگی
قبل از این، که باید میگفتم موضوع نماز است: نماز مهم است. امام رضا (ع) فرمود: «نگویید کار دارم، به کارها بگویید نماز دارم.»
فرمود: «شما مواظب نماز باشید، نماز مواظب شما خواهد بود.»
یعنی «حافظ علیه الصلوات»: اگر مواظب نماز باشید، نماز حافظ شماست.
«استعینوا بالصبر والصلوة»: نماز کمکتان میکند.
اگر به نمازش توجه کافی ندارد، مینویسد: «بیاعتنایی به نماز».
جایی که نماز جماعت برپاست، مرد نباید نماز را در خانه بخواند. نباید نماز را به تأخیر بیندازد. نماز باید مهمترین چیز زندگی ما باشد؛ به هیچ چیز به اندازه نماز اهمیت ندهیم.
بالاخره اگر بیاعتنایی به نماز دارد، مینویسد: «بیاعتنایی به نماز». اگر بیاعتنایی به پدر و مادر دارد، آن را نیز یادداشت میکند و همینطور هر چیزی که به ذهنش میرسد.
مثلاً اگر با قوم و خویشی قهر است با اینکه شیعه است باید توجه کند که در روایات ما امر شده: وقتی اختلافی پیش آمد و خویشاوند از تو قهر کرد، تو به سویش برو و بگو: «خداوند نمیپسندد که دو شیعهی امیرالمؤمنین (ع) با هم قطع رابطه کنند.»
من آمدهام تا اگر حقی از تو ضایع کردهام، عذرخواهی کنم و از تو حلالیت بطلبم. امیدوارم خدای متعال هم الطافش همیشه شامل حالتان باشد. اگر مرا ببخشی، توجه کن به این آیۀ مبارکه: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ مومنین باید بگذرند و یکدیگر را ببخشند. مگر دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟
وقتی همهی عیبها را نوشت و چیزی دیگر به نظرش نرسید، هفت بار صلوات میفرستد و دوباره از خدا میخواهد که اگر عیب دیگری هست، به نظرش بیاورد. وقتی همۀ آنها را نوشت، زیرش مینویسد:
«خدایا! من در این مکان مقدس و در محضر این فرزند پیغمبر اکرم (ص) تعهد میکنم که دیگر این غفلتها را تکرار نکنم. خودت نیز لطف کن تا من توفیق داشته باشم و بتوانم به این تعهدم تا آخر عمر وفادار بمانم.»
از استغفار شبانه تا انس روزانه با معارف
بعد نیز تصمیم میگیرند یک سال کامل، هر شب صد بار استغفار کنند و هر روز با قرآن و روایات انس داشته باشند هر مقدار که قلبشان اقبال دارد: یک صفحه، دو صفحه، نیم جزء، یک جزء. هر روز با قرآن مأنوس باشند و هر روز هم حداقل یک روایت بخوانند.
بهتر است این کار را قبل از شروع غذا یا بعد از آن انجام دهند. روایت را در خانواده برای همسر و فرزندان، بخوانند، ترجمه و توضیحش را بگویند. اگر طلبه نیستند، با ترجمه بخوانند، ولی اصل روایت را نیز تلاوت کنند و هرچه به ذهنشان میرسد برای توضیح بیان کنند.
اگر اینگونه باشد، خداوند که فرموده: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا خدا ولی مومنین است، یعنی کارهایشان را رو به راه میکند. کسی که خدا کارهایش را سامان دهد، دعایش نیز مستجاب میشود.
روزی کسی به امام صادق (ع) گفت: آقا! خدا فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»، ولی ما هرچه دعا میکنیم اجابتی نیست!
حضرت فرمود: خدا در آیۀ دیگری نیز فرموده: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ؛ شما به عهدی که با من دارید وفا کنید، تا من نیز به عهد خود وفا کنم.
وقتی انسان به عهدش وفادار باشد، دعایش مستجاب میشود. هرگاه بخواهد شیطنتی که در حقش شده باطل شود، با خواندن یک سورۀ یاسین آن سحر باطل میشود. با زیارت امام هشتم (ع) نیز آن سحر باطل میگردد.
بله، واقعیت دارد. همۀ این علوم غریبه واقعیت دارد، ولی دکاندار و حقهباز نیز کم نیستند. آنها یا بلدند، یا جنّی در خدمتشان قرار گرفته و کارهایی میتوانند بکنند. اما یا بیمذهباند، یا دنیاطلب. کم نیستند کسانی که از این راه سوءاستفاده میکنند.
سوال: منظور از علوم غریبه چیست و چند دسته هستند؟ مبنای نظری این علوم چیست و آیا با یافتههای علمی سازگاری دارند؟ افراد از چه راههایی به این علوم میرسند؟ آیا اصل چنین علومی واقعیت دارد و یقینآور است؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
بله، علوم غریبه اصلش واقعیت دارد. یک بار صحبتِ علوم غریبه پیش آمد، پدر خانمم فرمود: «کسی که برود دنبال اینها، عاقبت خوبی ندارد.»
یک وقت نیز یکی از طلبههای فارغالتحصیلِ مؤسسهای که اکنون از اساتید حوزه است به من گفت: «میشود شما یک وقت بگیرید؟ من بیایم خدمت آیتالله حسنزاده.» میخواست با ایشان آشنا شود. من خودم دلیلی نداشتم که آن زمان به دیدار آقای حسنزاده بروم، ولی چون او خواست، زنگ زدم به آقای حسنزاده و عرض کردم: «با یکی از دوستان میخواهیم خدمتتان برسیم.»
فرمود: «اگر خودت تنها میآیی، بیا.»
عرض کردم که ایشان اینگونه فرمودند و من خودم باید میرفتم. پس رفتم و این خاطره نیز مربوط به همانجا است: خودروی ایشان ایستاده بود و چند تن از همشهریهایشان که مشخص شد واقعاً همشهری هستند آمده بودند و پشت ماشینشان چند کیسه برنج گذاشته بودند تا خدمت ایشان تقدیم کنند. اما ایشان اجازه ندادند نزدیک شوند. به من گفتند: «وقتی به داخل میروی، به آقا عرض کن اجازه دهند ما این برنجها را همینجا روی زمین بگذاریم و برویم.»
من داخل رفتم. الآن دقیقاً یادم نیست چه صحبتهایی شد، اما این را خوب به خاطر دارم که فرمودند: «علوم غریبهای که بلدم، میخواهم به کسانی منتقل شود و بماند بعد ازین.»
منظورشان این بود که «تو بیا و این علوم را من به تو یاد بدهم.» اما از آنجا که پدر همسرم قبلاً هشدار داده بود و همچنین تدریس ایشان حوصله و وقت زیادی میخواست من «شرح اشارات» را نزد ایشان خواندم و سرعت پیشرفت در درسهایشان بسیار کند است در نهایت من خودم را به نادانی زدم و گفتم: «اصلاً من این مفاهیم را نمیفهمم.»
چیزی نگفتم و فقط عرض کردم: «آقایان برنج آوردهاند و اجازه میخواهند که آن را به نیازمندان برسانند.»
سحر به عنوان مصداقی از علوم غریبه
برخی از علوم غریبه واقعیت دارند؛ یکی از آنها سحر است که به صراحت در قرآن آمده که سحر حقیقت دارد و میتوان با آن کارهایی انجام داد.
ولی مدعیان و حقهبازها هم کم نیستند؛ کسانی که یا خودشان سحر بلدند، یا با جن در ارتباطند. ولی خیلی وقتها آن جنی که در اختیار اینها قرار گرفته، یک جن کافر است. تا آنجا که مثلاً به او میگویند: «برو یک قرآن را بردار و در دستشویی بینداز!» و او هم در ازای خدمترسانی به آنان، این کار را میکند.
آن جن، در حد توانش چیزهایی را به آن شخص میگوید: از گذشته شما خبر میدهد، از آینده میگوید و شما را جذب خود میکند. ولی این در حقیقت یک عامل شیطانی است.
البته تا کسی خودش زمینه نداشته باشد، هیچ سحری نمیتواند در او تأثیر بگذارد. قرآن فرموده: وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ(و آنها نمیتوانند به هیچکس زیانی برسانند، مگر به اذن خدا).
خدای متعال به بندگانش لطف دارد، بهخصوص به شیعیان؛ چون رسول اکرم(ص) در روز غدیر این دعا را کردند: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ»؛ یعنی خدایا، دوست بدار و حمایت کن هر کس را که دوستدار و حامی امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
امکان ندارد این دعای پیغمبر مستجاب نشده باشد. پس خدا شیعیان را دوست دارد و بنابراین هرچه برای شیعیان پیش میآید، لطف است.
لطف خداوند: جلی و خفی
لطف دو گونه است: لطف جلی و لطف خفی. لطف جلی مانند عقل سالم، چشم سالم و توفیقات خاصی است که داری. اما لطف خفی آن است که اگر روزی خطایی کردی، شب نمیتوانی نماز شب بخوانی؛ نماز شب را از تو میگیرند تا به فکر بیفتی که چه اشتباهی کردهای که این توفیق از تو گرفته شد. این هم لطف است.
نظیر این که یک پدر، هر چه با فرزندش میکند لطف است؛ اما یک مرتبۀ لطف جلی آن این است که برای فرزندش هر چه میخواهد تهیه میکند: لباس خوب، اسباببازی خوب. اما لطف خفی آن است که وقتی این بچه مریض میشود، او را نزد دکتر میبرد. حالا این بچه همین روپوش دکتر را که میبیند، میخواهد عالم را بر سرش بکوبد! اگر دکتر بگوید حالا باید آمپول بزنی، دیگر کارتان بدتر میشود! او نمیفهمد که این هم لطف است.
ولی افسوس که آدمی که مراقب نیست و حال آن که ما انسانها اولاً برترین مخلوق خدا هستیم، هم از نظر ساختار وجودی و هم از نظر آن رابطهای که با خدا داریم
قرآن فرموده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ یعنی خداوند هیچ مخلوقی را از نظر توانایی، بالاتر از انسان نیافریده است. به همین دلیل وقتی خواست انسان را خلق کند، به فرشتگان فرمود که در مقابل او سجده کنند.
ولی همین انسان، همانطور که در وجودش «فطرت الله» هست، همان که او را تا مقام خلافت الهی بالا میبرد، همهی آن چیزهایی که در حیوانات وجود دارد نیز در او هست.
حیوانات درکهایی دارند: با چشم میبینند، با گوش میشنوند؛ ما هم داریم.
تمایلاتی دارند: به غذا، به آسایش، به دوستی با فرزندان؛ ما هم همان تمایلات را داریم.
بر اساس همین تمایلات، اگر ارضا شوند، لذت میبرند و اگر برآورده نشوند، رنج میکشند؛ انسان نیز چنین است.
همانطور که آنها فعالیتهایی دارند، مثلاً به دنبال غذا میروند یا جایی برای استراحت فراهم میکنند ،انسان نیز همان رفتارها را دارد.
انسان در دوراهی فطرت الهی و جنبه حیوانی
ولی انسان یک «فطرت الله» دارد. فطرت الله خود دارای ادراکاتی است که همان تفکر و تعقل است، چیزی که حیوانات از آن بیبهرهاند. این فطرت، تمایلاتی نیز در خود دارد که در حیوانات یافت نمیشود؛ مانند تمایل به عشق ورزیدن به خدا.
اگر انسان به زیارتی برود و «إلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» را انجام دهد، از این عمل لذت میبرد. یا اگر نمازی را با حضور قلب بخواند، برایش بسیار لذتبخش خواهد بود. همچنین اگر بتواند دست نیازمندی را بگیرد و آنچه خود بدان محتاج است به دیگری ببخشد (ایثار کند)، از این کار لذت میبرد؛ زیرا این تمایل در وجودش نهاده شده است.
همانگونه که بر اساس این تمایلات، فعالیتهایی انجام میدهد، انسان در هر لحظه در دوراهیِ پاسخ دادن به فطرت الله یا ابعاد حیوانی خود قرار دارد که متأسفانه بیشتر مردم جنبۀ حیوانی وجودشان را پاسخ میگویند و فطرت الهی را دفن میکنند.
و این فطرت الله اگر شکوفا شود، نامش «عقل» است.
عقل در روایات و آیات، تنها به معنای درک و فهم نیست؛
بلکه اگر انسان اهل فکر و تعقل باشد، این تنها بخشی از عقل است. زنده بودن تمایلات انسانی در وجودش و توانایی ایثار، بخش دیگری از عقل است. و آنکه فعالیتهایی مطابق با همین عقل و تمایلات انسانی انجام دهد، این نیز عقل است.
عقل در روایات عبارت است از این که این «فطرت الله» در وجود آدمی شکوفا، فعال و زنده باشد. اگر کسی حتی در همان درکهای معمولی خودش بفهمد که با حیوان فرق دارد و سعی کند به آنچه عقلش میگوید عمل کند که به گمانم حدود پانصد آیه در قرآن هست که خدا در آنها پرسش کرده، مانند: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی آیا میشود در مورد خدا شک کرد؟ در حالی که اوست که این آسمانها و زمین را برپا کرده است.
خدا رحمت کند سید بن طاووس را که میگوید: اگر یک بچه در مجلسی نشسته باشد و وقتی سرش را برمیگرداند، یک بسته شکلات جلویش بگذارند، نگوید که «این خودبهخود آمد»؛ بلکه میگوید حتماً کسی آن را گذاشته است.
پس عقل انسان از همان ابتدا میگوید: چیزی به این شکل، خودبهخود به وجود نمیآید.
حال عقل یک انسان بزرگ چطور به او اجازه میدهد که بگوید: این عالم با این عظمت و این نظم شگفتانگیز که امروز یک منجم میتواند پیشبینی کند که مثلاً چهل سال دیگر، در فلان ساعت و دقیقه و ثانیه، خورشیدگرفتگی رخ میدهد، خودبهخود به وجود آمده است؟
این پیشبینیها ممکن نیست مگر به دلیل وجود نظم حاکم بر عالم. همان نظمی که آن منجم میتواند بر اساس آن محاسبات ریاضی دقیق انجام دهد و وقایع آینده را پیشبینی کند.
خاطرۀ جالبی از عالمی در قم به نام آقای مصباحزاده نقل میکنند که تقویم را تا چهل سال آینده مینوشت. این کار جز از طریق محاسبات ریاضی دقیق ممکن نیست. این نظم دقیق در جهان، عقل را به این نتیجه میرساند که قطعاً ناظمی دانا و حکیم وجود دارد.
و همچنین است آیۀ شریفۀ «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»؛ آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟
سوال اینجاست: آیا بشر باور دارد که پاداش خوبی، غیر از خوبی میتواند باشد؟ اگر به فطرت و عقل خود مراجعه کنی، عقل میگوید: اگر انسان بنایش را بر این بگذارد که در لحظات عمرش خسارت نکند با توجه به اینکه هر لحظه در انتخاب بین عمل به هوای نفس یا فرمان عقل و فطرت قرار دارد باید راه عقل را برگزیند.
اگر به سوی عقل بروی، عقل به تو میگوید: این لحظه از عمرت را میتوانی با خدا معامله کنی، همانگونه که امیرالمؤمنین (ع) معامله کرد. کاری کن که مورد رضایت خدا باشد؛ زیرا موردرضایت، خداست. اگر اینگونه عمل کنی، عملت عبادت خواهد بود. اما اگر برخلاف آن، تنها به دنبال هوسهایت بروی، میشوی «اِتِّباعُ هَوی»؛ خدایت هوای نفست. یعنی خودت، خودت را به جای خدا مینشانی.
این است که قرآن فرموده: «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»؛ بیشتر کسانی که ایمان به خدا میآورند، مشرک هستند.
راه هایی برای نجات از شرّ سحر و شیاطین
برای اینکه یک جا هم شده، باز میپرسند: «چه کار کنم؟»
اگر کسی فقط آنچه دلش میخواهد انجام دهد با اینکه ادعای ایمان به خدا دارد باید توجه کند که هر لحظه از عمرش را دارد خرج میکند. این عمر، سرمایهای است که از دست میرود. او در هر لحظه میتواند با خدا معامله کند، یا با هوای نفسش.
اگر با خدا معامله کند، میشود: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ (و از میان مردم کسی است که جان خود را برای خشنودی خدا میفروشد).
و اگر نه، میشود: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (گروهی که از رحمت خدا دور افتادهاند).
بالاخره اگر کسی میخواهد از شرّ آنانی که با استفاده از علوم غریبه، سحر و کارهای خباثتآمیز اقدام میکنند نجات پیدا کند، باید سعی کند بندۀ خدا باشد. اگر بندۀ خدا باشد، آنگاه خداوند حفظش میکند.
البته اگر هم اکنون مبتلا شده باشد و بر او سحر کرده باشند، یکی از راههای باطل کردن سحر این است که به زیارت امام هشتم (ع) برود و به ضریح مطهر نظر کند.
یکی دیگر از راهها، خواندن سورۀ یاسین است. اما همۀ این اعمال زمانی اثر خود را میگذارند که عمل انسان دارای شرایط باشد.
اگر کسی دیگ پلویی درست کند ولی فضلهای موش در آن بیندازد، آن دیگ پلو دیگر خاصیتی ندارد.
پس اگر انسان میخواهد توسلات، اعمال و توجهاتش به خدا اثری داشته باشد، باید ابتدا به سراغ مکانها و حالاتی برود که پاک و مقدس است.
حالا در هر شهری از ایران معمولاً امامزادهای هست؛ در قم هم که بهترین جا حرم مطهر حضرت معصومه(س) است. میرود پس از زیارت، دو رکعت نماز میخواند و آن را به نیت هدیه به والدهی حضرت ولی عصر(عج) اقامه میکند.
بعد از نماز، خطاب به خود حضرت ولی عصر (عج) میگوید:
«آقا! من میخواهم شیعهای باشم که آبرویی برای شما باشم، نه مایهی ننگ. اگر در زندگی من چیزی هست که مورد پسند شما نیست، اینجا میخواهم که لطف کنید و به من الهام شود تا آن را در ذهنم ببینم.»
آنگاه کاغذ و قلمی برمیدارد و خود را با دقت وارسی میکند.
در قیامت به انسان میگویند: «چگونه از تو حساب میکشیم؟» اول به زندگیاش نگاه میکند: آیا گناهی هست یا نه
این را بارها گفتهام. از رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) پرسیدند: «آیا مومن ممکن است زنا کند؟» فرمودند: «بله، ممکن است پیش بیاید.»
پرسیدند: میشه «مشروب بخورد؟» گفتند: «گاهی ممکن است.»
اما وقتی پرسیدند: «آیا مومن دروغ میگوید؟» فرمودند: «نه! إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ
فقط کسانی [به خدا و پیامبر] دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند، و اینانند که دروغگوی واقعی اند.
اگر غیبت میکند: در روایات داریم «غیبت، خورش سگان دوزخ است». یعنی کسی که غیبت میکند، باطنش سگ است سگی که جایگاهش دوزخ است؛ چرا که از گوشت مرده لذت میبرد و دارد گوشت مردهی مومن را میخورد.
اگر با پدر و مادرش آنگونه که باید رفتار نمیکند، باید به آیات قرآن توجه کند. ما شیعیان گنجینهای داریم که معمولاً از آن غافلیم و آن «صحیفه سجادیه» است. در آن دعایی برای والدین وجود دارد که در حقیقت تفسیر آیات قرآن دربارهٔ والدین است.
اگر با پدر و مادر مطابق آنچه امام سجاد (ع) فرموده رفتار نمیکند، مینویسد: «بیاعتنایی به پدر و مادر».
اولویت دادن نماز بر همه کارهای زندگی
قبل از این، که باید میگفتم موضوع نماز است: نماز مهم است. امام رضا (ع) فرمود: «نگویید کار دارم، به کارها بگویید نماز دارم.»
فرمود: «شما مواظب نماز باشید، نماز مواظب شما خواهد بود.»
یعنی «حافظ علیه الصلوات»: اگر مواظب نماز باشید، نماز حافظ شماست.
«استعینوا بالصبر والصلوة»: نماز کمکتان میکند.
اگر به نمازش توجه کافی ندارد، مینویسد: «بیاعتنایی به نماز».
جایی که نماز جماعت برپاست، مرد نباید نماز را در خانه بخواند. نباید نماز را به تأخیر بیندازد. نماز باید مهمترین چیز زندگی ما باشد؛ به هیچ چیز به اندازه نماز اهمیت ندهیم.
بالاخره اگر بیاعتنایی به نماز دارد، مینویسد: «بیاعتنایی به نماز». اگر بیاعتنایی به پدر و مادر دارد، آن را نیز یادداشت میکند و همینطور هر چیزی که به ذهنش میرسد.
مثلاً اگر با قوم و خویشی قهر است با اینکه شیعه است باید توجه کند که در روایات ما امر شده: وقتی اختلافی پیش آمد و خویشاوند از تو قهر کرد، تو به سویش برو و بگو: «خداوند نمیپسندد که دو شیعهی امیرالمؤمنین (ع) با هم قطع رابطه کنند.»
من آمدهام تا اگر حقی از تو ضایع کردهام، عذرخواهی کنم و از تو حلالیت بطلبم. امیدوارم خدای متعال هم الطافش همیشه شامل حالتان باشد. اگر مرا ببخشی، توجه کن به این آیۀ مبارکه: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ مومنین باید بگذرند و یکدیگر را ببخشند. مگر دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟
وقتی همهی عیبها را نوشت و چیزی دیگر به نظرش نرسید، هفت بار صلوات میفرستد و دوباره از خدا میخواهد که اگر عیب دیگری هست، به نظرش بیاورد. وقتی همۀ آنها را نوشت، زیرش مینویسد:
«خدایا! من در این مکان مقدس و در محضر این فرزند پیغمبر اکرم (ص) تعهد میکنم که دیگر این غفلتها را تکرار نکنم. خودت نیز لطف کن تا من توفیق داشته باشم و بتوانم به این تعهدم تا آخر عمر وفادار بمانم.»
از استغفار شبانه تا انس روزانه با معارف
بعد نیز تصمیم میگیرند یک سال کامل، هر شب صد بار استغفار کنند و هر روز با قرآن و روایات انس داشته باشند هر مقدار که قلبشان اقبال دارد: یک صفحه، دو صفحه، نیم جزء، یک جزء. هر روز با قرآن مأنوس باشند و هر روز هم حداقل یک روایت بخوانند.
بهتر است این کار را قبل از شروع غذا یا بعد از آن انجام دهند. روایت را در خانواده برای همسر و فرزندان، بخوانند، ترجمه و توضیحش را بگویند. اگر طلبه نیستند، با ترجمه بخوانند، ولی اصل روایت را نیز تلاوت کنند و هرچه به ذهنشان میرسد برای توضیح بیان کنند.
اگر اینگونه باشد، خداوند که فرموده: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا خدا ولی مومنین است، یعنی کارهایشان را رو به راه میکند. کسی که خدا کارهایش را سامان دهد، دعایش نیز مستجاب میشود.
روزی کسی به امام صادق (ع) گفت: آقا! خدا فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»، ولی ما هرچه دعا میکنیم اجابتی نیست!
حضرت فرمود: خدا در آیۀ دیگری نیز فرموده: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ؛ شما به عهدی که با من دارید وفا کنید، تا من نیز به عهد خود وفا کنم.
وقتی انسان به عهدش وفادار باشد، دعایش مستجاب میشود. هرگاه بخواهد شیطنتی که در حقش شده باطل شود، با خواندن یک سورۀ یاسین آن سحر باطل میشود. با زیارت امام هشتم (ع) نیز آن سحر باطل میگردد.
بله، واقعیت دارد. همۀ این علوم غریبه واقعیت دارد، ولی دکاندار و حقهباز نیز کم نیستند. آنها یا بلدند، یا جنّی در خدمتشان قرار گرفته و کارهایی میتوانند بکنند. اما یا بیمذهباند، یا دنیاطلب. کم نیستند کسانی که از این راه سوءاستفاده میکنند.