شناسهٔ خبر: 75076443 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

سردرگمی قاره‌سبز میان دو قدرت شرق و غرب / حرکت گازانبری ترامپ و پوتین علیه اروپا / تکرار سایه‌های ۱۹۳۹؟

تحلیلگران هشدار می‌دهند دموکراسی لیبرال اروپا در معرض تهدیدی جدید است که این بار از رهبران ملی‌گرا و اقتدارگرای ترامپ و پوتین نشأت می‌گیرد و با هدف تضعیف اتحادیه اروپا، دموکراسی و نظم جهانی مبتنی بر قانون همسو هستند.

صاحب‌خبر -

در حالی که تنش‌های ژئوپلیتیکی در اروپا رو به افزایش است، تحلیلگران هشدار می‌دهند دموکراسی لیبرال اروپا بار دیگر در معرض تهدیدی ساختاری قرار دارد؛ تهدیدی که این بار نه از سوی نازیسم یا کمونیسم، بلکه از سوی دو رهبر ملی‌گرا و اقتدارگرا یعنی دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین نشأت می‌گیرد. این دو، با وجود اختلافات تاکتیکی، در اهداف استراتژیک خود به‌طور نگران‌کننده‌ای همسو هستند: تضعیف اتحادیه اروپا، دموکراسی‌های لیبرال، چندفرهنگی بودن و نظم جهانی مبتنی بر قانون.

تکرار سایه‌های ۱۹۳۹

شباهت وضعیت امروز با سال ۱۹۳۹، زمانی که آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی با پیمان مخفی مولوتوف- ریبنتروپ، لهستان را تقسیم کردند؛ برای بسیاری در اروپای شرقی یادآور خاطرات تلخ گذشته است. اکنون، اگرچه هیچ پیمان رسمی‌ای میان ترامپ و پوتین وجود ندارد، اما همگرایی اهداف آن‌ها در عرصه ژئوپلیتیک بسیار مشهود است.
ترامپ با استفاده از ابزارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تلاش دارد نفوذ آمریکا را به‌گونه‌ای اعمال کند که عملاً به تضعیف استقلال سیاسی اروپا منجر شود. دخالت در انتخابات، حمایت از احزاب راست افراطی، تشویق به جدایی از اتحادیه اروپا و ترویج ایده‌های ناسیونالیستی مذهبی، از جمله اقداماتی است که در دوره ریاست‌جمهوری‌اش به‌وضوح مشاهده شد و اکنون نیز ادامه دارد. اقدامات اخیر وی در حمایت از احزاب راست افراطی در آلمان و لهستان، نمونه‌هایی از این مداخله‌گری هدفمند هستند.

روش‌های همسو، ابزارهای متفاوت

از سوی دیگر، پوتین با ابزارهای سنتی‌تر اما خشن‌تر به همان هدف چشم دوخته است. حمله نظامی به اوکراین، افزایش تهدیدات نظامی علیه کشورهای بالتیک و دریای سیاه و تداوم جنگ ترکیبی ازجمله حملات سایبری، عملیات روانی و اطلاعات نادرست، اکنون به بخشی از واقعیت روزمره اروپای غربی تبدیل شده‌اند. حضور مستقیم یا غیرمستقیم روسیه در انتخابات مولداوی، رومانی و حتی فرانسه نیز نگرانی‌ها را درباره گسترش نفوذ کرملین تشدید کرده است.
در حالی که ترامپ بارها از تمایل خود برای عادی‌سازی روابط با روسیه سخن گفته و آن را فرصت اقتصادی بزرگی معرفی کرده، رویکرد واقعی او چیزی جز بی‌تفاوتی نسبت به امنیت متحدان اروپایی نبوده است. خودداری از اعمال تحریم‌های واقعی علیه روسیه، امتناع از ارائه کمک نظامی مؤثر به کی‌یف و نادیده‌گرفتن نقض‌های مکرر روسیه در مرزهای ناتو، تنها بخشی از این رویکرد منفعلانه است. اظهارات اخیر او مبنی بر بازپس‌گیری کامل سرزمین‌های از دست‌رفته اوکراین، در چنین شرایطی بیش از آنکه امیدبخش باشد، نوعی تمسخر تلخ است.

جنگ فرهنگی و اقتصادی

در سطح فرهنگی نیز هر دو رهبر در تلاش‌اند ارزش‌های دموکراتیک را به چالش بکشند. دفاع از آزادی بیان توسط جمهوری‌خواهان آمریکا، به‌ویژه در کنفرانس امنیتی مونیخ عملاً به پوششی برای حمله به نهادهای اروپایی تبدیل شده است. اما برای ترامپ و پوتین «آزادی بیان» تنها زمانی معنا دارد که با نظرات آن‌ها همسو باشد، در غیر این صورت سرکوب، سانسور و حتی تهدید جای آن را می‌گیرد.
دخالت اقتصادی نیز وجه دیگری از این حرکت گازانبری است. از تعرفه‌های تجاری یک‌جانبه ترامپ تا قراردادهای یک‌طرفه تجاری با اروپا و سرمایه‌گذاری‌های گسترده شرکت‌های فناوری آمریکایی در بریتانیا، همگی نشان‌دهنده نوعی نئواستعمار اقتصادی هستند. در سوی دیگر، پوتین با حملات سایبری و خرابکاری در زیرساخت‌های انرژی و ارتباطی اروپا، جنگ اقتصادی مستقیمی را علیه قاره به راه انداخته است.
گزارشی از شورای روابط خارجی اروپا (ECFR) و بنیاد فرهنگی اروپا نشان می‌دهد آمریکا به‌ویژه در دوران ترامپ در حال اجرای یک جنگ فرهنگی علیه اروپا بوده است. یافته کلیدی این گزارش این است ترامپ در حال ترویج متحدان سیاسی خود در اروپا و همزمان تضعیف ساختارهای اتحادیه اروپاست؛ روندی که در مورد روسیه پوتین نیز کاملاً صدق می‌کند.

نیاز به رهبری متحد

نکته نگران‌کننده آن است بسیاری از دولت‌های اروپایی هنوز این تهدید را به‌عنوان یک جبهه مشترک نمی‌نگرند. همان‌طور که گزارش شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا هشدار می‌دهد، آنچه در اروپا کمبود دارد نه فقط اتحاد، بلکه درک روشن از واقعیت جدید است: ایالات متحده تحت رهبری ترامپ دیگر یک شریک قابل‌اعتماد نیست، بلکه به نیرویی واگرا و تهدیدآمیز برای نظم اروپایی تبدیل شده است. همزمان، بازگشت دوباره خرس روسی به میدان، آن‌هم با شدتی بی‌سابقه، هشدار دیگری برای اروپا محسوب می‌شود.
اکنون اروپا با دو قدرت بزرگ مواجه است که یا به‌طور مستقیم یا به‌طور غیرمستقیم درصدد تضعیف بنیادهای دموکراسی در این قاره هستند. این یک حرکت گازانبری است؛ از شرق با تهدید نظامی و از غرب با فشار سیاسی و فرهنگی. در چنین شرایطی، اگر اروپا نتواند با رهبری منسجم و واکنش قاطع پاسخ دهد، ممکن است بار دیگر تاریخ تاریک آن تکرار شود.